.
📚 ضرب المثل "از کوزه همان برون تراود که در اوست"
🔸 معنی و کاربرد:
یعنی گفتار و رفتار آدم ها، درون آنها را نشان میدهد.
هر چیزی که در ذات کسی وجود داشته باشد از آن بیرون می آید.
رفتار هرکس اندیشه او را نشان می دهد.
برداشت از ضرب المثل از کوزه همان برون تراود که در اوست: اگر درون کوزه زهر باشد، هرگز از آن آب گوارا و شیرین تراوش نمیکند، حتی اگر کوزهای زیبا با جنس مرغوب باشد.
بنابراین اگر فردی ذات خبیثی دارد نباید از آن انتظار مهربانی و رفتار خوب داشت.
🔹 ریشه ضرب المثل:
در قدیم، آب آشامیدنی را برای تصفیه در کوزه ای می ریختند و درِ آن را با کلاهکی از حصیر یا ابریشم می پوشاندند.
سپس کوزه را در ظرفی میگذاشتند و آبی را که از این صافی عبور می کرد می نوشیدند.
در این روش، معمولاً کوزه و سرپوش آن، هر بو و مزه ای که داشتند، به آب منتقل می کردند.
در این مواقع اصطلاحاً می گفتند: «از کوزه همان برون تراود که در اوست.»
#ضرب_المثل
✨ @avayeqoqnus ✨
.
📜 حکایت آموزنده ای از گلستان سعدی:
یکی از مُلوک بیانصاف پارسایی را پرسید از عبادتها کدام فاضلتر است؟
گفت تو را خواب نیمروز تا در آن یکنفس خلق را نیازاری.
✨ ظالمی را خفته دیدم نیمروز
✨ گفتم این فتنه است خوابش برده بِه
✨ وآنکه خوابش بهتر از بیداری است
✨ آنچنان بد زندگانی مُرده بِه
🔻 برگرفته از باب اول گلستان سعدی
#حکایت
#سعدی
☀️ @avayeqoqnus ☀️
.
برگ زردی با سماجت شاخه را چسبیده بود
دست های خویش و دامان توام آمد به یاد
#سهیل_محمودی
✨ @avayeqoqnus ✨
.
🌙 پروردگارا
💫 در این شب آرام
🌙 آسمان تاریک دل ما را
💫 از ستاره بارانِ عشقت
🌙 بی نصیب نگردان
💫 و آرامشی آسمانی
🌙 به قلب های ما نازل فرما
آمین 🙏🌸
✨ @avayeqoqnus ✨
6.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.
هر روز صبح
یک صفحه جدید
در زندگی توست
پس امروز بهترینِ آن را بساز.
صبح بخیر و شادکامی رفقا 🙏🌹
آخر هفته تون شاد و قشنگ 🌿
☀️ @avayeqoqnus ☀️
.
خدایا؛
شکرت برای امروز و تمام معجزه هایش،
شکرت برای تمام قلب های مهربان،
شکرت برای عشق های خالص و پاک،
شکرت برای ذهن های زیبا اندیش
هزاران بار شکر ای مهربان ترین 🙏🌸
#شکرگزاری
✨ @avayeqoqnus ✨
.
📌 مکافات عمل
فرزندی پدر پیرش را کُول کرد و به کوهستان برد.
وقتی به بالای کوه رسید، پسر غاری پیدا کرد و پدر را آن جا گذاشت.
هنگامی که می خواست برگردد، با خنده های پدر پیرش مواجه شد.
پسر با تعجب به او نگاه کرد و گفت: به چه می خندی پدر؟
پدر نگاهی به پسر جوانش کرد و گفت: من هم چون تو، روزی پدر پیر و ناتوانم را همین جا رها کردم و رفتم و حالا تو مرا این جا آوردی. روزی هم پسرت تو را به این جا خواهد آورد.
پسر لحظه ای به حرف های پدرش اندیشید و آن گاه از ترس مکافات عمل و آن که مبادا روزی پسرش هم با او چنین کند، پدر را برداشت و به خانه آورد.
به قول مولانای جان:
از مکافات عمل غافل مشو
گندم از گندم بروید جو زجو
#تلنگر
✨ @avayeqoqnus ✨