فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
داشتم فکر می کردم
پاییز هم فصل قشنگی است
برایِ آمدنت 🌹
چقدر مِهرش به مهربانی تو میآید
و بارانش به اشکهای من
وقتی یاد تو میافتم 🪴🍂
عصرتون گرمو دلچسب رفقا 💐
✨ @avayeqoqnus ✨
.
📜 نماز طولانی عابد
آورده اند که روزی عابدی نمازش را به درازا کشید و چون نگریست مردی را دید که به نشانه خشنودی در وی می نگرد.
عابد او را گفت : "آنچه از من دیدی ، تو را به شگفتی نیاورد که ابلیس نیز روزگاری دراز، با دیگر فرشتگان به پرستش خدا مشغول بود و سپس چنان شد که شد."
#حکایت
✨ @avayeqoqnus ✨
.
عشق رازیست که تنها به خدا باید گفت
چه سخن ها که خدا با منِ تنها دارد 🌹
#فاضل_نظری
✨ @avayeqoqnus ✨
.
انصاف نیست.
دنیا آنقدر کوچک باشد
که آدمهای تکراری را روزی هزار بار ببینی
و آنقدر بزرگ باشد که
نتوانی آن کسی را که
دلت میخواهد حتی یک بار ببینی. 🌱
🔸 از کتاب "تنهایی پرهیاهو
نوشته بهومیل هرابال
#بریده_کتاب
✨ @avayeqoqnus ✨
.
در کارِ تو هر روز گرفتارترم
غمهای تورا به جان خریدارترم
هر روز به چشم من نِکو رویتری
هرچند که بیش بینمت زارترم 🌹
#انوری
✨ @avayeqoqnus ✨
.
🔆 بعضی آدم ها می آیند که بمانند..
که دلیلِ حالِ خوبمان شوند؛
که بشوند همدم روزها و شب های بی قراری؛
بشوند شریک حال خوب و بدمان!
🔆 بعضی آدم ها عجیب خنده روی لبمان
می نشانند!
می آیند و می شوند رفیقِ شفیقِمان؛
🔆 از همان ها که عمری دلمان بهانه شان
را می گرفت؛
همان ها که با بودنشان قلبمان نفسِ تازه
و روحمان جان می گیرد
🔆 بعضی آدم ها هرچند دیر می آیند امّا
خیلی زود ساکنِ ابدیِ خانه ی قلبمان
می شوند… 👌🌻
#دلنوشته
#حس_خوب
✨ @avayeqoqnus ✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
صبح یعنی یـک سلام نابِ ناب
صبح یعنی دست دادن با آفتاب
صبح یعنی عطر خوب رازقی
صبح یعنی حس خوب عاشقی
صبح تون بخیر و شادکامی رفقا 🙏🌹
☀️ @avayeqoqnus ☀️
.
💢 مردم چه می گویند؟
می خواستم به دنیا بیایم، در یک زایشگاه عمومی؛
پدر بزرگم به مادرم گفت: فقط بیمارستان خصوصی!
مادرم گفت: چرا؟
پدر بزرگم گفت: مردم چه می گویند؟
می خواستم به مدرسه بروم،
همان مدرسه ی سر کوچه؛
مادرم گفت: فقط مدرسه ی غیر انتفاعی!
پدرم گفت: چرا؟
مادرم گفت: مردم چه می گویند؟
به رشته ی انسانی علاقه داشتم.
پدرم گفت: فقط ریاضی!
گفتم: چرا؟
پدرم گفت: مردم چه می گویند؟
با دختری روستایی می خواستم ازدواج کنم.
خواهرم گفت: مگر من بمیرم.
گفتم: چرا؟
خواهرم گفت: مردم چه می گویند؟
می خواستم پول مراسم عروسی را
سرمایه ی زندگیم کنم.
پدر و مادرم گفتند: مگر از روی نعش ما رد شوی.
گفتم: چرا؟
گفتند: مردم چه می گویند؟
می خواستم به اندازه ی جیبم خانه ای در پایین شهر اجاره کنم.
مادرم گفت: وای بر من. گفتم: چرا؟
گفت: مردم چه می گویند؟
می خواستم یک ماشین مدل پایین بخرم، در حد وسعم، تا عصای دستم باشد.
همسرم گفت: خدا مرگم دهد.
گفتم: چرا؟
گفت: مردم چه می گویند؟
بچه ام می خواست به دنیا بیاید، در یک زایشگاه عمومی.
پدرم گفت: فقط بیمارستان خصوصی!
گفتم: چرا؟
گفت: مردم چه می گویند؟
فرزندم می خواست به مدرسه برود، رشته ی تحصیلیش را برگزیند، ازدواج کند...
می خواستم بمیرم. بر سر قبرم بحث شد.
پسرم گفت: پایین قبرستان. زنم جیغ کشید.
دخترم گفت: چه شده؟
زنم گفت: مردم چه می گویند؟
مُردم. برادرم برای مراسم ترحیمم مسجد ساده ای در نظر گرفت.
خواهرم اشک ریخت و گفت: مردم چه می گویند؟
از طرف قبرستان سنگ قبر ساده ای بر سر مزارم گذاشتند.
اما برادرم گفت: مردم چه می گویند؟
خودش سنگ قبری برایم سفارش داد که عکسم را رویش حک کردند.
حالا من در اینجا در حفره ای تنگ خانه دارم و تمام سرمایه ام برای ادامه ی زندگی جمله ای بیش نبود:« مردم چه می گویند؟»
مردمی که عمری نگران حرفهایشان بودم، حالا حتی لحظه ای هم نگران من نیستند.
#تلنگر
✨ @avayeqoqnus ✨