eitaa logo
آوای ققنوس
8.8هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
535 ویدیو
31 فایل
دوستای عزیزم، اینجا کنار هم هستیم تا هم‌از ادبیات لذت ببریم هم حال دلمون خوب بشه.😍 ♦️کپی پست ها بعنوان تولید محتوا برای کانال های دیگر ممنوع بوده و رضایت ندارم♦️ تبلیغات: https://eitaa.com/joinchat/1281950438C0351ad088a
مشاهده در ایتا
دانلود
اندر طلبِ دوست همی بشتابم عمرم به کران رسید و من در خوابم گیرم که وصال دوست در خواهم یافت این عمر گذشته را کجا دریابم... 🍂🍂 @avayeqoqnus
فصلی خوانم از دنیای فریبنده به یک دست شکر پاشنده و به دیگر زهرِ کشنده گروهی را به محنت آزموده و گروهی را پیراهن نعمت پوشانیده... 🔻 برگرفته از کتاب تاریخ بیهقی @avayeqoqnus
❤️ گردد کسی کِی کامیاب، از وصلِ یاری همچو تو 💫 مشکل که در دامِ کسی افتد شکاری همچو تو ❤️ خوبان، فزون از حد ولی نتوان به هر کس داد دل 💫 گر دل به یاری کس دهد باری به یاری همچو تو ❤️ چون من نسازی یک نفس با سازگاری همچو من 💫 پس با که خواهد ساختن ناسازگاری همچو تو ❤️ رفتی و غم‌ها در دلم خوش آنکه باز آیی و من 💫 گویم غم دل یک به یک با غمگساری همچو تو ❤️ از یار بگسل ای رقیب آخر زمانی تا به کی 💫 باشد گلی مانند او پهلوی خاری همچو تو ❤️ هاتف ز عشقت می‌سزد هر لحظه گر بالد به خود 💫 جز او که دارد در جهان زیبانگاری همچو تو @avayeqoqnus
°○●♡♡●○° شرافت را نباید به دست آورد؛ آن را فقط نباید از دست داد. (فیلسوف آلمانی) ✨@avayeqoqnus
وقتی تلاش می‌کنی همه چیز را کنترل کنی، هیچ لذتی نمی بری آرام باش، نفس بکش، رها کن ... تمرین کن در لحظه زندگی کنی؛ زندگی هیچگاه بی مشکل نخواهد بود، مشکل جزئی از دنیای مادی است در واقع همه چیز مساله است نه مشکل... فقط روح متعالی است که فارغ از رنج و مشکلات است... آرام باش، نفس بکش و رها کن رفیق ... 🪴 ✨@avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
طلوع گرم چشمانت مرا صادق‌ترین صبح است اگر نه کار خورشیدِ جهان عادت شده ما را... صبح زیباتون بخیر و سلامتی 🌞🪴@avayeqoqnus
🍁 الهی؛ مَکُش این چراغ افروخته را 🌼 مُسوز این دل سوخته را 🍁 مَدَر این پرده‌ی دوخته را 🌼 و مَران این بنده‌ی نو آموخته را 🍁 آمین 🙏🌸 @avayeqoqnus
از بَهرِ دفع غم به کسی گر بَری پناه هم غم به جای ماند و هم آبرو رود... @avayeqoqnus
📜 حکایت مسجدِ مهمان کُش! در اطرافِ شهر ری مسجدی بود که ساکنان خود را می کشت . هر کس شب بدان مسجد درمی آمد همان شب از ترس در جا می مُرد و نقش بر زمین می شد . هیچکس از اهالی آن شهر جرأت نداشت مخصوصاََ در شب قدم بدان مسجدِ اسرارآمیز بگذارد . اندک اندک این مسجد آوازه ای در شهرهای مجاور به هم رسانید و مردم حومه و اطراف نیز از این مسجد بیمناک شده بودند . تا اینکه شبی از شب ها غریبی از راه می‌رسد و یکسر سراغِ آن مسجد را می‌گیرد . مردم از این کارِ عجیبِ او حیرت می کنند و می پرسند : با آن مسجد چه کار داری ؟ مردِ غریب با خونسردی و اطمینان تمام می گوید : می خواهم امشب در آن مسجد بخوابم . مردم حیرت زده می گویند : عقل هم خوب چیزی است ، مگر از جانت سیر شده ای ؟! مرد غریب می گوید : من این حرف ها سرم نمی شود . من به این حیاتِ دنیوی وابسته نیستم تا از کشته شدن واهمه ای داشته باشم . خلاصه به قول معروف « سرم درد می‌کند برای اینجور کارها !» بار دیگر ملامت جماعت شرع می شود امّا هر چه می گویند و اندرز می دهند گویی که بر آهنِ سرد می کوبند . مردِ غریب بی توجّه به نصایح مردم ، شبانه قدم در آن مسجد اسرار آمیز می‌گذارد و روی زمین دراز می کشد تا چُرتی بزند . در این حال صدای هولناکی بلند می‌شود . گویی کسی با صدای پُر طنین می گوید : آهای کسی که داخلِ مسجدی ، همین الّآن به سراغت می آیم . این صدا پنج بار شنیده شد . امّا آن مردِ غریب هیچ نترسید بلکه خوشحال هم بود . از اینرو با حالت آماده و مُصمّم از جا برخاست و فریاد زد : هر کسی هستی بیا تو ، من آماد‌ی مرگم . اگر جرأت داری بیا جلو... در همین لحظه بود که بر اثرِ این فریاد ، طلسم شکسته شد و از هر سو انبوهِ طلا سرازیر شد و آن مردِ غریب شروع کرد به جمع کردن آن‌ها ... این حکایت ، نقدِ حالِ عارف صادقی است که منازلِ پُر خوف و خطرِ ریاضت و سلوک را تا منزل مقصود طی می کند و از رنجِ راه و مصائبِ طریق و تهدید نفس و القائاتِ قاعدین و وسوسه گران سرد نمی شود و عاقبت به گنج معارف و معدن حقایق دست می یازد . 🔻 برگرفته از دفتر سوم مثنوی معنوی @avayeqoqnus
وسواسی باشید در انتخاب: کتاب‌هایی که می‌خوانید فیلم‌هایی که می‌بینید آدم‌هایی که با آنها معاشرت می‌کنید موضوعاتی که به آن فکر می‌کنید چون اینها غذای روح شما هستند... 👌🌸 عصرتون زیبا و دلپذیر رفقا ☕️🍰 ✨@avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خون دل ❣ مرغی به باغ رفت و یکی میوه کَند و خورد ناگه ز دست چرخ به پایش رسید سنگ خونین به لانه آمد و سر زیر پر کشید غلتید چون کبوترِ با باز کرده جنگ بگریست مرغ خُرد که برخیز و سرخ کن مانند بال خویش، مرا نیز بال و چنگ نالید و گفت خونِ دلست این نه رنگ و زیب صیاد روزگار، به من عرصه کرد تنگ آخر تو هم ز لانه، پی دانه بر پری از خون پر تو نیز بدینسان کنند رنگ در سبزه گر روی، کندت دست جور پر بر بام گر شوی، کندت سنگ فتنه لنگ آهسته میوه‌ای بکن از شاخی و برو در باغ و مرغزار، مکن هیچگه درنگ میدان سعی و کار، شما راست بعد ازین ما رفتگان به نوبت خود تاختیم خنگ @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💫🌿 یک عمر در انتظاری تا بیابی آن را که درکت کند و تو را همان گونه که هستی بپذیرد، و عاقبت در می یابی که او از همان آغاز "خودت" بوده ای! 🔸 از کتاب "یادداشت های مرد فرزانه" نوشته ریچارد باخ @avayeqoqnus
🕊 بی عشق دلم جز گِرِهی کور چه بود؟ دل چشم نمی گشود اگر عشق نبود 🌹 @avayeqoqnus
♦️ تک بیتی های پرمعنا از سعدیِ شیرین سخن: ⚜ تواضع گر چه محبوب است و فضل بیکران دارد ⚜ نباید کرد بیش از حد که هیبت را زیان دارد ⚜ دشمن خود را نباید زد تبر ⚜ گر توانی کشت او را با شِکر ⚜ هر که عیب دگران پیش تو آورد و شمرد ⚜ بی گمان عیب تو پیش دگران خواهد برد ⚜ دنیا نیرزد آنکه پریشان کنی دلی ⚜ زنهار بد مکن که نکردست عاقلی @avayeqoqnus
📚 ضرب المثل "خر بیار و باقالی بار کن" 🖇 معنی و کاربرد: 🔅 این ضرب المثل در موقعی گفته می شود که یک نفر از طرف آدم پرزورتر و قوی‌تر از خود ظلمی می بیند و چون زورش به او نمی رسد ناچار حکم او را می پذیرد. 🔅 یعنی مجبوری آن چه را که بر تو تحمیل شده انجام دهی. 🖇 داستان این ضرب المثل: مردی باقالی فراوان خرمن کرده بود و در کنار آن خوابیده بود. فرد دیگری که کارش زورگویی و دزدی بود، آمد و بنا کرد به پر کردن ظرف خودش. صاحب باقالی بلند شد که دزد را بگیرد. با هم گلاویز شدند و عاقبت دزد صاحب باقالی را بر زمین کوبید و روی سینه اش نشست و گفت: بی انصاف من می‌خواستم مقدار کمی از باقالی های تو را ببرم حالا که این طور شد می کشمت و همه را می برم. صاحب باقالی که دید زورش به او نمی‌رسد گفت: حالا که پای جان در کار است برو خر بیار باقالی بار کن. @avayeqoqnus
روی ویترین یک کتابفروشی در شهر رم نوشته شده: "همیشه دلخوری ها را نگرانی ها را به موقع بگویید؛ حرفهای خود را به یکدیگر با "کلام" مطرح کنید؛ نه با " رفتار"... که از کلام همان برداشت می‌شود که شما می‌گویید؛ ولی از رفتارتان هزاران برداشت می‌شود. @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آرزوهايت را يادداشت کن. خداوند آن‌ها را فراموش نمی‌کند اما تو از خاطرت می‌رود که آنچه امروز داری خواسته ديروزت بوده است. صبحتون بخیر و شادی رفقا 🌞🪴@avayeqoqnus
الهی؛ دیگران مست شرابند و من مست ساقی. مستی ایشان فانی است و از من باقی. @avayeqoqnus
🌸🍃 دل قوی دار که بنیادِ بقا محکم از اوست @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 📗 سلامی که بوی نفت می‌داد! یکی از بزرگان می‌گفت: یک گاریچی در محلمان بود که نفت می‌برد و به او عمو نفتی می‌گفتند. یک روز مرا دید و گفت : سلام ببخشید خانه تان را گازکشی کرده اید ؟ گفتم : بله! گفت : فهمیدم ، چون سلام هایت تغییر کرده است ! من تعجب کردم ، گفتم: یعنی چه!؟ گفت: قبل از اینکه خانه ات گازکشی شود خوب مرا تحویل می گرفتی، حالم را می پرسیدی. همه اهل محل همینطور بودند. هرکس خانه اش گازکشی می‌شود دیگر سلام علیک او تغییر می‌کند… از اون لحظه، فهمیدم سی سال سلامم بوی نفت می‌داده. عوض اینکه بوی انسانیت و اخلاق بدهد. سی سال او را با اخلاق خوب تحويل گرفتم و خیال می‌کردم اخلاقم خوب است. ولی حالا که خانه را گازکشی کرده‌ام ناخودآگاه فکر کردم نیازی نیست به او سلام کنم. حواسمان باشد، سلام مان بوی نیاز ندهد! @avayeqoqnus