eitaa logo
💚عزیزم حسین💚
3.1هزار دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
5.1هزار ویدیو
123 فایل
ا ﷽ ا تکثیرکانال تکثیرعشق ناب 💚 تمام ذرات وجودم عشق ناب فاطمی است والحمدلله فاطمه ای که هستی اش هست به ماسوا دهد رزق اگرکه میدهد به یمن اوخدا دهد ای عشق سربلندکه برنیزه میروی از حلقه کمندتو راه گریز نیست کانال دیگر: @yaraliagham @qalalsadegh135
مشاهده در ایتا
دانلود
تا که فرمود همین جاست و اتراق کنید خواهری در دل خود بیرق غم را کوبید سر یک قافله پایین که علمدار آمد به زمین زد ستونهای حرم را کوبید خواست خاتون دو عالم که قدم رنجه کند در بر ناقه علمدار علم را کوبید زانویش باز رکاب قدم خانم شد تا که بر شه پر جبریل قدم را کوبید خواست از معجزۀ چادر او بنویسد عقل جبریل کم آورد قلم را کوبید از در زینبیه حاجت ما را دادند خوش به آن دل که در بیت کرم را کوبید صحبت کرببلا بود که خانم نگذاشت موج او آمد و درهای دلم را کوبید بگذارید که از کرببلایش گویم گریه ای سر دهم از هول و ولایش گویم نفسی سخت کشید و به برادر فرمود این چه دشتی است که گودال در آنسو تر هاست ظهر امروز اذان گفت علی و دیدم ظهر یک روز سرت روی تن اکبرهاست ساربان دید عقیق یمنت را امروز بعد از این غصه من بردن انگشترهاست خوشبحال من و کلثوم که با عباسیم عصر یک روز سنان همسفر خواهر هاست چقدر دختر نوپاست خدا رحم کند عصر یک روز به سرِ دختر هاست باز امروز من و بافتن گیسویی شام آنروز شبِ آتش و خاکستر هاست بنشین تا که از امروز گلویت بوسم وای از روز دهم نوبت این حنجرهاست به مدینه برو امروز نبیند زهرا عصر یک روز به روی بدنت لشگرهاست دل من غرق امید است اگر باشی تو معجرم نیز سفید است اگر باشی تو حسن لطفی @rozeh_1
در دلش درد بی دوا عمه  در گلو بغض بی صدا عمه که رسیده به کربلا عمه  همه سرها به زیر تا  عمه می گذارد قدم کجا زینب پرده از محملش که بگشاید صف به صف از فرشته می آید همه چشم انتظار، او باید  آید اینجا جلوس فرماید پشت پرده پر از دعا عمه اکبر عطر و گلاب می گیرد  بچه را از رباب می گیرد رونق از آفتاب می گیرد  تا عمو جان رکاب می گیرد هست در اوج کبریا عمه حال اینجا کلافه اش کرده است  چند معجر اضافه آورده است در دل خویش روضه پرورده است  جگرش خون و سینه پر درد است جگرش بر نینوا عمه چنگ زد دامن برادر را   بوسه ای زد دوباره حنجر را و نشان داد سمت دیگر را   نخلها را نه،حجم شکر را ناله می زد ز کربلا عمه همه جا تیر هست و شمشیر است  قمزه هست و صدای تکبیر است چقدر آنطرف کمانگیر است   تو بگو آن سه شعبه هم تیر است گفت از جمع عمه ها عمه وای بر من رباب رفت از حال   وای بر من از اینهمه اطفال وای از آن جماعت خوشحال   وای از تلٍّ و وای از گودال همه بر سر زدند با عمه زخم آورده بر جگر بزند برعلمدارمان نظر بزند با لب تیغ با تبر بزند  سنگ آورده بیشتر بزند بی تو افتاده در قفا عمه بر سرت بی حساب می ریزند  بی حساب و کتاب میریزند پیش چشم تو آب می ریزند   سرِ طفلِ رباب می ریزند غرق در نوحه و نوا عمه سر گودال گیر می افتی بعد از آن به زیر می افتی دست پیر و صغیر می افتی نخ نما چون حصیر می افتی چه کند پای بوریا عمه بعد از تو به غیر شامی نیست  خواهرت هست جز حرامی نیست بسته گفتم که احترامی نیست آتش افتاده و خیامی نیست چادرش زیر دست و پا عمه حسن لطفی @rozeh_1
راه بود و اذیت و غم بود دلخوشی همه به پرچم بود پرچمی که بروی دوش من‌ است پرچمی که امانت حسن است من‌ ابالفضلم و علمگیرم اسدالله زینبم! شیرم! سایبان سر همه شده ام عموی آل فاطمه شده ام کار بدخواه نور یکسره است این بیابان به زیر سیطره است بچه ها در کنار هم هستند نوبتی روی شانه ام‌ هستند دوست دارم که گفتگو بکنند روی دوشم عمو عمو بکنند! ناقه ها رام رام‌ می آیند با شکوه تمام می آیند همه در امن و امنیت کامل چهار پرده بروی هر محمل گرچه این کربلا پر از خاک است چادر و معجر همه پاک است یکطرف من و یکطرف اکبر دور ناموس حضرت حیدر کلفت زینبند حور و ملک قد اورا ندیده است فلک من برایش رکاب میگیرم اون بگوید بمیرم میمیرم   نیم قرن این عزیز دردانه روز بیرون نیامد از خانه! نکند حرف ازین و آن بخورد دل زهرای ما تکان بخورد نکند چادرش لگد بشود پابرهنه زخار رد بشود نکند قامتش نظر بخورد سنگ از بچه های شر بخورد نکند سنگ بر رویش برسد تازیانه به بازویش برسد ابن سعد و اشاره وای به من گوش بی گوشواره وای به من زینب و ازدحام وای به من زینب و کاخ شام وای به من سید پوریا هاشمی @rozeh_1
اینجا کجاست برادر من؟ زودتر بگو ای یادگــار مــادر من، زودتـر بگـو این دلهره که در دل زینب فتاده چیست؟ بنگـر به حـال مضطر من، زودتر بگو منت گـذار و خیمه در این بـادیه مزن تاج سـرم ، صنـوبر من زودتـر بگو احساس می کنم که زمان جدایی است اینگونه نیست دلبر من ؟ زودتر بگو تعبیر خواب کودکی ام یادتان که هست ای شاخه سار آخر من، زودتر بگو کم بغض های سینۀ خود را فرو ببر! حـرفی بزن بـرادر مـن، زودتـر بگو این غنچه های زیر گلویت نشان چیست؟ باشـد فـدات حنجــر من ، زودتـر بگو حس میکنم که زانوی من بی رمق شده پشت و  پنـاه و  یـاور من زودتر بگو این ریشه های گیسوی من تیر می کشد! دستی بکش تو بر سر من، زودتر بگو عباس جور دیگری به حرم می کند نگاه طوری شده است معجر من؟ زودتر بگو طفلی رقیه سخت دلش زیر و رو شده از حــال و روز دختــر من زودتـر بگو دارم هـراس دیدن گـودال آن طرف آید صـدای مــادر من زودتــر بگــو مصطفی هاشمی نسب @rozeh_1
به آه ، دود دلش را به آسمان می داد به سینه می زد و تنها سری تکان می داد شنید کرببلا....چشمِ او سیاهی رفت فقط به این تنِ بی جان،حسین جان می داد تمام عمر به لب داشت که خدا نکند تمام عمر در این راه امتحان می داد غبار بود و عطش بود و خار و دلشوره تمامِ دشت فقط بویی از خزان می داد به آهی از جگرش قافله به هم می ریخت دل شکسته غمش را به کاروان می داد نکاه کرد به مَشک و عَلَم خدا را شکر نگاه کرد کنارش علی اذان می داد یکی به دوش عمو و یکی به آغوشش یکی نشسته و گهواره را تکان می داد برای بردن اصغر غزالها جمع اند رباب کودک خود را به این و آن می داد سه ساله چادر او می کشید عمه ببین سه ساله گودیِ گودال را نشان می داد سپاه آنطرف اما دلش چه می لرزید اگر تکان به سرِ نیزه اش سنان می داد رسید شامِ دهم مَحرمی نبود، ای کاش به دخترانِ یتیمش کسی امان می داد برای آنکه حرامی به کودکی نرسد شکسته قامت او ، بوی خیزران می داد برای آنکه ببوسد برادرش را باز تمامِ قوتِ خود را به زانوان می داد امان نداد به او تازیانه ور نه خودش عقیقِ خونی او را به ساربان می داد میان شام به پیشش کنیز خود را دید کسی که داشت به خانم دو تکه نان می داد حسن لطفی @rozeh_1
بوی حزن و غصه و اَندوه و آه میرسد از کاروانی ،بین راه میدهد پیغام ،هر زنگِ جَرَس میشود این قافله ،بی یار و کس پُر شده این همهمه در عالمین میرود تا قتلگاهِ خود، حسین لشگرِ خون خدا در راه بود عالَمی مبهوتِ ثارُالله بود ای فدای غربتِ این کاروان همرهِ او کودک و پیر و جوان خواهری با عزت و با احترام در اَمان از اهل کوفه ، اهل شام شیر مردانِ جوان، با اقتدار گِردِ بانوی حرم پروانه وار نازدانه دختری، بس خنده رو گاه در آغوش بابا ، گه عمو بانویی پیوسته در راز و نیاز در بغل شش ماهه اَش در خوابِ ناز میرود منزل به منزل قافله با صَلابت ،با صفا ، با حوصله هست پیشاپیشِ این صید و کمند پرچمِ ماه بنی هاشم بلند آه از آن روزی که پرچم را زدند مَشک و دست و چشمِ عالم را زدند آه از آن روزی که گُرزِ آهنین کرد ماهِ خیمه را نقش زمین بعد از این آقا،در آن صحرای غم خودبخود پاشید این لشگر ز هم چونکه شد کارِ علمدارش تمام تا کمر خم شد قدِ سَروِ امام ساعتی نگذشت،ناگه یک سپاه ریختند از هر طرف در قتلگاه شاهِ دین افتاد زیر دست و پا ناطق قرآن ،شکارِ اَشقیا «شمر روی سینه اش بنشسته بود استخوانهایش همه بشکسته بود» ماند،ماهِ فاطمه ،در آن غبار زیرِ سُمِ اسبهای بی شمار راهِ مقتل شد بپای نیزه طیِ شد سرِ سالارِ زینب روی نیِ وای ، غارت شد ز تن، پیراهنش خواهرش، رَختِ اسیری بر تنش محمود ژولیده @rozeh_1
دیده‌ام بر نینوا افتاد ، دلواپس شدم بارها از ناقه تا افتاد،دلواپس شدم نام این صحرا حسین، با قلب زینب آشنا‌ست بر لبانت کربلا افتاد دلواپس شدم خاکِ سرخ این بیابان بوی کوچه می‌دهد گوئیا مادر ز پا افتاد دلواپس شدم این دمِ پیری مرا آواره صحرا مکن راهمان دیدی کجا افتاد، دلواپس شدم من کنارِ تو نباشم زود می‌میرم حسین تا عمود خیمه جا افتاد، دلواپس شدم این دلم از کودکی بر گیسویت حساس بود باد در موی شما افتاد دلواپس شدم حنجر تو معجر من هر دو پاره می‌شود؟ حرف بین ما دو تا افتاد دلواپس شدم حنجرت را بازیِ دستان این و آن نکن چشم من بر نیزه‌ها افتاد، دلواپس شدم حرمله زانو زده، ای وای بیچاره رباب صحبت شش ماهه تا افتاد دلواپس شدم دردِ گوشِ پاره کمتر از شکافِ نیزه نیست دیده‌ام بر بچه‌ها افتاد، دلواپس شدم قاسم نعمتی @rozeh_1
        چیست اینجا که نیمه جانم کرد؟ از همین ابتدا کمانم کرد؟         وای از این سرزمین بیا برگردیم نخل ها را ببین بیا برگردیم         همه جا تیغ و تیر و سر نیزه  همگی آتشین بیا برگردیم         به علمدار تا نظر نزدند جان ام البنین بیا برگردیم         این تو و این کودکان که می لرزند این همه لاله چین بیا برگردیم         تا نخندند بر من و اشکم در غروب غمین بیا برگردیم         تا نبیند نفس نفس زدنم  غرق خون جبین بیا برگردیم         تا نیفتی میان آن گودال زخمی از پشت زین بیا برگردیم         به گمانم بمیرم از این حال حرمله آمده زبانم لال @rozeh_1
از این به بعد ماهِ حرم آفتاب باش عباس جان مراقب این با حجاب باش این دختران من که بیابان ندیده اند در عمر خویش خار مغیلان ندیده اند یک لحظه هم ز خیمه ی طفلان جدا نشو جان رباب از دم گهواره پا نشو توهستی و اهالی این خیمه راحتند در زیر سایه ات همه در استراحتند توهستی و به روز حرم شب نمی رسد چشم کسی به قامت زینب نمی رسد یک عده یوسف اند و یک عده مریم اند احساس می کنم همه دلواپس هم اند احساس می کنم که جوابم نمی دهند با آب آب گفتنم آبم نمی دهند  اول مرا به نیزه ای از حال می برند بعدا کشان کشان لب گودال میبرند اینجا مکان نیزه به پهلو کشیدن است از خیمه ها دویدن و گیسو کشیدن است راضی ام و رضایت یزدانم آرزوست از سنگها شکستن دندانم آرزوست من راضیم به پای خدا دست و پا زنم با صورتم به خاک بیفتم صدا زنم باید به روی نی سر ِمن نیز رو شود تا که مقام خواهر من نیز رو شود جام بلا به دست گرفتیم ما دو تا این جام را الست گرفتیم ما دو تا می خواستیم عبد شدن را نشان دهیم پیغمبر و علی و حسن را نشان دهیم از آن همه به خواهر من ماتمش رسید وارد شدن به مجلس نامحرمش رسید با احتیاط لاله ی ما را سوار کن زینب بیا سه ساله ی ما را سوار کن با احتیاط خسته شدند این ستاره ها این گوش پاره ها سر گوشواره ها علی اکبر لطیفیان @rozeh_1
گربمانیم در این دشت دلم زار شود چشمم از غصه و غم های تو خونبار شود به دلم از همه سو غم روی غم آمده است ترسم آن است حرم بی کس و بی یار شود به همان خانه که می سوخت بیا برگردیم پدرم گفته چها عاقبت کار شود بیم دارم که در این دشت به پیش چشمم پیکرت زیر سم اسب گرفتار شود نکند نیزه به پهلوی تو جا باز کند نکند مادرمان باز عزادار شود بی تو بر ناقه ی عریان بنشینم سخت است نکند خواهر تو راهی بازار شود محمود اسدی(شائق) @rozeh_1
زمین کربلا اینجاست زینب  دیار پر بلا اینجاست زینب  تحمل می کنی؟ گویم برایت  فراق ما دو تا اینجاست زینب  صدایی آشنا آید به گوشم  که مادر قبل ما اینجاست زینب  چه سرهایی شکسته بین این دشت  مسیر انبیا اینجاست زینب  برای خواب پنجاه سال پیشت  دم تعبیر ها اینجاست زینب  همان جایی که گفته امّ أیمن  زمین نینوا، اینجاست زینب  بزن بوسه تمام سینه ام را  ضریح مصطفی اینجاست زینب  همان جایی که قرآن ها بیفتد  به زیر دست و پا اینجاست زینب  ببین نرمی زیر حنجرم را  فرود نیزه ها اینجاست زینب  ببین این مهره های محکمم را  ذبیحاً بالقفا اینجاست زینب  تمام خاک این صحرا خریدم  همه سرّ خدا اینجاست زینب  به مسلخ پا گذاریّ و ببینی  غسیلاً بالدّماء اینجاست زینب  مبادا معجر از سر وا نمایی  عدوی بی حیا اینجاست زینب  حنا از خون به گیسویت بگیری  حجاب کبریا اینجاست زینب  قاسم نعمتی @rozeh_1
🌷🌷🌷 ✅بند اول یک قافله می آید با دیده چون دریا۳ از آه دل زینب لرزد دل این صحرا۳ با اشک‌و ماتم و با ناله و درد می‌گوید یا اخا بیا و برگرد واویلا۲ آه و واویلا ✅بند دوم از هر طرف این خاک آید به مشام جان۳ بوی خون و خاکستر آوای غم و هجران۳ دلشوره دارم ای عزیز مادر ترسم در اینجا شوم بی برادر واویلا ۲ آه و واویلا _____________ ✅بندسوم می ترسم از ان روزی اینجا بروم ازحال3 میترسم ازان تل و از گوشه ی ان گودال 3 ترسم اینجا رویم ما به اسارت ترسم به رقیه گردد جسارت واویلا واویلا آه واویلا 💠💠4⃣5⃣2⃣💠💠 ____________ اجرای سبک:
‍ . میا کوفه آقا که قلبم شکسته به عشق تو کوفی دو دستم رو بسته به دیوار غربت سرم رو میذارم منم بی قرارو تو هستی قرارم منی که یه مردم توو کوچه بریدم به یاد عقیله ز دل آه کشیدم من از کوچه گردی شدم خسته ای یار چه حالی رو داره سکینه توو بازار دو تا بچه هام که غریبی مو دیدن الهی نبینن سرم رو بریدن ولی از روی تل می بینه سه ساله میگه با دلی که پر از درد وناله آهای اهل کوفه نبرّید سرش رو بذارید ببوسم یه بار حنجرش رو میگه با دل خون نچرخون بدن رو ببینید توو گودال، داداشش حسن رو ✍ ......... . ۱۲ قرار دل من، ببین بی قرارم برای گلوته که دلشوره دارم کجاست اینجا ای گل، که قلبم حزینه نگو که دل من به داغت می شینه میترسم که قلبم بشه غرق ماتم الهی یه مو هم نشه از سرت کم سؤالی دارم از تو ای عشق خواهر بگو اینا نخله یا نیزه ست برادر جواب امام مکن بی قراری مکن گریه خواهر هنوز که ندیدی روی نیزه ها سر می بینی همین جا که بی سر می افتم می بینی زیر پای لشکر می افتم هنوز که ندیدی به خونها شناور ندیدی سنانو،توو گودی حنجر مشو خیره انقدر تو به سوی نیزه تنم بالا پایین میشه روی نیزه ............. . ۱۲ سلام سر بریده سلام کربلایی آخه معلومه که بابایی کجایی کجا بودی بابا که خونیه لبهات به من عمّه می گفت سفر رفته بابات غریبی مو دیدن دلم رو شکستن چقد زجر و خولی نامردند و پستن نبودی به اشک چشام خنده کردن نبودی به زخم پاهام خنده کردن سرت روبرومه نمی بینم امّا چقد دستای شامی سنگینه بابا نمی بینه گر چه چش دختر تو چرا که بوی دود می آد از سر تو شنیدم تو گیر کرده بودی تو گودال چجوری در آوردنت از توو جنجال شنیدم که بابا جلو چشم زینب تو جون داشتی و رفت تنت زیر مرکب ............ . ۱۲ صدای غریبیت رو تا من شنیدم عمو جون تا اینجا رو با سر دویدم تو رو بین لشکر غریب گیر آوردن تنت رو با نیزه به هر سویی بردن برای تن تو دو دستم سپر شد یتیم حسن باز که شرمنده تر شد من افتادم ای وای روی پیکر تو دیدم جای نیزه ست روی حنجر تو تک و تنها افتاد عمو بین گودال ببین عمه جونم تنش شد لگد مال عمومو یه عده ببین دوره کردن چیشد که با خنده دارن بر میگردن ببین غرق خونه، نوک پاش تا ابرو عموم روی خاکا می غلته به پهلو بذار که برم تا نشه زیرو رو تر ببین نیزه میره توو جسمش فرو تر .............. . ۱۲ پیچیده توو گوشم صدای تو قاسم میسوزه دل من برای تو قاسم پُره خونه چشمات پُره خاکه لبهات بریدم که دیدم بریده ست نفسهات دیدم یه حرومی موی تو گرفته سم اسبا حتی بوی تو گرفته زیر پای اسبا شدی غرق در خون نمی آد تنت از توی خاکا بیرون همه تیر زدن به تنت ای شهیدم به یاد حسن افتادم تا که دیدم شکسته شد ای وای زیر نعلا سینه تورو دیدم امّا دلم رفت مدینه همون جایی که در میسوخت و شرر زد یکی با لگد هی به پهلوی در زد دیدم که درافتاده بر جسم مادر دیدم که همه رد شدن از روی در .👇
🏴 اشعار ________________________  خیمه بر دوشم ولی من را کجا آورده‌ای وای بر زینب مگو که کربلا آورده‌ای آمدی تا قتلگاهت تا کنارت دق کنیم؟ آه می‌بینی چه‌ها بر روزِ ما آورده‌ای  از میان محملم وافاطمه آورده‌ام از میان قافله واغُربتا آورده‌ای مادرم را در پیِ خود موپرشان کرده‌ای خواهرت را در زمینی آشنا آورده‌ای سایه‌ام را چشم نامحرم ندیده بازگرد اهلِ خود را پیش جمعی بی حیا آورده‌ای گَه به اکبر خیره‌ای گاهی به قاسم ، گاه من.... وای فهمیدم چرا چندین عبا آورده‌ای  بازگرد آقا مدینه تا نبینم با عبا... پیکری را اِرباًاِربا... نخ نما... آورده‌ای هم مغیلان است هم تیغ است هم شن‌های داغ مرحمی آیا برای زخم پا آورده‌ای؟ از چه می‌پرسی عزیزم چند معجر پیش ماست ؟ چند پیراهن برای بچه‌ها آورده‌ای ؟ گفتی از زخمِ  هزار و نهصد و پنجاه تیغ ای زبانم لال آقا بوریا آورده‌ای حرمله آنجاست خولی هست با شمر و سنان من که هیچ اما رُبابت را چرا آورده‌ای .... 🔸شاعر:
. شش ماه راه آمد که راه غم بگیرد شش ماه آمد بر دلش مرهم بگیرد اما رسیده مجلس ماتم بگیرد جایی که دلها را غم عالم بگیرد حق دارد این خانوم قلبش غم  بگیرد   این کیست این نامی نفس‌گیر است زینب این کیست معنای تفاسیر است زینب بالاتر از درک تعابیر است زینب او کاف و هاء و یاء تقدیر است زینب باید که شام و کوفه را باهم بگیرد با محملی که راهدار آن خلیل است با کعبه‌ای که پرده‌دارش جبرئیل است با پرده‌ای که آفتاب آنجا دخیل است بر ناقه‌ای که   تحت فرمان کفیل است بانو رسیده پهنه‌ی عالم بگیرد  تا کربلا تا کربلا را دید زینب آمد سرش از آنچه می‌ترسید زینب بعد از حسن هرگز نمی‌خندید زینب گرچه به این عالم نفس بخشید زینب می‌گفت غم راهِ نفس‌هایم بگیرد آنقدر دارد دلهره شاید بمیرد راحت نمی‌گردد فقط باید بمیرد پایش بر این صحرا اگر آید بمیرد اکبر اگر این پرده بگشاید بمیرد باید که دستش را علی محکم بگیرد عباس زانو زد رکابش را گرفته است اکبر دو دست مستجابش را گرفته است حالا حسینش اضطرابش را گرفته است با خواهرش دور رُبابش را گرفته است بابا زِ چشم دختران شبنم بگیرد عباس علم کوبید یعنی شیر اینجاست یعنی که صاحب صولتِ شمشیر اینجاست یعنی علی یعنی دَمِ تکبیر اینجاست یعنی به مرگِ بی رگان تعبیر اینجاست در پیش خانوم است تا پرچم بگیرد سینه سپر کرده سواری را نبیند قد راست کرده نیزه‌داری را نبیند تا چادر خانوم غباری را نبیند دامان طفلان ردِ خاری را نبیند با تیغ خود ذکر هوالاعظم بگیرد فرمود با بانو امیر کربلا من با مرتضی تا مرتضی یا مرتضی من پیش تو خاک و پیششان واویتلا من هرقدر لشگر هرقَدَر نامرد با من با غم بگو دارد جگر راهم بگیرد اما هزاران بار غم را دیده زینب از کودکی دست قلم را دیده زینب پیشانی و ضرب علم را دیده زینب بی او حرامی و حرم را دیده زینب پنجاه سال این نوحه‌ها را دم بگیرد در زیر لب می‌گفت با تکرار ای وای از قتلگاه و تل و چشمِ تار ای وای از ازدحام و خنده و انظار ای وای از شعله و از خیمه و اشرار ای وای دور مرا نامرد و نامحرم بگیرد دارد دعا طفلی زِ محمل‌ها نیافتد یا که حسینش پیش قاتل‌ها نیافتد تا که سرش دست اراذل‌ها نیافتد تا که تنش بین قبایل‌ها نیافتد تا در بغل آن پیکر درهم بگیرد (حسن لطفی ۱۴۰۱/۰۵/۰۷)✍ ....................................................
شش ماه راه آمد که راه غم بگیرد شش ماه آمد بر دلش مرهم بگیرد اما رسیده مجلس ماتم بگیرد جایی که دلها را غم عالم بگیرد حق دارد این خانوم قلبش غم  بگیرد   این کیست این نامی نفس‌گیر است زینب این کیست معنای تفاسیر است زینب بالاتر از درک تعابیر است زینب او کاف و هاء و یاء تقدیر است زینب باید که شام و کوفه را باهم بگیرد با محملی که راهدار آن خلیل است با کعبه‌ای که پرده‌دارش جبرئیل است با پرده‌ای که آفتاب آنجا دخیل است بر ناقه‌ای که   تحت فرمان کفیل است بانو رسیده پهنه‌ی عالم بگیرد  تا کربلا تا کربلا را دید زینب آمد سرش از آنچه می‌ترسید زینب بعد از حسن هرگز نمی‌خندید زینب گرچه به این عالم نفس بخشید زینب می‌گفت غم راهِ نفس‌هایم بگیرد آنقدر دارد دلهره شاید بمیرد راحت نمی‌گردد فقط باید بمیرد پایش بر این صحرا اگر آید بمیرد اکبر اگر این پرده بگشاید بمیرد باید که دستش را علی محکم بگیرد عباس زانو زد رکابش را گرفته است اکبر دو دست مستجابش را گرفته است حالا حسینش اضطرابش را گرفته است با خواهرش دور رُبابش را گرفته است بابا زِ چشم دختران شبنم بگیرد عباس علم کوبید یعنی شیر اینجاست یعنی که صاحب صولتِ شمشیر اینجاست یعنی علی یعنی دَمِ تکبیر اینجاست یعنی به مرگِ بی رگان تعبیر اینجاست در پیش خانوم است تا پرچم بگیرد سینه سپر کرده سواری را نبیند قد راست کرده نیزه‌داری را نبیند تا چادر خانوم غباری را نبیند دامان طفلان ردِ خاری را نبیند با تیغ خود ذکر هوالاعظم بگیرد فرمود با بانو امیر کربلا من با مرتضی تا مرتضی یا مرتضی من پیش تو خاک و پیششان واویتلا من هرقدر لشگر هرقَدَر نامرد با من با غم بگو دارد جگر راهم بگیرد اما هزاران بار غم را دیده زینب از کودکی دست قلم را دیده زینب پیشانی و ضرب علم را دیده زینب بی او حرامی و حرم را دیده زینب پنجاه سال این نوحه‌ها را دم بگیرد در زیر لب می‌گفت با تکرار ای وای از قتلگاه و تل و چشمِ تار ای وای از ازدحام و خنده و انظار ای وای از شعله و از خیمه و اشرار ای وای دور مرا نامرد و نامحرم بگیرد دارد دعا طفلی زِ محمل‌ها نیافتد یا که حسینش پیش قاتل‌ها نیافتد تا که سرش دست اراذل‌ها نیافتد تا که تنش بین قبایل‌ها نیافتد تا در بغل آن پیکر درهم بگیرد حسن لطفی @rozeh_1
کاروان، کاروان شورآور کاروان، اشتیاق، سرتاسر همه در حالت سفر از خود همه بی‌تاب چون نسیم سحر همه دل‌باخته چو پروانه همه بر پای شمع، خاکستر پدران از تبار ابراهیم مادران از قبیلهٔ هاجر عارفانِ قبیلهٔ عرفات شاعران عشیرهٔ مشعر... سروهایی به قامت طوبی چشمه‌هایی به پاکی کوثر هم‌رکاب حماسه‌های عظیم در گذر از هزار و یک معبر در دل و جانِ كاروان اکنون می‌تپد این نهیب، این باور: نكند شوكران شود معروف! نكند نردبان شود منكر! مرحبا بر سلالهٔ زهرا هان! «فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَانْحَر» می‌سزد حُسن مَطلعی دیگر وقت وصف عقیله شد آخر در نزولش ز منبر ناقه خطبه‌خوانِ حماسه، آن خواهر شد عصا، شانهٔ علی‌اكبر پای عباس، پلهٔ منبر سرزمین، سرزمین گل‌ها بود پهنهٔ عشق! وه چه پهناور! شد پدیدار صحنه‌ای دیگر کشتی نوح بود و موج خطر ناگهان در هجوم باد خزان كنده شد برگه‌هایی از دفتر! کاش دستان باد می‌شد خشک کاش می‌شد گلوی گل‌ها تر! كیست مردی كه می‌رود میدان كه ندارد به جز خودش لشکر؟! ترسم این داغ شعله‌ور گردد مثل آتش که زیر خاکستر... آه! از زین، روی زمین افتاد پارهٔ جان احمد و حیدر و زنی روی تل برای نبی صحنه را می‌شود گزارش‌گر كه ببین جای بوسه‌های شما شده سرشار بوسهٔ خنجر! می‌بَرَند از تن عزیز تو جان می‌بُرَند از تن حسین تو سر آن طرف صحنهٔ شگفتی هست نه! بسی صحنه هست شرم‌آور رفته از پای دختران خلخال! رفته از دست مادران زیور! كاروان می‌رود به كوفه و شام کاروان می‌رود به مرز خطر كاروان می‌رود ولی خالی‌ست جای عباس و قاسم و اكبر کاروان جاری است در تاریخ کاروان باقی است تا محشر... جواد محمد زمانی @rozeh_1
  امشب دوباره دل شده مهمان کربلا پرواز کرده سمت گلستان کربلا دست ادب به سینه و در اوج احترام عرض سلام کرده به سلطان کربلا جایی نمی رود ز در خانه ی حسین گوی دل است در خم چوگان کربلا صبح علی الطلوع به پابوس این زمین خورشید سر زند ز گریبان کربلا صفحه به صفحه بیت پس از بیت خواندنی است هفتاد و دو قصیده به دیوان کربلا پر کن مشام جان خود از آن ، که می دهد عطر بهشت ، روضه ی رضوان کربلا در عشق و پایداری و دلداگی ، کسی هرگز نمی رسد به شهیدان کربلا پیمانه ی " اَلَستُ بِرَب" کرد مستشان ماندند پایبست به پیمان کربلا سیر و سلوک ، کار ندارد به سن و سال ششماهه هم رسید به عرفان کربلا عصر غریب وقت عروج حسین ، شد ذرات کائنات پریشان کربلا در سوز آه خیمه نشینان داغدار آتش کشید شعله ز ارکان کربلا آوار شد به روی سرش آسمان درد آمد به لب از این همه غم جان کربلا زینب اگر نبود یقینا یزید شوم افتاده بود در پی کتمان کربلا از بس مقدس است " کمیل " این دیار نور جانم هزار مرتبه قربان کربلا کمیل کاشانی @rozeh_1
یا غیاث المستغیثین آه از کرب و بلا از فلک آمد ندا واویلا واویلتا تا ابد لعنت به هر چه کینه هست از مرتضی کوفه زد بر طبلِ جنگ و عرش بر طبل عزا بر سر و سینه زنان با عرشیان روح الامین آسمان خون گریه کن زینب شده صحرا نشین وای از مکر حرامی ها حرم آواره شد آسمان از دل کشید آه و زمین بیچاره شد کعبه مشکی پوش از این حج نیمه کاره شد تا ابد شرمنده از حاجی ِ در گهواره شد از منا آید ندایی ؛ خوش به حال کربلا بهر قربانی حسین آورده اسماعیل ها روبرو شد عاقبت با طور سینایش حسین دارد اینجا وعده با رب تعالایش حسین مانده با یک کوفه تنها ، مثل بابایش حسین روضه خوانی می کند با هاهُناهایش حسین باغبان سر بسته گوید با گلستان از خزان کس ندیده بود زینب را چنین دل ناگران کس نگفته خیر مقدم این چنین بر میهمان با کمان ، با تیر ، با شمشیر ، با سنگ و سنان شد رقیه دل پریشان ، شد سکینه بی امان بر عقیق دست آقا ،خیره مانده ساربان ساربان ! قدری بچش از لطف این نعم الامیر تا نگشته دیر از او هر چه می خواهی بگیر آه دارد می رسد فصل زمستان رباب لرزه افتاده است در این خاک بر جان رباب کمتر از ده روز اصغر ، هست مهمان رباب حرمله ، تیر سه شعبه ، چشم حیران رباب بیشتر از اصغرش دلواپس آقاست او رفته زیر آفتاب و فکر فرداهاست او در مدینه کن خبر ام البنين را ای صبا کمتر از ده روز دیگر می شود حاجت روا تا ابد عباس گردد ساقی آب بقا هست آماده برای دیدنش خیرالنسا ای صبا اصلا نگو بر او حسین تنها شده او نفهمد که امامش ساکن صحرا شده چند روزی مانده تا در این جهان غوغا شود ارباً اربا شبه پیغمبر در این صحرا شود همچو سروی ، سیزده ساله گلی ، رعنا شود دختر شیرین زبانی کاملاً زهرا شود مرتضی ها روی نی قاری قرآن می شوند فاطمه ها روی ناقه سنگ باران می شوند شام را دارند از امروز تزئین می کنند خویش را پیش خلیفه خوب شیرین می کنند خوب مردم را به حق دارند بدبین می کنند کودکان زخم زبان در خانه تمرین می کنند نامه ای آمد : حسین بن علی شد رفتنی باید آماده شود بزم شرابی دیدنی محمدحسین رحیمیان @rozeh_1
با نام کربلا مستی شروع می‌شود از جام کربلا حیّ علی‌الحرم پیچیده در حسینیه پیغام کربلا پیراهن حسین در اهتزاز آمده بر بام کربلا مُحرم شدند تا بر تن کنند جامه‌ی احرام کربلا زینب به گریه گفت؛ ختم به‌خیر باد سرانجام کربلا طوفان نهفته است... در این مسیر ظاهراً آرام کربلا خیمه بنا کنید یک‌روضه در حسینیه‌ی دل به‌پا کنید ای اهل‌بیت من حالا عمل به وعده‌ی "قالو بلی" کنید اینجا بهشت ماست خود را به آستان خدا پاگشا کنید با صبر بر بلا از خود خدای عزّوجل را رضا کنید بر قد و قامت عباس و قاسم و علی‌اکبر دعا کنید هرکس شهید شد بر جسم او به‌جای کفن بوریا کنید... نوحوا علی‌الحسین تنها دلیل گریه‌ی ما از ازل حسین مُردن سعادت است وقتی که مرگ را بکند چون عسل حسین نام تو ذکر ماست از وقت شیر خوردن‌مان تا اجل حسین با گریه کردنم مانند حر گرفته مرا در بغل حسین در بین مشکلات بوده همیشه و همه‌جا راه‌حل حسین الشِّمرُ جالِسٌ... زینب صداش میزند از روی تل؛ حسین... زانو رکاب شد تا پرده‌دار اهل‌حرم آفتاب شد لشکر اضافه کرد پس رفته‌رفته خانه‌ی هستی خراب شد نُه روز بعد از آن با خون سر محاسن آقا خضاب شد نُه روز بعد از آن سقا کنار علقمه از غصّه آب شد نُه روز بعد از آن تازه شروع روضه‌ی "بس‌کن‌رباب" شد نُه روز بعد از آن دست مخدرات حرم در طناب شد... شعر از گروه ادبی انجمن شعر آیینی شهرستان بروجرد @rozeh_1
دوباره عطر محبت وزید بسم الله دوباره ماه محرم رسید بسم الله سرآمد عاقبت این انتظار یک ساله به اذن حضرت شاه شهید بسم الله اگر که آمده ای روسیاه و شرمنده میان روضه شوی رو سفید، بسم الله به اشک، دیدهٔ مهدی ندیده را تر کن اگر که آمده ای با امید بسم الله بیا که روضه مجال دوباره نو شدن است عزیز فاطمه درهم خرید بسم الله ... رسید قافله عاشقان به کرب و بلا پر از ستاره و سرو رشید بسم الله همین که خواند به لب آیه های استرجاع صدای گریه گل را شنید بسم الله ندیده عالم از این داغ، داغ سنگین تر نگفت، آنکه سرش را برید، بسم الله محمود یوسفی @rozeh_1
سبک:شور سوزناک زبانحال بی‌بی زینب کبری(سلام الله علیها) متن:میباره غربت... مداح:کربلایی میباره غربت، از خاک اینجا خیلی عجیبه، این دشت و صحرا در بین محمل، دلشوره دارم یک دم بیا و، بنشین کنارم اشکامو نگاه کن حالم رو به راه نیست از مادر شنیدم تو کوفه وفا نیست واویلا حسینم شد کاروونت، کربُبلایی میده مشامم، بوی جدایی میدونم این شهر، رحمی ندارن داغتو روی، قلبم میذارن از اینجا حذر کن کوفه جای ما نیست ترسیدم حسین جان تو کوفه حیا نیست واویلا حسینم خیره به گودال، مونده نگاهم بی تو برادر، من بی‌پناهم میدونم اینجا، میشه قیامت چند روزه دیگه، میرم اسارت با لب‌های تشنه میبُرن سرت رو با زنجیر میبندن دست خواهرت رو واویلا حسینم
سبک:شور فوق العاده زیبای آقا اباعبدالله الحسین(علیه السلام) متن:علم آماده، پرچم... مداح:کربلایی علم آماده، پرچم آماده مادرت اذنِ، اشکمو داده کربلایی‌ها، روضه میگیرن تا دوباره کربلا نیان نمیمیرن علم تو مرهمِ، بی‌تابیه، آقا حرم تو خونهٔ، اربابیه، آقا صلی الله علیٰ، سیدالشهدا جان آل عبا/حسین، حسین صلی الله علیٰ، سیدالنجبیٰ وسیلة السعدا/حسین، حسین ای خانهٔ بهشتیم ایوان کربلا سلطان کربلا، سلطان کربلا حضرت روضه، توبهٔ آدم اشک با عبرت، ای مسیحا دم بعد هر سختی، نفس تازه این در خونته که الی الابد بازه ممنونم قلبم شدی، نبضم شدی، آقا ممنونم آرامشِ، محضم شدی، آقا صلی الله علیٰ، سیدالشهدا چایی تو شفا/حسین، حسین صلی الله علیٰ، افضل العرفیٰ خاک تو داره وفا/حسین، حسین ای خانه بهشتیم ایوان کربلا سلطان کربلا، سلطان کربلا نگیری از من، این ارادت رو خیلی دوست دارم، خونوادت رو هم سلام من، هم سلام الله علی الارباب و امامی ابی‌عبدالله خونوادت این شبا، تو کربلا، هستن خونوادت شاهده، اشکای ما، هستن صلی الله علیٰ، سیدالشهدا سفره‌دار خدا/حسین، حسین صلی الله علیٰ، سر قالو بلیٰ ساکن کربُبلا/حسین، حسین
4_5994470448979525125.mp3
1.22M
زمینه شب دوم علم تو دست یل لشکر/می گرده دور خیمه اکبر چه کاروانی چه سپاهی کنار زینب محرماشه/نگاه خواهر به داداشه عجب شکوهی چه پناهی بی قراره خواهر وای از دل وای از دل از غم‌برادر وای از دل وای از دل پیش ما به پیشواز وای از دل وای از دل اومدن یه لشکر وای از دل وای از دل آرومه قلبش اگه حالا/کنار اکبر پیش سقا دلخوشه به شیرهای زهرا خدا نخواد که بی قرار شه/خدادنخواد که غصه دار شه نمونه اینجا تک و تنها تشویشه تو قلبش وای زینب وای زینب آتیشه تو قلبش وای زینب وای زینب بی تو بی قراری وای زینب وای زینب پر میشه تو قلبش وای زینب وای زینب شنیده گفتی میشه پرپر/میون خاکا تن اکبر قربونی میشه علی اصغر شتیده گفتی تو یه گودال/تشنه و خونی می ری ازحال جلوی خواهر میشی بی سر روی خاکا عریون واویلا واویلا پیکری پر از خون واویلا واویلا موی تو می پیچه واویلا واویلا بین دستی ملعون واویلا واویلا ؛مهدی رحماندوست اجرای سبک؛رضا مختاری @babollharam