eitaa logo
🌱آیه های زندگی🌱
328 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
525 ویدیو
14 فایل
#خانه داری #مهدویت #ازدواج #روانشناسی #مذهبی https://harfeto.timefriend.net/17180058032928 لینک ناشناس کانال آیه های زندگی👆👆👆نظرات،پیشنهادات وانتقادات خودتان را با ما میان بگذارید
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱آیه های زندگی🌱
#مجردانه 💠نکته های مهم#آمادگی_برای_ازدواج که باید هر دختر و پسری بداند 🔹️قسمت چهارم 🔘تعیین بودج
💠نکته های مهم که باید هر دختر و پسری بداند 🔹️قسمت پنجم 💥مشخص کردن اهداف در زمان آمادگی برای ازدواج 🔸️هنگامی که ازدواج می‌کنین، زندگی‌تون از “من” به “ما” تغییر می‌کنه و همین دید باعث تغییر اهدافتون میشه. آینده شما دیگه فقط مربوط به شما نیست، بلکه مربوط به خانواده آینده شماست. در زمان آمادگی برای ازدواج، قطعاً می‌خواین با همسر آینده‌تون بنشینین و در مورد اهدافی که امیدوارید با هم بهش برسین، صحبت کنین. 🍃اول مشخص کنین، ازدواجی که امیدوارین داشته باشین، چی هست؟ یعنی، در مورد اینکه چه انتظاراتی از ازدواج دارین و ازدواج ایده‌آل شما چگونه خواهد بود، صحبت کنین. حتی ممکن هست بخواین در مورد اینکه هدفتون از ازدواج چی هست، صحبت کنین. می‌تونین اهداف و انتظارات خودتون رو هم مسیر کنین و اون رو بنویسین و امضا کنین. و در جایی نصب کنین که هر دو در طول زندگی مشترک، بتونین ببینینش. میشه یک مانیفست ازدواج روی یخچالم نصب کنین تا هر روز بهتون یادآوری کنه که به کجا دارین میرید. 🍂سپس مشخص کنین، به عنوان یک زوج چه اهدافی دارین؟ شاید بخواهین هفته‌ای یک بار یک شب قرار ملاقات داشته باشین، به جایی سفر کنین یا برای خونه خرید کنین. هر هدفی که دارین رو بنویسین. می‌تونین داخل کارت‌هایی، اهداف کوتاه مدت، میان مدت و بلند مدت رو مشخص کنین. 🔸️چگونه اهداف خودتون رو اجرا کنین 🔹️بیشتر از نوشتن اهداف، برنامه رسیدن بهشون مهم هست. پس از نوشتن اهداف، شما و همسرتون هر گونه مانعی رو که ممکن هست از دستیابی به هدف دور بشین رو فهرست کنن. هنگامی که آن موانع بالقوه شناسایی شدن، راه‌هایی رو برای غلبه بر اون موانع رو فهرست کنین. نوشتن اهداف به این صورت خیلی در آمادگی برای ازدواج موثر هست. 🍁در نهایت، این اهداف رو هر چند وقت یکبار مرور کنین. ممکن هست بخواین زمان مشخصی داشته باشین (مانند هر جمعه عصر، یا آخرین روز هر ماه) که نحوه عملکرد خودتون رو بررسی کنین و در صورت لزوم تغییراتی بدین تا بهتون کمک کنه که به هدفتون برسین. همچنین، می‌تونین یادآورهایی رو در تلفن‌تون قرار بدین تا انجامش رو یادتون بندازه. 🌴بزرگترین نکته در مورد هدف‌گذاری در ازدواج این هست که شما کسی رو دارین که همراه شما برای رسیدن به هدف، تلاش می‌کنه! پس از این فرصت بی‌نظیر، خوشحال باشین. @ayeha313
🌱آیه های زندگی🌱
8⃣ منظم باشید 👈 هنگام کار کردن روی یک پروژه، قدم به قدم همه ی مراحل را به دقت طی کنید. 👈 برای کار
9⃣ انتقاد نکنید 👈 گروهی از مردم فقط برای ایراد گرفتن از سایرین زندگی می کنند. شما این طور نباشید، اگر در کار کسی ایرادی مشاهده کردید، مثل یک معلم به او گوشزد کنید. 👈 کسی را مسخره نکنید و بیش از حد شکایت نکنید. 👈 زمانی هم که کاری شایسته ی ستایش است، تحسین کنید. @ayeha313
🌱آیه های زندگی🌱
چگونه از حریم خانواده و همسر در فضای مجازی مراقبت کنیم؟ 📲 قبل از اینکه اینترنت از طریق گوشی‌های هوش
چگونه از حریم خانواده و همسر در فضای مجازی مراقبت کنیم؟ 📲 قبل از اینکه اینترنت از طریق گوشی‌های هوشمند به دست بیشتر ماها برسه، باید مجازی و خصوصا تعهد در فضای مجازی رو یاد می‌گرفتیم. 🔸اما هیچ‌وقت برای یادگیری دیر نیست. در این پست و چند شماره بعدی نکاتی در مورد تعهد و حفظ حریم خانواده در فضای مجازی بیان می‌کنیم. 2⃣ همیشه و همه جا متعهد بمانید اگر اعتماد از خانواده برود، سنگ روی سنگ بند نمی‌شود، چیزی که اعتماد بین همسران را می‌سازد، وفاداری و تعهد است. 💌 رهبر انقلاب در این زمینه توصیه می‌کنند «اگر می‌خواهید محبت طرف مقابل‌تان به شما زیاد باشد، وفاداری کنید، حس اعتماد را جلب کنید. یکی از چیزهایی که محبت را در خانواده به کلی به هم می‌ریزد، بی‌اعتمادی زن و شوهر به همدیگر است.»۱۳۷۹/۰۷/۱۹ یکی از مصادیق تعهد در فضای مجازی این است که از تمام ارتباطات و فعالیت‌هایی که می‌دانید همسرتان رو ناراحت می‌کنه، بپرهیزید؛ حتی اگه مطمئن باشید او هرگز با خبر نمی‌شه! @ayeha313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 استفاده از زیرزمین مسجد برای مکان ورزشی 💬 سؤال: حکم ورزش کردن در باشگاهی که در محل زیر زمین مسجد قرار دارد چیست؟ ✅ پاسخ: 🔹 بستگی به کیفیت وقف دارد، اگر از ابتدا زمين وقف مسجد بوده و بعد گودبردارى شده و به عنوان زیر زمین مسجد ساخته شده، زير زمين حكم مسجد را دارد و جنب نمی‌تواند در آن توقف کند، و مسجد جاى ورزش و تمرين ورزشى نيست و از كارهايى كه با شأن و منزلت مسجد منافات داشته و با جهت وقف مخالفت دارد، بايد پرهيز شود. 📚 پی‌نوشت: بخش استفتائات پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت‌الله خامنه‌ای 📚 @ayeha313
📌 راهکار های رفتار مناسب با دختران نوجوان 1- رفتارهای گستاخانه فرزندتان را به خود نگیرید:🙄 در این دوران، دختران نوجوان دارند در حال شکل دادن به هویت و طرز تفکرشان هستند. 😞بخشی از این فرآیند هم مخالفت با والدین و تلاش برای خارج شدن از کنترلی آنهاست. پس فرزند نوجوان‌تان نمی‌خواهد بی‌ادب باشد بلکه تحت تاثیر تغییرات بیولوژیکی است @ayeha313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ایام_فاطمیه 💢مى‌گویند در فقه شیعه زن از زمین و عقار ارث نمى‌برد، پس چگونه حضرت زهرا فدک را از پدر به ارث برد؟ و پیامبران از خود ارث بجا نمیگذارند؟ چگونه است که شیعیان می گویند که باغ فدک ارثیه بوده است؟ پاسخ ✅فدک ارثیه نبود، بلکه نحله و هدیه پیامبر اکرم به دخترش زهرا بود، آن گاه که آیه مبارکه ( وآت ذا القربى حقه والمسکین وابن السبیل ولا تبذر تبذیراً ) . «به خویشاوند نزدیک حقشان را بده و به مستمند زمین گیر و در راه مانده نیز و هرگز اسراف کار مباش.» نازل شد پیامبر گرامى فدک را که جزء انفال بود، به دخترش زهرا بخشید و سال‌ها در اختیار زهرا بود و کارگران او در آنجا کار مى کردند بعداً به خاطر یک حدیث مجعول، «نحن معاشر الأنبیاء لا نورث» از دست زهرا گرفتند و در زمان عثمان از آن مروان و بعدها هم از آن آل مروان شد. ✅اگر در فقه شیعه آمده که زن از عقار و زمین ارث نمى برد، مراد زوجه و همسر است، و زهرا دختر پیامبر بود، دختران و پسران، همگى یکسان از همه چیز ارث مى برند: (یوصیکم الله فى أولادکم للذکر مثل حظ الأُنثیین ) ✅اينكه رواياتي به اين مضمون در كتب حديثي ما وجود دارد بايد گفت درست است. اما بين اين دو دسته از روايات تفاوتي هست. توجه كنيد كه فرق است بين اين‌كه انبياء براي مردم چه ارثي به جا گذاشتند و بين اينكه از اموال خودشان چه ارثي براي وارثانشان به جا گذاشتند. يك وقت انبياء را به عنوان شخصيت حقوقي‌شان را در نظر مي‌گيريم، در اين صورت انبياء در مقابل امت مطرح مي‌شوند. اين‌جا مي‌توان سؤال كرد كه پيغمبر براي امتش چه ارثي مي‌گذارد؟ كه در جواب مي‌فرمايد: پيغمبر براي امتش مالي به ارث نمي‌گذارد؛ بلكه علم، معرفت و دين را براي آنها به ارث مي‌گذارد. اما وقتي شخص حقيقي پيغمبر به عنوان محمد بن عبدالله (ص) مطرح است، سؤال مي‌شود براي زن و بچه‌اش چه ارثي گذاشته است. اين دو، دو مسأله جدا هستند. @ayeha313
🔴سه عمل در دنیاکه مانع از عذاب قبر می شوند! ✳️آخرین پیامبر خدا حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) فرمود: 1⃣هنگامى که بدن مرده را در قبر قرار دهند، چنانچه عذاب از بالاى سر بخواهد وارد شود: تلاوت قرآنش در دنیا مانع عذاب مى گردد. 2⃣چنانچه از مقابل وارد شود: صدقه و کارهاى نیک مانع آن مى باشد. 3⃣چنانچه از پائین پا بخواهد وارد گردد: رفتن به سوى مسجد مانع آن خواهد گشت. 🔰منبع: «مسکّن الفؤادشهید ثانى،ص ۵۰» @ayeha313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱آیه های زندگی🌱
نوشتم: حالا چه غلطی بکنم؟! همه منتظرن! چرا همتون لالمونی گرفتین! نوشت: بگو عقلانی بحث کنه! به اس
قسمت 14 ینی قیامت شدا... همه ریختن وسط... حتی از شوها و جلسات و مهمونیهای کازینوی استانبول هم خرتوخر تر شد... اینا همه داشتن جواب حرف های اون دختره را میدادن و اون دختره و من... نمیدونم چطور براتون بگم... تا خودت دلت یه جوری قیلنج نرفته باشه نمیدونی چی دارم میگم؟ من که فقط برمیگشتم و میخوندم و مطالبی که برام نوشته بود مرور میکردم و تو دل خودم تحسینش میکردم... کاری که حتی واسه مامانمم نکرده بودم... چون کلا چیز قابل تحسینی جز خودم در زندگی سگیم سراغ نداشتم... من ... که در افق محو... اساتید... که جسارت نباشه... در حال تیکه پاره کردن کانال... اون دختره... اما خیلی آروم... میشه گوشیمو برام بیارین تا بهتون نشون بدم چه گذشت؟!» گفتم آره... به بچه هایی که تخلیش کرده بودن گفتم وسایلشو بیارین... وسایل که نداشت... وقتی برامون آوردن، دیدم که فقط گوشیش باهاش هست و کیف پولش و پاسپورتش و... یه مشت خرت و پرت دیگه! گفتم: پسر پس کو چمدونت؟! خندید و گفت: ااااای حاجیییی! نگفتم تا حالا جای من نبودی! من همینجوری اومدم ایران! گوشیش را روشن کرد... آورد صفحه و صحنه اون شب... ینی شب چهاردهم... یه اسکرین شات هم ازش گرفته بود... بذارین از رو براتون بخونم و چیزی از خودم اضافه نکنم: «استاد: شر و ور میگی! تو هیچی از خودتون ینی شیعه نمیتونی دفاع کنی! کاش میشد آتا هیچوقت خودشو به درد سر تو نندازه! دختره: چو سرمست منی ای جان ز درد سر چه غم داری ........ چو آهوی منی ای جان ز شیر نر چه غم داری استاد: نمیدونم به چی فکر میکنی و آتا درگیر چیت شده؟! اما حرفات درباره شر و وجود خدا دلایل قابل قبولی نداشت! دختره: چو مه روی تو من باشم ز سال و مه چه اندیشی ........ چو شور و شوق من هستت ز شور و شر چه غم داری مستانه: اینا به کنار... نمیدونم چرا داری شعر میخونی برامون هنوز ابهام داره... تو دلایلت خیلی الکیه... آتا داره سر به سرت میذاره بدبخت! دختره: چو من با تو چنین گرمم چه آه سرد می‌آری ....... چو بر بام فلک رفتی ز خشک و تر چه غم داری حریف: آتا چرا لالمونی گرفتی؟! نمیخوای یه چیزی بگی؟! دختره: خوش آوازی من دیده دواسازی من دیده ........ رسن بازی من دیده از این چنبر چه غم داره من: راس میگه... اعتماد به سقفش کشت منو... خانمی میشه یه لحظه بیایی پی وی؟! دختره: ایا یوسف ز دست تو کی بگریزد ز شست تو ...... همه مصرند مست تو ز کور و کر چه غم داری الا آتا ز دست تو چه بگریزم زچنگ تو ..... همه ملحد ز چنگ تو ز دست تو چه بگریزم؟! من: بیا دیگه! خواهش میکنم... استاد: آتا واقعا برات متاسفم... گند زدی... مستانه: لیاقتت هم همینه... برو پی ویش... برو تا هدایتت کنه... اصلا میخوای امشب هم دعای کمیل بخون... از فردا ریش هم بذار... من: خفه... خانمی لطفا ... یه دقیقه... فقط یه دقیقه از انسداد خارجم کن و بهم گوش بده و برو... و .........» همینجوری که داشتم اسکرین شاتای عطا را میخوندم، زیر چشم بهش نگاه میکردم... به زمین چشم دوخته بود... حال علوی را درک میکردم... احساس منم نسبت به عطا مثل احساس علوی شده بود... ینی میگفتم عطا کم آورده و... اون شب گذشت و بالاخره صبح شد... نماز صبحمو خوندم از خونه امن زدم بیرون...بین الطلوعین قشنگی داره قم... خیلی باحاله... اول رفتم سراغ گوشیم و یه اس ام اس به خانمم زدم... خواب بود و جوابم نداد... بیخیال شدم و همینجور راه میرفتم... یاد دوران نامزدی خودمون افتاده بودم و بیقراری عطا هم برام جالب بود و خاطرات خودمو یادم میاورد... علوی زنگ زد... گوشیو برداشتم و گفت: «سلام حاجی... شنیدم ترکوندی دیشب... از رفیق ما چه خبر؟!» به علوی گفتم: «سلام رفیق! جات خالی... الان یه کم خرابم... بذار چند دقیقه ای قدم میزنم و میام... تو کجایی؟» گفت: «خونه امن... پاشو بیا که برات صبحونه گرفتم...» بعد نیم ساعت که برگشتم، با هم مفصل حرف زدیم... آماده شدم که برم همایش... برخلاف ظاهرم که ژولیده و به هم ریخته به نظر میرسیدم، اما اصلا خوابم نمیومد... رسیدم به سالن... جالب بود... برخلاف دیروز که جزو اولین نفرها بودم، اما اون روز، خیلیا زودتر از من اومده بودن... حتی معاون وزیر هم مونده بود قم و دوباره اومد.... دو تا وزیر هم دوباره شرکت کردن... دورم جمع شدن... من که همش عطا جلوی چشمم بود، خیلی از حرفاشون را نمیشنیدم و فقط میگفتم: خواهش میکنم... لطف دارین ... چشم... مخلصم.... التماس دعا... چون خیلی ربطی به اصل پرونده نداره، دیگه نمیگم اون روز از صبح چی شد... اما خیلی مفیدتر از دیروز بود... و همه دنبال راهکار بودند و راهکار ارائه میدادن... تا من رفتم بالا... مجری که دیروز غش کرده بود پشت بلندگو گفت: آقا اگر امروز هم میخوای مانور بدین، اشکال نداره... من که آب قندم بغل دستمه و قصد غش کردن هم ندارم!
🌱آیه های زندگی🌱
#حجره_پریا قسمت 14 ینی قیامت شدا... همه ریختن وسط... حتی از شوها و جلسات و مهمونیهای کازینوی استا
همه زدن زیر خنده... رفتم بالا و سلام کردم و راه کارهای پنج گانه ام را تشریح کردم... حدودا یک ساعت و ده دقیقه بهم فرصت دادن و ارائه دادم... آخرش گفتم: دیشب جاتون خالی... البته جای آقایون خالیا... (همه خندیدن) ... پیش یه پسر بودم به اسم عطا... اکانت آتیئیستیش آتاست... خیلی باحال و مرموز بود... تا صبح با هم گپ زدیم... میدونید برداشت من چیه؟ برداشتم اینه که وقتی از یه خانم طلبه( که ظاهرا طلبه بوده) در طول چهارده شب شکست میخوره، پا میشه با دست خالی میاد ایران که اون خانمه را پیدا کنه... دقیقا چیکارش داره هنوز مطمئن نیستم... اما خیلی حال خوشی از اون شکست داشت و داره... کاش صد تا مثل اون خانم داشتیم و میریخیتم فضای مجازی و...» جلسه تموم شد... بازم برای بدرقه و بحث های حاشیه ای دورم جمع شدن... من فقط چشمم دنبال اون خانم دیروزی و داداشش بود... تا اینکه اومدن جلو و سلام کردن... جوابشون دادم... اون خانمه گفت: من فکر میکنم بدونم اون دختری که عطا را شکست داده کیه؟! گفتم: جان من؟! کیه؟! میشناسینش؟! گفت: با مشخصاتی که شما گفتین... 14 شب ... شکست ... آتئیست ... یه خانمه ... آره... خودشه... من هم در جریانش بودم... گفتم: لطفا سریع تر... بگید... کیه اون؟! گفت: یه دختری در خوابگاه ما هست به اسم «نسیم»! اون بود که با آتا درگیر شد و شکستش داد... دختره اهل شماله... قائم شهر... خیلی اهل مطالعه و به روز... تو خوابگاه خودمونه!
🌱آیه های زندگی🌱
همه زدن زیر خنده... رفتم بالا و سلام کردم و راه کارهای پنج گانه ام را تشریح کردم... حدودا یک ساعت و
گفتم: «اگر مایل باشید بریم یه جایی و بشینیم و در این باره صحبت کنیم. چون برام مهمه و باید زوایای بیشتری برام روشن بشه.» قبول کردن و با اون خانمه و داداشش رفتیم حرم. تا حرم پیاده رفتیم. چون هم راهی نبود و هم میخواستم با اون روحانی جوون راه برم و با هم گپ بزنیم. یاد اون موقع ها که قم بودم و قدم میزدیم و به کتابفروشی ها سر میزدیم و... من و اون طلبه جوون معمم جلو راه میرفتیم و خواهرش هم پشت سرمون داشت میمومد. تو راه کلی با هم حرف زدیم. طلبه روشنفکر و جالبی بود. وقتی با طلبه هایی حرف میزنم که به روز هستن و معلومه که عمرشون تو حوزه تلف نکردن، خیلی لذت میبرم. رفتیم حرم... صحن مسجد اعظم خلوت بود... اول زیارت نامه خوندیم و بعدش نشستیم و صحبت کردیم. اون خانمه میگفت: «بچه ها مدت ها بود که در گروه های آتئیستی میرفتن و رصد میکردن. ما حتی روش رصد هم بلد نبودیم. اما با شرکت کردن در دو سه تا دوره علمی-عملی یاد گرفتیم و کانال ها و سوپرگروه های ملحد را رصد میکردیم. از همش قوی تر مال پسری به نام «عطا» و یا همون «آتا» بود. پسر باسواد و باهوشی بود. بحث میکرد... تمسخر میکرد... حرفای زشت میزد... تحقیر میکرد... خلاصه حسابی جولان میداد... تا اینکه بچه ها تصمیم گرفتن حالشو بگیرن تا دیگه پاش از گلیمش درازتر نکنه. اولش تردید داشتیم... اما وقتی دیدیدم که برادر خواهرای خودمون و دوستای دانشجویی خودمون هم دارن مستقیم و غیر مستقیم متاثر از حرفها و شبهات عطا میشن، تصمیم گرفتیم بریزیم رو سرش و ساکتش کنیم... خوبی این ماجرا این بود که هممون سطح سه(کارشناسی ارشد) کلام یا فلیفه میخوندیم. بخاطر همین حرفای اون برامون جدید یا هولناک نبود. بیچاره بچه هایی که فقط فقه و ادبیات کار کرده بودند... اونا تا بعضی حرفای عطا را میشنیدن لرزه به اندامشون میفتاد و فقط تکفیرش میکردن! حدود دو ماه در گروه و کانالش عضو بودیم... خوب تحلیل و بررسی کردیم ببینیم چیکار میکنه و از چه روش هایی استفاده میکنه و چقدر مسلط هست و .... تا اینکه شب تصمیم فرا رسید. نشستیم دور هم...» پرسیدم: «مگه چند نفر بودین؟» گفت: «ما هفت نفریم... که البته قصه جمع شدنمون و اینکه چطوری همدیگه را پیدا کردیم سر دراز دارد و اگه خواستین براتون تعریف میکنم...» گفتم: «حتما... دوس دارم اینا را بدونم و یاد بگیرم... میفرمودید...» ادامه داد: «آره... ما هفت نفریم... دو ساعت با هم حرف زدیم و طرح و نقشه هامونو چک کردیم... تا اینکه به اجماع رسیدیم و قرار حمله گذاشتیم... قرار شد یه نفر را علم کنیم و بفرستیم جلو... ما هم از پشت خط، بهت مهمات برسونیم و تنهاش نذاریم... چون هممون علاقمند به مباحثه و مناظره بودیم، قرار شد قرعه کشی کنیم... تا اینکه قرعه به نام «نسیم خانوم» افتاد... اصلا اوضاعی داشتیم... نسیم حال عجیبی پیدا کرد... دقیقا مثل رزمنده های حزب الله و فلسطینی که میخوان عملیات استشهادی انجام بدن... رفت وضو گرفت... دو رکعت نماز شکر خوند که قرعه به نامش افتاده... دو رکعت هم نماز استغاثه به حضرت زهرا خوند... زیر قرآن ردش کردیم و نشست پای سیستمش... از قبل همه مون وارد اون سوپر گروه شده بودیم... قرار شد اول، چند تا سوال از بابت عملیات ایذایی بپرسه تا نظر عطا را جلب کنه... طراح سوالات ایذایی هم خودش بود... نسیم آنلاین شد و وسط کفرگویی های عطا یهو پرسید: آیا مشکل این دنیا با بی خدایی حل میشه؟! اصلا فرض کنید خدا نباشه و یا بهش هیچ اعتقادی نداشته باشیم... قراره وضع و حال و دنیای ما بهتر از اینی که هست باشه؟! باور به خدا جایی از زندگی ما را تنگ کرده یا دلایل مناسب براش پیدا نکردیم؟ اگر جایی از ما تنگ کرده باشه و بخوایم حذفش کنیم تا راحت تر زندگی کنیم، که داریم خودمونو گول میزنیم... اگر هم دلایل مناسب برای وجودش پیدا نکردیم، که اینم ینی اینکه بالاخره قبول داریم که هست اما نتونستیم واسش دلیل بتراشیم! برای دو دقیقه... شاید هم بیشتر... همه کسانی که آنلاین بودن، سکوت کرده بودن... بعدش یواش یواش دهن همه باز شد... همه شروع کردند به اظهار نظر... از جمله خود عطا... نسیم قرار شد فقط به پیامهای عطا دقت کنه و جواب بده... خلاصه ... سه شب، عملیات ایذایی داشتیم... نسیم، نوار خشاب مسلسل سوالاتشو در گروه خالی میکرد و یهو ساکت مینشست... حتی گاهی همون سوالات را دوباره و سه باره مطرح میکرد و اعصاب همه، از جمله عطا را خط خطی میکرد... تا اینکه عطا نوشت: «چته؟ چته تو؟ حرف حسابت چیه؟» نسیم براش نوشت: به به آقا آتا ... میبینم که چند روز نبودم، حسابی گرد و خاک کردی و چرت و پرتات دارن همه جا پخش میشن! اومدم بهت فرصت بدم! عطا نوشت: فرصت؟ ینی چی؟! نسیم نوشت: بهت فرصت میدم که یا توبه کنی و از اشتباهات و حرف های بدی که زدی معذرت خواهی کنی یا اینکه ... آتا نوشت: یا اینکه چه غلطی میکنی؟ نسیم نوشت: یا اینکه باید جلوی همه
🌱آیه های زندگی🌱
گفتم: «اگر مایل باشید بریم یه جایی و بشینیم و در این باره صحبت کنیم. چون برام مهمه و باید زوایای بیش
باهام مناظره کنی و شکستم بدی! بیا لااقل با بچه های گروهت روراست باش و بیا وسط معرکه تا بدونیم چند مرده حلاجی! آتا گفت: شکل این حرفها نمیبینمت اما باشه! شروع کنیم؟ نسیم نوشت: من مشکلی ندارم اما به یه شرط! آتا نوشت: خب؟ میشنوم! نسیم نوشت: حرف بد ممنوع! هر کس هر حرفی زد، باید بتونه اثبات کنه و براش منبع معتبر بیاره! قبول؟ آتا نوشت: خب حالا... میبینم موقعی که دست و پا میزنی و کسی نیست به دادت برسه! قرار گذاشتن فردا شب اونشب مناظره را شروع کنند... ما هفت نفر، خواب و خوراک نداشتیم... مطالعه ما در طول اون دو هفته، ده برابر شده بود... فقط شبانه روز، پنج ساعت میخوابیدیم و فقط مطالعه میکردیم و فیش برداری میکردیم... تا اینکه یکی از بچه ها که حجره مال اون بود و در واقع، سرگروهمون بود، پیشنهاد جالبی داد... پیشنهاد داد که در طول اون دو هفته ای که مناظره داریم، نذر حضرت ام البنین (سلام الله علیها) روزها روزه بگیریم... اینجوری هم وقتمون صرف غذا پختن و خوردن نمیشد... و هم میتونستیم از برکات زبون روزه دار استفاده بهتری کنیم...» گفتم: «چقدر جالب و خالصانه! آفرین... راستی گفتید یه سرگروه داشتین؟ اون خانم هم طلبه بودن یا از اساتیدتون بودن؟» گفت: «نه... اون خانم هم طلبه هستن ... ارشد فلسفه میخونن... اما از همه ما بیشتر مطالعه و تحقیق دارن... به نوعی سنگ صبور و مامان جوون ما هم محسوب میشن... از بس عاقل تر از بقیه مون هست و کارش درسته...» گفتم: «ماشالله... خدا حفظشون کنه! میشه معرفیشون کنید؟» گفت: «بله... خواهش میکنم... پریا خانوم... اسمشون پریا خانومه!» ادامه دارد... @ayeha313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پروردگارا🙏 امروز اُمید مان🌷🍃 بہ رحمت و مهربانی توست در این صبح زیبای سه‌شنبه هر آنکہ چشم گشود قلبش سرشار از امید🌷🍃 و زندگیش سرشار از رحمت و برکت تو باد🙏 آمیـــن یا اَرْحَمَ الرّاحِمین 🙏 ای مهربان ترین مهربانان 🙏 @ayeha313
پیامبر رحمت و رافت و مهربانی اا صلی الله علیه و آله : إِنَّ أَکْمَلَ اَلْمُؤْمِنِینَ إِیمَاناً أَحْسَنُهُمْ أَخْلاَقاً...!!! همانا کاملترین مؤمنان از نظر ایمان ؛ خوش اخلاق‌ترین آنان است...!!! منبع : 👇 کتاب شریف تحف العقول عن آل الرسول صلی الله علیه وآله، ج ۲، ص ۴۷ @ayeha313
🌱آیه های زندگی🌱
#مجردانه 💠نکته های مهم#آمادگی_برای_ازدواج که باید هر دختر و پسری بداند 🔹️قسمت پنجم 💥مشخص کردن ا
💠نکته های مهم که باید هر دختر و پسری بداند 🔹️قسمت ششم 🔸️عادات خوب مشترک در مرحله آمادگی برای ازدواج به وجود بیارین 🍂چه کارهایی رو دوست دارین در کل زندگی مشترک انجام بدین؟ تمام وعده‌های غذایی رو سر میز، تو خونه می‌خواین بخورین؟ چند بار در هفته با هم ورزش می‌کنین؟ هر جمعه در مورد اتفاقاتی که در هفته واستون افتاده صحبت می‌کنین؟ عصرها به پیاده روی میرین؟ 🔸️اگه این کارها رو فوراً در زندگی زناشویی خودتون شروع کنین، کم‌کم به عادات خوبی تبدیل خواهند شد که در کل زندگی زناشویی ادامه خواهند داشت! 🔹️یکی از بهترین عادت‌هایی که می‌تونین هنگام آمادگی برای ازدواج و در اوایل ازدواج خودتون شروع کنین، گذراندن شبی به صورت قرار ملاقات عاشقانه هست. هنگامی که شما تازه ازدواج کردین، هر روز ممکن هست شبیه به شب ملاقات به نظر برسه، اما مهمه که عادت کنین قبل از اومدن بچه‌ها و سخت‌تر شدن شرایط به طور منظم، قرار ملاقات عاشقانه داشته باشین؛ حتما برای این کار، وقت بذارین. یکی از راه‌های عالی برای داشتن قرار ملاقات عاشقانه منظم، این هست که در تقویم سالانه برنامه کل سال رو بچینین. می‌تونین توی تقویم، این تاریخ‌ها رو مشخص کنین و به عنوان هدیه به همسرتون بدین. @ayeha313
🌱آیه های زندگی🌱
چگونه از حریم خانواده و همسر در فضای مجازی مراقبت کنیم؟ 📲 قبل از اینکه اینترنت از طریق گوشی‌های هوش
چگونه از حریم خانواده و همسر در فضای مجازی مراقبت کنیم؟ 3⃣ حسادت و غیرت همدیگر را تحریک نکنید 🔸احتمالا یکی از صفحاتی که همسرتون مشتاقانه پیگیری می‌کنه صفحه شما و فعالیت‌های شما در فضای مجازیه. مراقب لایک‌ها و کامنت‌هاتون باشید. شاید به نظر خودتون حرف خاصی برای صاحب یک مطلب ننوشته باشید اما اون جمله همسرتون رو دلگیر کنه و غیرت یا حسادتش رو برانگیزه. 🔸در انتخاب عکس پروفایل دقیق و حساس باشید؛ عکسی رو که می‌دونید همسرتون نمی‌پسنده قرار ندین. 💌 رهبرانقلاب می‌فرمایند «من همیشه به مردهای جوان توصیه می‌کنم، که در معاشرت با نامحرم و حتی محارم، کاری نکنید و حرفی نزنید که زنان خود را وادار به حسادت کنید. به دختران جوان هم سفارش می‌کنم، که در برخورد با مردهای بیگانه، کاری نکنید و حرفی نزنید که حس حسادت و غیرت شوهرانتان را تحریک نمایید. این حسادت‌ها بدبینی می‌آورد و پایه‌های محبت را سست می‌کند و از ریشه می‌سوزاند»۱۳۷۹/۰۹/۱۰ مراقب باشید به خاطر آدم‌ها و فعالیت‌های مجازی، محرم‌ترین فرد زندگی واقعی‌تون رو دلزده و رنجیده نکنید. @ayeha313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 نگاه در نماز 💬 مستحب است نمازگزار: 🔹در حال قیام، به محل سجده؛ 🔹در حال رکوع، بین دو قدم؛ 🔹در حال قنوت، کف دست‌ها؛ 🔹در حال سجده، اطراف بینی؛ 🔹در حال نشستن، دامان (مراد، قسمت دو ران پا واقع در بالای زانو ) خود نگاه کند. 📚 پی‌نوشت: العروةالوثقی، کتاب‌الصلوة، فصل فی‌التشهد، م 4 مورد چهارم. 📚 @ayeha313
🌱آیه های زندگی🌱
📌 راهکار های رفتار مناسب با دختران نوجوان 1- رفتارهای گستاخانه فرزندتان را به خود نگیرید:🙄 در ای
📌 راهکار های رفتار مناسب با دختران نوجوان 2- قانون بگذارید: اگر بخواهید حد و مرزهای دخترتان را مشخص کنید باید برای او قانون بگذارید 📖 و درباره تبعات رعایت نکردن قوانین هم باید تصمیم بگیرید. 🤝 یادتان باشد فقط چند قانون کلی و مهم وضع کنید و تنبیه‌های سخت در نظر نگیرید؛ ⛔️ چون شرایط را بدتر می کند و باعث فاصله بین شما و فرزندتان می‌شود. @ayeha313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📌متن شبهه👇 زهرا هاشمی فردا اعدام میشود و تویی که احتمالا نمیدانی او کیست بخشی از اخرین صحبت های او با مادرش : ﺍﻻﻥ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺩﺳﺘﺒﻨﺪ ﺯﺩﻧﺪ ﻭ ﻣﺎﺷﯿﻨﯽ ﺩﻡ ﺩﺭ ﻣﻨﺘﻈﺮﻩ ﺗﺎ ﻣﻨﻮ ﺑﺒﺮﻥ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﺟﺮﺍﯼ ﺣﮑﻢ. ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﯽﺑﯿﻨﯽ ﺑﻬﺖ ﺯﻧﮓ ﺯﺩﻡ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ ﻣﺎﻣﻮﺭ ﻫﻤﺮﺍﻫﻢ ﺩﻟﺶ ﻧﯿﻮﻣﺪ ﺑﺪﻭﻥ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻈﯽ ﺍﺯ ﺗﻮ ﻣﻨﻮ ﺑﺒﺮﻩ. ﻣﺎﻣﺎﻥ ﺟﺎﻥ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻆ . ﻣﻨﻮ ﺩﺍﺭﻥ ﻣﯽﺑﺮﻥ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﺭﺟﺎﯾﯽ ﺷﻬﺮ. ﻓﺮﺩﺍ ﺻﺒﺢ ﺯﻭﺩ ﻫﻤﻪ ﺩﺭﺩﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﺗﻤﻮﻡ ﻣﯽﺷﻪ...دختری که متجاوز خود را کشت..!!!دم از قانون میزنن در حالی که در امریکا اگه یه مرد بی اجازه فقط مزاحمت برا زن ایجاد کند تا زمانی که زنده است رنگ افتاب رو نمیبینه ﺁﯾﺎ ﻣﯿﺪﻭﻧﺴﺘﯿﺪ ﺍﻣﺸﺐ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ زهرا هاشمی ﺭﻭﺍﻋﺪﺍﻡ ﮐﻨﻦ ﺑﻬﺶ ﺗﺠﺎﻭﺯ ﻫﻢ ﻣﯿﮑﻨﻦ ﺑﺮ ﻃﺒﻖ ﺷﺮﯾﻌﺖ ﺍﺳﻼﻡ ﻫﯿﭻ ﺯﻧﯽ ﺑﺎﮐﺮﻩ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺍﻋﺪﺍﻡ ﺷﻮﺩ ﺍﻣﺸﺐ ﻭﺍﺳﺖ ﺑﺎ ﮔﺮﯾﻪ ﻭ ﺧﻮﻥ ﻋﺮﻭﺳﯽ ﻣﯿﮕﯿﺮﻥ زهرا ﺟﻮﻥ ﻭ ﺑﻌﺪﺵ ﺍﻋﺪﺍﻡ دختری که از خود دفاع کرد تا عفتش را از دست ندهد اکنون منتظر طناب دار است . زهرا هاشمی , دختر 19ساله که برای طراحی دکوراسیون به منزل علی گندم کار ( پزشک عمومی و کارمند سابق وزارت اطلاعات )میرود قافل ازین که مرد 60ساله برایش نقشه شوم تجاوز کشیده است.زهرا فقط از خود دفاع کرد , آیا سزای دفاع در مقابل بی عصمت شدن این است؟ این دختر هفت سال پیش یعنی وقتی ۱۹ ساله بود واسه استخدام رفت تو یه شرکت، رییس شرکت که قصد تجاوز به این دختر رو داشته زهرا برای دفاع از خودش این یاروی حرومزاده رو میکشه... خبر رسیده که اعدام زهرا هاشمی به تعویق افتاده گفتن احتمالا تو این هفته اعدام نمیشه تا بتونن رضایت خوانواده ی مقتول و بگیرن ، مقتولی که کارمند سابق وزارت اطلاعات بوده، خلاصه آدمای بزرگی از جمله احسان علیخانی،علی کریمی،اشکان داژگه پست  گذاشتن و خواهش کردﻥ که پست ر و کپی کنید، مادر زهرا هم گفتش تا میتونید پست و کپی کنید تا به گوش همه برسه فقط تا آخر هفته فرصت دارید. 📌 پاسخ به شبهه👇 ♦️پرونده و اتهامی به اسم زهرا هاشمی وجود ندارد. متنی مشابه همین  پرونده سال‌های قبل به اسم  ریحانه جباری منتشر شده بود که منتشر کنندگان شایعه  با عوض کردن اسم  این‌بار به اسم زهرا هاشمی بازنشر داده‌اند ♦️ به نقل از امروزیا و با بررسی های دقیق این سایت و خبرگزاری رکنا نزدیک به دو سال است که در شبکه های اجتماعی کاربرانی نامشخص در مورد اعدام زهرا هاشمی  دختری جوان در صبح فردا در زندان اوین یا رجایی شهر هشدار می‌دهند و خبرسازی فراوان می کنند، اما زهرا هاشمی کیست؟ اساسا همچین فردی وجود دارد؟ ♦️خبر اعدام دختری به نام زهرا هاشمی با این ادعا که وی یک پزشک عمومی  که قصد تعرض به وی را داشته در دفاع از خود کشته است در حالی مطر ح می شود که تمام نشانه های این خبر نشانگر دور بودن آن از حقیقت است lish.ir/1Nwo ♦️ ماجرای ریحانه جباری  ۱۹ ساله و طراح دکوراسیون داخلی بود که بخاطر قتل یک مامور گناهکار شناخته شد و درحالیکه همانند پرونده پر ابهام زهرا هاشمی ادعا می‌شود ریحانه در دفاع از ناموس دست به قتل زده است تحقیقات نشان داد انگیزه قتل ربطی به دفاع از ناموس نداشته است و ریحانه اعدام شد. ♦️ومسئولان روابط عمومی سازمان زندان ها در خصوص این ماجرا به خبرنگار رکنا گفتند که اعدام چنین متهمی در دستور کار سازمان زندان ها قرار ندارد و فردا و شنبه به هیچ عنوان اعدامی انجام نخواهد شد. https://emroozia.com/1355/ ♦️دفاع هر کسی از جمله دختر در مقابل تجاوز، مشروع است، حتی اگر منجر به قتل شود، یعنی نه تنها از نظر اسلام، گناهی بر او نیست، بلکه مجازات دنیوی (قصاص) هم ندارد. (المبسوط فی فقه الامامیه، ج ۸، ص ۷۵) ♦️ این ادعا هم که طبق اسلام دختر باکره را نمیشود اعدام کرد و ابتدا باید به تجاوز کنند، ادعایی دروغ است و در هیچ منبع اسلامی حتی در حد احتمال هم وجود ندارد. ‼️ ♦️اینگونه دروغهای شاخدار که بدون ذکر هیچگونه مستندی منتشر می‌شود، نشانه درماندگی اسلام ستیزان و در جهت مخدوش کردن ذهن جوانان است 🔺شایعه مربوط به ریحانه جباری که عینا شبیه همین متن است هم قبلا منتشر شده است @ayeha313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نام کتاب: نویسنده: محمدرضا_حدادپور_جهرمی انتشارات: حداد موضوع: رمان
🌱آیه های زندگی🌱
#معرفی_کتاب نام کتاب: #شمعون_جنی نویسنده: محمدرضا_حدادپور_جهرمی انتشارات: حداد موضوع: رمان
کتاب شمعون جنی دربردارندهٔ یک رمان معاصر و ایرانی است که نقطهٔ شروع آن، قسمت هشتِ آن است. در این بخش است که راوی شما را به قیطریه و عمارت «آلبالو» می‌برد. راوی از «جلیل» می‌گوید. جلیل با تیپ متفاوت و ریش‌هایی که تا آن زمان این‌قدر کوتاه نکرده بود، زنگ آیفون را می‌زند. راوی می‌گوید که آیفون عمارتِ بزرگ و فوق‌لاکچری در شمالی‌ترین نقطهٔ قیطریهٔ تهران قرار داشت؛ در جایی که به راستهٔ «ویلایی‌ها» معروف است و هر ویلا حداقل هفتصد یا هشتصد متر است. جلیل کیست و راوی می‌خواهد چه داستانی را روایت کند؟ این رمان را بخوانید تا بدانید. خواندن کتاب شمعون جنی را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب رمان پیشنهاد می‌کنیم. @ayeha313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱آیه های زندگی🌱
باهام مناظره کنی و شکستم بدی! بیا لااقل با بچه های گروهت روراست باش و بیا وسط معرکه تا بدونیم چند مر
قسمت 15 اون روز خیلی در حرم به من چسبید... حرف های جالبی از یک خانم طلبه شنیدم که اصلا فکرشم نمیکردم در اون حال و هوا زندگی کنن و نفس بکشن... ما درباره اونا چی فکر میکنیم؟ ... اما اونا واقعا جوری دیگه هستن! مثلا اجازه بدید یه تیکه دیگه از صحبتاش را براتون بنویسم... صحبتایی که معلومه از سر درد و تکلیف هست... نه از سر اتلاف وقت و سر هم بندی... اون خانمه در حرم بهم گفت: « اون حجره در اصل، مال پریا بود... اون تونسته بود ظرف مدت یک ماه، ما را دور هم جمع کنه... اصلا ذره بین برداشته بود و آدمایی را با معیارهای خودش دور هم جمع کرد... نقاط مشترک همه ما هفت نفر که پریا دنبالش بود و شاید در نگاه اول خنده دار باشه ... مثلا اینا بود: روحیه سیریشک و پرسش گر داشتن... قانع نشدن به کلیشه ها... اهل حرف و بحث بودن... حوصله فراموش کردن اولویت های ساده و کودکانه دخترانه داشتن... خوشتیپ بودن ... به روز بودن... اهل فضای مجازی و گعده های طلبگی شبانه بودن... چندان متعصب نبودن... و کلی چیزای دیگه که یه شب خود پریا برامون توضیح داد و هممون از تعجب دهنمون باز مونده بود! خب کسی که این صفات را به صورت کامل داشته باشه قطعا وجود نداشت... حداقل اطراف ما کم بودن... اما پریا ما را اینجوری بار آورد... دخترای باحجاب و خوش پوش و شیک و اهل مطالعه و سر و زبون دار که سر نترس داشته باشن و مثل دخترای دیگه، حداکثر جهان بینیشون ست کردن رنگ مو و لباس و کفششون نباشه! مثلا شما به کارای دیروز و امروز من در همین همایش خودمون نگاه کنید، مطمئنا میفهمید که طراحی این سناریو و حتی مطالب مقاله ای که برنده شدم، همش مال ذهن خودم نبود. پریا و من و بچه ها سه چهار شب نشستیم و طراحی کردیم و قرار شد من اجراش کنم.» گفتم: «این خوبه که همه چیز را تشکیلاتی طراحی میکنید اما انفرادی اجرا و ارائه میدین؟!» گفت: «دقیقا ... من تشکیلاتی ترین کاری که از قبل از دوستی با پریا و بچه های دیگه انجام داده بودم، شرکت در نماز جماعت بود! من حتی مفهوم تشکیلات را هم بلد نبودم. اما یاد گرفتم. تز پریا این بود: «تشکیلاتی بیندیش... انفرادی عمل کن!» » خیلی این جمله برام آشنا بود... مثل جمله معروفی که میگه «جهانی بیندیش و محله ای عمل کن!» ... داشت جالبتر میشد... عجب خانومای جالبی! گفتم: «میفرمودید... از حجره دوستتون بگید! باید جالب باشه.» ادامه داد و گفت: «یه حجره کوچولوی 15 متری ... که یه تیکه از پایین دیوارش هم نم زده بود و زمستونا بوی نم میداد... با یه ساک کوچولو لباسا و وسایل شخصی پریا... و یه عالمه کتاب... کتابای فارسی و عربی و انگلیسی... همش مربوط به عقاید و روش فکر و متدلوژی اجتهاد شیعی و انواع کتب منطق و فلسفه و اینا... اون ما پنج شیش نفرو پیدا و دور هم جمع کرد... مطالعه جمعی میکردیم... وقتی که داره سنت مباحثه در حوزه تعطیل میشه و طلبه ها حوصله مباحثه کردنشون کم شده، با هم مباحثه چند ساعته میذاشتیم... گاهی اوقات دعوامون میشه و داد میزنیم... اما لذت میبریم و ادامه میدیم... قرارهای معنوی و قرآنی... مطالعات گسترده خارج از چارچوب حوزه اما بسیار مفید و سنگین... حجره پریا کلا شلوغ و پر التهاب و پرشور هست... مخصوصا در طول اون دو هفته که شده بود اتاق جنگ... هفت نفر با لب تاپ و چند تا کتاب درشت و کوچیک دور و برش... همه سرشون تو لب تاپ اما با هم تند تند حرف میزنن و مطالب را هماهنگ میکنن... صحنه اتاق فرمان های جنگ را به وجود آورده بود... پریا خانوم اسم اون پروژه را گذاشته بود: «پروژه آتا» ... رمز عملیاتمون هم «یا ام البنین» بود... افسر شاخص اون پروژه هم «نسیم خانوم» بود... بقیه هم ادوات و نخود و لوبیای مباحث را میفرستادن پی وی نسیم خانوم! و نسیم هم مطالب را خرج میکرد. «جنگ» به معنای واقعی کلمه بود... میدونستیم که عطا هم اون طرف... ینی در جبهه خودشون تنها نیست و یه تیم قهار دارن کمکش میکنن... ما هفت نفر بودیم ... اونا حداقل هفتصد نفر... چرا میگم هفتصد نفر؟ چون وقتی مناظره ها تموم میشد، حداقل هفتصد نفر میریختن پی وی نسیم خانوم و میبستنش به رگبار... خود عطا هم به اندازه یه تیم کامل، حاضر جواب بود و معلومات داشت و زبون میریخت... اون دو هفته، هممون وزن کم کردیم و کم خوابیدیم و کم خوردیم و کم شوخی کردیم و کم بیرون رفتیم... به جرات میتونم بگم که اون دو هفته عملیات علمی و روانی تیمی که انجام دادیم، لذتش بیشتر و بالاتر از همه عبادت ها و تحصیلاتی هست که تا حالا هممون داشتیم...» گفتم: «مناظره با عطا چطور بود؟ چطور پیش میرفت؟» جواب داد: «ما همیشه پیروز نبودیم... بعضی از شبها پیروز میشدیم و بعضی از شبها هم شکست بدی میخوردیم... گفتم: «مثلا در چه زمینه هایی خون به دلتون میشد و اذیت میشدین؟» آه سردی کشید و گفت: «ما ... ینی کلا حوزه های علمیه... چه برادرا و چه خواهرا...