eitaa logo
کانال ادبی از سبوی عشق سروده‌های محمد رضا قاسمیان_ بشرویه
208 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
97 ویدیو
21 فایل
#از_سبوی_عشق #اشعار #قصیده #غزل #ترکیب_بند #ترجیع_بند #قطعه #دو_بیتی #رباعی #مثنوی #سه_گانی #شعر_ولایی #شعر_مقاومت #سپید #سپکو #سروده #شاعر #محمد_رضا_قاسمیان #شهرستان_بشرویه #خراسان_جنوبی #عضو_جمعیت_شاعران_آزاد_ایران #تصاویر #کلیپ #مطالب_ارزشمند
مشاهده در ایتا
دانلود
می لرزاند چهارستون بدنم را هنگامه‌ی سکوتت ✍️ 📚
ماه‌رویا! از فروغ مهر، روشن نیستی از چراغ لاله‌ها دیگر مزین نیستی کوبه‌کو همچون صبا افتاده‌ام دنبال تو هر کجا گشتم ولی در کوی و برزن نیستی کاشتم در دل نهال عشق تو با صد امید ای گل! از چه زینت این باغ و گلشن نیستی؟ در گلستان دلم، سرو خرامان می‌شدی دیگر آن یاس سفید ناز و سوسن نیستی جای آن مهر و وفا آتش به جانم می‌زنی آب زیر کاه گشتی، فکر خرمن نیستی ای شرار افروخته بر جان من دیگر بدان از شرار آه من یک لحظه ایمن نیستی خواستم از خاطرم محوت کنم اما نشد لحظه لحظه با منی، هرچند با من نیستی ۱۴۰۲/۰۱/۱۵
  تفاوت پارادوکس با تضاد (طباق) تضاد یا طباق یعنی این‌که سخنور واژگانی را که در معنی با هم ناسازی و ناسازگاری دارند، در سخن بیاورد برای مثال، وقتی بگوییم «بعضی از بچه‌ها خواب و بعضی بیدار بودند»،‌ بین «خواب» و «بیدار» آرایة تضاد است اما پارادوکس، جمع دو امر متضاد با هم است؛ مثلاً اگر بخواهیم از همان تضاد بالا پارادوکس بسازیم؛ بدین گونه است: خفتگان بیدار(برای اصحاب کهف) یا آن‌ها خفتگانی بیدار بودند. به طور کلی، پارادوکس را می‌توان بهترین و هنری‌ترین نوع تضاد دانست.   انواع پارادوکس پارادوکس را به دو نوع می‌توان تقسیم کرد: الف) پارادوکس ترکیبی: یعنی پارادوکس به صورت ترکیب وصفی، ترکیب اضافی، اسم مرکب و صفت مرکب است؛ مثل ترکیب‌های «خراب آباد»، «سلطنت فقر» و «مجمع پریشانی» در ادبیات زیر: بیا بیا که زمانی ز می خراب شویم  مگر رسیم به گنجی در این خراب آباد (دیوان حافظ: 138) اگرت سلطنت فقر ببخشند ای دل کمترین ملک تو از ماه بود تا ماهی (همان: 666) جمع کن به احسانی حافظ پریشان را       ای شکنج گیسویت مجمع پریشانی (همان: 645) ب) پارادوکس معنایی: یعنی سخن ما از نظر معنایی دارای پارادوکس است و این نوع پارادوکس به صورت ترکیبی نیست؛ مثل مصراع اول این بیت سعدی: من از آن روز که در بند نوام آزادم             پادشاهم چو به دست او اسیر افتادم (دیوان غزلیات سعدی: 544) البته مصراع اول را حافظ از سعدی تضمین کرده است: حافظ از جور تو حاشا که بگرداند روی  من از آن روز که در بند توام آزادم (دیوان حافظ: 427) پارادوکس‌های ادبیات فارسی دوم: • نخست آن سیه روز برگشته بخت برافراخت بازو چو شاخ درخت (ص13) (ترکیب سیه روز بودن) • اگر چشمم احیاناً تو چشمش می‌افتاد با همان زبان بی زبانی نگاه، حقش را کف دستش می‌گذاشتم. (ص37) (ترکیب زبان بی زبانی) ارسالی استاد فدایی به:
4_5999286138110479347.ogg
537.3K
صبح صبح است و صبا هوای کویت دارد عطر نفسش، شمیم مویت دارد ای گل! بگشا نرگس مخمورت را چون دل هوس دیدن رویت دارد ۱۴۰۱/۱۱/۲۳
4_5870454161660710653.ogg
634.1K
بنگر که جهان چه باصفا شد بر خلق درِ بهشت وا شد میلاد امام مجتبی(ع) شد ۱۴۰۲/۰۱/۱۷
شد بهاران، لاله‌ام! آن غنچه‌ی لب، باز کن از برای بلبل‌ات، پیوسته ای گل! ناز کن دردها در سینه دارم، از فراق روی تو جلوه‌ای در دیده‌ام کن، عقده از دل باز کن بی تو روح از پیکرم بربسته رخت ای جان من! ای مسیحای دلم! در سینه‌ام اعجاز کن عاشقت را سوزها در سینه دارد ساز تو باز هم با سوز عشقت، کوک‌تر این ساز کن تا به کی در پرده باید داشت درد عاشقی؟ در جهان این شور عشقم را طنین‌انداز کن نیستم گر در خور آغوش پر مهرت، ولی خود بزرگی کن، مرا با عشق خود ممتاز کن شاه بیت هر غزل با جان نثارت می‌کنم گوشه‌ی چشمی به این یار غزل‌پرداز کن ۱۴۰۲/۰۱/۱۸
سال ۱۴۰۲ ؛سال مهارتورم و رشد تولید گرامی باد. 🇮🇷هفتمین جشنواره تولیدات هنری فانوس ▶️خراسان جنوبی _ شهرستان بشرویه 📢در بخش های مختلف هنری ( سینمایی و تئاتر، سرود،عکس، داستان نویسی و...) ⏰ مهلت ارسال آثار تا ۱۴۰۲/۰۲/۲۰ 📲ارسال آثار از طریق پیام رسان ایتا ، سروش و بله به شماره همراه ۰۹۱۲۵۱۷۵۷۲۴ 🏠ارسال آثار به اداره حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس شهرستان بشرویه _ بلوار انقلاب 🏆انتخاب برترین ها :سوم خرداد ماه سال ۱۴۰۲ 🇮🇷📔هنری و سینمایی اداره حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس شهرستان بشرویه
گله کن، ای گله‌کن! کز تو مرا هم گله‌هاست غرق آشوب شده شهر و به پا ولوله‌هاست گره افکنده به کار همگان، لعل لبت باز در لعل لبت، پاسخ این مسئله‌هاست بال پرواز ندارم که به سویت بپرم چون من در قفسی را کی از این حوصله‌هاست!؟ باز، با باز خیالم به هوایت بپرم گرچه بر پای دل از زلف توام، سلسله‌هاست هر چه آید به سویت، قافله‌ای از ره دور کاروان دل من، همره آن قافله‌هاست تلخی رنج چه شیرین شده از شوق رُخت! گرچه بر پای دل از سختی ره، آبله‌هاست در ره عشق تو چون رستم دستان شده‌ام راه تو گرچه پر از خان و پر از مرحله‌هاست دائماً با منی و جای تو باشد دل من گرچه دوری ز من و با تو مرا فاصله‌هاست کاش! می شد به اجابت برسد دست دعا ای که یادت همه دم، زینت این نافله‌هاست! ۱۴۰۲/۰۱/۱۹
در ظلمت شب چون تو مرا تا قمری هست از شب چه غمم؟ چون که امید سحری هست هرچند ز ما روی نهان کرده‌ای ماه! هر جا که گذر می‌کنم از تو اثری هست گفتم به صبا تا که سلامت برساند از یار سفر کرده‌ی ما گر خبری هست هر لحظه هوای تو کند مرع خیالم در خاطرم از یاد تو نا بال و پری هست گر در ره عشق تو خطرهاست، غمی نیست از عشق تو ای دوست مرا کی حذری هست؟ ای کاش! نیاید به سر این عمر وببینم چون تو به برم، ماه‌رُخی، تاج سری هست ۱۴۰۲/۰۱/۱۹
سحر شبنم بر گونه‌ی نرگس بوسه زد و گفت نگران نباش امروز قاصدک همراه نسیم از میهمانی لاله بر می‌گردد و مژده‌ی آمدن سپیده را خواهد داد. ۱۴۰۲/۰۱/۲۲
عاشق جان به کف حضرت دادار، علی(ع) است جانشین خلف احمد مختار، علی(ع) است کعبه شد زادگهش، قابله‌اش حورالعین عاشقش هست خدا، طالب دیدار، علی(ع) است کفو او نیست به جز فاطمه(س) در هر دو جهان که بوَد فاطمه(س) را دلبر و دلدار؟ علی(ع) است لاله‌رویی چو حسن(ع) دارد و مانند حسین(ع) زینبین‌اند چو گل، زینت گلزار، علی(ع) است شهر علم است محمد(ص)، درِ آن شهر علی(ع) به خدا آن که بوَد محرم اسرار، علی(ع) است اولین مرد مسلمان بوَد و مؤمن حق عجبی نیست اگر سید احرار، علی(ع) است آن که از خوف خدا روز و شب آرام نداشت همه شب تا به سحر، دیده‌ی بیدار، علی(ع) است خفت در جای پیمبر(ص) شب پر خوف و خطر همه جا جان به کف آماده‌ی ایثار، علی(ع) است شیر بدر و احد و خیبر و خندق و حنین مرد میدان عمل، حیدر کرار، علی(ع) است کرده جبریل به فرمان خدا مدح علی(ع) صاحب تیغ دوسر، تیغ شرربار، علی(ع) است زاهد و عابد و عادل بوَد و مرد خدا عالم و عامل و مخلص به همه کار، علی(ع) است هر که مولاش، محمد(ع) بوَد او مولایش بر همه خلق جهان، سید و سالار، علی(ع) است شد خریدار سر دار، به جان میثم او آن که دلداده‌ی او هست چو عمار، علی(ع) است سخنش ناب‌ترین گفته پس از قرآن است شهریار قَدَر کشور گفتار، علی(ع) است هر که را درد بوَد، عافیت از او طلبد که شفابخش و دوای دل بیمار، علی(ع) است می‌گشاید گره از هرچه که مشکل باشد غم‌گشای دو جهان، بهر گرفتار، علی(ع) است جز علی(ع) نیست کسی قاسم جنات و جحیم شیعیان! منجی ما عاقبت از نار، علی(ع) است راز دل گفت به چاه و دلش آرام نشد آن که شد خون‌جگر از مردم بی‌عار، علی(ع) است خون او ریخت به محراب عبادت، دشمن عدل و دادش سبب کینه‌ی کفار، علی(ع) است می‌رسد مهدی(عج) او، منتقم خون خدا در عمل، عدل علی (ع) هست و به رُخسار ، علی(ع) است ۱۴۰۲/۰۱/۲۳
على جان! دیشب در مراسم احیا پیامت را شنیدم که: كونا لِلظّالِمِ خَصْما وَ لِلْمَظْلومِ عَوْنا؛ پيوسته دشمن ظالم و ياور مظلوم باشيد امروز فریادم را چون صاعقه بر فرق ظالم غاصب می‌کوبم تا مظلوم بی‌دفاع را یاری کرده باشم.
پرستو سیاه‌پوش کیست کدام خورشید چهره در نقاب خاک کشیده که زهره و مهتاب و ستاره از نفس افتاده‌اند دریا دلتنگ کدام ساحل است که باران امانش نمی‌دهد فرق کدام گوهر ناب شکافته که دل صدف را به جای مروارید عقیق فرا گرفته
سری که هوای تو را ندارد به تن نمی‌ارزد ۱۴۰۲/۰۱/۲۳
آزادی بی تو چه مفهومی دارد چگونه باور کنم کوچ تو را پرستوها چه سراسیمه نبودنت را به نظاره نشسته‌اند چقدر دلم هوای کوفه کرده است ۱۴۰۲/۰۱/۲۳
با سرانگشت مهر تار به تار بنواز مرا کوک می شوم به سازت ۱۴۰۱/۰۱/۲۴
پل چشمانش را به گام‌هایی دوخته که با قلبش هم‌ صدا ست ✍️ 📚 📚
voice.ogg
321K
هُرم عشق آفتاب هم هُرم عشق را از فنجان تو می‌نوشد ✍️ 📚 📚 🎙آوا: 📹 اجرا شده: در کافه‌ی هنر سه‌گانی
«جهان را صاحبی باشد خدا نام» که دل با نام او می‌گیرد آرام نگردد غافل از رزق خلایق دهد خُرد و کلان را نیک انعام برو زآن ره که می‌دانی درست است زند گر خلق عالم در رهی گام مشو غافل ز مکر چرخ گردون که صیدت می‌کند با تیر و با دام غیمت دان بهار عاشقی را بگیر ای بلبل! از گل باز هم کام چه شیرین است آن دم نوش تلخی که با دستان دلبر پر شود جام خدایا! می‌رسد روزی که بینم صبا آورده است از یار، پیغام!؟ ۱۴۰۲/۰۱/۲۷
ای دل شب‌زده! امّید سحر داشته باش گاه در خلوت خود، قرص قمر داشته باش تا به کی در قفس خویش، گرفتار خودی؟ گاه‌گاهی ز خودت، عزم سفر داشته باش می‌کند وسوسه آن گاه که شیطان رجیم دست ردّی بزن او را و جگر داشته باش دیر یا زود خبر می‌رسد از عالم غیب ای دل بی‌خبر! از خویش، خبر داشته باش ای خوش آن گل که بوَد زینت بستان و چمن! کمتر از نخل، نه‌ای بار و ثمر داشته باش دست افتاده ز پایی چو بگیری، هنر است بی‌هنر را نبوَد قدر، هنر داشته باش گاه‌گاهی ز خدا، شرم و حیایی بنما گاهی از خوف خدا، دیده‌ی تر داشته باش «إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ» مگر نشنیدی؟ پس به ایمان و عمل، دفع ضرر داشته باش ۱۴۰۱/۰۱/۲۸
کفشم را ربودند تا از راه باز مانم اما از پایم کفشی خواهم ساخت تا این راه بی رهرو نماند ۱۴۰۲/۰۱/۱۷
ای کفش! خود را مرنجان حتی به پایی که همراهی نکند نیازی ندارم عاشقانه با سر به دیدار معشوق می‌روم ۱۴۰۲/۰۱/۱۷