eitaa logo
آوای ققنوس
8.2هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
533 ویدیو
31 فایل
دوستای عزیزم، اینجا کنار هم هستیم تا هم‌از ادبیات لذت ببریم هم حال دلمون خوب بشه.😍 ♦️کپی پست ها بعنوان تولید محتوا برای کانال های دیگر ممنوع بوده و رضایت ندارم♦️ تبلیغات: https://eitaa.com/joinchat/1281950438C0351ad088a
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. الهی با یاد تو به کوچه صبح قدم می گذارم و به امید لطف و عنایت تو روزم را آغاز می کنم. الهی به امید تو 🙏🌹 صبح تون بخیر و شادکامی رفقا 🌞🪴 ☀️ @avayeqoqnus ☀️
. خدایا شکرت که پیرامونم سرشار از آشتی، بخشش  و ثروت الهی است و من نیز سهم خود را به وفور می‌ستانم. هزاران بار شکرت ای حکیم‌ترین 🙏🌼 ☀️ @avayeqoqnus ☀️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. زنی به کشیش کلیسا گفت: من نمی خواهم دیگر به کلیسا بیایم! کشیش گفت: می توانم بپرسم چرا؟ زن جواب داد: چون یک عده را می بینم که دارند با گوشی حرف می زنند؛ عده‌ای در حال پیامک فرستادن موقع دعا خواندن هستند؛ بعضی ها غیبت و شایعه پراکنی می کنند، بعضی ها فقط جسمشان اینجاست، بعضی ها خوابند، بعضی ها به من خیره شده اند! کشیش ساکت بود و گوش می کرد. حرف های زن که تمام شد کشیش به او گفت: می توانم از شما بخواهم قبل از اینکه تصمیم آخر خودتان را بگیرید کاری را برای من انجام دهید؟ زن گفت: حتما. چه کاری هست؟ کشیش گفت: میخواهم لیوانی آب در دستتان بگیرید و دو مرتبه دور کلیسا بگردید و نگذارید هیچ آبی از آن بیرون بریزد. زن گفت: بله می توانم! زن لیوان را گرفت و دوبار به دور کلیسا گشت. بعد به کشیش گفت: انجام دادم! کشیش پرسید : کسی را دیدید که با گوشی در حال حرف زدن باشد؟ کسی را دیدید که غیبت کند؟ کسی را دیدید که فکرش جای دیگری باشد؟ کسی را دیدید که خوابیده باشد؟ زن گفت: نمی توانستم چیزی ببینم، چون همه حواس من به لیوان آب بود تا چیزی از داخل آن بیرون نریزد. کشیش گفت: وقتی به کلیسا می‌آیید باید همه حواس و تمرکزتان به «خدا» باشد. نگذارید رابطه شما با خدا به رابطه بقیه با او ربط پیدا کند. بگذارید این رابطه با تمرکز کامل خودتان پررنگ‌تر شود. همه نگاه و تمرکزمان به خداوند باشد نه زندگی و قضاوت دیگران. 👌🌸 پ.ن. عکس متعلق به کلیسای مریم مقدس تبریز است. @avayeqoqnus
. همه محاسبات مرا در هم ریخته ای تا یک ساعت پیش فکر می کردم ماه در آسمان است اما یک ساعت است که کشف کرده ام ماه در چشمان تو جای دارد 🌹 @avayeqoqnus
. آن را که شور عشق به سر نیست کافر است 🌸 @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. آدم ها همه ماهند نیمه‌ی تاریک‌شان را به دیگران نشان نمی‌دهند آدمها ماهند … 🍂 @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. به باران دل نبند که هر چهار فصل دیوانه ‌ات خواهد کرد اگر ببارد ، از شوق 🌼 اگر نبارد ، از دلتنگی 🍂 عصر قشنگ بارونی تون بخیر و شادی عزیزان 🪴@avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. به طور كلی صلاح در اين است كه آدمی شعور خويش را با "نگفتن" نشان دهد نه با "گفتن." زيرا سكوت از هوشمندی است و گفتن از خودپسندی. 🔸 از کتاب "در باب حکمت زندگی" ✍ آرتور شوپنهاور @avayeqoqnus
. فردوسِ دل‌، اسیر خیالِ تو بودنست عیدِ نگاه‌، چشم به رویت‌ گشودنست 🌸 @avayeqoqnus
. در آرامش ملکوتی شب چه زیباست در پیشگاه معبودی بنشینیم که به حکم حکمتش به روزهای ما پویایی بخشیده و به لطف رحمتش به شب های ما آرامش و سکون. شبتون آرام و خوش در پناه معبود بی همتا 🌙🌷 ✨ @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. زنـده بـودن نصف زندگیست امـا... امـید داشتن همه زنـدگیست صبح آخرین روز آبان بخیر و نیکی 🌞🌸 لحظاتتون سرشار از امید و آرامش باشه رفقا 🪴 ☀️ @avayeqoqnus ☀️
🍀🌼🍀 الهی ما از غافلانیم نه از کافرانیم، نگاهدار تا پریشان نشویم، و در راه آر تا سرگردان نشویم. آمین 🙏🌹 ☀️ @avayeqoqnus ☀️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. چه خوش صید دلم کردی بنازم چشم مستت را ❤️ @avayeqoqnus
. 🔸 یک داستان جالب و خواندنی: مرد نابینایی زیر درختی نشسته بود. پادشاهی نزد او آمد، ادای احترام کرد و گفت: "قربان، از چه راهی می توان به پایتخت رفت؟" پس از او صدراعظم همان پادشاه نزد مرد نابینا آمد و بدون ادای احترام گفت: "آقا، راهی که به پایتخت می رود کدام است؟" ‌ سپس یک مرد عادی نزد نابینا آمد، ضربه ای به سر او زد و پرسید: "احمق،‌ راهی که به پایتخت می رود کدامست؟" هنگامی که همه آنها مرد نابینا را ترک کردند، او شروع به خندیدن کرد. مرد دیگری کنار مرد نابینا نشسته بود، رو به او کرد و پرسید: "به چه می خندی؟" نابینا پاسخ داد: "اولین مردی که از من سوال کرد، پادشاه بود. مرد دوم صدراعظم او بود و مرد سوم فقط یک نگهبان ساده بود." مرد با تعجب پرسید: "چگونه متوجه شدی؟ مگر تو نابینا نیستی؟" نابینا پاسخ داد: "فرق است میان آنها … پادشاه از بزرگی خود اطمینان داشت و به همین دلیل ادای احترام کرد. ولی نگهبان به قدری از حقارت خود رنج می برد که حتی مرا کتک زد." @avayeqoqnus
. 🌿 ای یار غلط کردی با یار دگر رفتی 🌸 از کار خود افتادی در کار دگر رفتی 🌿 صد بار ببخشودم بر تو به تو بنمودم 🌸 ای خویش پسندیده هین بار دگر رفتی 🌿 صد بار فسون کردم خار از تو برون کردم 🌸 گلزار ندانستی در خار دگر رفتی 🌿 گفتم که تویی ماهی با مار چه همراهی 🌸 ای حال غلط کرده با مار دگر رفتی 🌿 گفتی که تو را یارا در غار نمی‌بینم 🌸 آن یار در آن غار است تو غار دگر رفتی 🌿 چون کم نشود سنگت چون بد نشود رنگت 🌸 بازار مرا دیده بازار دگر رفتی @avayeqoqnus
Roozbeh Nematollahi - Ey Yar Ghalat Kardi (320).mp3
9.68M
🌿🌸🌿 🎼 آهنگ "ای یار غلط کردی" 🎙 با صدای روزبه نعمت اللهی ✍ شعر از مولانا @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 📜 ان شالله منم !! روزی همسر ملانصرالدین از او پرسید: فردا چه می کنی؟ گفت: اگر هوا آفتابی باشد به مزرعه می‌روم و اگر بارانی باشد به کوهستان می‌روم و علوفه جمع می‌کنم. همسرش گفت: بگو ان شاءالله. او گفت: ان شاءالله ندارد فردا یا هوا آفتابی است یا بارانی. از قضا فردا در میان راه راهزنان رسیدند و او را کتک زدند. ملانصرالدین نه به مزرعه رسید و نه به کوهستان و مجبور شد به خانه بازگردد! به خانه رسید و در زد. همسرش گفت: کیستی؟ ملا جواب داد: ان شاالله منم! 😅 @avayeqoqnus
. خدایا؛ بساز کار من و منگر بر کردار من آمین 🙏❤️ @avayeqoqnus