eitaa logo
آوای ققنوس
8.4هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
547 ویدیو
31 فایل
دوستای عزیزم، اینجا کنار هم هستیم تا هم‌از ادبیات لذت ببریم هم حال دلمون خوب بشه.😍 ♦️کپی پست ها بعنوان تولید محتوا برای کانال های دیگر ممنوع بوده و رضایت ندارم♦️ تبلیغات: https://eitaa.com/joinchat/1281950438C0351ad088a
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 خدایا مرا به میان فولادها پرتاب نکن... آهنگری بود که پس از گذراندن جوانی پر شر و شور، تصمیم گرفته بود روحش را وقف خدا کند. او سالها با علاقه کار کرد، اما با وجود پرهیزگاری هیچ چیز در زندگی اش درست به نظر نمی رسید، حتی مشکلاتش مدام بیشتر می شدند! روزی دوستی به دیدنش آمد و پس از اطلاع از وضعیت دشوارش به او گفت: “واقعا عجیب است! درست بعد از اینکه تصمیم گرفتی مرد خدا ترسی بشوی، زندگیت بدتر شده. نمی خواهم ایمانت را تضعیف کنم اما با وجود تمام تلاشهایت در مسیر روحانی، هیچ چیز بهتر نشده!” آهنگر بلافاصله پاسخ نداد. او هم بارها همین فکر را کرده بود و نمی فهمید چه بر سر زندگیش آمده است! اما نمی خواست سوال دوستش را بدون پاسخ بگذارد، کمی فکر کرد و ناگهان پاسخی را که می خواست یافت. آهنگر گفت: "در این کارگاه، فولاد خام برایم می آورند که باید از آن شمشیر بسازم. می دانی چه طور این کار را می کنم؟ اول فولاد را تا حد خیلی زیادی حرارت می دهم تا سرخ شود. بعد با بی رحمی، سنگین ترین پتک را بر می دارم و پشت سر هم به آن ضربه می زنم تا فولاد شکلی که می خواهم را بگیرد. بعد آن را در ظرف آب سرد فرو می کنم، بطوریکه تمام این کارگاه را بخار فرا می گیرد. فولاد به خاطر این تغییر ناگهانی دما، ناله می کند و رنج می برد. یک بار کافی نیست، باید این کار را آن قدر تکرار کنم تا به شمشیر مورد نظرم دست بیابم." آهنگر لحظه ای سکوت کرد. سپس ادامه داد: "گاهی فولاد نمی تواند این عملیات را تاب بیاورد. حرارت، ضربات پتک و آب سرد باعث ترک خوردنش می شود. می دانم که از این فولاد هرگز شمشیر مناسبی در نخواهد آمد لذا آن را کنار می گذارم." آهنگر باز مکث کرد و بعد ادامه داد: "می دانم که خدا دارد مرا در آتش رنج فرو می برد. ضربات پتکی را که بر زندگی من وارد کرده پذیرفته ام و گاهی به شدت احساس سرما می کنم، انگار فولادی باشم که از آب دیده شدن رنج می برد. اما تنها چیزی که از او می خواهم این است: “خدای من، هرگز مرا به میان فولادهای بی فایده پرتاب نکن!” 🙏👌 @avayeqoqnus
🌼 قدر آدمای خوب و مهربون زندگیمون رو بدونیم، 🌼 اینایی که هر چی بشه هوامون رو دارن، 🌼 اگه حس کنن مشکل یا ناراحتی داریم, برای صحبت پا پیش میزارن و به خودشون اجازه قضاوت نمیدن، 🌼 اینایی که یه آرامش و انرژی مثبت خاصی تو چهرشون، تو وجودشون دارن، 🌼 اینا،الماس های کمیاب زندگیمون هستن، 🌼 اینا رو باید سِفت چسبید و قدرشونو دونست... کانال آوای ققنوس 👇 🌿🌼🌿 https://eitaa.com/joinchat/429850951C6e9ed1d2be
🍃 نفس باد صبا 🌸 صبحدم از راه رسید 🍃 قاصدک پر زد و 🌸 گل وا شد و خورشید دمید 🍃 بلبل از هلهله‌ی 🌸 باد به رقص آمد و گفت 🍃 باید از باغ خدا عطر محبت را چید 🌸 صبح تون پر از خیر و برکت باشه رفقا 🙏🌹 @avayeqoqnus
✨ پروردگارا! ✨ یک صبح زیبای دیگر را ✨ با ترنم دلنشین پرندگانت ✨ آغاز نمودم؛ ✨ شکر برای یک روز زیبای دیگر ✨ شکر برای سلامتی جسم و جان ✨ شکر برای وجود ارزشمند عزیزانم ✨ شکر و هزاران بار شکر ای بخشنده ترین 🙏🌷 کانال آوای ققنوس 👇 🌿🌷🌿 https://eitaa.com/joinchat/429850951C6e9ed1d2be
📚 ضرب المثل "اگه برای من آب نداره‌ برای تو که نان داره" 🔸 معنی و کاربرد: کسی که در انجام کاری که برایش سود دارد بهانه تراشی کند می گویند چرا این کار را نمی کنی ؟ اگر برای من آب ندارد برای تو که نان دارد. این ضرب المثل در مورد افرادی به كار می‌رود كه می‌دانند كارشان برای صاحبكار سودی ندارد اما برای خودشان دستمزد دارد. 🔸 داستان: 🌿 محمد شاه قاجار، صدراعظمی به اسم حاج میرزا آقاسی داشت که مرد بسیار فعال و زرنگی بود و در دوران خدمتش، چاه و قنات های متعددی را ایجاد کرد. میرزا آقاسی، گاهی اوقات به دیدن چاه کن‌ها می‌رفت و با آن‌ها درد و دل می‌کرد و روش بهتر قنات کندن را به آن‌ها آموزش می‌داد. 🌿 در یکی از روزهای گرم تابستان، میرزاآقاسی برای بازدید از چاهی به بیابان می‌رود تا اوضاع آن را از نظر حجم و عمق بررسی کند. هنگامی که به آن قنات می‌رسد با مُقنی سلام و احوال پرسی می‌کند و از او می‌خواهد شرحی مختصری از مقدار آب این چاه به او بدهد. مقنی به حاج میرزا آقاسی می‌گوید: "ما تلاش زیادی برای رسیدن به آب انجام دادیم، اما متاسفانه هنوز به آب دست پیدا نکردیم و اگر راستش را بخواهید امیدی به این چاه نداریم." میرزا آقاسی به مقنی لبخندی می‌زند و به او می‌گوید: "ناامید نشوید و به تلاشتان ادامه دهید." سپس از چاه ‌کن خداحافظی کرده و به شهر برمی گردد. 🌿 مدتی از دیدار میرزا آقاسی گذشت و او مجددا به بیابان رفت تا از نزدیک نظاره‌گر پیشرفت و تلاش مقنی باشد. زمانی که نزدیک آن چاه شد از مقنی سوال کرد: "آیا به آب دست پیدا کردید؟" مقنی پاسخ داد: "قبلا هم توضیح دادم که حفر این چاه بی‌فایده است و من مطمئنم از این چاه به آب نمی رسیم." میرزا آقاسی که سخنان مقنی را شنید سکوت کرد و به خانه برگشت. 🌿 چند روزی گذشت و میرزا آقاسی برای سومین بار به بیابان رفت و هنگامی که مقنی را دید از او پرسید که اوضاع چاه در چه حال است؟ چاه‌کن پاسخ داد: "قربان چرا شما نمی‌خواهید قبول کنید که کندن این چاه بی‌فایده است و ما فقط وقتمان را هدر می‌دهیم." میرزا آقاسی از صحبت‌های مرد مقنی بسیار عصبانی شد و با صدای بلند گفت: "ای نادان؛ تو چکار به این داری که این چاه برای ما آب دارد یا نه؟! اگر برای من آب ندارد برای تو نان که دارد!" 🌿 مرد چاه‌کن به فکر فرو رفت و به صدراعظم گفت: "قربان حق با شما است." از آن دوران تا به امروز این ضرب المثل در زبان فارسی به کار می رود. کانال آوای ققنوس 👇 🍀💐🍀 https://eitaa.com/joinchat/429850951C6e9ed1d2be
. اگر کسی را دوست داری بگذار برود چرا که اگر خود بازگردد همیشه از آنِ تو بوده است اگر هم بازنگردد هرگز از آنِ تو نبوده است 🌸🌿@avayeqoqnus 🌿🌸
🌷 این کوزه چو من عاشقِ زاری بوده‌ست 🌷 در بندِ سرِ زلفِ نگاری بوده‌ست 🌷 این دسته که بر گردن او می‌بینی 🌷 دستی‌ست که بر گردن یاری بوده‌ست   @avayeqoqnus
. ♦️ غزلی بسیار زیبا از مولانا تقدیم به شما عزیزان 🌱 زِهی عشق زهی عشق که ما راست خدایا چه نَغزست و چه خوبست و چه زیباست خدایا چه گرمیم چه گرمیم از این عشق چو خورشید چه پنهان و چه پنهان و چه پیداست خدایا زهی ماه زهی ماه زهی باده همراه که جان را و جهان را بیاراست خدایا زهی شور زهی شور که انگیخته عالم زهی کار زهی بار که آن جاست خدایا فروریخت فروریخت شَهَنشاه سواران زهی گَرد زهی گرد که برخاست خدایا فِتادیم فتادیم بدان سان که نخیزیم ندانیم ندانیم چه غوغاست خدایا ز هر کوی ز هر کوی یکی دود دگرگون دگربار دگربار چه سوداست خدایا نه دامیست نه زنجیر همه بسته چراییم چه بندست چه زنجیر که برپاست خدایا چه نقشیست چه نقشیست در این تابه دل‌ها غریبست غریبست ز بالاست خدایا خموشید خموشید که تا فاش نگردید که اغیار گرفتست چپ و راست خدایا ✨ کانال آوای ققنوس 👇 🍀💐🍀 https://eitaa.com/joinchat/429850951C6e9ed1d2be
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️ دکلمه غزل "زهی عشق" مولانا با صدای زنده یاد احمد شاملو ✨ کانال آوای ققنوس 👇 🌿🌹🌿 https://eitaa.com/joinchat/429850951C6e9ed1d2be
خوشبختی چیز عجیبی است وقتی می‌آید گامهایش آنقدر آرام است که شاید صدای پایش را ﻫﻢ نشنوی اما وقتی نیست دردش را تا مغز استخوان ﺣﺲ می‌کنی ... @avayeqoqnus
. 💫 اگر می‌دانستم که صبح من 💫 از نگاه تو شروع می‌شود 💫 می گفتم زودتر بیا 💫 کمی زودتر طلوع کن 💫 اگر فقط چند لحظه زودتر 💫 نگاهم می‌کردی 💫 جهانم شب نمی‌شد ♦️صبح تون پر از عشق و امید رفقا 🙏🌹 🌿 @avayeqoqnus 🌿
خداوندا، برای روشنایی روز که در آن کار می‌کنم و برای تاریکی شب که در آرامش آن استراحت می کنم شکرگزارم. خدایا شکر و هزاران بار شکر 🙏❤️ ✨ کانال آوای ققنوس  👇 ☘🌷☘ https://eitaa.com/joinchat/429850951C6e9ed1d2be
📚 بهلول و منجم آورده اند که شخصی به نزد خلیفه هارون الرشید آمد و ادعاي دانستن علـم نجـوم نمـود. بهلـول در آن مجلس حاضر بود و اتفاقاً آن منجم کنار بهلول قرار گرفته بود. بهلول از او سوال نمود: "آیا میتوانی بگویی که در همسایگی تو که نشسته؟" آن مرد گفت: "نمی دانم." بهلول گفت: "تو که همسایه ات را نمی شناسی چه طور از ستاره هاي آسمان خبر می دهی!" آن مرد از حرف بهلول جا خورد و مجلس را ترك نمود. ✨ کانال آوای ققنوس  👇 🌿🌹🌿 https://eitaa.com/joinchat/429850951C6e9ed1d2be
. عقل در اصلاحِ ما بیهوده کوشش می‌کند نیست پروای پدر، مجنونِ مادرزاد را 💐 @avayeqoqnus 💐
🌿🌸🌿🌸🌿🌸 خوب بودن آدم ها را  به حساب وظیفه شان نگذاریم خوب بودن  وظیفه نیست ؛  خوب بودن و انسان بودن یک مرام است ... @avayeqoqnus
🌼 ز دست دیده و دل هر دو فریاد 🍃 که هر چه دیده بیند دل کند یاد 🌼 بسازم خنجری نیشش ز پولاد 🍃 زنم بر دیده تا دل گردد آزاد   🍁 @avayeqoqnus 🍁
. کوه ها با همند و تنهایند همچو ما ، با همانِ تنهایان ... 🌷 @avayeqoqnus 🌷
🌱🪴🌱 باید بپذیری که برخی افراد برای همیشه در قلبت جا خواهند داشت بدون اینکه جایی در زندگیت داشته باشند. 👌 ♦️ از کتاب کافکا در کرانه نوشته هاروکی موراکامی 🪴 @avayeqoqnus 🪴
. بیخیال قضاوت ها!! این مردم در چیستی زندگی خودشان هم مانده اند اگر به حرف شان اهمیت بدهی هرکس برایت حکمی صادر می کند گوش هایت را بگیر توی لاک خودت بمان و برای خودت زندگی کن. ✨ کانال آوای ققنوس  👇 🍀🌹🍀 https://eitaa.com/joinchat/429850951C6e9ed1d2be
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صبح‌هایمان بی‌شک می‌توانند زیباتر باشند اگر مهربانی 🌱 دغدغه زندگیمان باشد؛ جای دوری نمی‌رود یک روز همین نزدیکی‌ها لبخندمان را چند برابر پس خواهیم گرفت، شاید خیلی زیباتر... 🌱 صبح تون پر از انرژی و نشاط رفقا 🙏🌹 ☀️ @avayeqoqnus ☀️
. ✨ یه روزهایی تو زندگی هست ☀️ که هیچ اتفاق خاصی در آن ها نمی افتد ✨ ما به این روزها می گوییم تکراری ☀️ گاهی هم بابت شون گله می کنیم ✨ ولی حواسمون نیست که ☀️ ممکن بود اتفاق های بدی ✨ در این روزها بیفتند ☀️ خدای مهربانم، ✨ شکر که روزهای تکراری مون ☀️ بی خطر و بی اتفاق بد می گذرند ✨ شکر و هزاران بار شکر 🙏❤️ ✨ کانال آوای ققنوس  👇 🌿🌹🌿 https://eitaa.com/joinchat/429850951C6e9ed1d2be
📚 به شرط آن که بخوابی! این داستان را چارلی چاپلین از کودکی های خود تعریف می کند: وقتی بچه بودم کنار مادرم می‌خوابیدم و هرشب یک آرزو می‌کردم. مثلاً آرزو می‌کردم برایم اسباب بازی بخرد؛ می‌گفت: "می‌خرم به شرط اینکه بخوابی." یا آرزو می‌کردم به بزرگترین شهربازیِ دنیا بروم؛ می‌گفت: "می‌برمت به شرط اینکه بخوابی." یک شب پرسیدم: "اگر بزرگ بشوم به آرزوهایم می‌رسم؟" گفت: "می‌رسی به شرط اینکه بخوابی." هر شب با خوشحالی می‌خوابیدم. آنقدر خوابیدم که بزرگ شدم و آرزوهایم کوچک شدند. دیشب خواب مادرم را دیدم؛ پرسید: "هنوز هم شب‌ها قبل از خواب به آرزوهایت فکر می‌کنی؟" گفتم: "شب‌ها نمی‌خوابم." گفت: "مگر چه آرزویی داری؟" گفتم: "تو اینجا باشی و هیچ آرزویی نداشته باشم." گفت: "سعی خودم را می‌کنم به خوابت بیایم به شرط آنکه بخوابی." تقدیم به همه مادران عزیزمون ❤️ ✨کانال آوای ققنوس  👇 🍀💐🍀 https://eitaa.com/joinchat/429850951C6e9ed1d2be
⚜ کم گوی و بجز مصلحت خویش مگوی ⚜ چیزی که نپرسند تو از پیش مگوی ⚜ دادند دو گوش و یک زبانت زآغاز ⚜ یعنی که دو بشنو و یکی بیش مگوی ♦️از کتاب اخلاق ناصریِ خواجه نصیرالدین طوسی 🌿 @avayeqoqnus 🌿
می دانی … !؟ به رویت نیاوردم … ! از همان زمانی که جای ” تو ” به من گفتی : ” شما ” فهمیدم پای ” او ” در میان است … ✨کانال آوای ققنوس  👇 🌸 🍃 🌸 https://eitaa.com/joinchat/429850951C6e9ed1d2be
🌸🍃🌸🍃🌸🍃 تا تو مراد من دهی کشته مرا فراق تو تا تو به داد من رسی من به خدا رسیده‌ام @avayeqoqnus
📚 حکایتی از جوانمردی حاتم طایی 🌴 يكي از پادشاهان يمن در بخشندگی و سخاوت معروف بود، ولي هرگاه كسی نزد وی از بخشندگی های حاتم طايی سخن می گفت، برمی آشفت و ناراحت می شد. 🌴 بنابراين، چون پادشاه يمن، حاتم را در بخشندگی از خود بلندآوازه‌تر ديد، كسی را مأمور كرد تا او را از بين ببرد. 🌴 مأمور حاکم راه قبيله «بنی طی» را پيش گرفت. در راه شخصی را ديد و با او دوست و همراه شد و به وی گفت:‌ "حال كه تو جوانمرد و راز نگه‌دار هستی، از تو خواهشی دارم، اميدوارم مرا راهنمايی كنی!" 🌴 جوان گفت: "با كمال ميل در خدمتم." مأمور گفت: ‌"آيا تو حاتم طايی را می شناسی؟" جوان گفت: "مقصود تو از اين سؤال چيست؟" 🌴 مأمور گفت: "پادشاه يمن مرا مأمور كرده است تا حاتم را بكشم و سرش را برای پادشاه ببرم، ولي سبب دشمنی آنها را نمي‌دانم." جوان خنديد و گفت: "آن حاتمی كه دنبال او می گردی، خود منم و الان‌ آماده‌ام سر از تنم جدا كنی!" 🌴 مأمور با شنيدن اين سخن ناراحت شد، به سرعت به يمن بازگشت، به خدمت پادشاه رفت و آنچه بر او گذشته بود، تعريف كرد. 🌴 پادشاه پس از شنيدن ماجرا و پی بردن به ميزان جوانمردی حاتم، از مأمور دلجویی كرد و به وی هديه‌ای داد و بر حاتم طایی درود فرستاد. 💐 @avayeqoqnus 💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 🌼 اگه صخره و سنگ 🌼 تو مسیر رودخانه زندگیت نباشه 🌼 صدای آب قشنگ نیست. ♦️صبح بخیر و خوشی عزیزان 🙏🌹 @avayeqoqnus
🌿🌷🌿🌷🌿 خدای مهربانم، شکر بابت سفره‌ای که پهن کرده‌ای و بدون منت به همه می‌بخشی! شکر بابت بخشنده بودنت و اینکه مرا می‌بخشی و در آغوش می‌گیری! هزاران بار شکر ای عزیزترین 🙏🌷 ✨ کانال آوای ققنوس  👇 🍃🌷🍃 https://eitaa.com/joinchat/429850951C6e9ed1d2be