Alireza_Eftekhari-Yare_Dardmandan--Iran-Music.Net-.mp3
4.33M
🥀🤍🥀
▫️ آهنگ یار دردمندان
▪️ با صدای علیرضا افتخاری
▫️ شعر از عباس شهری
#آهنگ
#شهادت_امام_علی
✨@avayeqoqnus✨
.
🔆 ای آدم ها توانتان را برای نفرین
هیچ آدمی تلف نکنید،
🌀 بیهوده آرزوی به خاک سیاه نشستن
هیچ بشری را در دل نپرورانید،
🔆 دست دعا برای نابودی
هیچ آدمی بلند نکنید؛
🌀 چرا که آرزوی سیاه بختی
شاید گاه گاهی برای دیگری
تیره روزی بیاورد،
🔆 اما برای شخص دعا کننده
حتما و همیشه سیاه دلی می آورد.
🌀 خیرخواه دیگران باشیم.
قطعا این خیر به خودمان برمیگردد.
#تلنگر
✨ @avayeqoqnus ✨
.
ابرها به آسمان تکیه میکنند
درختها به زمین
و انسانها به مهربانی یکدیگر...
صبح بخیر و شادی 🌞 🪴
روزتون سرشار از مهربانی رفقا 🙏🌺
✨ @avayeqoqnus ✨
.
🕊 یارب ز شرابِ عشق سرمستم کن
💚 وز عشقِ خودت نیست کن و هستم کن
🕊 از هر چه به جز عشق تُهی دستم کن
💚 یکباره به بندِ عشق پا بَستَم کن
آمین 🙏🌹
#خواجه_عبدالله_انصاری
#مناجات
✨ @avayeqoqnus ✨
قلب، خاک خوبی دارد.
در برابر هر دانه که در آن بنشانی،
هزار دانه پس میدهد.
اگر ذرهیی نفرت کاشتی،
خروارها نفرت درو خواهی کرد
و اگر دانهیی از محبّت نشاندی،
خرمنها برخواهی داشت.
🔻 از کتاب "ابن مشغله"
✍ نادر ابراهیمی
#بریده_کتاب
✨@avayeqoqnus✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🤍 بیا به کوفه ماتم زده سری بزنیم
🖤 گشوده بال به عشق علی پری بزنیم
🤍 سه شب شده که بود خانه علی تاریک
🖤 بیا به خانه مولایمان سری بزنیم
🤍 کسی به زینب او تسلیت نمیگوید
🖤 به خانهاش پی تسکین او دری بزنیم
🤍 بود چو باز در خانه علی شب قدر
🖤 کجا سزد در درگاه دیگری بزنیم
⚪️ شهادت مولای متقیان حضرت علی (ع) تسلیت باد 🙏🖤 📿
#شب_قدر
#شهادت_امام_علی
🕯@avayeqoqnus🕯
🍂 علی ای همای رحمت 🍂
علی ای همای رحمت، تو چه آیتی خدا را
که به ماسوا فکندی همه سایه هما را
دل اگر خداشناسی، همه در رخ علی بین
به علی شناختم من به خدا قسم خدا را
به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند
چو علی گرفته باشد سر چشمهی بقا را
مگر ای سحاب رحمت تو بباری ارنه دوزخ
به شرار قهر سوزد همه جان ماسوا را
برو ای گدای مسکین در خانه علی زن
که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را
بجز از علی که گوید به پسر که قاتل من
چو اسیر توست اکنون به اسیر کن مدارا
بجز از علی که آرد پسری ابوالعجائب
که عَلَم کند به عالم شهدای کربلا را
نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت
متحیرم چه نامم شه ملک لافتی را
چو تویی قضای گردان به دعای مستمندان
که ز جان ما بگردان ره آفتِ قضا را
ز نوای مرغ یا حق بشنو که در دل شب
غم دل به دوست گفتن چه خوش است شهریارا
#شهریار
#شهادت_امام_علی
#شب_قدر
🕯 @avayeqoqnus🕯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
◻️ دکلمه "علی ای همای رحمت"
◼️ با صدای آقای مصطفی خلاق
#دکلمه
🕯@avayeqoqnus🕯
📗 داستانی از عدالت علی (ع):
نقل است در زمان خلافت و زمامداری امام على (ع) در کوفه، زره آن حضرت گم شد.
پس از چندى نزد مردی مسیحى پیدا شد. علی (ع) به او فرمود: این زره مال من است، ولی آن مرد انکار کرد و گفت: زره در دست من است، شما که ادعا میکنید باید دلیل بیاورید.
امام على (ع) با اینکه خود زمامدار کوفه بود اما از قدرت و شهرت و مقام خود سواستفاده نکرد و او را به محضر قاضى برد و اقامه دعوى کرد که این زره از آن من است، نه آن را فروخته ام و نه به کسى بخشیده ام و اکنون آن را در نزد این مرد یافته ام.
شُرَیح، قاضى دادگاه، به آن مرد گفت: خلیفه ادعاى خود را اظهار کرد، تو چه مىگویى؟
او گفت : این زره مال خود من است و در عین حال، گفته مقام خلافت (امیر المؤمنین) را تکذیب نمى کنم ممکن است خلیفه اشتباه کرده باشد.
قاضى رو به امام(ع) کرده و عرضه داشت: شما مدّعى هستید و این شخص منکر است، به همین جهت، ارائه شاهد بر عهده شماست.
امام على(ع) خندید و فرمود: قاضى راست
مىگوید، اکنون باید شاهد آورم، ولى من
شاهدی ندارم.
قاضى روى این اصل که مدّعى شاهد ندارد، به نفع مسیحى حکم کرد و او هم زره را برداشت و روانه شد.
ولى مرد مسیحى که خود بهتر مىدانست
زره مال چه کسى است، پس از آنکه چند
قدم برداشت، برگشت و گفت: این طرز
حکومت و رفتار از نوع رفتارهاى بشر عادى نیست، از نوع حکومت انبیاست.
سپس اسلام آورد و اقرار کرد که زره برای على (ع) است که در مسیر صفّین از دست او افتاده بوده است.
حضرت علی (ع) از اسلام آوردن او خوشحال شد و زره را به او هدیه داد.
طولى نکشید که او با شوق و ایمان در زیر بیرق على (ع) و به همراه او با خوارج در جنگ نهروان جنگید.
#داستان
#شهادت_امام_علی
🕯 @avayeqoqnus 🕯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
براستی که ما انسان را در رنج آفریده ایم ...
سوره بلد، آیه ۴
خدا تنهات نمیذاره رفیق... 🤍🌷
#مناجات
#خدا
@avayeqoqnus🤍
💜 چو از بنفشه بوی صبح برخیزد
💛 هزار وسوسه در جانِ من برانگیزد
💜 کبوترِ دلـم از شـوق میگشاید بـال
💛 که چون سپیده به آغوشِ صبح بگریزد
صبحتون به زیبایی گل بنفشه 💐
#فریدون_مشیری
✨@avayeqoqnus✨
خدای مهربانم؛
شکرت که نعمتهای بیشمارت را
بیدریغ به بندگانت ارزانی میکنی.
هزاران بار شکرت 🙏🌸
#شکرگزاری
✨@avayeqoqnus✨
.
داشتم برگههای دانشجوهامو تصحیح میکردم که یکی از برگههای خالی توجهمو به خودش جلب کرد.
به هیچ کدام از سوالها جواب نداده بود، فقط زیر سوال آخر نوشته بود: نه بابام مریض بوده نه مامانم، همه سالمن خداروشکر... تصادف نکردم، خواب نموندم، اتفاق بدی هم نیفتاده...
فقط دیشب تولد عشقم بود...گفتم سنگ تمام بذارم براش برا همین بعدازظهر یه دورهمی گرفتیم با بچهها...بزن و برقص...شام هم بردمش نایب و یه کباب و جوجه ترکیبی زدیم...بعد بهم گفت بریم دربند...پوست دستمون از سرما ترک برداشت ولی میارزید...مخصوصا باقالی و لبوی داغ چرخیهای سر میدون...
بعدش بهونه کرد بریم امامزاده صالح دعا کنیم تا به هم برسیم...دیگه تا بردمش خونه و خودم برگشتم این سر تهران ساعت یک شب شده بود...
راست و حسینی حالش رو نداشتم درس بخونم...یعنی لای جزوه رو هم باز کردم ها...اما همش یاد قیافش میافتادم وقتی لبو رو مالیده بود به پک و پوزش...خندهام میگرفت و حواسم پرت میشد...یهویی هم خوابم برد، بیهوش شدم انگار...
حالا نمره هم ندادی نده، فدای سرت...یه ترم دیگه هم آوارت میشم نهایتش...فقط خواستم بدونی بیاهمیتی و این چیزا نبوده، یه وقت ناراحت نشی!
چند سال بعد تو یه دانشگاه دیگه از پشت زد رو شونهام و گفت: اون بیستی که دادی خیلی چسبید...گفتم: اگه لای برگت یه تیکه لبو میپیچیدی بهت صد میدادم بچه...خندید و دست انداخت دور گردنم...
گفت: بچهمون هفت ماهشه استاد باورت میشه؟
عکسش رو از روی صفحه گوشیش نشونم داد، خندیدم...
گفت این موهات رو کی سفید کردی اینجوری نبودی که...
نشستم روی نیمکت فلزی و سرد حیاط... نشست کنارم... دلم میخواست برایش بگویم که یک شب هم تولد عشق من بود...که خودش نبود... دورهمی نبود... نایب نبود... امامزاده صالح نبود... فقط سرد بود... 🕊 😔
✍ مرتضی برزگر
#داستان
#داستان_کوتاه
✨@avayeqoqnus✨
🌻 از تو بی خبر 🌻
ای در درونِ جانم و جان از تو بی خبر
وز تو جهان پر است و جهان از تو بی خبر
چون پی بَرَد به تو دل و جانم که جاودان
در جان و در دلی دل و جان از تو بی خبر
ای عقل پیر و بخت جوان گرد راه تو
پیر از تو بی نشان و جوان از تو بی خبر
نقش تو در خیال و خیال از تو بی نصیب
نام تو بر زبان و زبان از تو بی خبر
از تو خبر به نام و نشان است خلق را
وآنگه همه به نام و نشان از تو بی خبر
جویندگانِ جوهر دریای کُنه تو
در وادی یقین و گمان از تو بی خبر
چون بی خبر بود مگس از پر جبرئیل
از تو خبر دهند و چنان از تو بی خبر
شرح و بیان تو چه کنم زانکه تا ابد
شرح از تو عاجز است و بیان از تو بی خبر
عطار اگرچه نعرهی عشق تو میزند
هستند جمله نعرهزنان از تو بی خبر
#عطار
✨ @avayeqoqnus ✨
♡
غم فرستادهی عشق است عزیزش دارید
که غریب است و زِ اقلیم وفا می آید 🥀
#طالب_آملی
✨@avayeqoqnus✨
🍂
#بریده_کتاب
در دنیا هیچچیز پایدار نیست
و اگر انسان توقع بقای چیزی را
داشته باشد، احمق است.
اما اگر از آنچه برای مدت کوتاهی دارد
لذت نبرد، از آنهم احمقتر است.
🔻 از رمان "لبه تیغ"
✍ سامِرسِت موام
✨@avayeqoqnus✨
شیخ ابوسعید را گفتند: فلان کس بر روی آب میرود.
گفت: سهل است، بَزَغی و صَعوهای نیز برود.
گفتند: فلان کس در هوا میپرد.
گفت: مگسی و زَغنهای میپرد.
گفتند: فلان کس در یک لحظه از شهری به شهری میشود.
شیخ گفت: شیطان نیز در یک نفس از مشرق به مغرب میشود.
این چنین چیزها را بس قیمتی نیست.
مرد، آن بوَد که در میان خلق بنشیند و برخیزد و بخُسبَد و بخورد و در میان بازار، در میان خلق داد و ستد کند و با خلق بیامیزد و یک لحظه، به دل، از خدای غافل نباشد.
🌸🍀🌸🍀🌸🍀
بزغ: وزغ، غوک، قورباغه.
صعوه: پرندهای بسیار کوچک.
زغنه: جغنه، یکی از پرندگان شکاری.
بخسبد: بخوابد.
🔻 برگرفته از اسرارالتوحید شیخ ابوسعید اباالخیر
#حکایت
✨@avayeqoqnus✨
ای که مرا خـوانـده ای ،راه نـشـانـم بـده
در شـب ظـلـمــانی ام، مـاه نــشـانـم بـده
یوسـف مصری ز چـاه، گـشت چنـان پادشـاه
گـر کـه طـریـق ایـن بُـود، چـاه نـشـانـم بـده
بر قـدمت همچـو خاک، گریه کنـم سوزناک
گِل شد از آن گریه خاک، روح به جـانم بده
از دل شـب می رسـد، نـور سـرا پـرده ها
در سـحــر از مشرقت، صـوت اذانـم بــده
سرخـوشـی این جـهـان، لـذت یک آن بُـود
آنچـه تو را خـوشـتـر است، راه بـه آنـم بـده
#حمیدرضا_حسینی
✨@avayeqoqnus✨
پروردگارا؛
در شب قدر که تقدیرها را قلم میزنی
تقدیر ما را به فرج مولایمان رقم بزن...
آمین 🤲 🤍
الهم عجل لولیک الفرج 💚
#امام_زمان
#شب_قدر
@avayeqoqnus🕯