فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
🔸 دکلمه شعر "دل بی کینه قشنگ است"
🔸 شعر از فریدون مشیری
با صدای مصطفی خلاق
#فریدون_مشیری
✨ @avayeqoqnus ✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
"صبح" مسافری ست
با چمدانی پر از لبخند
کافیست عاشقانه
به استقبالش بروی
"طلوع آفتاب" امروز
گرمابخش وجودتان... 🌞
صبح تون پر از امید و لبخند رفقا 🙏🌹
☀️ @avayeqoqnus ☀️
.
الهی یک دل پُر درد دارم
و یک جان پُر زجر،
خداوندا این بیجاره را چه تدبیر،
بار خدایا در ماندم از تو لیکن در ماندم در تو،
اگر غایب باشم گویی کجایی،
و چون به درگاه آیم در را نگشایی.
الهی دریاب که می توانی 🙏🌱
#مناجات
#خواجه_عبدالله_انصاری
✨ @avayeqoqnus ✨
.
دزدیده چون جان می روی اندر میانِ جان من
سرو خرامانِ منی ای رونقِ بستان من 🌹
#مولوی
#مولانا
✨ @avayeqoqnus ✨
.
📕 برخورد قاطع کریم خان با مرد چاپلوس
یک روز مردک حقه باز و چاپلوسی به دربار کریم خان زند آمد و همین که چشمش به او افتاد شروع به های و های گریستن کرده و سیلاب اشک از دیدگان فرو ریخت.
مرد طوری گریه می کرد که هق و هق هایش اجازه سخن گفتن به او نمی داد.
شاه که خود را وکیل الرعایا می نامید دستور داد او را به گوشه ای برده، آرام کنند زان پس به حضور برسد.
مردک حقه باز را بردند و آرام کردند و در فرصت مناسب دیگری به حضور کریم خان آوردند.
کریم خان قبل از آنکه رسیدگی به کار او را آغاز کند نوازش و دلجویی فراوانی از وی به عمل آورد و آنگاه از خواسته اش جویا شد.
مرد گفت: “من از مادر کور و نابینا متولد شدم و سالها با وضع اسف باری زندگی کرده و از نعمت بینایی محروم بودم تا اینکه روزی افتان و خیزان و کورمال خود را روی زمین کشیدم و به سختی به زیارت آرامگاه پدر شما رفته و برای کسب سلامتی خود، متوسل به مرقد مطهر ابوی مرحوم شما شدم.
در آن مزار متبرک آنقدر گریه کردم که از فرط خستگی و ضعف، بیهوش شده و به خواب عمیقی فرو رفتم!
در عالم خواب و رویا، مردی جلیل القدر و نورانی را دیدم که سراغ من آمد و گفت: ابوالوکیل پدر کریم خان هستم.
آنگاه دستی به چشمان من کشید و گفت برخیز که تو را شفا دادم! از خواب که بیدار شدم، خود را بینا دیدم و جهان تاریک پیش چشمانم روشن شد! این همه گریه و زاری امروز من از باب تشکر و قدردانی و سپاسگزاری از والد ماجد شما بود!”
مردک حقه باز که با ادای این جملات و انجام این صحنه سازی مطمئن بود کریم خان را خام کرده است، منتظر دریافت صله و هدیه و مرحمتی بود که مشاهده کرد کریم خان برافروخته شده، دنبال دژخیم می گردد!
موقعی که دژخیم حاضر گردید کریم خان دستور داد چشمان مرد حقه باز را از حدقه بیرون بکشند!
درباریان و بزرگان قوم زندیه به دست و پای کریم خان افتادند و شفاعت مرد متملق و چاپلوس را کرده و از وکلیل الرعایا خواستند از گناه او در گذرد.
کریم خان که ذاتا آدم رقیق القلبی بود، خواهش درباریان و اطرافیان را پذیرفت، ولی دستور داد مرد متملق را به فلک بسته، چوب بزنند!
در این هنگام کریم خان خطاب به او گفت: “مردک پدر سوخته! پدر من تا وقتی زنده بود در گردنه بید سرخ، خر دزدی می کرد؛ من که به مقام و مسند شاهی رسیدم عده ای متملق برای خوشایند من و از باب چاپلوسی برایش آرامگاهی ساختند و مقبره ای برپا کردند و آنجا را عنیان ابوالوکیل نامیدند.
اکنون تو چاپلوس دروغگو آمده ای و پدر خر دزد مرا صاحب کرامت و معجزه معرفی می کنی؟!
اگر بزرگان مجلس اجازه داده بودند دوباره چشمانت را در می آوردم تا بروی برای بار دوم از او چشمان تازه و پر فروغ بگیری!”
#داستان
#داستان_تاریخی
#کریمخان_زند
✨ @avayeqoqnus ✨
.
آخر نگهی به سوی ما کن
دردی به ارادتی دوا کن
بسیار خلافِ عهد کردی
آخر به غلط یکی وفا کن
ما را تو به خاطری همه روز
یک روز تو نیز یاد ما کن
این قاعده خلاف بگذار
وین خوی مُعاندت رها کن
برخیز و درِ سرای در بند
بنشین و قبای بسته وا کن
چون انس گرفت و مِهر پیوست
بازش به فراق مبتلا کن
سعدی چو حریف ناگزیر است
تن دَر دِه و چشم در قضا کن
شمشیر که میزند سپر باش
دشنام که میدهد دعا کن
زیبا نَبُود شکایت از دوست
زیبا همه روز گو جفا کن
#سعدی
☀️ @avayeqoqnus ☀️
.
کسانی که عقاید احمقانه ای دارند
و آنها را ابراز میکنند،
همیشه خیلی حساسند.
هر قدر عقاید کسی احمقانهتر باشد،
باید کمتر با او مخالفت کرد. 👌
🔸 از کتاب "خداحافظ گاری کوپر"
نوشته رومن گاری
#بریده_کتاب
✨ @avayeqoqnus ✨
.
دلخوش نشسته ام که تو شاید گذر کنی
لعنت به شایدی که مهیّا نمی شود 🍁
#شمس_لنگرودی
✨ @avayeqoqnus ✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
🔅 هر کس هر جای جهان خوبی کند،
نبض زمین بهتر میزند...
خون در رگهای خاک بیشتر میدود
و چیزی به زندگی اضافه میشود.
🔅 و هر کس هر جای جهان بدی کند،
تکهای از جانِ جهان کنده میشود،
گوشهای از تن زمین زخمی میشود
و چیزی از زندگی کم میشود.
🔅 هر روز از خودمون بپرسیم
امروز بر زندگی افزودم یا از آن کاستم؟
نپرسیم امروز خوب بود یا بد؟
بپرسیم امروز خوب بودم یا بد؟
زیرا زندگی، پاسخ هر روزه همین پرسش است...
#دلنوشته
✨ @avayeqoqnus ✨
.
به نام خداوندِ دلهای پاک
که نامش بود در دلت تابناک 🌱
به نام کسی که تو را آفرید
سرآغازِ عشق است و نور امید 🌹
صبح بخیر و شادی رفقا 🙏🌸
☀️ @avayeqoqnus ☀️
.
ای صاحب آبرو،
چنان کن
که فقط دستانم
به سوی تو دراز شوند
نه به سمت بنده تو …
آمین 🙏🌸
#مناجات
#خدا
✨ @avayeqoqnus ✨
.
تو بَدری و خورشید تو را بنده شدهست
تا بنده ی تو شدهست تابنده شدهست
زان روی که از شعاعِ نور رخ تو
خورشید منیر و ماه تابنده شدهست
#حافظ
✨ @avayeqoqnus ✨
.
تا خدا بنده نواز است به خلقش چه نیاز؟
میکشم ناز یکی تا به همه ناز کنم 🌱
#قیصر_امین_پور
✨ @avayeqoqnus ✨
.
📜 حکایت زیبایی از سعدی شیرین سخن:
رفیقی داشتم که سالها با هم سفر کرده بودیم و نمک خورده و بی کران حقوق صحبت ثابت شده.
آخر به سبب نفعی اندک، آزارِ خاطرِ من روا داشت و دوستی سپری شد و با این همه از هر دو طرف دلبستگی بود
که شنیدم روزی دو بیت از سخنان من در مجمعی همیگفتند:
نگار من چو در آید به خنده نمکین
نمک زیاده کند بر جراحت ریشان
چه بودی ار سر زلفش به دستم افتادی
چو آستین کریمان به دست درویشان
طایفه درویشان بر لطف این سخن نه که بر حُسن سیرت خویش آفرین بردند و او هم در این جمله مبالغه کرده بود و بر فوت صحبت قدیم تأسف خورده و به خطای خویش اعتراف نموده.
معلوم کردم که از طرف او هم رغبتی هست، این بیتها فرستادم و صلح کردیم:
نه ما را در میان عهد و وفا بود
جفا کردی و بد عهدی نمودی
به یک بار از جهان دل در تو بستم
ندانستم که برگردی به زودی
هنوزت گر سر صلح است باز آی
کز آن مقبولتر باشی که بودی
🔸 برگرفته از باب پنجم گلستان سعدی
#حکایت
#سعدی
✨ @avayeqoqnus ✨
.
مانع از رفتن آن که می رود نشو،
زیرا هرگز نخواهی توانست
آن که میآید را ملاقات کنی.
#کارل_گوستاو_یونگ
✨ @avayeqoqnus ✨
🌿💐🌿💐
با تو همین یک سخنم آرزو است
گفتن و قربان شدنم آرزو است
پیش قدِ شمعِ تو پروانهوار
پر زدن و سوختنم آرزو است
وقت شد از دیده ببارم سِرِشگ
غوطه به دریا زدنم آرزو است
لالهصفت پنجه خونین ز غم
پیش تو بر سر زدنم آرزو است
قدّ و رخ و تن بنما در چمن
سرو و گل و یاسمنم آرزو است
کرد دلم عزم ز خود رفتنی
دور شدن زین وطنم آرزو است
نشئه دیگر مِی توحید راست
جرعه بدین می زدنم آرزو است
باش تو قصاب که گفته است فیض
حلقه آن در زدنم آرزو است
#قصاب_کاشانی
✨ @avayeqoqnus ✨
.
اگر هزار دُزدِ بيرونی بیایند
در را نتوانند باز کردن
تا از اندرون دزدی یارِ ایشان نباشد
که از اندرون باز کند؛
هزار سخن از بيرون بگوی
تا از اندرون مُصدقی نباشد سود ندارد...
🔸 برگرفته از "فیه مافیه" مولانا
#مولوی
#مولانا
#فیه_مافیه
✨ @avayeqoqnus ✨
.
در زندگیِ بعدی ام “گُل” خواهم شد؛
تا خودم را به روان های خسته برسانم،
“عشق” خواهم شد؛
تا خودم را به قلب های شکسته برسانم،
“فریاد” خواهم شد؛
تا خودم را به دهان های بسته برسانم ،
و “انصاف” خواهم شد؛
تا خودم را به آدم های پشتِ میز
نشسته برسانم …
در زندگیِ بعدی ام
برای بهبودِ حالِ جهان
دست به دعا نه
دست به کار خواهم شد …
#نرگس_صرافیان_طوفان
#دلنوشته
✨ @avayeqoqnus ✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
مهربان که باشی
خورشید از سمت قلب تو
طلوع خواهد کرد
و صبح
مگر چیست؟
جز لبخند مهربانت . . .
صبح بخیر و شادی رفقا 🙏🌹
☀️ @avayeqoqnus ☀️
.
خدایا،
من عادت کردهام به تو
به معجزههای هر روزت
خدایا،
به تو توکل میکنم
و حسِ داشتنت
پناهگاهی میشود همیشگی
در اوج سختیهایم
روزهایم را با رحمتت به خیر بگردان
آمین 🌸
#مناجات
#خدا
☀️ @avayeqoqnus ☀️
.
📕 کوزه ترک خورده
مردی هر روز دو کوزه بزرگ آب به دو انتهای چوبی میبست؛ چوب را روی شانهاش میگذاشت و برای خانهاش آب میبرد.
یکی از کوزهها کهنهتر بود و ترکهای کوچکی داشت.
هر بار که مرد مسیر خانهاش را میپیمود نصف آب کوزه میریخت.
مرد دو سال تمام همین کار را میکرد.
کوزه سالم و نو مغرور بود که وظیفهای را که به خاطر انجام آن خلق شده به طور کامل انجام میدهد، اما کوزه کهنه و ترک خورده شرمنده بود که فقط میتواندنصف وظیفهاش را انجام دهد.
هر چند میدانست آن ترکها حاصل سالها کار است.
کوزه پیر آنقدر شرمنده بود که یک روز وقتی مرد آماده میشد تا از چاه آب بکشد تصمیم گرفت با او حرف بزند:
"از تو معذرت میخواهم. تمام مدتی که از من استفاده کردهای فقط از نصف حجم من سود برده ای و فقط نصف تشنگی کسانی که در خانهات منتظرند را فرو نشاندهای."
مرد خندید و گفت: "وقتی برمیگردیم با دقت به مسیر نگاه کن."
موقع برگشت کوزه متوجه شد که در یک سمت جاده (سمت خودش) گلها و گیاهان زیبایی روییدهاند.
مرد گفت: "میبینی که طبیعت در سمت تو چقدر زیباتر است؟
من همیشه میدانستم که تو ترک داری و تصمیم گرفتم از این موضوع استفاده کنم.
این طرف جاده بذر سبزیجات و گل پخش کردم و تو هم همیشه و هر روز به آنها آب میدادی.
به خانهام گل برده ام و به بچههایم کلم و کاهو دادهام.
اگر تو ترک نداشتی چطور میتوانستی این کار را بکنی؟“ 👌🌸
#داستان
#داستان_آموزنده
#داستان_کوتاه
✨ @avayeqoqnus ✨