گمان میکنم هر آدمی
باید پشت پنجره اتاقش
یک گلدان گل شمعدانی داشته باشد؛
که هر بار گلهایش خشک میشوند
و دوباره گل میدهند
یادش بیفتد که روزهای غم هم
به پایان میرسند ...
♦️ روز و شبتون بی غم باشه رفقا 🙏🌹
#حس_خوب
🌺🍀🌺
https://eitaa.com/joinchat/429850951C6e9ed1d2be
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زندگی موسیقی گنجشک هاست
زندگی باغ تماشای خداست
زندگی یعنی همین
پروازها
صبح ها
لبخندها
آوازها
♦️ سلام صبح بخیر دوستان
روز عالی داشته باشید 🙏🌹
📚 عاقبت دوستی با مار
در زمان های قدیم کشاورزی بود که از دورنگیهای اطرافیانش به ستوه آمده و ناراحت بود، به همین دلیل تصمیم گرفته بود با یک مار که در زمینش لانه داشت دوستی کند.
او میگفت: "مطمئنم که مار دورنگی ندارد و اگر روزی از او بپرسم که تو چه هستی، با قاطعیت خواهد گفت، مار!"
با همین تفکر، با مار دوست و همنشین شد. هر روز که برای سرکشی زمینش می رفت، به مار هم سر میزد و برایش غذا می برد و مار هم با گستاخی فراوان، جلوی او چنبره میزد و از غذاهایی که کشاورز به او میداد، تناول میکرد.
این جریان ماهها ادامه یافت تا زمستان از راه رسید. یک روز برزگر مار را دید که به حالت نزار، از فرط سرمای هوا بر هم پیچیده و ضعیف و سست و بیحال روی زمین افتاده است.
کشاورز به خاطر سابقۀ آشنایی و دوستیای که با مار داشت، دلش به حال او سوخت، او را برداشت، در توبرهای گذاشت و توبره را جلوی دهان الاغش آویزان کرد تا با بازدم الاغ، بدن مار گرم شود و حالش بهتر گردد.
سپس الاغش را به درختی بست و برای جمعکردن چوب، اندکی از آنجا دور شد.
مار که با گرمای نفس الاغ گرم شده و حالش جا آمده بود، به نفس پلید و شرّ خود بازگشت و لب و دهان الاغ را نیش زد، طوری که الاغ بیچاره بعد از چند دقیقه جان داد.
سپس از توبره خارج شد و به سوراخ خود خزید.
کشاورز وقتی با پشتهای از هیزم بازگشت، با حیرت به جسد الاغ بیچاره چشم دوخت و این سخن از پدرش به یادش آمد که:
"هر کسی با بدها آشنایی کند، اگر هم خود در نهایت خوبی باشد، باز بدی نصیب وی خواهد شد، چرا که هر نفس پلیدی تا بدی و شرارت نکند، از دنیا نخواهد رفت، هرچند که به وی خوبیها کرده باشند."
به قول سنایی غزنوی:
من ندیدم سلامتی از خَـسان
گر تو دیدی، سلام من برسان.
♦️ برگرفته از حکایت های مرزبان نامه
#حکایت
#مرزبان_نامه
☘🌸☘
https://eitaa.com/joinchat/429850951C6e9ed1d2be
اگر می شد صدا را دید 🌱
چه گل هایی
چه گل هایی
که از باغ صدای تو
به هر آواز می شد چید
اگر می شد صدا را دید 🌱
#شفیعی_کدکنی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایا
حس بودنت
زیباترین حس دنیاست..
تو که باشی
امروز که نه
تمام لحظہ ها را
عشق است…
روزتون پربرکت و پر امید دوستان 🙏❤️
@avayeqoqnus
📚 سنگ پشت ...
پشتش سنگین بود و جاده های دنیا طولانی.
می دانست که همیشه جز اندکی از بسیار را نخواهد رفت.
آهسته آهسته می خزید، دشوار و کُند؛ دورها همیشه دور بودند.
سنگ پشت تقدیرش را دوست نمی داشت و آن را چون اجباری بر دوش می کشید.
پرنده ای در آسمان پر زد، سبک؛ و سنگ پشت رو به خدا کرد و گفت: این عدل نیست، این عدل نیست. کاش پُشتم را این همه سنگین نمی کردی. من هیچ گاه نمی رسم. هیچ گاه. و با ناامیدی در لاک سنگی خود خزید.
خدا سنگ پشت را از روی زمین بلند کرد. زمین را نشانش داد. کُره ای کوچک بود. بعد گفت: نگاه کن، ابتدا و انتها ندارد. هیچ کس نمی رسد. چون رسیدنی در کار نیست. فقط رفتن است. حتی اگر اندکی.
و هر بار که می روی، رسیده ای. و باور کن آنچه بر دوش توست، تنها لاکی سنگی نیست، تو پاره ای از هستی را بر دوش می کشی؛ پاره ای از مرا.
خدا سنگ پشت را بر زمین گذاشت. دیگر نه بارش چندان سنگین بود و نه راه ها چندان دور.
سنگ پشت به راه افتاد در حالی که با خود تکرار می کرد: "رفتن، حتی اگر اندکی" و پاره ای از «او» را با عشق بر دوش کشید.
#داستان
#داستان_آموزنده
#داستانک
🌿🌸🌿
https://eitaa.com/joinchat/429850951C6e9ed1d2be
من چرا دل به تو دادم که دلم میشکنی
یا چه کردم که نِگَه باز به من می نکنی
دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست
تا ندانند حریفان که تو منظور منی
دیگران چون بروند از نظر از دل بروند
تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی
#سعدی
🌱🌼🌱🌼
https://eitaa.com/joinchat/429850951C6e9ed1d2be
عاشقی باشم به تو افروخته
دیده را از دیگران بردوخته
گرچه باشم ناظر از هر منظری
جز تو در عالم نبینم دیگری
#جامی
🍀🌹🍀
https://eitaa.com/joinchat/429850951C6e9ed1d2be
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️ کاش میشد سرنوشت خویش را
از سر نوشت !
♦️ کاش میشد اندکی تاریخ را
بهتر نوشت !
♦️ کاش میشد پشت پا زد بر تمام
زندگی !
داستان عمر خودرا گونه ای دیگر
نوشت !
#دلنوشته
🌱🌸🌱
https://eitaa.com/joinchat/429850951C6e9ed1d2be
سلام من
به پیچکی که صبح دست سبز او
به سوی آسمان بی کران دراز می شود
سلام من
به آن پرنده سپید و شادمان
که در سپیده با نسیم
ترانه ساز می شود
♦️ صبح تون پر از لبخند دوستان 🙏🌸
@avayeqoqnus
📚 نیش زخم زبان
پسر بچه شروري بود كه ديگران را با سخنان زشتش خيلي ناراحت مي كرد.
روزي پدرش جعبه اي پر از ميخ به پسر داد و به او گفت: هر بار كه كسي را با حرفهايت ناراحت كردي، يكي از اين ميخها را به ديوار طويله بكوب.
روز اول، پسرك بيست ميخ را به ديوار كوبيد. پدر از او خواست تا سعي كند تعداد دفعاتي كه ديگران را مي آزارد، كم كند تا میخ های کمتری روی دیوار بکوبد.
پسرك تلاشش را كرد و تعداد ميخهاي كوبيده شده به ديوار كمتر و كمتر شد.
يك روز پدرش به او پيشنهاد كرد تا هر بار كه توانست از كسي بابت حرفهايش معذرت خواهي كند، يكي از ميخها را از ديوار بيرون بياورد.
روزها گذشت تا اينكه يك روز پسرك پيش پدرش آمد و با شادي گفت: بابا، امروز تمام ميخها را از ديوار بيرون آوردم!
پدر دست پسرش را گرفت و با هم به طويله رفتند، پدر نگاهي به ديوار انداخت و گفت آفرين پسرم! كار خوبي انجام دادي؛ اما به سوراخهاي ديوار نگاه كن. ديوار ديگر مثل گذشته صاف و تميز نيست.
وقتي تو عصباني مي شوي و با حرفهايت ديگران را مي رنجاني، آن حرفها هم چنين اثری روی مردم مي گذارند.
تو مي تواني چاقويي در دل انساني فرو كني و آن را بيرون آوري، اما هزاران بار عذرخواهي هم نمي تواند زخم ايجاد شده را خوب كند. 👌
#داستان
#داستان_آموزنده
#داستانک
☘🌸☘
https://eitaa.com/joinchat/429850951C6e9ed1d2be