eitaa logo
آوای ققنوس
8.8هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
537 ویدیو
31 فایل
دوستای عزیزم، اینجا کنار هم هستیم تا هم‌از ادبیات لذت ببریم هم حال دلمون خوب بشه.😍 ♦️کپی پست ها بعنوان تولید محتوا برای کانال های دیگر ممنوع بوده و رضایت ندارم♦️ تبلیغات: https://eitaa.com/joinchat/1281950438C0351ad088a
مشاهده در ایتا
دانلود
. 📚 ضرب المثل "چوب توی آستین کردن" 🔸 معنی و کاربرد: ضرب المثل "چوب توی آستین کردن" کنایه از بی آبرو کردن یک شخص است. از این ضرب المثل زمانی استفاده می کنیم که بخواهیم به کسی هشدار بدهیم با قوی تر از خودش درگیر نشود زیرا شکست خورده و مورد مجازات قرار خواهد گرفت. این ضرب المثل خبر از تنبیه و مجازاتی سخت برای شخص خطاب شونده دارد، برای مثال زمانی که می گوییم: "با من در نیفت، چوب تو آستینت می کنم"، منظور این است که تنبیه و مجازات بسیار بدی برای تو در نظر گرفته ام. 🔸 داستان: در گذشته مجازات های مختلفی متناسب با گناهی که محکومین مرتکب شده بودند برای آن ها در نظر گرفته می شد که یکی از آن ها چوب توی آستین کردن بود. در این روش، دست‌های فرد گناهکار را به حالت افقی باز می‌ کردند و چوب سفت و محکمی را داخل یک آستین او کرده و از آستین آن یکی دست وی عبور می‌ دادند، بعد مچ دست‌ هایش را با طناب به چوب می ‌بستند، با این کار آن شخص به هیچ عنوان نمی ‌توانست از دست‌ هایش استفاده کند. ماندن دست ها به حالت ساکن بعد از مدتی باعث بی حسی و کرخت شدن آن ها شده و محکوم را آزار می داد؛ از طرفی چون شخص نمی توانست از دست هایش استفاده کند حیوانات موزی مثل پشه و مگس روی سر و صورت فرد می نشستند و باعث ناراحتی او می شدند. این مجازات اگر چه باعث مرگ یا نقص عضو فرد نمی شد اما با گذشت زمان آن چنان آزار دهنده و ناراحت کننده بود که داد و فریاد محکوم به آسمان بلند می شد و اظهار پشیمانی می کرد و از دیگران کمک می خواست. بدین ترتیب مجازات چوب توی آستین کردن علاوه بر این که خود فرد محکوم را تنبیه می کرد باعث درس عبرت دیگران هم می شد تا فکر خلاف به سرشان نزند، از آن زمان به بعد این نوع مجازات به شکل ضرب المثل در بین مردم رواج پیدا کرد. @avayeqoqnus
. همه عالم سخنم رفت و به گوشَت نرسید آری آنجا که تو باشی سخن ما نرود @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 📜 حکایت آموزنده ای از گلستان سعدی: مهمان پیری شدم در دیار بکر که مال فراوان داشت و فرزندی خوبروی. شبی حکایت کرد: مرا به عمر خویش به جز این فرزند نبوده است. درختی در این وادی زیارتگاه است که مردمان به حاجت خواستن آنجا روند. شبهای دراز در آن پای درخت بر حق بنالیده‌ام تا مرا این فرزند بخشیده است. شنیدم که پسر با رفیقان آهسته همی گفت: چه بودی گر من آن درخت بدانستمی کجاست تا دعا کردمی و پدر بمردی! خواجه شادی‌کنان که پسرم عاقل است و پسر طعنه‌زنان که پدرم فَرتوت. سالها بر تو بگذرد که گذار نکنی سوی تربت پدرت تو به جای پدر چه کردی خیر؟ تا همان چشم داری از پسرت 🔸 برگرفته از باب ششم گلستان سعدی @avayeqoqnus
. خدايا هر شب نوری از وجود نورانيت بر قلوب تاريک و گرفته ما بتابان و با حرارت عشق و معرفت خويش قلبهای خسته و يخ زده ما را گرمی ببخش و قلوب ما را اِحیا بفرما آمین 🙏🌱 شبتون خوش رفقا 🌙 در پناه معبود بی همتا باشید 🌸 @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. در هر چیز می توان عشق را حس کرد وقتی دریا ماهی را در آغوش می گیرد، زمین جوانه های کوچک را می بوسد، و برگ های بلند ذرت، دانه دانه محبت را بغل می کنند... صبح بخیر و شادی رفقا 🙏🌹 ✨ به پنج شنبه خوش آمدید ✨ ☀️ @avayeqoqnus ☀️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. الهی هر شادی که بی تو است اندوه است هر منزلی که نه در راه تو است زندان است هر دل که نه در طلب تو است ویران است. یک نفس با تو به دو گیتی ارزان است یک دیدار از تو به هزار جان رایگان است.🌱 ☀️ @avayeqoqnus ☀️
🌿🪴🌻🌿 ابیات آغازین مثنوی معنوی: بشنو این نی چون شکایت می‌کند از جدایی‌ها حکایت می‌کند کز نِیِستان تا مرا ببریده‌اند در نَفیرم مرد و زن نالیده‌اند سینه خواهم شَرحه شرحه از فراق تا بگویم شرحِ دردِ اشتیاق هر کسی کو دور ماند از اصل خویش باز جوید روزگارِ وصل خویش من به هر جمعیتی نالان شدم جفتِ بدحالان و خوش‌حالان شدم هر کسی از ظَن خود شد یار من از درون من نجست اسرار من سِر من از ناله ی من دور نیست لیک چشم و گوش را آن نور نیست تن ز جان و جان ز تن مَستور نیست لیک کس را دید جان دستور نیست آتش است این بانگِ نای و نیست باد هر که این آتش ندارد نیست باد @avayeqoqnus
. 📚 "کلاغه کلاغ!" پیرمرد ۸۰ ساله با پسرش روی مبل خانه خود نشسته بودند. پسر او ۴۵ ساله بود و تحصیلات دانشگاهی اش را نیز تمام کرده بود. ناگهان کلاغی كنار پنجره شان نشست. پدر از فرزندش پرسید: این چیه؟ پسر پاسخ داد: کلاغ. پس از چند دقیقه، پیرمرد دوباره پرسید این چیه؟ پسر گفت: بابا من که همین الان بهتون گفتم: کلاغه. بعد از مدت کوتاهی پیر مرد برای سومین بار پرسید: این چیه؟ عصبانیت در صورت پسر موج می زد و با همان حالت گفت: کلاغه کلاغ. پدر به اتاقش رفت و با دفتر خاطراتی قدیمی برگشت. صفحه ای را باز کرد و به پسرش گفت که آن را بخواند. پسر هم بلند خواند: "امروز پسر کوچکم سه سال دارد و روی مبل نشسته است. هنگامی که کلاغی روی پنجره نشست پسرم ۲۳ بار نامش را از من پرسید و من ۲۳ بار به او گفتم که نامش کلاغ است. هر بار که به او جواب می دادم عاشقانه بغلش می کردم و به هیچ وجه عصبانی نمی شدم و در عوض علاقه بیشتری نسبت به او پیدا می کردم. به قول رهی معیری: مباش جانِ پدر غافل از مقام پدر که واجب است به فرزند احترام پدر اگر زمانه به نام تو افتخار کند تو در زمانه مکن فخر جز به نام پدر @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. لقمان حکیم به فرزندش فرمود: "با دانشمندان هم نشینی کن! همانا خداوند دل های مُرده را به حکمت زنده می کند، چنان که زمین را به آب باران". @avayeqoqnus
. در نگنجد عشق در گفت و شنید عشق دریاییست قعرش ناپدید قطره‌های بَحر را نتوان شمرد هفت دریا پیش آن بحرست خُرد 🔸 برگرفته از مثنوی معنوی مولانا @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. تا عشق تو در میان جان است جان بر همه چیز کامران است یا رب چه کسی که در دو عالم کس قیمت عشق تو ندانست عشقت به همه جهان دریغ است زان است که از جهان نهان است اندوه تو کوه بی‌قرار است سودای تو بحرِ بی کران است شادی دل کسی که دایم با درد غم تو شادمان است با تو نفسی نشسته بودم دیری است کم آرزوی آن است گر دست دهد دمی وصالت پیش از اَجَل آرزوی آن است جانا چو تو از جهان فُزونی خود جان ز چه بسته ی جهان است بی صبر و قرار جانِ عطار بر بوی وصال جاودان است @avayeqoqnus ✨  
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. شب چه حکایت قشنگی است آدم را وادار به فکر کردن به آنهایی می کند که عزیزند ❤️ @avayeqoqnus
. من نه عاشق بودم و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من من خودم بودم و یک حس غریب که به صد عشق و هوس می‌ارزید من خودم بودم دستی که صداقت می‌کاشت گر چه در حسرت گندم پوسید من خودم بودم هر پنجره‌ای که به سرسبزترین نقطه بودن وا بود و خدا می‌داند بی کسی از ته دلبستگی‌ام پیدا بود من نه عاشق بودم و نه دلداده به گیسوی بلند و نه آلوده به افکار پلید من به دنبال نگاهی بودم که مرا از پس دیوانگی‌ام می‌فهمید @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. دکلمه شعر "من نه عاشق بودم" از جبران خلیل جبران با صدای مجید بقایی @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. صبح آغاز مهربانی ست در بامداد رودخانه حیات جاری می شود زلال و پاک و خوشید با عشق می تابد امروز چون خورشید مهربان وگرم و خالص باشیم صبح بخیر و شادی رفقا 🙏🌹 جمعه تون پر از اتفاق های قشنگ 🌱 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌✨ @avayeqoqnus
خدایا؛ شکرت برای قلب های مهربان، شکرت برای انسان های آگاه، شکرت برای دوستی های آرامش بخش، شکرت برای یهویی های زیبایی زندگی هزاران بار شکر خدای مهربانم 🙏🌸 ☀️ @avayeqoqnus ☀️