🌱آیه های زندگی🌱
نگاهی به ماهدخت کردم و گفتم: «چشه این؟ من که حرف بدی نزدم، گفتم سوپ که بد نیست!» تا گفتم «سوپ»، لیل
#رمان_نه
#قسمت_چهاردهم
روزگار سختی بود، مخصوصاً آن روز که به گوشهای از مصائب لیلما و هایده اشاره کردم. اینقدر آن روز بد بود و تهوّع کردم و از خودم و همه بدم میآمد، که از ته دلم دوست داشتم یک سیل یا زلزله یا حتّی بمب بیاید و همهمان با هم نیست و نابود بشویم! در زندگی عادّیام حتّی فکرش هم نمیکردم یک روز بیاید که برای مرگ و مردن دعا بکنم، چه برسد به اینکه برای مرگ دستهجمعی دعا کنم. دوست داشتم یک طوری هم خودم و هم بقیّه از آن شرایط نکبتی رها و راحت بشویم.
سیستم بدن انسان و هر موجود زنده دیگر طوری طرّاحی شده است که با گردش شبانه روز و آمدن روز و شـب، بعضـی چیزها را تنظیم و کنترل میکند، امّا در آن شرایط، حتّی از مرغهای کارخانهای (که بهخاطر شب و روزهای مجازی و کوتاهی که برایشان به وجود میآورند، اندازه و کیفیّتش را تنظیم میکنند) بدتر شده بودیم. در چنین شرایطی، سیستم ایمنی بدن هم به هم میخورد چه برسد به هورمونها، فشار خون و خیلی چیزهای دیگر!
این را گفتم تا به نکته خاصّی اشاره کنم. آن هم این است که علاوه بر این شرایط، گاهی میزان موادّ مورد نیاز بدنمان را توسّط تزریق موادّی تأمین میکردند که هنوز هم که هنوز است نمیدانیم چیست؟ فقط ما را به صف میکردند، تندتند به ما تزریق میکردند و میرفتند. ما فقط میفهمیدیم که دیگر ضعف نداریم و حتّی دیر به دیر تشنه میشویم، امّا چروک شدن پوست بدن، ریزش شدید موها، فرورفتگی قابل توجّه چشمها و گونهها و ورم کردن و برآمده شدن شکم از نشانههای مشترک همه ما بود که از یک نوع موادّ خاص تزریق میکردیم.
نکته مهمّ و جالبتر این بود که موادّ تولیدی برای تأمین نیازهای اوّلیّه بدن که به هرکسی تزریق میکردند، تابع ملّیّت طرف بود! یعنی میدیدم که رنگ و حجم موادّ مصرفی ما با موادّ مصرفی مثلاً لبنانیها و یا با موادّ مصرفی عربها کاملاً متفاوت بود، امّا نتیجه مشترک همه آنها یک چیز بود، آن هم این که حدّاقل تا سی چهل ساعت دیگر احساس ضعف و گرسنگی نداشتیم و این خیلی ما خانمها را نگرانتر میکرد! چرا ؟ بهخاطر آثار بسیار منفی که بر بدن زنها و دخترها داشت.
خب این چیزها خیلی برای ما آسیب داشت و خطرناک بود. طوری که هنوز هم که هنوز است، آثارش باقی است و دیگر این بدن، آن بدن قبلی نمیشود.
در بقیّه مواقع هم که میخواستند غذا بدهند، غذاهای خاصّی میدادند. مثلاً اصلاً گوشت قرمز نخوردیم، فقط آبگوشت خالی بود، امّا طعمهای آن متفاوت بود، مشخّص بود که فقط اسانس هست و دیگر هیچ! به علاوه نان و گاهی نان خشک مرطوب! هرکس سهمیه آبش تقریباً به اندازه دو لیوان بود. حمّام که تعطیل، دستشویی هم که قبلاً گفتم...
چند ساعتی گذشت؛ چون تلاش کردم به زور بخوابم تا کمی درد و غمم یادم برود، امّا نمیتوانستم خودم را گول بزنم، مخصوصاً یک دختر عقلگرا مثل من. تلاش میکردم به روی خودم نیاورم و فقط وقت بگذرانم که به عقب برنگردم و یاد حرفهای ماهدخت درباره سوپ جنین انسان، سرو کردن مغز جنین و این حرفهای حال به هم نزن نیفتم.
وقتی بیدار شدم، دیدم بقیّه خوابند و خیلی کسـی بیدار نبود. سرم را که برگرداندم، صورت ماهدخت را دقیقاً روبهروی خودم و به فاصله یک وجبی دیدم! اوّلش یک لحظه جا خوردم و ترسیدم. گفتم: «چته ماهدخت؟ چرا زل زدی به من؟»
گفت: «تو نمیخوای به قولت عمل کنی؟ من هنوز منتظرما! تو چرا نمیفهمی؟ من دوس دارم، اصلاً نیاز دارم که زبان دری و پشتو رو با حروف و قواعدش یاد بگیرم.»
🌱آیه های زندگی🌱
#رمان_نه #قسمت_چهاردهم روزگار سختی بود، مخصوصاً آن روز که به گوشهای از مصائب لیلما و هایده اشاره ک
گفتم: «چه دلی داری تو! وسط این همه بدبختی، یاد چه چیزایی هستی و چی ازم میخوای؟!»
گفت: «سمن! شروع کن، منتظرم. من فقط با این چیزا آروم میشم و ذهنم مشغول و درگیر نگه داشته میشه. پس لطف کن و شروع کن. لطفاً بیشتر از پَشتو برام بگو.»
با این حرفش موافق بودم. سر خودم هم گرم میشد و میتوانستم چند ساعتی به چیزهای دیگر فکر کنم. گفتم:
«الفبای زبان پشتو دارای چهلوچهار حرفه:
ا
/ɑ, ʔ/ ب
/b/ پ
/p/ ت
/t/ ټ
/ʈ/ ث
/s/ ج
/dʒ/ ځ
/dz/ چ
/tʃ/ څ
/ts/ ح
/h/ خ
/x/ د
/d/ ډ
/ɖ/ ذ
/z/ ر
/r/ ړ
/ɺ/ ز
/z/ ژ
/ʒ/ ږ
/ʐ, ʝ, ɡ/ س
/s/ ش
/ʃ/ ښ
/ʂ, ç, x/ ص
/s/ ض
/z/ ط
/t/ ظ
/z/ ع
/ʔ/ غ
/ɣ/ ف
/f/ ق
/q/ ک
/k/ ګ
/ɡ/ ل
/l/ م
/m/ ن
/n/ ڼ
/ɳ/ و
/w, u, o/ ؤ
/o/ ه
/h, a, ə/ هٔ
/ə/ ی
/j, ai/ ی
/i/ ی
/e/ ی
/əi/ ئ
/ai/
دقّت کن تا خوب یاد بگیری! یهکم از زبان دری سختتره، امّا زود یاد میگیری؛ چون تو مزیّتت اینه که حدّاقل قادر به تکلّم به زبون خودمون هستی. هر چند مشکلاتی داری، امّا بقیّهش هم میتونی خوب یاد بگیری!»
با تعجّب گفت: «مگه زبان دری و پشتو با زبان ایرانی هماهنگ نیست؟ اونا که این همه حروف ندارن!»
گفتم: «زبان پشتو، چه از نظر واجشناسی و چه از نظر ساختمان دستوری با دیگر زبانهای ایرانی تفاوتهایی داره. این زبان رو به دو گروه غربی (یا جنوبغربی) و شرقی (یا شمالشرقی) تقسیم میکنن. گویش مهمّ گروه غربی، گویش قندهاریه و در گروه شرقی گویش پیشاوری اهمّیّت داره. اختلاف بین این دو گروه، هم در چگونگی ادای واژهها و هم در بعضـی نکتههای دستوریه. از جمله نام یا عنوان زبان که در قندهاری «پشتو» و در پیشاوری «پختو» تلفّظ میشه.»
بعدش هم شروع کردیم و با هم از اوّل حروف، اعداد، اسامی و... را
مرور کردیم.
باید اعتراف کنم که دختر عاشق و مستعدّی بود. خیلی خوب گوش میداد، تمرین میکرد و خسته نمیشد. حتّی معلوم بود که بعضـی چیزها را هم بلد هست و قبلاً مطالعه کرده است، چون میگفت و حتّی به من هم یادآوری مـیکرد. فـقـط همین را بگویم که اگر شاگردم بود، شاید بهترین دانشجوی دانشکدهام میشد.
اصرار داشت که وقتی همه خواب هستند با هم تمرین کنیم. دوست نداشت جلوی بقیّه با هم در این زمینهها حرفی بزنیم. من هم مراعاتش میکردم و حمل بر خجالتی بودنش در امر آموزش میکردم؛ چون معمولاً وقتی سنّ و سال کسـی بالا میرود از سؤال، پرس و جو و آموزش خجالت میکشد و شاید هم اصلاً دل ندهد.
امّا بهخاطر فشارهای آن روز، مرتّب منتظر بودم که زود تمامش کنیم. کسـی جز همان پیرمرد اسیر ایرانی بیدار نبود.
🌱آیه های زندگی🌱
گفتم: «چه دلی داری تو! وسط این همه بدبختی، یاد چه چیزایی هستی و چی ازم میخوای؟!» گفت: «سمن! شروع کن
بعداز اینکه دو سه ساعت با ماهدخت تمرین کردیم با تمام وجودم به شنیدن صدای مناجات آن پیرمرد نیاز داشتم، نیاز داشتم بشنوم و کمی یاد بابام بیفتم. یاد خوبیها، خدا و پاکیها بیفتم.
تا اینکه شروع کرد، اوّلش زمزمه بود. ماهدخت فهمید که از عمد صدایم را آرام کردم که صدای او را بشنوم. بهم گفت: «با منی؟ سمن! کجایی تو؟»
گفتم: «دیگه برای امروز بسه! بذار یهکم گوش بدم!»
مخالفتی نکرد. با هم گوش میدادیم. آن شب دعایی میخواند که بابام میگفت داداشم برایش گفته که سیّد حسن نصر الله از رهبر ایران شنیده است که هر روز این دعا را بخوانید و تکرار کنید:
میگفت: «اللَّهُمَّ ارْزُقْنَا تَوْفِيقَ الطَّاعَةِ وَ بُعْدَ الْمَعْصِيَةِ وَ صِدْقَ النِّيَّةِ وَ عِرْفَانَ الْحُرْمَةِ وَ أَكْرِمْنَا بِالهُدَى وَ الاسْتِقَامَةِ وَ سَدِّدْ أَلْسِنَتَنَا بِالصَّوَابِ وَ الْحِكْمَةِ وَ امْلَأْ قُلُوبَنَا بِالْعِلْمِ وَ الْمَعْرِفَةِ وَ طَهِّرْ بُطُونَنَا مِنَ الْحَرَامِ وَ الشُّبْهَةِ وَ اكْفُفْ أَيْدِيَنَا عَنِ الظُّلْمِ وَ السِّرْقَةِ وَ اغْضُضْ أَبْصَارَنَا عَنِ الْفُجُورِ وَ الْخِيَانَةِ وَ اسْدُدْ أَسْمَاعَنَا عَنِ اللَّغْوِ وَ الْغِيبَةِ وَ تَفَضَّلْ عَلَى عُلَمَائِنَا بِالزُّهْدِ وَ النَّصِيحَةِ وَ عَلَى الْمُتَعَلِّمِينَ بِالْجُهْدِ وَ الرَّغْبَةِ وَ عَلَى الْمُسْتَمِعِينَ بِالاتِّبَاعِ وَ الْمَوْعِظَةِ وَ عَلَى مَرْضَى الْمُسْلِمِينَ بِالشِّفَاءِ وَ الرَّاحَةِ وَ عَلَى مَوْتَاهُمْ بِالرَّأْفَةِ وَ الرَّحْمَةِ؛
خدايا! توفيق فرمانبرى و دورى از نافرمانى و درستى نهاد و شناخت واجبات را روزى ما بدار و ما را به هدايت و پايدارى گرامى دار و زبانمان را به راستگويى و حكمت استوار ساز و دلهايمان را از دانش و بينش پر كن و شكمهايمان را از حرام و شبهه پاك فرما و دستانمان را از ستم و دزدى بازدار و ديدگانمان را از ناپاكى و خيانت فرو بند و گوشهايمان را از شنيدن بيهوده و غيبت ببند و بر دانشمندانمان زهد و خيرخواهى و بر دانشآموزان تلاش و شوق و بر شنوندگان پيروى وپندآموزى و بر بيماران شفا و آرامش و بر مردگان مهر و رحمت!
وَ عَلَى مَشَايِخِنَا بِالْوَقَارِ وَ السَّكِينَةِ وَ عَلَى الشَّبَابِ بِالْإِنَابَةِ وَ التَّوْبَةِ وَ عَلَى النِّسَاءِ بِالْحَيَاءِ وَ الْعِفَّةِ وَ عَلَى الْأَغْنِيَاءِ بِالتَّوَاضُعِ وَ السَّعَةِ وَ عَلَى الْفُقَرَاءِ بِالصَّبْرِ وَ الْقَنَاعَةِ وَ عَلَى الْغُزَاةِ بِالنَّصْرِ وَ الْغَلَبَةِ وَ عَلَى الْأُسَرَاءِ بِالْخَلاصِ وَ الرَّاحَةِ وَ عَلَى الْأُمَرَاءِ بِالْعَدْلِ وَ الشَّفَقَةِ وَ عَلَى الرَّعِيَّةِ بِالْإِنْصَافِ وَ حُسْنِ السِّيرَةِ وَ بَارِكْ لِلْحُجَّاجِ وَ الزُّوَّارِ فِي الزَّادِ وَ النَّفَقَةِ وَ اقْضِ مَا أَوْجَبْتَ عَلَيْهِمْ مِنَ الْحَجِّ وَ الْعُمْرَةِ بِفَضْلِكَ وَ رَحْمَتِكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ؛
و بر پيران متانت و آرامش و بر جوانان بازگشت و توبه و بر زنان حيا و پاكدامنى و بر ثروتمندان فروتنى و گشادگى و بر تنگدستان شكيبايی و قناعت و بر جنگجويان نصر و پيروزى و بر اسيران آزادى و راحتى و بر حاكمان دادگسترى و دلسوزى و بر زيردستان انصاف و خوشرفتارى تفضّل فرما و حاجيان و زيارتكنندگان را در زاد و خرجى بركت ده و آنچه را بر ايشان از حجّ و عمره واجب كردى توفيق اتمام عنايت كن به فضل و رحمتت اى مهربانترين مهربانان.»
وقتی به خودم آمدم، تمام صورتم خیس خیس شده بود. گریه میکردم نه برای درد و رنجم، نه برای چیزهای وحشتناکی که شنیده بودم؛ نمیدانم برای چه بود، فقط می¬فهمیدم که خیلی زلال بود... خیلی!
ادامه دارد..
@ayeha313
❄️ خــــداوندا..🙏
🌲بنام تو که زیباترین نامهاست
✨روزمان را آغاز میکنیم
🌲روزی که با نام و یاد تو باشد
✨سراسر عشق است و مهربانی
🌲و سرشار از خیر و برکت است
✨و فـراوانـی
🌲 بسْم اللّٰه الرَّحْمٰن الرَّحیم
❄️ الــهـــی بــه امــیــد تـــو
@ayeha313
امام محمد تقى عليهالسلام:
اَلْمُؤمِنُ يَحْتاجُ اِلى تَوْفيقٍ مِنَ اللّه ِ وَ واعِظٍ مِنْ نَفْسِهِ وَ قَبُولٍ مِمَّنْ يَنْصَحُهُ...!
مـؤمن به سه چـيز مـحتاج است:
۱ ـ توفيق الهى كه كارها را بخوبى به پيش ببرد.
۲ ـ واعظ درونى كه هرلحظه او را پند و انذار دهد.
۳ ـ پذيرش نصحيت كسى كه او را پند مى دهد.
منبع : 👇
تحف العقول، ص ۷۲۹
@ayeha313
🌱آیه های زندگی🌱
#مجردانه #افراد_نامناسب_برای_ازدواج 📌#قسمت_سوم ۳. افرادی که به سرعت عصبانی و خشمگین می شوند. ا
#مجردانه
#افراد_نامناسب_برای_ازدواج
📌#قسمت_چهارم
۴.💢افرادی که دارای افسردگی هستند.
⚡یکی از نکات مهمی که در انتخاب همسر باید توجه نمود، بهداشت روانی طرفین است.یک باور اشتباه که در بین اکثر مردم وجود دارد این است که فرد افسرده با ازدواج درمان می شود و دوباره می تواند به زندگی عادی برگردد.
🔸️فردی که افسرده است تفکرات منفی بسیار زیادی را تجربه کرده است و انگیزه ای برای انجام بسیاری از فعالیت های روزانه از جمله فعالیت های شغلی را ندارد. این بی انگیزگی مشکلات زیادی را در زندگی زناشوئی ایجاد می کند.
🔹️فرد افسرده با گذشت زمان اعتماد به نفس خود را از دست می دهد، گوشه گیر می شود و تنهایی را بر ماندن در جمع ترجیح می دهد. در نتیجه بین فرد افسرده و همسرش شکاف عاطفی ایجاد می شود و زندگیشان روز به روز سردتر می شود.
💥معمولا در جلسه های مشاوره قبل ازدواج این موضوع قابل تشخیص است و طرفین می توانند آگاهی های لازم را کسب کنند. همچنین با بررسی فعالیت های روزانه فرد نیز می توان شدت افسردگی را تشخیص داد.
📌اگر تصمیم به ازدواج با فردی افسرده را دارید، قبل از گرفتن تصمیم قطعی حتما به مشاور مراجعه کنید و این اطمینان را حاصل کنید که افسردگی او تحت درمان و کنترل باشد.
#اللهم_اجعل_عواقب_امورنا_خیرا
@ayeha313
✅ همه مراجع عظام تقلید: تشکیل گروههای سرود پسران و دختران به شکل نامناسب در محافل، درصورتی که موجب بدآموزی و ترتّب مفسده شود، حرام است و همچنین چاپ عکس و ترویج آن توسط برخی مطبوعات یا پخش آن از تلویزیون که سبب ترویج حرام باشد، حرام است.
📚 منابع: استفتا برخط از مرکز ملی پاسخگویی به سؤالات دینی
#احکام
📚 #احکام_دین
@ayeha313
#مثبت_اندیشی
✅جملات انرژی بخش، باعث تشویق افراد به ارتقای سبک زندگی و موفقیت می شود و در نتیجه زندگی شادتری خواهیم داشت:
❣️من در انتخابها و فعالیتهای روزانهی خودم ثبات خواهم داشت
❣️ازمقایسهی خودم با دیگران دست برخواهم داشت
❣️دنیا به روی من باز است، و هر روز موقعیتی است که خود را از نو خلق کنم
❣️برای انجام اقدامی مثبت، باید بینشی مثبت داشته باشم
❣️مثبت اندیشی باوری است که منجر به موفقیت میشود
❣️اگر هر وقت به افکار منفی فکر کنم، یک قدم در مسیر اشتباه برداشتهام
@ayeha313
#سوال_کاربر
👇دختری شش سالهای دارم که بسیار بینظم است چگونه او را به منظم بودن تشویق کنم؟
#پاسخ
🔺 به فرزندتان حق انتخاب دهید و تصمیم او را بپذیرید.
🔺هرگز در مقابل بینظمی فرزندتان از کوره درنروید.
🔻مراقب باشید که تن صدایتان دوستانه و بیانکننده حسن نیت شما باشد.
🔻به فرزندتان مسئولیت دهید.
🔺 با مسائل آموزشی کودکتان درگیر شوید و سعی کنید با مربی فرزندتان دائماً در تعامل باشید.
🔺ازتنبیه بدنی دوری کنید.
@ayeha313