eitaa logo
💚عزیزم حسین💚
3.1هزار دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
5.1هزار ویدیو
123 فایل
ا ﷽ ا تکثیرکانال تکثیرعشق ناب 💚 تمام ذرات وجودم عشق ناب فاطمی است والحمدلله فاطمه ای که هستی اش هست به ماسوا دهد رزق اگرکه میدهد به یمن اوخدا دهد ای عشق سربلندکه برنیزه میروی از حلقه کمندتو راه گریز نیست کانال دیگر: @yaraliagham @qalalsadegh135
مشاهده در ایتا
دانلود
از آنزمان که خیمه را برپا نمودی در بین این صحرای غم مأوا نمودی دوش مرا تکیه گه غمها نمودی خونِ دوباره بر دلِ زهرا نمودی غم ذرّه ذرّه قلب من را آب کرده این سرزمین روح مرا بی تاب کرده تو گفته بودی میهمان کوفیانیم تو گفته بودی در امانِ کوفیانیم آرام از دست و زبانِ کوفیانیم محبوبِ هر پیرو جوان کوفیانیم از چه به استقبالمان لشکر رسیده؟ سدّ ره ما نیزه با خنجر رسیده دلشوره افتاده به جانم جانِ خواهر کج کن مسیر رفتنت را سوی دیگر برخیز برگردیم تا شهرِ پیمبر بازی نکن با قلب زینب ای برادر یک دل فقط دارم که آن بر تو سپُردم اصلا نزن حرف از جدائی تا نمُردم عبّاس را فرمان بده جولان نماید با غُرّشی این قوم را حیران نماید شاید که دشمن خویش را پنهان نماید سوی مدینه رجعتم آسان نماید عباسِ من قرص قمر تو آفتابی می ترسد این لشکر زعباسم حسابی اُطراق کردی بین این صحرا چه سازی گر سَد شود بر روی ما دریا چه سازی با آفتاب و خشکی لبها چه سازی خواهی که با اهل حرم آقا چه سازی با من نگو با چشم خود حرف از جدائی با من نگو زینب میان کربلایی در ذهن من زیباترین تمثال هستی از چه پریشان خاطر و احوال هستی تو محو معبودی کمی خوشحال هستی آخر چرا خیره به آن گودال هستی ایکاش راهت لحظه ای آنجا نیفتد کارت به عصر روز عاشورا نیفتد از این سراشیبی به دیدارت می آیم دنبال چشم خسته وتارت می آیم شاید که خوردم یار به کارت می آیم وقتی دهد سر نیزه آزارت می آیم امّا دعا کن تا نباشم من به پیشت وقتی که پنجه میزند قاتل به ریشت مجتبی صمدی شهاب @deabel
نمیدانم چرا در اضطرارم برادر جان ببین من بی قرارم در این وادی دل زارم شکسته غبار غم به روی من نشسته زمینش می دهد بوی جدایی به گوشم می رسد سوز صدایی صدای ناله ی مادر میاید صدای گریه ی اصغر میاید زمین کربلا غم دارد انگار هوای اشک و ماتم دارد انگار برادر تاب دل کندن ندارم غمی دارم که میخواهم ببارم علیّ اصغر تو شیرخوار است سه ساله دختر تو بی قرار است ولی خوشحالم از اینکه قمر هست برای خیمه ها میر و سپر هست امان از وقت دلسوز جدایی که گردی بین آن گودی فدایی عبدِ کریم @deabel
 او تا رسید گریۀ دنیا شروع شد  سینه زنی عالم بالا شروع شد  این حس مادرانه كه دست خودش نبود  دلشوره های زینب كبری شروع شد  وقت مرور خاطره های گذشته شد  اشك حرم میانۀ صحرا شروع شد  ذكر حدیث پیرهن سرخ كودكی  حرف از لباس یوسف زهرا شروع شد  وقتی لباس حنجر او را خراش داد  صحبت ز طشت و حضرت یحیی شروع شد  "واللهِ هاهنا ذُبِح طفلُنا الرَّضیع"  دیگرلهوف خوانی آقا شروع شد  "واللهِ هاهنا سبِی...روضه خوان بس است"  شرمندگی حضرت سقا شروع شد  یك تیغ كند كار خودش را تمام كرد  غارت نمودن تنش اما شروع شد  محسن حنیفی @deabel
از مکه تا اینجا فقط دلشوره دارم منزل به منزل کو به کو غم بوده یارم از مکه تا اینجا جسارت ها به ما شد اندوه و ترس و رنج سهم بچه ها شد از مکه تا اینجا هزاران بار مردم خیلی برای حال طفلان غصه خوردم از مکه تا اینجا... من و ظلم امیه از مکه تا اینجا... من و اشک رقیه پرتاب های سنگ و .... دندان رقیه عباس جان ، جان تو و جان رقیه آی ای علی اکبر مراقب باش از او ای شبه پیغمبر مراقب باش از او دست عربها در خور موهای او نیست این خارها اندازه ی پاهای او نیست از مکه تا اینجا چه داغی کرده پیرم من نیستم اشک از رخ زینب بگیرم زینب بیا قدری در آغوشت بگیرم خواهر دعا کن تا که قبل از تو بمیرم طاقت ندارم دستهایت بسته باشد پاهای تو بی تاب ، زخمی، خسته باشد طاقت ندارم سنگ شامی را ببینم دور و برت چشم عوامی را ببینم جعفر ابوالفتحی @deabel
این کاروان هفتاد و دو عشق آفرین دارد از بهترین های دو عالم بهترین دارد این شیرمردی که به گِرد شاه می گردد با خود سفارش هایی از ام البنین دارد زینب رسیده کربلا، دورش بنی هاشم یعنی نگین اینجا رکابی از نگین دارد نامحرمی هرگز ندیده سایه اش را هم صدیقه ی صغری وقاری اینچنین دارد حتی غبار راه روی چادرش ننشست محمل حجابی از پر روح الامین دارد این سو تمامی شان عزیز بن عزیز اما آن سو سپاهی از لعین بن لعین دارد تا می توانید اشک و آه و ناله بردارید یک گوشه از صحرا کمان داری کمین دارد غم نامه ی این قافله سربسته اش این است خولی به همراه خودش یک خورجین دارد مرضیه نعیم امینی @deabel
‍ ‍ .👆 علیه السلام 〰️〰️〰️〰️〰️〰️ سه ساله٬ دردونه رقیه بی تو نمی تونه رقیه خیمه نزن جونِ رقیه آقا / رسیدی به کربلا دلت چه آ/شوبه اگه برگردی برا مخدّرات / خوبه / ای وای آقا / به علیِ اکبرت قسم نمون / اینجا دل نداری ببینی جون بده رو / خاکا / ای وای 〰️〰️〰️〰️〰️〰️ نشستی تا دمِ سحرگاه شبونه زیر سایهٔ ماه ذکر لبت أعوذ بالله داری / علی اصغرو می بینی توی گهواره غصه داری برا ماجرای گوش/واره / ای وای داری / می بینی مشک و علَم رویِ دوش / سقا غصه داره بی علمدار شدنی / آقا / ای وای 〰️〰️〰️〰️〰️〰️ نگاهی کن دور و برت رو حالِ رباب٬ همسرت رو بغض گلوی خواهرت رو زینب / داره با چه حالی حنجرت رو می/بینه چه کُنه با کندیِ خنجر پُر کینه / ای وای زینب / سرت و می بینه روی تل میره / از حال می بینه بی کفن افتادی ته / گودال / ای وای .................... . علیه السلام 〰️〰️〰️〰️〰️〰️ خونِ حسن تویِ رگاته مهربونی توی نگاته هرجامیری عمه باهاته خواستی / جون بدی مثلِ علی برا عمو / خواستی جون بدی تا نَبینه بلا عمو / خواستی / ای وای خواستی / دشمنا رو همه ناامید کنی / خواستی اینجوری بابا رو، روسفید کنی / خواستی / ای وای 〰️〰️〰️〰️〰️〰️ دویدی فوری سمت میدون رفتی و عمه شد پریشون دلِ عمو حسین شده خون میدید / رو تنت نیزه رو بی حد میزنن / میدید کینه دارن از حسن، بد میزنن / میدید / ای وای میدید / میکشی پا رو زمین، میکشی آه / میدید غرق خون تو رو میونِ قتلگاه / میدید / ای وای 〰️〰️〰️〰️〰️〰️ هستی توو آغوشِ عمو جون میبوسَدت داری میدی جون از جایِ شمشیر میچکه خون مونده / جای نیزه روی هر جایِ تنت / مونده جایِ خاک و خون به دورِ دهنت / مونده / ای وای مونده / نفسای آخرینت میونِ / سینه جایِ دستایِ عمو رویِ خونِ / سینه / ای وای ........................ . علیه السلام 〰️〰️〰️〰️〰️〰️ دارم عمو دلشوره دائم نگی منو نداری لازم وقتشه دیگه بره قاسم دیدی / إرباً إربا شدن، «أحلیٰ عسله» / دیدی که دارم برا شهادت عجله / دیدی / ای وای دیدی / بازوبند و عمو! تکلیف منو / دیدی غم و دلشورهٔ بابام حسنو / دیدی / ای وای 〰️〰️〰️〰️〰️〰️ ثانیه های آخرینه شکسته استخونِ سینه عمو دلت رفته مدینه ؟! قلبت / از فشارِ محکمِ «در» میسوزه / قلبت واسهٔ پهلوی مادر میسوزه / قلبت / ای وای قلبت / من زمین خوردم و داره میگیره / قلبت بمیرم به غم و غصه م اسیره/ قلبت / ای وای 〰️〰️〰️〰️〰️〰️ بالاسرم اومدی حالا عمو حسینم! جایِ بابا جون ندارم بلندشم از جا دارم / دست و پا میزنم و دلت برام / خونه زیر نیزه ها تنم سالم نمی / مونه/ ای وای دارم / جون میدم غرقِ به خون سرم رو زا/نوهات میکشم پنجه رو خاک عمو جلو /چشمات/ ای وای . •┈┈┈┈••✦•••✿•••✦••┈┈┈┈┈•
راه بود و اذیت و غم بود دلخوشی همه به پرچم بود پرچمی که بروی دوش من‌ است پرچمی که امانت حسن است من‌ ابالفضلم و علمگیرم اسدالله زینبم! شیرم! سایبان سر همه شده ام عموی آل فاطمه شده ام کار بدخواه نور یکسره است این بیابان به زیر سیطره است بچه ها در کنار هم هستند نوبتی روی شانه ام‌ هستند دوست دارم که گفتگو بکنند روی دوشم عمو عمو بکنند! ناقه ها رام رام‌ می آیند با شکوه تمام می آیند همه در امن و امنیت کامل چهار پرده بروی هر محمل گرچه این کربلا پر از خاک است چادر و معجر همه پاک است یکطرف من و یکطرف اکبر دور ناموس حضرت حیدر کلفت زینبند حور و ملک قد اورا ندیده است فلک من برایش رکاب میگیرم اون بگوید بمیرم میمیرم   نیم قرن این عزیز دردانه روز بیرون نیامد از خانه! نکند حرف ازین و آن بخورد دل زهرای ما تکان بخورد نکند چادرش لگد بشود پابرهنه زخار رد بشود نکند قامتش نظر بخورد سنگ از بچه های شر بخورد نکند سنگ بر رویش برسد تازیانه به بازویش برسد ابن سعد و اشاره وای به من گوش بی گوشواره وای به من زینب و ازدحام وای به من زینب و کاخ شام وای به من سید پوریا هاشمی @rozeh_1
بوی حزن و غصه و اَندوه و آه میرسد از کاروانی ،بین راه میدهد پیغام ،هر زنگِ جَرَس میشود این قافله ،بی یار و کس پُر شده این همهمه در عالمین میرود تا قتلگاهِ خود، حسین لشگرِ خون خدا در راه بود عالَمی مبهوتِ ثارُالله بود ای فدای غربتِ این کاروان همرهِ او کودک و پیر و جوان خواهری با عزت و با احترام در اَمان از اهل کوفه ، اهل شام شیر مردانِ جوان، با اقتدار گِردِ بانوی حرم پروانه وار نازدانه دختری، بس خنده رو گاه در آغوش بابا ، گه عمو بانویی پیوسته در راز و نیاز در بغل شش ماهه اَش در خوابِ ناز میرود منزل به منزل قافله با صَلابت ،با صفا ، با حوصله هست پیشاپیشِ این صید و کمند پرچمِ ماه بنی هاشم بلند آه از آن روزی که پرچم را زدند مَشک و دست و چشمِ عالم را زدند آه از آن روزی که گُرزِ آهنین کرد ماهِ خیمه را نقش زمین بعد از این آقا،در آن صحرای غم خودبخود پاشید این لشگر ز هم چونکه شد کارِ علمدارش تمام تا کمر خم شد قدِ سَروِ امام ساعتی نگذشت،ناگه یک سپاه ریختند از هر طرف در قتلگاه شاهِ دین افتاد زیر دست و پا ناطق قرآن ،شکارِ اَشقیا «شمر روی سینه اش بنشسته بود استخوانهایش همه بشکسته بود» ماند،ماهِ فاطمه ،در آن غبار زیرِ سُمِ اسبهای بی شمار راهِ مقتل شد بپای نیزه طیِ شد سرِ سالارِ زینب روی نیِ وای ، غارت شد ز تن، پیراهنش خواهرش، رَختِ اسیری بر تنش محمود ژولیده @rozeh_1
لشکری می رسد از راه خدا رحم کند بد دهن، بد دل و بد خواه خدا رحم کند از همان دور صدای بدشان می آید ناسزا و بد و بیراه خدا رحم کند یک طرف چند هزار آدم بی رحم کثیف یک طرف غربت یک شاه خدا رحم کند و فَدَیناه بِذبحی که لبانش خشک است تشنه سر می بردَش آه خدا رحم کند حاجی آماده ی قربانی و دَه روز دگر می رسد آخر شش ماه خدا رحم کند ارباً اربا شدن یک قد رعنا سخت است نکند لشکر گمراه...؟! خدا رحم کند با عمودی که در این لشکر شب می بینم آخرش می شکند ماه خدا رحم کند داود رحیمی @rozeh_1
تا که فرمود همین جاست و اتراق کنید خواهری در دل خود بیرق غم را کوبید سر یک قافله پایین که علمدار آمد به زمین زد ستونهای حرم را کوبید خواست خاتون دو عالم که قدم رنجه کند در بر ناقه علمدار علم را کوبید زانویش باز رکاب قدم خانم شد تا که بر شه پر جبریل قدم را کوبید خواست از معجزۀ چادر او بنویسد عقل جبریل کم آورد قلم را کوبید از در زینبیه حاجت ما را دادند خوش به آن دل که در بیت کرم را کوبید صحبت کرببلا بود که خانم نگذاشت موج او آمد و درهای دلم را کوبید بگذارید که از کرببلایش گویم گریه ای سر دهم از هول و ولایش گویم نفسی سخت کشید و به برادر فرمود این چه دشتی است که گودال در آنسو تر هاست ظهر امروز اذان گفت علی و دیدم ظهر یک روز سرت روی تن اکبرهاست ساربان دید عقیق یمنت را امروز بعد از این غصه من بردن انگشترهاست خوشبحال من و کلثوم که با عباسیم عصر یک روز سنان همسفر خواهر هاست چقدر دختر نوپاست خدا رحم کند عصر یک روز به سرِ دختر هاست باز امروز من و بافتن گیسویی شام آنروز شبِ آتش و خاکستر هاست بنشین تا که از امروز گلویت بوسم وای از روز دهم نوبت این حنجرهاست به مدینه برو امروز نبیند زهرا عصر یک روز به روی بدنت لشگرهاست دل من غرق امید است اگر باشی تو معجرم نیز سفید است اگر باشی تو حسن لطفی @rozeh_1
در دلش درد بی دوا عمه  در گلو بغض بی صدا عمه که رسیده به کربلا عمه  همه سرها به زیر تا  عمه می گذارد قدم کجا زینب پرده از محملش که بگشاید صف به صف از فرشته می آید همه چشم انتظار، او باید  آید اینجا جلوس فرماید پشت پرده پر از دعا عمه اکبر عطر و گلاب می گیرد  بچه را از رباب می گیرد رونق از آفتاب می گیرد  تا عمو جان رکاب می گیرد هست در اوج کبریا عمه حال اینجا کلافه اش کرده است  چند معجر اضافه آورده است در دل خویش روضه پرورده است  جگرش خون و سینه پر درد است جگرش بر نینوا عمه چنگ زد دامن برادر را   بوسه ای زد دوباره حنجر را و نشان داد سمت دیگر را   نخلها را نه،حجم شکر را ناله می زد ز کربلا عمه همه جا تیر هست و شمشیر است  قمزه هست و صدای تکبیر است چقدر آنطرف کمانگیر است   تو بگو آن سه شعبه هم تیر است گفت از جمع عمه ها عمه وای بر من رباب رفت از حال   وای بر من از اینهمه اطفال وای از آن جماعت خوشحال   وای از تلٍّ و وای از گودال همه بر سر زدند با عمه زخم آورده بر جگر بزند برعلمدارمان نظر بزند با لب تیغ با تبر بزند  سنگ آورده بیشتر بزند بی تو افتاده در قفا عمه بر سرت بی حساب می ریزند  بی حساب و کتاب میریزند پیش چشم تو آب می ریزند   سرِ طفلِ رباب می ریزند غرق در نوحه و نوا عمه سر گودال گیر می افتی بعد از آن به زیر می افتی دست پیر و صغیر می افتی نخ نما چون حصیر می افتی چه کند پای بوریا عمه بعد از تو به غیر شامی نیست  خواهرت هست جز حرامی نیست بسته گفتم که احترامی نیست آتش افتاده و خیامی نیست چادرش زیر دست و پا عمه حسن لطفی @rozeh_1
راه بود و اذیت و غم بود دلخوشی همه به پرچم بود پرچمی که بروی دوش من‌ است پرچمی که امانت حسن است من‌ ابالفضلم و علمگیرم اسدالله زینبم! شیرم! سایبان سر همه شده ام عموی آل فاطمه شده ام کار بدخواه نور یکسره است این بیابان به زیر سیطره است بچه ها در کنار هم هستند نوبتی روی شانه ام‌ هستند دوست دارم که گفتگو بکنند روی دوشم عمو عمو بکنند! ناقه ها رام رام‌ می آیند با شکوه تمام می آیند همه در امن و امنیت کامل چهار پرده بروی هر محمل گرچه این کربلا پر از خاک است چادر و معجر همه پاک است یکطرف من و یکطرف اکبر دور ناموس حضرت حیدر کلفت زینبند حور و ملک قد اورا ندیده است فلک من برایش رکاب میگیرم اون بگوید بمیرم میمیرم   نیم قرن این عزیز دردانه روز بیرون نیامد از خانه! نکند حرف ازین و آن بخورد دل زهرای ما تکان بخورد نکند چادرش لگد بشود پابرهنه زخار رد بشود نکند قامتش نظر بخورد سنگ از بچه های شر بخورد نکند سنگ بر رویش برسد تازیانه به بازویش برسد ابن سعد و اشاره وای به من گوش بی گوشواره وای به من زینب و ازدحام وای به من زینب و کاخ شام وای به من سید پوریا هاشمی @rozeh_1
اینجا کجاست برادر من؟ زودتر بگو ای یادگــار مــادر من، زودتـر بگـو این دلهره که در دل زینب فتاده چیست؟ بنگـر به حـال مضطر من، زودتر بگو منت گـذار و خیمه در این بـادیه مزن تاج سـرم ، صنـوبر من زودتـر بگو احساس می کنم که زمان جدایی است اینگونه نیست دلبر من ؟ زودتر بگو تعبیر خواب کودکی ام یادتان که هست ای شاخه سار آخر من، زودتر بگو کم بغض های سینۀ خود را فرو ببر! حـرفی بزن بـرادر مـن، زودتـر بگو این غنچه های زیر گلویت نشان چیست؟ باشـد فـدات حنجــر من ، زودتـر بگو حس میکنم که زانوی من بی رمق شده پشت و  پنـاه و  یـاور من زودتر بگو این ریشه های گیسوی من تیر می کشد! دستی بکش تو بر سر من، زودتر بگو عباس جور دیگری به حرم می کند نگاه طوری شده است معجر من؟ زودتر بگو طفلی رقیه سخت دلش زیر و رو شده از حــال و روز دختــر من زودتـر بگو دارم هـراس دیدن گـودال آن طرف آید صـدای مــادر من زودتــر بگــو مصطفی هاشمی نسب @rozeh_1
به آه ، دود دلش را به آسمان می داد به سینه می زد و تنها سری تکان می داد شنید کرببلا....چشمِ او سیاهی رفت فقط به این تنِ بی جان،حسین جان می داد تمام عمر به لب داشت که خدا نکند تمام عمر در این راه امتحان می داد غبار بود و عطش بود و خار و دلشوره تمامِ دشت فقط بویی از خزان می داد به آهی از جگرش قافله به هم می ریخت دل شکسته غمش را به کاروان می داد نکاه کرد به مَشک و عَلَم خدا را شکر نگاه کرد کنارش علی اذان می داد یکی به دوش عمو و یکی به آغوشش یکی نشسته و گهواره را تکان می داد برای بردن اصغر غزالها جمع اند رباب کودک خود را به این و آن می داد سه ساله چادر او می کشید عمه ببین سه ساله گودیِ گودال را نشان می داد سپاه آنطرف اما دلش چه می لرزید اگر تکان به سرِ نیزه اش سنان می داد رسید شامِ دهم مَحرمی نبود، ای کاش به دخترانِ یتیمش کسی امان می داد برای آنکه حرامی به کودکی نرسد شکسته قامت او ، بوی خیزران می داد برای آنکه ببوسد برادرش را باز تمامِ قوتِ خود را به زانوان می داد امان نداد به او تازیانه ور نه خودش عقیقِ خونی او را به ساربان می داد میان شام به پیشش کنیز خود را دید کسی که داشت به خانم دو تکه نان می داد حسن لطفی @rozeh_1
بوی حزن و غصه و اَندوه و آه میرسد از کاروانی ،بین راه میدهد پیغام ،هر زنگِ جَرَس میشود این قافله ،بی یار و کس پُر شده این همهمه در عالمین میرود تا قتلگاهِ خود، حسین لشگرِ خون خدا در راه بود عالَمی مبهوتِ ثارُالله بود ای فدای غربتِ این کاروان همرهِ او کودک و پیر و جوان خواهری با عزت و با احترام در اَمان از اهل کوفه ، اهل شام شیر مردانِ جوان، با اقتدار گِردِ بانوی حرم پروانه وار نازدانه دختری، بس خنده رو گاه در آغوش بابا ، گه عمو بانویی پیوسته در راز و نیاز در بغل شش ماهه اَش در خوابِ ناز میرود منزل به منزل قافله با صَلابت ،با صفا ، با حوصله هست پیشاپیشِ این صید و کمند پرچمِ ماه بنی هاشم بلند آه از آن روزی که پرچم را زدند مَشک و دست و چشمِ عالم را زدند آه از آن روزی که گُرزِ آهنین کرد ماهِ خیمه را نقش زمین بعد از این آقا،در آن صحرای غم خودبخود پاشید این لشگر ز هم چونکه شد کارِ علمدارش تمام تا کمر خم شد قدِ سَروِ امام ساعتی نگذشت،ناگه یک سپاه ریختند از هر طرف در قتلگاه شاهِ دین افتاد زیر دست و پا ناطق قرآن ،شکارِ اَشقیا «شمر روی سینه اش بنشسته بود استخوانهایش همه بشکسته بود» ماند،ماهِ فاطمه ،در آن غبار زیرِ سُمِ اسبهای بی شمار راهِ مقتل شد بپای نیزه طیِ شد سرِ سالارِ زینب روی نیِ وای ، غارت شد ز تن، پیراهنش خواهرش، رَختِ اسیری بر تنش محمود ژولیده @rozeh_1
دیده‌ام بر نینوا افتاد ، دلواپس شدم بارها از ناقه تا افتاد،دلواپس شدم نام این صحرا حسین، با قلب زینب آشنا‌ست بر لبانت کربلا افتاد دلواپس شدم خاکِ سرخ این بیابان بوی کوچه می‌دهد گوئیا مادر ز پا افتاد دلواپس شدم این دمِ پیری مرا آواره صحرا مکن راهمان دیدی کجا افتاد، دلواپس شدم من کنارِ تو نباشم زود می‌میرم حسین تا عمود خیمه جا افتاد، دلواپس شدم این دلم از کودکی بر گیسویت حساس بود باد در موی شما افتاد دلواپس شدم حنجر تو معجر من هر دو پاره می‌شود؟ حرف بین ما دو تا افتاد دلواپس شدم حنجرت را بازیِ دستان این و آن نکن چشم من بر نیزه‌ها افتاد، دلواپس شدم حرمله زانو زده، ای وای بیچاره رباب صحبت شش ماهه تا افتاد دلواپس شدم دردِ گوشِ پاره کمتر از شکافِ نیزه نیست دیده‌ام بر بچه‌ها افتاد، دلواپس شدم قاسم نعمتی @rozeh_1
        چیست اینجا که نیمه جانم کرد؟ از همین ابتدا کمانم کرد؟         وای از این سرزمین بیا برگردیم نخل ها را ببین بیا برگردیم         همه جا تیغ و تیر و سر نیزه  همگی آتشین بیا برگردیم         به علمدار تا نظر نزدند جان ام البنین بیا برگردیم         این تو و این کودکان که می لرزند این همه لاله چین بیا برگردیم         تا نخندند بر من و اشکم در غروب غمین بیا برگردیم         تا نبیند نفس نفس زدنم  غرق خون جبین بیا برگردیم         تا نیفتی میان آن گودال زخمی از پشت زین بیا برگردیم         به گمانم بمیرم از این حال حرمله آمده زبانم لال @rozeh_1
از این به بعد ماهِ حرم آفتاب باش عباس جان مراقب این با حجاب باش این دختران من که بیابان ندیده اند در عمر خویش خار مغیلان ندیده اند یک لحظه هم ز خیمه ی طفلان جدا نشو جان رباب از دم گهواره پا نشو توهستی و اهالی این خیمه راحتند در زیر سایه ات همه در استراحتند توهستی و به روز حرم شب نمی رسد چشم کسی به قامت زینب نمی رسد یک عده یوسف اند و یک عده مریم اند احساس می کنم همه دلواپس هم اند احساس می کنم که جوابم نمی دهند با آب آب گفتنم آبم نمی دهند  اول مرا به نیزه ای از حال می برند بعدا کشان کشان لب گودال میبرند اینجا مکان نیزه به پهلو کشیدن است از خیمه ها دویدن و گیسو کشیدن است راضی ام و رضایت یزدانم آرزوست از سنگها شکستن دندانم آرزوست من راضیم به پای خدا دست و پا زنم با صورتم به خاک بیفتم صدا زنم باید به روی نی سر ِمن نیز رو شود تا که مقام خواهر من نیز رو شود جام بلا به دست گرفتیم ما دو تا این جام را الست گرفتیم ما دو تا می خواستیم عبد شدن را نشان دهیم پیغمبر و علی و حسن را نشان دهیم از آن همه به خواهر من ماتمش رسید وارد شدن به مجلس نامحرمش رسید با احتیاط لاله ی ما را سوار کن زینب بیا سه ساله ی ما را سوار کن با احتیاط خسته شدند این ستاره ها این گوش پاره ها سر گوشواره ها علی اکبر لطیفیان @rozeh_1
گربمانیم در این دشت دلم زار شود چشمم از غصه و غم های تو خونبار شود به دلم از همه سو غم روی غم آمده است ترسم آن است حرم بی کس و بی یار شود به همان خانه که می سوخت بیا برگردیم پدرم گفته چها عاقبت کار شود بیم دارم که در این دشت به پیش چشمم پیکرت زیر سم اسب گرفتار شود نکند نیزه به پهلوی تو جا باز کند نکند مادرمان باز عزادار شود بی تو بر ناقه ی عریان بنشینم سخت است نکند خواهر تو راهی بازار شود محمود اسدی(شائق) @rozeh_1
زمین کربلا اینجاست زینب  دیار پر بلا اینجاست زینب  تحمل می کنی؟ گویم برایت  فراق ما دو تا اینجاست زینب  صدایی آشنا آید به گوشم  که مادر قبل ما اینجاست زینب  چه سرهایی شکسته بین این دشت  مسیر انبیا اینجاست زینب  برای خواب پنجاه سال پیشت  دم تعبیر ها اینجاست زینب  همان جایی که گفته امّ أیمن  زمین نینوا، اینجاست زینب  بزن بوسه تمام سینه ام را  ضریح مصطفی اینجاست زینب  همان جایی که قرآن ها بیفتد  به زیر دست و پا اینجاست زینب  ببین نرمی زیر حنجرم را  فرود نیزه ها اینجاست زینب  ببین این مهره های محکمم را  ذبیحاً بالقفا اینجاست زینب  تمام خاک این صحرا خریدم  همه سرّ خدا اینجاست زینب  به مسلخ پا گذاریّ و ببینی  غسیلاً بالدّماء اینجاست زینب  مبادا معجر از سر وا نمایی  عدوی بی حیا اینجاست زینب  حنا از خون به گیسویت بگیری  حجاب کبریا اینجاست زینب  قاسم نعمتی @rozeh_1
✅ نوحه شب دوم محرم 🔻احسان پیرایی 1️⃣بند اول ای زمین بلا زینب آمد جان زسینه اگر بر لب آمد بغض عالم به تاب و تب آمد آه ای دل ، عجب کاروانی آه ای دل، چه جمع جوانی آه ای دل آه ای دل آه ای دل می زدند خیمه با ، جمع آیینه اش می زدند مادری ، بر سر و سینه اش ثارالله ثارالله 2️⃣بند دوم صف کشیدن یلان دل آرا تا بر این خاک نهد عمه پارا تا نبیند کسی عمه ها را یازهرا ، عجب خیمه هایی یا زهرا ، چه شور و صفایی یازهرا یازهرا یازهرا قلب عمه ولی ، غرق در زمزمه ذکر هر لحظه اش، مادرم فاطمه ثارالله ثارالله
🎤 سبک و شعر: ✅ نوحه سنتی حضرت مسلم 🔻 شاعر: مرحوم علی‌اکبر خوشدل تهرانی 1️⃣ بند اول بین که مسلم چه عاشقانه جان می‌دهد گاه قتلش ندا به کوفیان می‌دهد نی گَهِ خواری است/ روز بیداری است واحسينا وا غریبا 2️⃣ بند دوم من فرستادهء امام آزاده‌ام بهر جانبازی و شهادت آماده‌ام باهدف زنده‌ام/ با شرف زنده‌ام واحسينا واغریبا 3️⃣ بند سوم چون به عشق حسین درین دیار آمدم شادم ار بر سر چوبهء دار آمدم عاشقی این بود/ وه چه شیرین بود واحسينا واغریبا 4️⃣ بند چهارم شد شعار همه مدافعان حرم به فدای سر حسین و زینب سرم وارث حيدريم/ تابع رهبريم واحسينا واغریبا ✅ نوحه سنتی ورودیه 🔻 شاعر: مرحوم علی‌اکبر خوشدل تهرانی 1️⃣ بند اول وارد کربلا شد پسر فاطمه (س) پرچمش روی دوش افسر علقمه با جوانان تمام/ با حریم و خیام واشهیدا واشهیدا 2️⃣ بند دوم گفت با همرهان که این زمین کوی ماست آخرین مسکن و مدفن نیکوی ماست این بود کربلا/ ارض کرب و بلا واشهیدا واشهیدا 3️⃣ بند سوم این زمین مقتل قاسم و اکبر بود قتلگاه من و تو ای برادر بود خواهد از ما فدا/ دین پاک خدا واشهیدا واشهیدا 4️⃣ بند چهارم کشته اینجا شود تمام انصار من شود این جا جدا دست علمدار من قاسم و جعفرم/ شیرخوار اصغرم واشهیدا واشهیدا ✅ نوحه سنتی حضرت رقیه (س) 🔻 شاعر: مرحوم علی‌اکبر خوشدل تهرانی 1️⃣ بند اول عمه جان! دیده‌ام خواب پدر این زمان رفت و از نزد من آن که مرا بود جان عمه مهربان/ زینب قهرمان واغریبا واغریبا 2️⃣ بند دوم داشتم با پدر از غم و محنت گله دادم او را نشان پای پُر از آبله ای که گفتی سفر/ رفته بودت پدر واغریبا واغریبا 3️⃣ بند سوم در ميان طبق سر پدر پيش رو آه از آن دم که دیده آن بریده گلو بر سر و روی باب/ بوسه زد با شتاب واغریبا واغریبا 4️⃣ بند چهارم ای پدر بعد تو اسیر عدوان شدم همچو گنجی نهان به کنج ویران شدم همرهت اى پدر/ دخترت را ببر واغریبا واغریبا ✅ نوحه سنتی فرزندان حضرت زینب (س) 🔻 شاعر: مرحوم علی‌اکبر خوشدل تهرانی 1️⃣ بند اول این دوزیبا پسر که عزمشان مرکب است دخت شیرخدا، مادرشان زینب است هر دو را زیب تن/ کرده مادر کفن واغریبا واغریبا 2️⃣ بند دوم شانه مادر زده به زلف و گیسویشان می‌کشد سُرمه بر نرگس جادویشان هردو قربانی‌اند/ بهر حق فانی‌اند واغریبا واغریبا 3️⃣ بند سوم هر دو گرم رَجَز، گریه‌کنان از دوعین که سروجان ما بود فدای حسین (ع) او بود شاه ما/ راه او راه ما واغریبا واغریبا 4️⃣ بند چهارم هر دو شهزاده تا زکینه گشتند شهید شه به بالین‌شان با غم و محنت رسید زد دو گل را به بر/ به حرم رهسپر واغریبا واغریبا ✅ نوحه سنتی حضرت قاسم (س) 🔻 شاعر: مرحوم علی‌اکبر خوشدل تهرانی 1️⃣ بند اول دِه اجازه عمو که سوی میدان روم چون علی اکبرت فدای قرآن شوم هم چو اکبر مرا/ کن در این ره فدا واشهیدا، واغریبا 2️⃣ بند دوم دست خطّ پدر بهر تو آورده‌ام بهر روزی چنین نجمه بپرورده‌ام عموی مهربان!/ ای مرا هم چو جان واشهیدا واغریبا 3️⃣ بند سوم شد به میدان و پشت اهل عدوان شکست تا که خود سینه‌اش زسمّ اسبان شکست شد چو از صدر زین/ واژگون بر زمین واشهیدا واغریبا 4️⃣ بند چهارم شه شدی حمله‌ور به جانب قاتلش تا که سازد رها زچنگ او کاکلش دشمن بی‌حیا/ قاتل پرجفا واشهیدا واغریبا 5️⃣ بند پنجم پسر فاطمه بین دو آیینه بود فرق آن منشق و شکسته‌زین سینه بود دو گلش پرپر است/ قاسم و اکبر است واشهیدا واغریبا ✅ نوحه سنتی حضرت علی اصغر (ع) 🔻 شاعر: مرحوم علی‌اکبر خوشدل تهرانی 1️⃣ بند اول نالهء شه شرر زد جگر خاره مرا در تکاپو فکند کودک گهواره را کای پدرجان! بیا/ بَر به میدان مرا وا غریبا وا غریبا 2️⃣ بند دوم ناوک حرمله کو که بگویم هدف کُند و حق دهد مرا مدال شرف خون مدال من است/ وصف حال من است وا غریبا وا غریبا 3️⃣ بند سوم هدیه‌ات خون من به آسمان‌ها رود بانگ مظلومی‌ام به کهکشان‌ها رود خون من برفشان/ به سوی آسمان وا غریبا وا غریبا 4️⃣ بند چهارم چون رسی بر رباب ای پدر از من بگو داد آبم عدو ولی ز خون گلو فارغی ای رباب/ دیگر از شیر و آب وا غریبا وا غریبا 5️⃣ بند پنجم دفن کن پشت خیمه ای پدرجان! تنم تا نیارد برون جسم مرا دشمنم تا که برگ نهال/ نشود پایمال وا غریبا وا غریبا ✅ نوحه سنتی حضرت علی اکبر (ع) 🔻 شاعر: مرحوم علی‌اکبر خوشدل تهرانی 1️⃣ بند اول اکبر نوجوان عازم میدان بود در قفایش روان خسرو عطشان بود این پدر شاه دین آن پسر ماه دین وا غریبا
✅طبق سنّت های پیشین مراسمات دهه اول ماه محرم الحرام، که مرسوم است، هر شب از شب های دهه اول ماه محرم را، به یکی از شهدای کربلا اختصاص می دادند شب اول : شب دوم : شب سوم : شب چهارم : یا شب پنجم : شب ششم : شب هفتم : شب هشتم : شب نهم : شب دهم : تکثیر عشق 💚 👈 @azizamhosen @yaraliagham
🏴 اشعار ________________________  خیمه بر دوشم ولی من را کجا آورده‌ای وای بر زینب مگو که کربلا آورده‌ای آمدی تا قتلگاهت تا کنارت دق کنیم؟ آه می‌بینی چه‌ها بر روزِ ما آورده‌ای  از میان محملم وافاطمه آورده‌ام از میان قافله واغُربتا آورده‌ای مادرم را در پیِ خود موپرشان کرده‌ای خواهرت را در زمینی آشنا آورده‌ای سایه‌ام را چشم نامحرم ندیده بازگرد اهلِ خود را پیش جمعی بی حیا آورده‌ای گَه به اکبر خیره‌ای گاهی به قاسم ، گاه من.... وای فهمیدم چرا چندین عبا آورده‌ای  بازگرد آقا مدینه تا نبینم با عبا... پیکری را اِرباًاِربا... نخ نما... آورده‌ای هم مغیلان است هم تیغ است هم شن‌های داغ مرحمی آیا برای زخم پا آورده‌ای؟ از چه می‌پرسی عزیزم چند معجر پیش ماست ؟ چند پیراهن برای بچه‌ها آورده‌ای ؟ گفتی از زخمِ  هزار و نهصد و پنجاه تیغ ای زبانم لال آقا بوریا آورده‌ای حرمله آنجاست خولی هست با شمر و سنان من که هیچ اما رُبابت را چرا آورده‌ای .... 🔸شاعر:
اسناد مصائب: در روز دوم محرم سال ۶۱ هجری قمری به کربلا رسید!👇 ✅کاروان امام حسین(ع) بعد از مسافت راه سخت و طولانی در روز دوم محرم سال ۶۱ هجری به سرزمین کربلا رسید. امام(ع) تا وارد سرزمین کربلا شد، غم عجیبی در قلب خویش احساس کرد. قندوزی می نویسد : 📋《وَقَفَ جَوادُ الحُسَينِ(ع)، وَكُلَّمَا حَثَّه عَلَى المَسيرِ لَم يَنبَعِثَ مِن تَحتِه خَطوَةَ وَاحِدَةَ》 ♦️مرکب امام(ع) از حرکت ایستاد و قدم از قدم بر نداشت.(۱) امام(ع) از این حرکت به شگفت آمد و فرمود : 📋《مَا يُقالُ لِهذِهِ الأَرضِ؟ فَقَالُوا : كَربَلاءُ فَبَكَى، وَ قَالَ : كَربٌ وَ بَلَاءٌ!》 ♦️نام این سرزمین چیست؟ پاسخ دادند : کربلا! پس حضرت(ع) گریه کرد و فرمود :  دشت اندوه و بلا! 📋《وَ قَبَضَ الْحُسَيْنُ(ع) قَبْضَةً مِنْها فَشَمَّها، وَ قالَ : هذِهِ وَاللهِ! هِيَ الأَْرْضُ الَّتي أخْبَرَ بِها جَبْرَئيلُ رَسُولَ اللهِ(ص) أَنَّني أُقْتَلُ فيهَا》 ♦️آن گاه كه به امام حسين(ع) مُشتى از خاك آن جا را برگرفت و بوييد و فرمود : به خدا سوگند اين همان سرزمينى است كه جبرئيل به پيامبر خدا(ص) خبر داده که من در آن كشته مى شوم.(۲) سپس حضرت(ع) خطاب به اهل بیت و کاروان فرمود : 📋《قِفُوا وَ لا تَرْحَلُوا مِنْها!  اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْكَرْبِ وَ الْبَلَاءِ》 ♦️همین جا توقّف کنید و از آن کوچ نکنید. پروردگارا! پناه می برم به تو از دشت اندوه و بلا! سپس فرمود : 📋《هَذَا مَوْضِعُ كَرْبٍ وَ بَلَاءٍ! انْزِلُوا هَاهُنَا مَحَطُّ رِحَالِنَا وَ مَسْفَكُ دِمَائِنَا وَ هُنَا مَحَلُّ قُبُورِنَا بِهَذَا حَدَّثَنِي جَدِّي رَسُولُ اللهِ(ص)》 ♦️منزلگه مقصود ما همین جاست! همين جا، جاى پياده شدن ما و محل ريختن خون ما و محل قبرهاى ماست. جدّم رسول خدا(ص) به من چنين خبر داده است.(۳) لذا امام حسین(ع) دستور داد بارها را بگشایند و خیمه ها را برپا کنند. 📚منابع : ۱)ينابيع المودّة قُندوزی، ص۴۰۶ ۲)تذكرة الخواصّ سبط بن جوزی، ص۲۵۰ ۳)اللهوف ابن طاووس، ص۸۰ تکثیر عشق 💚 👈 @azizamhosen @yaraliagham
139810161743.mp3
1.11M
علیه السلام سبک: شعر: 〰️〰️〰️〰️〰️〰️ مسیر عمرم حکایت عشق میون قلبم حرارت عشق سلام نوکر با چشمای تر به کربلا و به حضرت عشق عمریه دارم ازت میخونم / تا که زندگیم حسینی شه سخته رو به راه بشم من امّا / فاطمه دعام کنه میشه در، هوای، شب روضه ها پر می‌گیرم من، برات، زیارت رو آخر می‌گیرم (یا حسین ۳ جان) ۳ 〰️〰️〰️〰️〰️〰️ هوای چشمام هوای بارون ببین که قلبم نداره سامون یه کاری کن تا آروم بگیرم دلم گرفته توو این بیابون چی توو این بیابونه اینجوری / خون شده دلی که پُر درده جون میدم اگه یه لحظه از من / دور بشی خدایی ناکرده سهم قلبم، نشه داغ هجرونت ای کاش فکر تنهایی و غربت خواهرت باش (یا حسین ۳ جان) ۳ 〰️〰️〰️〰️〰️〰️ یه بغضی راه گلومو بسته یه کربلا غم به دل نشسته الهی یک روز میون گودال نبینمت با پَرِ شکسته می دونم لبات می مونه اینجا / توی حسرت یه قطره آب می دونم آخر توی این صحرا / می مونه تنت زیر آفتاب زینت دوش پیغمبری ای برادر حیفه مدفون شه جسمت زیر تیغ و خنجر (یا حسین ۳ جان) ۳ @babollharam
@madahi - سید امیر حسینی.mp3
6.84M
📔 اندک اندک جمع مستان... حضرت علیه السلام •┈┈••✾••┈┈• @azizamhosen