eitaa logo
آیات غمزه
919 دنبال‌کننده
40 عکس
2 ویدیو
0 فایل
صفحه ی رسمی سایت آیات غمزه در شبکه اجتماعی ایتا ارتباط با مدیر: @telkalayam
مشاهده در ایتا
دانلود
#یوسف_رحیمی دریای کرامتت ندارد ساحل آورده پناه سوی تو این سائل «یا غافِر! شَرُّنا اِلیکَ صاعِد یا راحم! خَیرُکَ اِلَینا نازِل» #نیایش #ویژه_نامه_ماه_مبارک_رمضان @ayateghamze @karavanedel
با نیت نگاه تو آغاز می کنم احساس خویش را به تو ابراز می کنم شوقی درون سینه ی من جا گرفته است حسی غریب در دل من پا گرفته است حسی میان غربت و شادی و شوق و غم حسی که گاه می چکد از چشم در حرم ماه مبارک رمضان روی ماه توست باید سرود شعر که مضمون نگاه توست :: من زائر نگاه توام از دیار دور آن ذره ام که آمده تا پیشگاه نور در نام تو چه حس غریبی نهفته است در نام تو چه خاطره ها می شود مرور آقا غریب هستی و وقت سرودنت حسی غریب در دل من می کند ظهور من هم غریب مثل تو یا ایهالغریب من کی صبور مثل تو یا ایهالصبور؟ با تو چقدر ماهیتم فرق می کند مانند ایستادن شب در حضور نور :: در پیشگاه آینه مرد مقربی تو بضعه الرسولی و ریحانه النبی ای نور روشنای دل و خانه ی نبی ای جایگاه عرشی تو شانه ی نبی روح تو آسمان نه که هفت آسمان کم است نور تو ابتدای جهان روح عالم است از قلب تو ندیده ام آقا رحیم تر از بخشش و کرامت دستت کریم تر حاتم به دست بخشش تو بوسه ها زده است نزد فقیر بر لب تو نه نیامده است :: مضمون بی بدیل غزل ها تبسمت می آورد به وجد غزل را تبسمت غمگین ترین روایت دنیاست اشک تو شیرین ترین حکایت دنیا تبسمت در هر نگاه تو چقدر غم نشسته است غم می چکد ز چشم تو اما تبسمت... یک شهر پیش روی تو دشنام هم دهد پاسخ نمی دهی تو مگر با تبسمت شیرین تر است نزد فقیران کدامیک خرمای دست بخشش تو یا تبسمت؟ سنگ صبور! مأمن غم ها و درد ها! ای خانه ات پناه همه کوچه گرد ها صلحت حماسه ای ست که با روضه توأم است صلحت چقدر آینه دار محرم است باید شناخت صبر و شکیبایی تو را باید گریست یک دهه تنهایی تو را در لحظه لحظه زندگی تو غم است آه غربت همیشه با دل تو توأم است آه هرلحظه ی تو بوده نشان از غریبی ات وای از غم دل تو امان از غریبی ات عمری غریب بوده ولی صبر کرده ای مانند لحظه های علی صبر کرده ای علیه السلام @ayateghamze https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/95319/categoryId/469/
هنوز راه ندارد کسی به عالم تو نسیم هم نرسیده به درک پرچم تو نسیم پنجرهء وحی! صبح زود بهشت "اذا تنفس ِ" باران هوای شبنم تو تو در نمازی و چون گوشواره می لرزد شکوه عرش خدا، شانه های محکم تو به رمز و راز سلیمان چگونه پی ببرم؟ به راز عِزّةُ للّه نقش خاتم تو من از تو هیچ به غیر از همین نفهمیدم که میهمان همه ماییم و میزبان همه تو تو کربلای سکوتی و چارده قرن است نشسته ایم سر سفرهء مُحرم تو چقدر جملهء"احلی من العسل " زیباست و سالهاست همین جمله است مرهم تو هوای روضه ندارم ولی کسی انگار میان دفتر من می نویسد از غم تو گریز می زند از ماتمت به عاشورا گریز می زند از کربلا به ماتم تو :: فقط نه دست زمین دور مانده از حرمت نسیم هم نرسیده به درک پرچم تو از: رقعه @ayateghamze http://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/63/categoryId/469
#یوسف_رحیمی ای عشق! دلیل ها نمی‌فهمندت ای رود! قلیل ها نمی‌فهمندت والله معزّ الاولیائی آقا هر چند ذلیل ها نمی‌فهمندت #امام_حسن علیه السلام از: حسن یوسف @ayateghamze
به دست شعله های شمع دادم دامن خود را مگر ثابت کنم پروانه مسلک بودن خود را اگر تقدیر، تن دادن به فرمان زلیخا بود همان بهتر که دست گرگ می دیدم تن خود را تو را ای عشق از بین هوس ها یافتم آخر شبیه آنکه در انبار کاهی سوزن خود را اگر این بار رو در رو شدم در آینه با خود به آهی محو خواهم کرد تنها دشمن خود را بگو با آسمان بغض دار پیرهن از ابر برای گریه کردن پاره کن پیراهن خود را به امّیدی که شاید بگذری از کوچه ام یک شب به در آویختم فانوس هر شب روشن خود را @ayateghamze https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/245362
بگذار بگویم که نگیرند به بازی تیغ سخنم را دله دزدان حجازی ما مژده ی پیغام رسولیم به سلمان ما حافظ و خیام و خراسانی و رازی اما تو چه داری که به جز فتنه ببافی اما تو چه داری که به جز فرقه بسازی شیریم و نمک خورده ی اولاد پیمبر ما را نه نگاهی ست به شاهان نه نیازی ما راست درفشی که نه شرقی و نه غربی نه زنگی و رومی و نه تورانی و تازی حاشا که نشینیم و تو در خطه ی رستم بر گرده ی یاران علی اسب بتازی اسکندر و ضحاک بگو خشم بگیرند کی سحر شود کاوه در این شعبده بازی تا کرد و لر و ترک و بلوچیم برادر حاشا که بر این ملک کنی دست درازی @ayateghamze https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/245363
ما اگر گمگشته ی راهیم عیب از جاده نیست جاده ها جا میگذارند آنکه را آماده نیست آب و نان از آن ِ دونان ، آسمان از آن ِ ما این قفس سقف نگاه مردم آزاده نیست پیش پای دوست سر افتاد ، اما سربلند پیش پا افتاده اما پیش پا افتاده نیست از وضو با خون ِ دل این "گونه" گل انداخته... خنده ی مستانه ی این زخم ها از باده نیست ساده از این کوچه ها ، این نام ها رد می شویم رد شدن از معبر خون شهیدان ساده نیست @ayateghamze https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/245364
یکایک سر شکست آن روز اما عهد و پیمان نه غم دین بود در اندیشه ی مردم، غم نان نه شبی ظلمانی و تاریک حاکم بود بر تهران به لطف حضرت خورشید اما بر خراسان نه کبوترهای گوهرشاد بودیم و صدای تیر پریشان کرد جمع یکدل ما را ، پشیمان نه سراسر، صحن از فوج کبوترها چنان پر شد که چندین بار خالی شد خشاب آن روز و میدان نه یکی فریاد می زد شرمتان باد آی دژخیمان! به سمت ما بیاندازید تیر، اما به ایوان نه یکی فریاد سر می داد بر پیکر سری دارم که آن را می سپارم دست تیغ و بر گریبان نه برای او که کشتن را صلاح خویش می داند تفاوت می کند آیا جوان یا پیر؟ چندان نه دیانت بر سیاست چیره شد، آری جهان فهمید رضاجان است شاه مردم ایران، رضاخان نه! کلاه پهلوی هم کم کم افتاد از سر مردم نرفت اما سر آن ها کلاه زورگویان، نه! گذشت آن روزها، امروز اما بر همان عهدیم نخواهد شد ولی اینبار جمع ما پریشان، نه! به جمهوری اسلامی ایران گفته ایم "آری" به هرچه غیر جمهوری اسلامی ایران: "نه" کجا دیدی که یک مظلوم تا این حد قوی باشد اگرچه قدرت ما می شود تحریم، کتمان نه دفاع از حرم یعنی قرار جنگ اگر باشد زمین کارزار ما تلاویو است، تهران نه! @ayateghamze https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/242799
روی اجاق، قوری شبنم گذاشتم دمنوش خاطرات تو را دم گذاشتم شد آخرین لباس تنت، دستمال اشک این روضه را برای محرم گذاشتم گفتی که صبر پیشه کن ای باغ مریمم هر روز ختم سوره‌ی مریم گذاشتم هر بار روی خون تو قیمت گذاشتند غم‌های تازه‌ای به روی غم گذاشتم هرگز تکان شانه‌ی دل را کسی ندید من داغ لرزه را به دل بم گذاشتم تو در رکاب حضرت زینب قدم زدی من بر رکاب صبر تو، خاتم گذاشتم حالا من و یتیمی گل‌های باغ تو قابی که روی چادر بختم گذاشتم این خانه بعد رفتن تو سنگر من است این گونه پا به خطّ مقدّم گذاشتم @ayateghamze https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/245365/
شهید زنده ای جانباز نستوه صلابت در تنت پیچیده چون کوه گل خورشید باغ انقلابی معمای شکفتن را جوابی شبی رفتی و بی پا آمدی روز به ما هم رسم این رفتن بیاموز به جانبازی سند از پیش دادی به راه دوست دست خویش دادی کدر آیینه ی چشمان شکستی چو چشم دل گشادی دیده بستی فرو پوشیده ای از این جهان چشم ز دل بگشوده ای بر آسمان چشم چراغ سر تو را گر یافت سرپوش دل خورشیدی ات کی گشت خاموش گر اقیانوس آرامی به اندام دلت دریاست کی می گیرد آرام اگر ساکن فتادی صخره آسا زبونی را فلج کردی سراپا نگاهت برج بی تاب رهایی ست دلت طوفان بحر آشنایی ست تویی سرچشمه، نتوانی نجوشی تویی خور، کی توانی رخ بپوشی تو سرو باغ جانی، سبز رو باش زبان دل تویی، در گفتگو باش بگو! بخروش! بشکف! راهبر شو برآ! بفشان! بروی و با ثمر شو پرند سیمگون بر روی شب، کش درافکن در دل افسرده آتش جهان را سوی رادی رهنمون باش چراغ افروز راه عشق و خون باش @ayateghamze https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/245366
یک روز پدر به خاطر قرض با غصه و آه و اخم بسیار صبحانه نخورده رفت کنجی تا صبح نشسته بود بیدار مادر که همیشه مهربان است با خنده نشست پیش بابا آرام ز دست خود در آورد یک حلقه ی زرد رنگ زیبا ای کاش پدر نمی پذیرفت ای کاش نمی فروختش زود یک سال تمام غصه خوردیم آن حلقه نشان عشقشان بود یک سال تمام ما دو خواهر چیزی نه خریده و نه خوردیم امروز تمام پولمان را بردیم به گوشه ای شمردیم دیدیم که مبلغ کمی نیست رفتیم یواشکی به بازار یک حلقه شبیه آن خریدیم با زحمت و جست و جوی بسیار خشکش زد و باورش نمی شد تا چشم پدر به حلقه افتاد وقتی که شنید ماجرا را با شادی و شرم خنده سرداد آن وقت گرفتمان در آغوش در حلقه ی دست پر توانش برگشت که اشک را نبینیم در قاب دو چشم مهربانش گفتیم نگو به مادر این را ما طاقت دردسر نداریم گفتیم بگو خودت خریدی ما هم مثلاً خبر نداریم گفتیم بگو که هیچ گنجی نایاب تر از دل شما نیست آن را به کسی نمی فروشم این حلقه که قابل شما نیست گفتیم پدر نرو دوباره با حلقه ی مادرم به بازار این کار شما شگون ندارد لطفا نشود دوباره تکرار @ayateghamze https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/245367
شعر اول: پیمان شکست دشمن شیطان پرست ما نابود باد خصم سیه روی پست ما از مسند غرور هیاهوی غرب را پائین کشید همت یزدان پرست ما هرکس که گشت حاکم کاخ سپید مُرد در آرزوی دیدن روز شکست ما ما وارث ولایت عشقیم کز ازل با عشق اهل بیت گره خورده هست ما ما هسته را به عشق ولایت شکافتیم تا دور باد از خطر هسته هست ما شعر دوم: عاشقان را گر هزاران جان دهند جمله را گر صحبت جانان دهند اهل دل را دادن جان مشکل است اهل دل جان را ولی آسان دهند ما زجان آسان و خندان بگذریم هر زمان مولای ما فرمان دهد وقت آن شد گوشمالی سهمگین فارسان بر لشکر شیطان دهند این گرازان گریزان تا به کی در بهشت قدس ما جولان دهند ای فلسطین استقامت پیشه کن تا به آزادی تو را امکان دهند صبح آن روز درخشان دیر نیست تا تو را آزادی از حرمان دهند @ayateghamze https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/245368