📚 بخشنده تر از حاتم طایی کیست؟
از حاتم طایی پرسیدند: بخشندهتر از خود دیدهای؟
گفت:آری! مردی که داراییاش تنها دو گوسفند بود. یکی را شب برایم ذبح کرد. از طعم جگرش تعریف کردم. صبح فردا جگر گوسفند دوم را نیز برایم کباب کرد.
گفتند: تو چه کردی؟
گفت: پانصد گوسفند به او هدیه دادم.
گفتند: پس تو بخشندهتری.
گفت: نه! چون او هرچه داشت به من داد، اما من اندکی از آنچه داشتم به او دادم.
#حکایت
#حاتم_طایی
✨@avayeqoqnus✨
272080_996.jpg
92.1K
“صبح”
یعنی بوی گل مریم
که سراسر شب را پر کرده بود
و حالا با نوازش حس بویایی ات
بیدارت می کند…
“صبح”
یعنی آغاز؛
آغاز یک عبور
و دریچه یک”سلام” …
گوش کن! …
در نبض کودکانه ی صبح،
این راز برکت است که می نوازد…
به حرکت سلام کن …
سلام عزیزان صبحتون مملو از عطر گل مریم 🌸♥️
@avayeqoqnus
دوستان جان نسخه جدید ایتا اومده. از طریق لینکی که پایین براتون میذارم میتونید برنامه رو بروز رسانی کنید.
دانلود نسخه جدید از سایت رسمی ایتا👇
http://www.eitaa.org/dl/apk
#نسخه_جدید_ایتا
@avayeqoqnus
📜 سلیمان نبی و عمر جاودان
به سلیمان پیامبر گفتند: آب حیات در اختیار توست میخواهی بنوش.
سلیمان با بوتیمار در این باب مشورت کرد و بوتیمار عرض کرد: اگر فرزندان و دوستان هم از این آب بهرهای داشته باشند چه بهتر؛
وگرنه چه ثمر دارد این زندگی که هر چهار روزی فراق و مرگ یکی از عزیزان را دیدن؟
🍂 بگو به خضر که از عمر جاودانه تو را
🍂 چه حاصل است بجز مرگ دوستان دیدن
#حکایت
✨@avayeqoqnus✨
🌸 بعضی ها مثل خود شعرند
🌸 ردیف و قافیه دارند
🌸 وزن دارند
🌸 اگر نباشند موسیقی زندگی
گم می شود ...
#عاشقانه
@avayeqoqnus
📚حکایت برادر عزلت نشین و وسوسه شیطانی
نقل کرده اند که دو برادر بودند: پس از مرگ پدر، یکی جای پدر بـه زرگری نشسته دیگری برای دور ماندن از وسوسه نفس شیطانی از مردم کناره گرفته و غار نشین گردید.
روزی قافله ای از جلو غار گذشته و چون بـه شهر برادر میرفتند، برادر غارنشین غربالی پر از آب کرده بـه قافله سالار می دهد تا در شهر بـه برادرش برساند.
منظورش این بود که از ریاضت و دوری از خلایق بـه این مقام رسیده که غربال سوراخ سوراخ را پر از آب می تواند کرد بی آنکه آب آن بریزد.
چون قافله سالار بـه شهر و بازار محل کسب برادر می رسد و امانتی را می دهد، برادر آن را نخ بسته و از سقف دکان آویزان می کند و در عوض گلوله آتشی از کوره در آورده میان پنبه گذاشته و بـه قافله سالار میدهد تا آن را در جواب بـه برادرش بدهد.
چون برادر غار نشین برادر کاسب خود را کمتر از خود نمیبیند عزم دیدارش کرده و بـه شهر و دکان وی میرود.
در گوشه دکان چشم بـه برادر داشت و دید که برادر زرگرش بازوبندی از طلا را روی بازوی لخت زنی امتحان می کند، دیدن این منظره همان و دگرگون شدن حالت نفسانی همان و در همین لحظه آبی که در غربال بود از سوراخ غربال رد شده و از سقف دکان بـه زمین میریزد.
چون زرگر این را می بیند میگوید: ای برادر اگر بـه دکان نشستی و هنگام کسب و کار و دیدن زنان و لمس آنان آب از غربالت نریخت زاهد میباشی، وگرنه دور از اجتماع و در کنج عزلت همه زاهد هستند…
#حکایت
@avayeqoqnus
images (6).jpeg
15.6K
🌸 آتش عشق تو در جان خوش
تر اسـت
🌸 جان ز عشقت آتش افشان
خوش تر اسـت
🌸 هر کـه خورد از جام عشقت
قطره اي
🌸 تا قیامت مست و حیران خوش
تر اسـت …
《عطار نیشابوری》
#شعر
#عطار
@avayeqoqnus
کتاب-سرگشته-راه-حق.jpg
40.5K
تحمل هیچ تنبیهی دشوارتر از این نیست که موجودی در برابر بدیهایی که کرده با خوبی روبهرو شود...
#بریده_کتاب سرگشته راه حق اثر نیکوس کازانتزاکیس
@avayeqoqnus