eitaa logo
🌱آیه های زندگی🌱
334 دنبال‌کننده
5.6هزار عکس
534 ویدیو
17 فایل
#خانه داری #مهدویت #ازدواج #روانشناسی #مذهبی https://harfeto.timefriend.net/17180058032928 لینک ناشناس کانال آیه های زندگی👆👆👆نظرات،پیشنهادات وانتقادات خودتان را با ما میان بگذارید
مشاهده در ایتا
دانلود
17.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 صله‌ی رحم 💬 از نظر شرعی صله‌ی رحم با خویشاوندانی که شرابخوار هستند و مقید به نماز و روزه و مسائل شرعی نیستند، باید چگونه باشد؟ 🔹در فرض سؤال نحوه ارتباط با چنین افرادی چگونه باید باشد؟ 🔹آیا قطع رابطه جایز است؟ 💠 📚 @ayeha313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در تهیه نوتلا معمولا از چغندرقندهای تراریخته استفاده می کنند که ارزان تر است محصولات تراریخته مشکلاتی برای کبد، کلیه و دستگاه گوارش ایجاد کرده و خطر دیابت را بالا می برند @ayeha313
آقایان بدانند که هر زنی خود را به شدت نیازمند ابراز محبت ها و احساسات شوهرش می بیند 👈 هیچگاه از ابراز علاقه های او سیر نمی شود و برای دریافت آن بی تابی می کند @ayeha313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❌شبهه آلمان و همه کشور های درگیر با جنگ جهانی دوم بعداز پایان جنگ تمام آثار جنگ را از بین بردند و هزاران روانشناس استخدام کرد که خاطرات جنگ را از ذهن مردم پاک کنند! تا نسلهای بعد شاد زندگی کنند! ایران هر سال میلیاردها تومان خرج میکند برای یادآوری جنگ و راهیان نور و بردن دانش آموزان به میدان های جنگ و تابوتها را توی خیابانها میگردانیم تا مردم را افسرده، جوانان را عصبی و زندگی مردم را تلخ کنند ✅پاسخ اولا مقایسه ایران و آلمان صحیح نیست. آلمان یک متجاوز شکست خورده در جنگ بود اما ایران یک مدافع پیروز ثانیاً ادعای نویسنده کاملا غلط است که آثار جنگ را از بین برده اند، بلکه کافی است عبارت ( ادای احترام به سرباز جنگ جهانی) را در اینترنت جستجو کنید تا مراسمات کشورهای مختلف در یادبود سربازان و کشته شدگان جنگهای جهانی اول و دوم را مشاهده کنید. این دروغ ها را افرادی منتشر می کنند که از روحیه جهادی و شهادت طلب مردم ایران آسیب دیده و مانع تسلط آنها بر کشور می شود. @ayeha313
🌱آیه های زندگی🌱
📌 تشویق و نهادینه کردن رفتارهای خوب در نوجوانان: 3. قوانین شکسته شده: با آرامش، محکم و پیگیرانه پی
📌 تشویق و نهادینه کردن رفتارهای خوب در نوجوانان: 4. علت را توضیح دهید:💁‍♂️ اگر می‌خواهید برای قوانینی که فرزندتان زیر پا گذاشته از نتیجه استفاده کنید، توضیح دهید که چرا این کار را انجام می‌دهید. این کار به فرزند شما این فرصت را می‌دهد تا در مورد آنچه که برای جلوگیری از بروز مجدد مشکل می‌تواند تغییر دهد، فکر کند. @ayeha313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نام کتاب: نویسنده: انتشارات: شهرستان ادب
🌱آیه های زندگی🌱
#معرفی_کتاب نام کتاب: #صور_سکوت نویسنده: #محمد_قائم_خانی انتشارات: شهرستان ادب
📚درباره_ی_ کتاب 🔻کتاب «صور سکوت» نوشته محمد قائم خانی یک رمان تاریخی مفصل است. این اثر که جزو نامزدهای نهایی جایزه ادبی جلال نیز بوده در کارگاه مدرسه رمان انتشارات شهرستان ادب نوشته شده است. نویسنده این اثر را چندین بار زیر نظر نویسنده مجرب ایرانی بلقیس سلیمانی ویرایش نموده و در نهایت اثری منقح و هنرمندانه‌ روانه بازار کرده است. این کتاب که با محوریت انتظار نوشته شده است نویسنده یک یهودی از منطقه خوزستان ایران است که در جستجوی منجی موعود می‌گردد. این داستان در قرن‌های 12 و 13 هجری قمری می‌گذرد و ماجرا از جایی شروع می‌شود که قهرمان داستان با دیدن نشانه‌هایی در آسمان به دل بیابان می‌زند و در جستجوی آن منجی است که در عهد عتیق از او صحبت شده است. ماجرای این کتاب در خوزستان، مدینه و شام می‌گذرد. ابراهیم که برای یافتن منجی به راه افتاده است در طی این راه می‌فهمد رسیدن به حقیقت سخت‌تر از آن چیزی است که تصور می‌کرده است. @ayeha313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱آیه های زندگی🌱
نگاهی به ماهدخت کردم و گفتم: «چشه این؟ من که حرف بدی نزدم، گفتم سوپ که بد نیست!» تا گفتم «سوپ»، لیل
روزگار سختی بود، مخصوصاً آن روز که به گوشه‌ای از مصائب لیلما و هایده اشاره کردم. این‌قدر آن روز بد بود و تهوّع کردم و از خودم و همه بدم می‌آمد، که از ته دلم دوست داشتم یک سیل یا زلزله یا حتّی بمب بیاید و همه‌مان با هم نیست و نابود بشویم! در زندگی عادّی‌ام حتّی فکرش هم نمیکردم یک روز بیاید که برای مرگ و مردن دعا بکنم، چه برسد به اینکه برای مرگ دسته‌جمعی دعا کنم. دوست داشتم یک طوری هم خودم و هم بقیّه از آن شرایط نکبتی رها و راحت بشویم. سیستم بدن انسان و هر موجود زنده دیگر طوری طرّاحی شده است که با گردش شبانه روز و آمدن روز و شـب، بعضـی چیزها را تنظیم و کنترل می‌کند، امّا در آن شرایط، حتّی از مرغ‌های کارخانه‌ای (که به‌خاطر شب و روزهای مجازی و کوتاهی که برایشان به وجود می‌آورند، اندازه و کیفیّتش را تنظیم میکنند) بدتر شده بودیم. در چنین شرایطی، سیستم ایمنی بدن هم به هم میخورد چه برسد به هورمونها، فشار خون و خیلی چیزهای دیگر! این را گفتم تا به نکته خاصّی اشاره کنم. آن هم این است که علاوه بر این شرایط، گاهی میزان موادّ مورد نیاز بدنمان را توسّط تزریق موادّی تأمین می‌کردند که هنوز هم که هنوز است نمیدانیم چیست؟ فقط ما را به صف میکردند، تند‌تند به ما تزریق میکردند و میرفتند. ما فقط میفهمیدیم که دیگر ضعف نداریم و حتّی دیر به دیر تشنه میشویم، امّا چروک شدن پوست بدن، ریزش شدید موها، فرورفتگی قابل توجّه چشمها و گونه‌ها و ورم کردن و برآمده شدن شکم از نشانه‌های مشترک همه ما بود که از یک نوع موادّ خاص تزریق می‌کردیم. نکته مهمّ و جالبتر این بود که موادّ تولیدی برای تأمین نیازهای اوّلیّه بدن که به هرکسی تزریق میکردند، تابع ملّیّت طرف بود! یعنی میدیدم که رنگ و حجم موادّ مصرفی ما با موادّ مصرفی مثلاً لبنانی‌ها و یا با موادّ مصرفی عربها کاملاً متفاوت بود، امّا نتیجه مشترک همه آن‌ها یک چیز بود، آن هم این که حدّاقل تا سی چهل ساعت دیگر احساس ضعف و گرسنگی نداشتیم و این خیلی ما خانم‌ها را نگران‌تر می‌کرد! چرا ؟ به‌خاطر آثار بسیار منفی که بر بدن زن‌ها و دخترها داشت. خب این چیزها خیلی برای ما آسیب داشت و خطرناک بود. طوری که هنوز هم که هنوز است، آثارش باقی است و دیگر این بدن، آن بدن قبلی نمی‌شود. در بقیّه مواقع هم که می‌خواستند غذا بدهند، غذاهای خاصّی میدادند. مثلاً اصلاً گوشت قرمز نخوردیم، فقط آبگوشت خالی بود، امّا طعم‌های آن متفاوت بود، مشخّص بود که فقط اسانس هست و دیگر هیچ! به علاوه نان و گاهی نان خشک مرطوب! هرکس سهمیه آبش تقریباً به اندازه دو لیوان بود. حمّام که تعطیل، دستشویی هم که قبلاً گفتم... چند ساعتی گذشت؛ چون تلاش کردم به زور بخوابم تا کمی درد و غمم یادم برود، امّا نمی‌توانستم خودم را گول بزنم، مخصوصاً یک دختر عقل‌گرا مثل من. تلاش می‌کردم به روی خودم نیاورم و فقط وقت بگذرانم که به عقب برنگردم و یاد حرف‌های ماهدخت درباره سوپ جنین انسان، سرو کردن مغز جنین و این حرف‌های حال به هم نزن نیفتم. وقتی بیدار شدم، دیدم بقیّه خوابند و خیلی کسـی بیدار نبود. سرم را که برگرداندم، صورت ماهدخت را دقیقاً رو‌به‌روی خودم و به فاصله یک وجبی دیدم! اوّلش یک لحظه جا خوردم و ترسیدم. گفتم: «چته ماهدخت؟ چرا زل زدی به من؟» گفت: «تو نمی‌خوای به قولت عمل کنی؟ من هنوز منتظرما! تو چرا نمیفهمی؟ من دوس دارم، اصلاً نیاز دارم که زبان دری و پشتو رو با حروف و قواعدش یاد بگیرم.»