eitaa logo
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
165.4هزار دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
1.2هزار ویدیو
13 فایل
داستان زندگی آدمها👥 شما فرستاده ایید⁦👨‍👩‍👧‍👦⁩📚⁦ کانال فروشگاهیمون☘️👇 https://eitaa.com/joinchat/2759983411Cdc26d961b4 تبلیغات پربازده👇✅ https://eitaa.com/joinchat/3891134563Cf500331796 ادمین گرامی کپی از مطالب کانال حرام و پیگرد دارد❌❌❌
مشاهده در ایتا
دانلود
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا 💜🍃 سلام خسته نباشید پسرم الان ۴ ماهشه هنوز زردی داره آنزیم های کبدش هم بالاست کسی تجرب
❤️🍃 خانمی ک بچه ت عصبیه شوهرتون هم همینطور تو این گروه گفته بودن مال صفراس به بچه تون ترنجبین بدین شب یک قاشق ترنجبین خیس کنید تو نصف لیوان آب جوش صبح صاف کنید ناشتا بدین بخوره مزه ش بد نیست شوهرتون هم شربت سرکه انگبین وسویق عدس برایش خوبه گرمی کم وادویه جات رو کم کنید 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 سلام برای پاسخ به خانمی که گفتن آهن بدنشون کمه این راه رو مادر خودمم امتحان کردن جواب داده فقط کافی هر روز صبح صبحانه چهار شیره و یا پنج شیره میل کنند بهتره که شیره ها رو خودشون تهیه کنند و مخلوط کنند تا از طبیعی بودنش مطمئن بشن 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 سلام عزیزم در مورد خانمی ک گفتن خواهرش بقای جنین تو شکمش هست از عطاری تخم گش بگیرن و دم نوش درس کنن بخورن انشالله دفع میشه 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 باعرض سلام درجواب خانمی که شوهرت گفته بچتوسقط کن اصلااینکارونکنی اگه اینکاروبکنی اصلاروزخوش نمی‌بینی شوهرت اگه طلاقتوبخوادبده بابچه هم میده اگه نخوادتوسقط هم بکنی اون کارخودشومیکنه 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 باسلام خانمی که بچه هات لاغرندپودرجوانه گندم بگیربده بخورندوهرروزسیب زمینی سرخ بده بده مثل چیپس بخورندان شالله که وزن میگیرند 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 خانمی که صورتتون لاغره هرروزصبح باروغن هرروغنی که صورتتون حساس نیست ماساژ بده ازگوگل سرچ کن ماساژ برای تپلی صورت صبح به صبح ماساژ بده هم پوستت جوان میمونه هم تپل میشه پودر جوانه گندم حتمااستفاده کن 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 با سلام و درود خانمی که گفتید ۴۶ سالتونه و شوهرتون ۵۷ سالشه و ۳۰ ساله ازدواج کردید و شوهرتون باهاتون حرف نمیزنه و اخیرا از خونه انداختنتون بیرون . خطاب به شما و باقی خواهران برای شوهراتون مادری نکنید بزارید سختی بکشن پول خرج کنند برای مخارج زندگیشون به چه کنم چه کنم بیوفتن . و شما خواهر عزیز از اول شوهرتون همین بوده ۳۰ سال تحمل کردی . اگر میتونی از این زندگی برو بیرون .بگو مهریه ام رو بده میرم . اگر هم می خواهی ادامه بدی خودتو تغییر بده . حالت بده غذا نپز .به همسرت سرویس نده .خونه رو مرتب نکن . به خودت برس .ورزش کن .اگر میتونی برو باشگاه برو استخر .برو یه حرفه ای یاد بگیر . وقتی شوهرت با هاتون حرف نمیزنه شما هم حرف نزنید .اینقدر بهش احترام کردی بردیش بالا و خودتو حقیر کردی که ایشون حالا این شدن متاسفانه نتیجه ۳۰ سال رفتار غلط شماست و شاید بهتر بگم جانفشانی بی مورد شما ست . بدترین تنبیه برای اقایون کم محلی کردن بهشون است موفق و موید باشید🌹🌹 .🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 سلام خدمت شما درباره ی خانمی که گفته بودن پسر ۲۱ سالشون در دستش کیست داره . منم دقیقا برادرم همین مشکل رو داره و تازگی ها امپولش رو زده .اصلا نگران نباشید چون اگر هم با امپول خوب نشه یه عمل خیلی کوچیکه که سختی زیادی نداره . ولی باید با این دستبند ها و مچ بند ها دستش رو ببندید تا حرکت نکنه دستش. اگر هم درد داشت بخاطر امپولی هست که زدن درون کیستش و نشونه این هست که کیستش داره خالی میشه و خوب میشه،اما اگر دردش زیاد تر شد قرص ژلوفن رو حتما بخورن... ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
❤️🍃 سلام روز خوش ممنون از حبیبه خانم و اعضای عزیز گروه خواستم باهاتون دردودل کنم من فرزند اول در خانواده ای بدنیا اومدم که پدرم اعتیاد داشت و دنبال زنهای مردم بود برای بقیه خانم ها همه کار میکرد حتی میبردشون دکتر دندون هاشون رو درست میکرد ولی ۳تا بچه ی خودش رو اهمیت نمیداد و زنش رو هم ادم حساب نمیکرد و اذیتش میکرد و همش کتکش میزد تو همچین خونه ای بزرگ شدم وقتی رفتم مدرسه زیاد چیزی نمیفهمیدم و برام مهم نبود مادرم زنی خیلی اروم و صبورومهربان بود وقتی بزرگتر شدم رفتم دبیرستان دیگه خودم متوجه میشدم که پدرم با تلفن با بقیه زن ها صحبت میکنه و حتی متوجه میشدم که براشون پول هم میفرستاد ولی بهش بی احترامی نمیکردم و برادر هام که کوچیکتر بودن کم کم متوجه میشدن و به روی خودمون نمیاوردیم دیگه پدرم کارهم نمیرفت و مادرم میرفت سرکار و خرج خانه رو میداد و ما مستاجر بودیم یه وقت هایی از مدرسه میومدم میدیدم که خونمون پر از مرد هست نشستن پای مواد من و برادرام میرفتیم تو اتاق و کلی گریه میکردیم مادرم هرچقدر به رفیقای بابام میگفت دست از سر ما بردارید برید گمشید بابام کتکش میزد و هررروز همین بساط بود دیگه درس نمیتونستیم بخونیم چون روزها خونمون پر از مرد بود شب ها هم که بلند میشدم بخونم بابام تلویزیون رو زیاد میکرد بهش میگفتم کمش کن میگفت ناراحتی درس نخون با یه بدبختی دبیرستان رو تموم کردم و کنکور دادم در صورتی که هیچی نخونده بودم رفتم دانشگاه پدرم زن بازی هاش بیشتر شده بود دیگه پیامهاش با زنهای مردم رو نشون همه ی فامیل میداد و میخندید من و برادرام همیشه گریه میکردیم به بابام میگفتیم تورو خدا ابرومونو نریز میگفت برید گمشید خفه شید و به کارهاش ادامه میداد من دیگه مجبور شدم برای اینکه شهریه دانشگاهم رو دربیارم برم سرکار وقتی از کار برگشتم بابام یه چوب برداشت و گفت کجا بودی گفتم سرکار گفت بشین توخونه کار نمیخواد بری گفتم دانشگاهم خرج داره گفت دانشگاه نرو منم گفتم بشینم توخونه به تو و رفیقات برسم خجالت نمیکشی؟چوب بلند کرد منو بزنه که برادرم که کوچیکتر بود چوبو گرفت گفت خجالت بکش بابا این همه سال زجرمون دادی ابرومونو بردی هیچی نگفتیم الان مبخوای بزنیش گناه داره چیکارش داری بابام همونوقت ولمون کرد و رفت گفت من شماها رو ادم حساب نمیکنم و میرم باهمون زنا زندگی خوبی درست میکنم و رفت که رفت خدا فقط میدونه اون روزها چه به سر ما اومد تا با ابرو زندگیمون رو جمع کردیم و من با مادرم همش سر کار میرفتیم که بتونیم خرج خونه رو بدیم و منم شهریه دانشگاهمو بدم خیلی سختمون بود احدی هم به دادمون نمیرسید فقط یکی از خاله هام همیشه میومد خونمون و بهمون کمک میکرد چه مالی چه درسی چه مشورتی، داداش کوچیکه ام همش توخونه تنها بود ما هم سرکار که یهو کرایه خونه عقب نیفته تو این هاگیر واگیر یه نفر اومد خواستگاریم غریبه بود خالم که بعضی وقتا بهمون سر میزد اومد دید پسر کار کن و زرنگی هست ولی درس نخونده بود سیکل داشت من گفتم نمیخوامش من درس دارم میخونم که خالم منو کشید کنار و گفت خاله باید ازدواج کنی مامانت دیگه نمیتونه نونت رو بده گفتم خودم میرم سر کار گفت نه کسی با این پدر نمیاد تورو بگیره بابات مرد خوبی نبود گفتم خودم که خوبم مادرم خوبه حالا ازدواجم نکنم طوری نیست گفت نه نیار و برو بااین خوشبخت میشی یه کمکی به مادرت میکنی بابام یه وکالت به مادرم داد ولی برا عقدم نیومد وحتی نیومد ببینه شوهرم کیه ما ازدواج کردیم و به زور درسمو هم ادامه دادم چون شوهرم خیلی مخالفت میکرد ولی من اصرار کردم و تموم کردم درسم رو شوهرمم خیلی فقیر بود و هیچی نداشت حتی پدر و مادر هم نداشت همش کمکش کردم پا به پاش کار کردم خدا بهمون یه بچه داد که خدا خواست ووقتی یک سالش بود متوجه شدیم سرطان داره شوهرم شروع کرد بهم دری وری گفتن که تو باعث شدی اینجوری بسه گفتن مادر زادی یعنی تقصیر توعه هرچی ما گفتیم دیگه گوش نمیداد و هرروز فحش میداد بهم و اصلا دلداریم نمیداد جلوی همه حتی پرستارا بهم فحش و دری وری میگفت یک سال تمام رفتیم دکتر و اوردیمش تا خوب شد و الان داره چکاب انجام میده الان دخترمون۷سالش هست، ولی شوهرم ۴سالی هست که وضعش خوب شده دیگه خیلی بیشتر داره اذیتم میکنه همش تحقیرم میکنه الکی میره به برادرش میگه زنم خوب نیست و ازم بدی میگه بهشون و زن برادرش و خواهراش میان تیکه میندازن بهم و اذیتم میکنن من قبلا اهمیت نمیدادم ولی یه دفعه برگشتم بهشون و جوابشونو دادم و دیگه هم محل بهشون نمیذارم که شوهرم هم وقتی فهمید بامن بدتر شد و بیشتر اذیتم میکنه هروقت اونا میومدن بهم تیکه مینداختن میگفت حقت بود دلم خنک شد ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
🍎 🌺کم اشتهائی🌺 ✍اگر از خوردن هَلِه هوله‌ها (پفک، چیپس، کیک و...) باشد، این‌موارد نباید در جیرۀ غذائی او باشد. ✍اگر از فقر آهن و کمبود آهن بدن باشد: 🔹خرما 🔹عسل 🔹سیب 🔹گوشت قرمز گوسفند 🔹تخم مرغ به همراه پیاز ✍اگر از فقر روی است: 🔸غذاهای خود را در ظروف روئی درست کنید. ✍اگر التهابی است: 🔺به همراه غذا کاهو بدون سُس بخورید. 🔺به همراه غذا پرتقال یا لیمو شیرین مصرف کنید، و همچنین آلو بخارا مفید است. ✍اگر عصبی است: ✔️جوش نزنید، غصّه نخورید، بحث نکنید. ✔️مربّای گُل بهار نارنج بخورید. ✔️شربت گل بیدمشک ✔️انگور سیاه ✔️سیب قرمز ✔️گلابی ✔️چای کوهی ✳️درمان عمومی کم اشتهائی: ⚜گُل میخک داروئی (غنچه های باز نشده) 🔹توجّه: کودکان زیر 7 سال و زنان حامله نبایستی استفاده کنند. ⚜کلپوره 🔹توجّه: منع مصرف در هیپوگلیسمی‌ (کاهش شدید قندخون) 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷💊💊💊فرزند پسر و دختر دارشدن با نگاهی به طب سنتی چگونه است تعیین جنسیت جنین از دیدگاه طب اسلامی و ایرانی پسردار شدن: ۱-استفاده از غذاهای فسفر دار،گوگرد، سدیم،پتاسیم که شانس پسر شدن را بالا میبرد چون باعث قلیایی شدن رحم زن و افزایش گرمی نطفه مرد می شود مانند: ماهی،پرتقال،اسفناج ،برنج، هویج، سیب،نمک،انگور،غذای دریایی،غلات ،میوه و سبزیجات،گوشت ، تخم مرغ،شیر ،بادام،لوبیا ، نخود، موز،سیر،خرما انجیر،پسته، فندق،نارگیل خوردن موارد بالا باید دو ماه قبل از بارداری استفاده شود ۲-پرهیز از غذاهای سرد ،سرکه،سیب ترش، قارچ، گوشت زیاد،رازیانه ،آب جو ۳-لقاح در اوایل یا اواخر ماه قمری ۴-شستشوی واژینال قبل از نزدیکی با آب و جوش شیرین  ۵-زمان نزدیکی باید روز دوازدهم قاعدگی تا نوزدهم (زمان تخمک گذاری زن) باشد ۶-زمان نزدیکی باید بعد از به ارگاسم رسیدن زن باشد  ۷- خوردن غذاهای زیر بسیار مفید میباشد:  کباب با پیاز سفید زن و مرد استفاده کنند  آبگوشت(هردو)  نخودآب(هر دو)  نیمرو با تخم مرغ محلی نطفه دار با روغن زیتون و پیاز سفید(هر دو)  استفاده از غذاهای گرم و مقوی  ماساژ کمر و زیر شکم با روغن های گرم(هردو)  بادکش گرم کمر و زیر شکم یک شب در میان 🌺میگرن (درد نیمۀ سر یا ...)🌺 ✍سردرد میگرنی بین 4 تا 72 ساعت طول می‌کشد. ✍سردرد‌های میگرنی غالباً ضربان‌دار است. ✍سردرد‌های کوتاه مدّتِ نیم ساعت تا یک ساعت، میگرنی نیست. ✍سردرد‌های میگرنی در زنان، سه برابر مردان است. ⛔️پرهیزات 🚫نور شدید 🚫استرس شدید 🚫غصّۀ شدید 🚫قند سفید، شکر سفید، آبنبات و شکلات ✍زیرا جوهر قند که ضِدِّ کپک است به این‌ها افزوده می‌شود که سفید کنندۀ قند و... و أفراد میگرنی هرگز نبایستی بخورند. ✳️درمان 🔹صبح ناشتا یک استکان دمکردۀ گل راعی (منع مصرف در حاملگی و شیردهی) مخلوط با عسل طبیعی آویشن. 🔹قبل از نهار، دمکردۀ گل بهار نارنج با عسل طبیعی آویشن میل کنید. 🔹قبل از شام، دارو مرکّبۀ اسطخودوس (20 گرم)+ مرزنجوش (20 گرم)+ بادرنجبویه (20 گرم)، به این‌صورت که یک قاشق غذاخوری از این دارو مرکّبه را در دو لیوان آب کمی بجوشانید و پس از صاف کردن قبل از غذا یک سوم آنرا میل نمایید. 🔹به همراه غذا، فلفل‌قرمز و زردچوبه (از هرکدام یک‌گرم) مصرف‌کنید؛ زیرا در کاهش سردرد و حملات‌میگرنی مفید است (منع‌مصرف در حاملگی). ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#دردو_دل_اعضا ❤️🍃 سلام روز خوش ممنون از حبیبه خانم و اعضای عزیز گروه خواستم باهاتون دردودل کنم من
❤️🍃 ادامه همیشه هرچی داریم از آهن یا هر وسیله ای برا خونه داریم میبره میده به خواهرو برادراش هرچی میگم خودمون میخوایمشون گوش نمیده و همش داره منو تحقیر میکنه میگه من خیلی قشنگم و خوش اندامم و حس میکنه خیلی بهتر از منه همونطور که گفتم الان ۴سالی هست که شوهرم خیلی خیلی بیشتر منو داره زجر میده هیچ جا نمیذاره برم هیچکسو نمیذاره بیاد خونمون همش دارم گریه میکنم باشگاه و هیچ جا حتی مسجدم نمیذاره برم و میگه اگه خطایی بکنی با لگد از خونه پرتت میکنم بیرون یا عین یه سگ از خونه میندازمت بیرون بخدا من همش تو خونه ام وقتمو گذاشتم برا آشپزی غذاهای خوب براش درست میکنم و کیک درست میکنم حتی بعضی وقتا ارایش هم میکردم ولی بهم میگفت شبیه شغال شدی دیگه ارایش نکردم ولی بهش بی احترامی نمیکنم خیلی وقتا بهم فحش مادر و پدر میده بهش میگم خدا جوابتو بده من چیزی نمیگم یا با الفاظ رکیک منو صدا میزنه باز هیچی نمیگم بهش و میگم بچم گناه داره ولی خیلی حرص میخورم جوری که هرکس منو میبینه‌ میگه چقدر پیرشدی و چیکار کردی با خودت هیچکس نمیدونه من چی میکشم از دست این شوهرم،من الان ده ساله دارم تو یه روستای شوهرم اینا زندگی میکنم هیچکسو اینجا ندارم مادرم هم وقتی میاد سالی یه بار بهم سر میزنه شوهرم بهش محل نمیذاره دیگه نمیاد خیلی غریبم شوهرم و خانوادش پشت همن و فقط تو فکر درست کردن دعوا برام هستن،نمیدونم چرا اینجوری شدم سرنوشت من چرا اینجوری شد چرا خدا بهم یه پدر خوب نداد که الان شوهرم منو بدون پشتوانه گیر نیاره و اذیتم کنه،بهم میگه تو خیلی بی کسی و کس و کاری نداری،میدونید دوستان بچم گناه داره دلم نمیاد ولش کنم برم، الانم که دارم مینویسم براتون چون من یه شب دورازجونتون خیلی مریض بودم چشمام قرمز شده بود و ورم کرده بودن گلوم ورم کرده بود صدام گرفته بود نفسم نمیومد بالا حالم واقعا بد بود نتونستم بخوابم پیش شوهرم دو هفته است باهام قهر کرده و محل نمیذاره بهم میاد غذا میخوره و میره و میگه دیگه کاری بهت ندارم توهم کاری به من نداشته باش حتی یه بار رفتم بهش گفتم ببخشید بخدا حالم بد بود بقران حالم بد بود ولی پرتم کرد اونور و اگه غذا درست نکنم داد و هوار میکشه و زنگ میزنه به همه فامیلاش ابرومو میبره،یه قرون پول بهم نمیده هروقت میرم مغازه شب میاد میگه چی خریدی یکی یکی باید براش بگم داره به عذاب دادن من ادامه میده حالا میخوام بگم درباره چالش نفرین و اینا آیا من خدایی ندارم؟آیا حقمه این همه بدبختی بکشم؟اگه بچم مریضی خاص نمیگرفت ولش میکردم و میرفتم ولی الان تا بچم یکم ناراحت میشه فوری مریض میشه و تب میکنه میدونم اگه نباشم از دست میره خدایی نکرده،نه میتونم برم نه میتونم بمونم وضعیت خیلی بدی دارم،من شوهرمو به خدا واگذار کردم ولی خدا هرروز بیشتر بهش زور میده تا منو بیشتر اذیت کنه هرروز میاد و یه داستانی برام درست میکنه و یه روز کتکم میزنه یه روزپشت سرم حرف میزنه و آبرومو میبره یه روز از خونه میندازتم بیرون یه روز داد و هوار میکنه که همه همسایه ها بفهمن، قهرم رفتم ولی بچم مریض شد و شوهرم اومد دنبالم وبرگشتم، بخاطر بچم زندگی میکنم ولی بخدا دیگه خسته شدم خیلی خسته ام من هیچکسو ندارم جز خدا ولی انگار خدا هم دوست داره من زجر بکشم دیگه وقتش نرسیده که یه روز خوش ببینم؟اعصابم بهم ریخته دستام یهو درد میگیرن ولی یه دکتر منو نمیبره،همش دارم ابروداری شوهرمو میکنم و خودمو داغون میکنم ولی شوهرم هیچیش نمیشه و هرروز بیشتر اذیت میکنه قران سوره چله دعا همه رو انجام دادم حرز امام جواد گرفتم ولی هیچکدوم فایده نداشت که نداشت و هرروز این مرد بدتر شد که بهتر نشد خونه هیچکدوم از فامیلام نمیاد ولی من باید عیدا باهاش خونه همه بریم چند ماه یه بار میرم سر خاک باباش گریه میکنم میگم از دست پسرت راضی نیستم کمکم کن بگو چیکار کنم باهاش کمکم کن ولی اونم کاری نمیکنه برام،بهم میگن جادوتون کردن اخه دشمن زیاد داره بخاطر همین اخلاقای گندش نمیدونم اگرم کردن واگذارشون کردم به خدا ،اسم منم باشه سوگند ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
☀️🍃 ارث زن و مرد و فرزندان در صورت بطلان عقد 🌸🍃 پرسش :اگر زن، مرد را وکیل در اجراى عقد دائم کند و مرد مدعى اجراى عقد موقّت باشد (آن هم بعد از چند سال) حکم عقد، مهر و توارث بین زن و شوهر و فرزندان چیست؟ پاسخ :چنانچه یقین داشته باشد که مرد راست مى‏گوید و عقد موقّت خوانده است، عقد باطل است و زن و مرد از هم ارث‏ نمى‏برند ولى فرزندان آنها از آنها ارث‏ مى‏برند مگر این‏که مرد عالم بوده به بطلان عقد بوده باشد، که در این صورت فرزندان، تنها از زن ارث‏ مى‏برند نه از مرد و حدّ زنا بر مرد جارى مى‏شود و در هر حال باید مهرالمثل زن را بپردازد. ارث همسر موقت و فرزندان آنها 🌸🍃 پرسش :اگر در ازدواج موقّت فرزندى متولّد شود از پدر و مادر و بستگان خود ارث‏ مى‏برند؟ پاسخ : فرزندانى که از آن متولد مى‏شوند تمام حقوق فرزندى را دارند و از پدر و مادر و بستگان خود ارث‏ مى‏برند هر چند آن زن و شوهر از هم ارث‏ نمى‏برند. ارث زن از اموال از بین رفته شوهر که توسط دولت جبران شده است 🌸🍃 پرسش :شخصى با کامیون خود به جبهه رفته، هم خودش شهید شده و هم کامیون او نابود گردیده است، سپس دولت عوض کامیون را به خانواده شهید داده است، آیا همسر شهید مى تواند سهم الارث خود را از آن ادعا کند؟ پاسخ :اگر آوردن کامیون به جبهه به امر دولت بوده یابه ضمانت او (هرچند ضمانت جنبه عام داشته باشد نه در خصوص این شخص) همسر شهید یک هشتم از کامیون را به ارث مى برد و اگر شخص مزبور با میل خود و بدون امر و ضمانت دولت اقدام به چنین کارى کرده،باید از مسؤولین ذى ربط پرسید که هدف آنها تنها کمک کردن به فرزند شهید بوده یا همسر او را هم شامل مى شود و نیز باید سؤال کرد که آیا این هدیه به نسبت سهم الارث است یا بیشتر و کمتر. اموالی که فقط به پسر بزرگتر می رسد 🌸🍃 پرسش :کدام قسمت از اموال میت فقط به پسر بزرگتر او می رسد؟ پاسخ :هرگاه مردى از دنیا برود، قرآن، انگشتر و شمشیر و لباسى را که مى‏پوشیده، یا براى پوشیدن آماده کرده، مال پسر بزرگتر اوست. اگر از موارد حبوه بیش از یکی باشد 🌸🍃 پرسش :اگر از موارد حبوه یعنی اختصاصی های پسر بزرگتر در ماترک میت بیش از یکی داشته باشد تکلیف چیست؟ پاسخ :اگر میّت از این چهار چیز بیش از یکى دارد، مثلًا دو قرآن یا دو انگشتر دارد چنانچه از همه آنها استفاده مى‏کرده همه به پسر بزرگترش مى‏رسد. موارد استثناء حبوه که به پسر بزرگتر نمی رسد🌸🍃 پرسش :در چه صورتی قرآن، انگشتر و شمشیر و لباس میت به پسر بزرگتر او نمی رسد؟ پاسخ :۱- هرگاه میّت قرض داشته باشد، چنانچه قرضش به اندازه مال او یا زیادتر از آن باشد، قرآن، انگشتر و شمشیر و لباس او به پسر بزرگترش‏ نمى ‏رسد و باید به قرض او بدهند، ولى اگر اموالش بیشتر باشد و بتوان قرض او را داد و مقدار قابل توجّهى هم براى ورثه باقى مى‏ ماند، باید آن چهار چیز را به پسر بزرگترش داد. ۲- اگر آن قرآن قیمت فوق العاده ای دارد همه ورثه در آن شریکند ۳- فقط انگشتر و قرآن و شمشیر و لباسی که می پوشیده یا آماده پوشیدن بوده جزء حبوه است آن هم در صورتی که قیمت فوق العاده ای نداشته باشد ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#داستان_زندگی 🌸🍃 عاطفه می‌دونی چیه به‌نظرم شما جای این‌که برین اون محله بالا باید می‌اومدین خونه
🌸🍃 عاطفه و بنظرم همین تفاوت‌ها باعث شد فریبا برام تبدیل بشه به یه رفیق همیشگی خیلی زود روز جمعه از راه رسید و اثاث‌کشی خانواده شاکری شروع شد تمام مدت بغض داشتم گوشه‌ی لبمو می‌جویدم تا مقابل مادربزرگ و عمه‌های فریبا گریه‌ام نگیره یازده سال رفاقت و همسایگی کم نبود برای این وابستگی عمیق به بهونه بردن آبو شربت خنک به خونه برگشتم و بغضمو خالی و اشک‌هامو ریختم تازه قصد پاک کردن اشکامو داشتم که در زدن به خودم اومدمو متوجه شدم همون پشت در حیاط نشستمو به گریه افتادم چاره‌ای نداشتم تا صدای عزیزو از زیرزمین شنیدم بلند گفتم هستم عزیز خودم درو باز می‌کنم بلند شدم و درو باز کردم رقیه خانم بود همسایه دیوار به دیوارمون مامان سروش مثل همیشه لبش خندون و چهره‌اش گشاده‌رو بود از دیدن چشمای سرخم تعجب کردم ولی بروز نداد و گفت سلام عاطفه جان خوبی؟عزیز خانوم خونه‌ان؟ صدای به حتم گرفتم رو صاف کردم از مقابل در کنار رفتم و گفتم سلام بله بفرمایید گفت نه اومدم صداشون کنم بیان بریم خداحافظی منیر خانم( مامان فریبا) دوباره بغضی شدم و آهسته گفتم الان صداشون می‌کنم منو فریبا همو در آغوش گرفته بود و قصد جدایی نداشتیم که فریبرز گفت بسه دیگه شما هم فریبا بی‌توجه کنار گوشم آهسته گفت یادت نره چه قولایی دادی منم آهسته جواب دادم تو هم یادت نره فریبا گفت عاطی ازش بهم خبر بدی باشه؟ همون‌طور که فین‌فین می‌کردم گفتم خفه نشی فریبا فریبا گفت جون فری من دلگرمم به تو کوبیدم پس کلشو گفتم خاک‌برسرت فریبا تو این موقعیت حساسم دست از شازده برنمی‌داری؟ فریبا گرفته و آهسته گفت دوری از سروش هم عین دوری از تو دردناک ولی خب تو نمی‌فهمی گفتم همین‌که تو فهمیدی بسه کچل شدم رفت فریبا گفت دلم برات تنگ شه عاطی کچل جواب دادم منم زود زود بیا این‌جا باشه؟ فریبا فوری گفت میام میام مطمئن باش بالاخره با شنیدن صدای آقای شاکری که رو به همه تشکر می‌کرد از هم جدا شدیم فریبا سوار آردی پدرش شد و عملاً صورتشو چسبوند به شیشه عقب و تا لحظه آخری که ماشیم از دیدخارج شد با حسرت به هممون نگاه می‌کرد انگار با رفتنشون تازه یاد غم بزرگ نبودنش افتادم این دفعه بی‌پروا صورتمو توی گوشه چادر عزیز گم کردم و گریه‌ام گرفت رقیه خانوم با مهربونی دستشو گذاشت روی شونه‌ام و گفت این‌که گریه نداره عاطفه جان از حالا به بعد یه روز تو برو دیدن دوستت یه روز دوستت بیاد دیدن تو اون نمی‌دونست این دل‌داری ها دردی از من دوا نمی‌کنه و دیگه نمی‌شه روزایی که من بدوبدو برم خونه فریبا و فریبا سه‌سوت بیاد خونمون با رفتن فریبا از محل دیگه حتی دل مسجد رفتن تنهایی رو نداشتم سه روز بود که فریبا اینا رفته بودن و منم خونه‌نشین شده بودم حتی برای کمک به عزیز زیرزمینم نرفته بودم دل و دماغ انجام هیچ کاری رو نداشتم و همش تو غم و غصه رفتن فریبا بودم تا روزی‌که آگهی چسبیده به‌در مسجدو آتنا دیده بود و بهم گفت آتنا خواهر بزرگم بود که با به دنیا آوردن مژگان دخترش منو خاله کرده بود و عزیز و مادربزرگ شاید اون روز آتنا با نشون دادن اون آگهی به من کمک بزرگی کرد چون من از همون روز توی اون کلاس خوش‌نویسی توی مسجد شرکت کردم و تونستم تا حدی خودمو از یأس نبود فریبا دور کنم درسته هر صبح و هر ظهر که از مقابل خونه‌شون رد می‌شدم حسرت روزایی رو می‌خورم که فریبا بود ولی خوب زندگی ادامه داشت طبق قرار بین منو عزیز فقط سه‌شنبه‌ها بعد کلاس می‌رفتم دیدن فریبا عزیز اجازه بیشتری بهم نمی‌داد چون با بالا رفتن مقام آقای شاکری و نزدیکی بیش‌از حد خونه‌شون به محل کارش باعث شده بود بر خلاف سابق بیشتر اوقات خونه باشه و عزیز معتقد بود نباید بیشتر از این مزاحمشون بشم به‌جاش فریبا هر زمانو هر وقت دلش می‌خواست می‌تونست بیاد خونه ما اون روز سومین سه‌شنبه بود که به خونه فریبا می‌رفتم طبق گفته‌اش خونه بزرگی داشتن البته خیلی شیک‌تر از خونه قبلیشون توی محله ما بود فریبا هم ازین بابت که اتاقش طبقه پائین مجزا شده بود راضی و خوشحال بود چون می‌تونست دیگه به راحتی مکالمه تلفنی با سروش داشته باشه ولی اون سه‌شنبه فرق داشت سروش تو استخدامی ارتش قبول نشده بود و باید می‌رفت سربازی فریبا هم عین ابر بهار اشک می‌ریخت و ازین بابت ناراحت بود انگار بی‌فایده بود این‌بار دیگه جعبه دستمال‌کاغذی رو گذاشتم مقابلش و گفتم بگیر بابا از کت و کول افتادم از بس رفتم دونه‌دونه دستمال آوردم برات حالا بشین راحت تا شب فقط آبغوره بگیر فریبا آب بی‌نیشو با دستمال گرفت و گفت الهی بمیرم براش عاطی دل‌بسته بود به این قبولی خیلی امیدوار بود گفتم این‌بار نذر و نیازات جواب نداد؟ ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
💜🍃 سلام دوستان کسی ذکری بلده که مال دزدیده شده رو برگردونه اون دزد .قیمت ۵۰میلیون از وسایل کار برادرم رو فردی دزدیده راهی بلدین که شرعی ام باشه به دلش بندازه مالو پس بیاره ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ دوستان یکی از بچه ها حدود یه سال پیش مقدار زیادی سکه امانت داده به خاهرش برای انجام کاری حالا خاهرش بهش نمیدتش امروز و فردا میکنه ذکر بلدین که طلبشو بتونه بگیره تورو خدا اگه بلدین بگین ثواب داره ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام خوبی عزیزم ی سوال دارم ازخواهری که گفته بودن برا سربراهی ودور شدن ازمشروبات روزی پنج مرتبه سوره اتسان بخونیم ایامیتونیم برا چندنفرنیت کنیم پنج مرتبه بخونیم یا برا هرنفرپنج باربخونیم متشکرم 🌺🌺🌺🌺🌺🌺 سوال قبلا فرستادم براجداکردن دو برادر ک شریک هستند از تراکتور زندگی رو برام جهنم کردن خودشون داخل شهرزندگی میکنن همه زحمت وبدبختی بامن هس من هم قطع عضوم پای راستم سر زانو قط هس کلیه هم خراب هست یکیشون از کارافتاده دوسال هس همش خونریزی دارم بخاطر پولیپ وفیبرم وضخامت رحم التماس دعااا فراوان دارم از خواهرای گلم اگر ذکری دعایی میدونیدکه کارسازباشه که شوهرم حرف شنوی از خواهروبرادراش نداشته باشه وازشراکت جدا بشه ممنون ومتشکرم 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام و عرض ادب به مدیر محترم گروه و همه دوستان عزیز .منم شهادت رییس جمهور عزیزمون و یارانشون رو تسلیت میگم دوستان ما اگه خدا بخواد برای روز عرفه میخوایم بریم کربلا و بار اولم هست که میخوام برم زیارت آقا ولی من اون موقع متاسفانه پریود میشم و چون چند تا خانواده هستیم نمیشه تاریخش رو عوض کرد حالا میخواستم ببینم راهی هست که بتونم جلوی پریودی رو بگیرم شنیدم که با قرص ال دی میشه ولی نمیدونم از کی باید بخورم؟ و به جز قرص اگه راه دیگه ای هم وجود داره لطفا بهم بگید 🌹 ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام به همه اعضای گروه خوبی که الهی خداوند مدیر گروه عاقبت بخیر کنه وشب وروزش همراه با آرامش باشه فرزند پسری دارم امسال رفته دهم با اینکه معدلش بالای ۱۹ بود وخیلی خیلی به کارهای فنی مثل خودرو وموبایل علاقه داره گفت به درسهای تجربی وریاضی علاقه ندارم رفت رشته انسانی درصورتی که خودش میگه به آینده کاری این رشته علاقه نداره وحالا میگه برم هنرستان میگم بیا بریم پیش مشاور تحصیلی گوش نمیده اگه شخصی در خصوص هنرستان وآینده کاریش اطلاعات یا تجربه داره راهنمایی کنه ممنون میشم🌸🌸🌸 ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام خدمت همه شماخوبان،عزیزان من 22سال ازدواج کردم شب زفافم خون نداشتم چون شوهرم بهم اعتماد داشت به زندگی ادامه دادیم حالا پنج سال رخت خوابش رو ازمن جدا کرده بخدا سعی می‌کنه دستش هم بهم نخوره ،منم زنم محتاج محبت شوهرم بخدا آرزو دارم یه شب دیگه کنارم بخوابه،ولی من پاکدامنی رو به امید خدا تاروز مرگم حفظ میکنم هروقت دعوامیکنیم یه جوری به روم میاره که قلبم آتیش میگیره ،تو روخدا راهی داره بعد 22سال من برم ،پاکیم رو بهش ثابت کنم ،لطفا راهنماییم کنید خواهرای عزیزم،واگه دعایی برای بازگشت شوهرم هست بهم بگید لطفا ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام به همه اعضای گروه و حبیبه خانم عزیزیه مشکلی دارم که انشاالله با راهنمایی شماعزیزان حل میشه خواهرها من یه پسر شانزده ساله دارم شش سالش بود رفته بودیم روستا باغ داشت بازی میکرد رفتم پیشش دیدم حساسیت کرده آنقدرچشماش روبا دستاش مالیده بخدابادودستی زدم سرم انگار داشتن از حدقه در میومدن خلاصه اومدیم خونه بردیم دکترگفتن حساسیت دارودادخوب شد از اون روز تاحالا هروقت این فصل میشه که بریم روستاتاشوهرم به باغ برسه به درختان آب بده دیگه ههمون پشیمون میشیم فکر میکنم به یونجه حساسیت داره آنقدرچشماشوبینیشو میماله که دیگه قیافش کاملا عوض میشه حالا خواهرهای عزیز اگه راهکاری دارین دریغ نکنید درضمن آمپول حساسیت هم زدیم خیلی ولی تاثیرنداره🙏🙏🙏❤️❤️ 👇💜 @adminam1400 ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
🌻🍃 سلام شب همگی بخیر منم خواستم راجع به زندگیم و چالش نفرین براتون بگم 😔واقعا چوب خدا صدا نداره اینو باچشمای خودم دیدم ...ازوقتی ازدواج کردم یکی از خواهرشوهرام باهام لج میکشید و بد بود ولی با جاریم خیلی خوب بود مادرشوهرمم اولش کنایه هاشو داشت چند بار با خواهرشوهرم و مادرش بحثمون میشد خیلی دلم میشکست ۴تاخواهرشوهردارم آخری بدجور دلم و میشکست کم کم مادرشوهرم دست به کار شد و طلسماش شروع شد😔چه قدر بخاطر دعاهایی که میگرفت منو شوهرم و به جون هم انداخت فقط و فقطم قسط داشت که ما طلاق بگیریم شوهرم ازم سرد بشه .دقیقا دخترش الان ۷ سال عروسی کرده و شوهرش خون به دلش کرده بود و عذابش میدادولی بخاطر اینکه خودش خواسته بود و پدرشوهرم ناراضی هیچی نمیگفت تازد شوهره ورشکست میشه و دیگه نمبتونه تحملش کنه طلاقشو میگیره ...چیزی هست که مادرش برامن و پسرش میخواست برگشته بود برا دخترش .هرچی دعا میکرد برعکس شد طرف دخترش 😑درسته منم بخاطر اون دعاها سختیهایی کشیدم ولی زندگیم بایه بچه ازهم نپاشید خدا گذاشت تو کاسه خودش .مامانم و خالم همون اول که منو اذیت میکردن گفتن دختر آخریش ان شالله به سرش میره که چوبشم خوردن .به قول بابا بزرگم بد نکن بدی هم نبین سرتو راحت بذار روبالش و بخواب 😏😌 یا خدا 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 در مورد چالش اره برا منم اتفاق افتاده من چهار سال و نیم بچه نداشتم یعنی بچه دار نمیشم دکترم رفتم گفت مشکلی نداری باید صبر کنی. یکروز که خونه مادر شوهر بودیم جاری کوچکه هم بود آقام نهارشوخورد کشید کنار گفت سردردم سردردم بخاطر دعوای بود که تو خونشون شده بود من هنوز داشتم نهار میخورم قاشق بردم بالا که مادر شوهرم به پسرش گفت برو یه بچه از پرورشگاه بیار خوب میشی من قاشق گذاشتم تو بشقاب ونخوردم که جاریم هنوز میگه بعد همون سال ما رفتیم زیارت حضرت رقیه من نه ماه بعد زایمان کردم و دوباره پشته سرش حامله و زایمان ولی خواهر شوهرم الان هفده ساله بچه نداره ونمیشه 🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱 سلام‌خدمت‌مدیر‌محترم‌و‌ادمین‌عزیز لطفاًسوال‌بنده‌رو‌هر‌چه‌سریعتر‌داخل‌ گروه‌بزارید.ممنون‌میشم‌ازتون. دوستان‌ازتون‌خواهش‌میکنم‌بنده‌رو قضاوت‌نکنید‌،چون‌کسی‌تو‌موقعیت من‌قرار‌نداره‌که‌ببینه‌من‌چقدر‌عذاب میکشم. من‌۱۷‌ساله‌که‌ازدواج‌کردم،شوهرم‌از اول‌زندگی‌آدم‌شکاکی‌بود‌نسبت‌به‌من دوتا‌بچه‌دارم،من‌به‌خاطر‌‌رفتارای‌شوهرم اثلا‌نتونستم‌بچه‌هامو‌‌خوب‌تربیت‌کنم، البته‌بچه‌هام‌خیلی‌هم‌بد‌نیستن،ولی بعضی‌اوقات‌کارایی‌میکنن‌که‌اعصاب منو‌خورد‌میکنن.من‌خودم‌‌محجبه‌هستم و‌خیلی‌از‌شئونات‌رو‌رعایت‌میکنم‌ولی نمیدونم‌چرا‌شوهرم‌انقدر‌بهم‌شک‌داره من‌بعد‌۱۷‌سال‌زندگی‌هنوز‌‌یک‌بار‌خونه پدر‌ومادرم‌تنها‌نرفتم،باور‌کنید‌خیلییی خسته‌ام‌،آرزومه‌یک‌روز‌برم‌تو‌کُما‌تا‌بتونم یک‌استراحتی‌بکنم‌از‌این‌زندگی،شوهرم به‌هیچ‌عنوان‌حاضر‌نیس‌بره‌پیش‌مشاور فقط‌زندگی‌رو‌برای‌من‌سخت‌کرده،کار من‌هم‌شده‌چله‌براشتن،ولی‌دیگه‌خسته شدم،بعضی‌اوقات‌که‌بقیه‌رو‌میبینم انقدر‌راحت‌و‌بدون‌استرس‌با‌خانوادشون رفت‌و‌آمد‌میکنن،منم‌اعصابم‌بهم‌میریزه و‌بچه‌هامو‌کتک‌میزنم.شوهرم‌اثلا‌دوس نداره‌من‌برم‌تو‌اجتماع‌و‌اجتماعی‌بشم‌، همه‌ی‌کارهامو‌خودش‌انجام‌میده،من حتی‌نمیتونم‌با‌عابر‌بانک‌کار‌کنم،بعضی اوقات‌از‌خودم‌بدم‌میاد‌که‌انقدر‌آدم‌ ساده‌ای‌هستم.درضمن‌خانواده‌خودمم اثلا‌حمایتم‌نمیکنن‌،البته‌من‌هیچ‌وقت در‌مورد‌زندگیم‌به‌کسی‌چیزی‌نمیگم و‌فقط‌همه‌ی‌دردامو‌تو‌دلم‌میریزم. دوستان‌از‌تون‌خواهش‌میکنم‌برا‌منم دعا‌کنید.🙏🙏 ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
🌱 عالم عامل ، حاج ملا محمد جعفر تهراني (ره ) نقل نمودند: در زمان طفوليت كه هنوز به سن بلوغ نرسيده بودم ، به همراه پدر بزرگوارم درمدرسه دار الشفاء كـه از مدارس معروف تهران است مشغول تحصيل بودم . اتفاقاروزي مرحوم ابوي ، مرا براي آوردن آتـش از خـارج مـدرسه به بازار فرستاد. وقتي ازدر مدرسه خارج شدم ، جمعيت زيادي را مشاهده كـردم كـه دايـره وار در آن جا ايستاده و نشسته بودند. معلوم شد شخصي ببري را در غل و زنجير كـرده و مـيـان آن جمعيت آورده است و آن شلوغي براي تماشاي ببر است ، اما از شدت مهابت آن حـيـوان ، گـوياكسي جرات نگاه كردن به او را ندارد و اگر كسي قصد نزديك شدن به آن حيوان رامـي كـرد، طوري به طرف او مي آمد كه اگر زنجير به دست زنجيردارها نبود، فورا او رابه عالم بـرزخ هدايت مي كرد، لذا او را در طرفي نگه داشته و جمعيت اطراف اوايستاده بودند. با همه اين احـتياطها حيوان چنان غرش داشت كه گاهي مردم ازوحشت روي يكديگر مي ريختند. ناگهان در ايـن بـيـن ، سـواري پـيدا شد كه مردم ازمشاهده جلالت او حيوان را فراموش كردند. حتي آن حيوان هم از مشاهده سوار،ساكن و ساكت شد تا اين كه در ميان جمعيت آمد و به طرف ببر رفت . وقـتـي نزديك ببررسيد، دست ملاطفت بر سر و رو و پشت حيوان كشيد. آن زبان بسته در كمال خشوع سر به پاي آن شخص گذاشت و مانند بچه گربه خود را به آن شخص مي ماليد. مـرد بـه آرامي و آهسته گويا با حيوان مكالمه و سؤال و جوابي مي كرد. بعد هم خيلي آرام فرمود: خدا شما را هدايت كند اين حيوان چه كرده كه او را گرفته و حبس وزنجير كرده ايد؟ حـاضـريـن گـويـا هـمگي مبهوت شده باشند به طوري كه نه كسي قدرت بر حركت داشت و نه مي توانست حرفي بزند. خود ببرداران هم كه سر زنجير را در دست داشتند، مبهوت ايستاده بودند و حتي در اين مدت هيچ كس با ديگري صحبت نمي كرد، تا اين كه آن شخص به طرف مركب خود برگشت و سوار شد و رفت . مـردم كـه گـويا تا اين لحظه از خود بي خود شده بودند با رفتن او به خود آمدند همهمه ميان آن جمع بلند شد كه اين سوار چه كسي بود؟ از كجا آمد و به كجا رفت ؟ اززنجيرداران پرسيدند كه آيا او را مي شناسيد؟ گـفـتند: ما هم مثل شما او را نشناختيم و حيران مانديم ، به طوري كه گويا در وجود ماتصرفي نمود و حواس ما كار نمي كرد، ولي همين قدر مي دانيم كه از نوع بشر نبود،والا مثل ديگران جرات نزديك شدن به اين حيوان را نداشت و حيوان هم با او اين طور رفتار نمي كرد. حاج ملا محمد جعفر تهراني مي فرمايد: در اين جا، مردم را به همين حال گذاشتم وآتشي از بازار به دست آورده و به مدرسه آمدم . پدرم علت تاخير را از من پرسيد. مـن هم واقعه را خدمت ايشان عرض كردم و مقداري از شمايل آن سوار را بيان نمودم . فرمود: اين شـخـص بـا ايـن وصـف و حالت و رفتار كه مي گوييد بقيه آل اطهار وحجت پروردگار، حضرت صاحب الزمان (ع )،مي باشد. هـمـان وقت برخاستند و به خارج مدرسه آمدند و از باقي مانده جمعيت ، قضيه راپرسيدند. وقتي يـقـين به وقوع آن حادثه پيدا كردند، آرزو مي كردند: اي كاش من هم حاضر بودم ، زيرا آن شخص قطعا همان بزرگوار بوده و نبايد در آن شك پيدانمود كمال الدين ج 2، ص 111، س 16. ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍‍ عاشق پسری شده بودم که به تمام بچه های دانشگاه می ارزید...مذهبی بود...اما در عین حال متواضع و خنده رو... ولی من کجا و اون کجا... من یک دختر بد حجابی بودم که از امل بازی و سر به زیر بودن متنفر بودم... پسرهای فامیل مثل داداشم بودن... اما دلم بد جایی گیر کرده بود... هرگز نمی‌توانستم ببینم یکی غیز از من دستهاشو بگیره و تو قلبش بشینه... به خودم گفتم اگه به قلبت و خواسته ات بها میدی بسم الله... بلاخره دست به کار شدم...اما کار به این راحتی نبود...‌اون در شرف داماد شدن بود..‌.اما من ول کن نبودم...تا اینکه تصمیم گرفتم تو دانشگاه جلوی همه بچه ها خودمو بندازم به پاش ... ادامه..👇 https://eitaa.com/joinchat/1714880543Ccd2c2bcbda
سلام عزیزان دلم :) دوستان درخواست کردید لینک یه کانال معتبر‌ مشکی، عبا یاچادر عروس که جنس های با کیفیت داره و قیمت هاش مناسبه رو به ها ومزون داران معرفی کنم . من از اینجا خرید می کنم و خیلی راضی هستم حراجی های فوق العاده ای هم میذاره جنس تضمینی و باقابلیت برگشت این هم لینکش 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1714880543Ccd2c2bcbda
🌸🍃 برای یک لحظه نگاهم کرد و جوابم رو داد .. وقتی در رو بستم هر دو نمیدونستیم چکار کنیم .. وسط اتاق ایستاده بود .. با دست اشاره کردم و گفتم بفرمایید بشینید من الان میام .. به سمت آشپزخونه میرفتم که گفت من چیزی نمیخورم .. برگشتم و با فاصله ازش نشستم .. قلبم طوری خودش رو به سینه ام میکوبید که میترسیدم صداش رو بشنوه .. با انگشتم با گلهای فرش بازی میکردم .. حس کردم نگاهم میکنه .. سرم رو بلند کردم برای یک لحظه چشم تو چشم شدیم .. ته دلم لرزید .. چقدر جذاب بود، حتما زنش هم خوشگله .. نگاهش رو ازم دزدید .. گوشه ی سبیلهاش رو گرفته بود و بازی میداد .. چند دقیقه هر دو تو سکوت نشسته بودیم .. نفس بلندی کشید و گفت میشه یه لیوان آب بیاری .. بلند شدم و گفتم بله .. حتما .. هنوز قدمی برنداشته بودم که گفت قراره همش با چادر بگردی ؟؟ مگه من نامحرمم گفتم آخه.. خجالت میکشم .. با جدیت گفت خجالت میکشیدی چرا قبول کردی؟ من الان دیگه شوهرتم از لحنش ناراحت شدم .. بدون حرف ، چادرم رو رها کردم و بدون چادر رفتم یه لیوان آب آوردم .. برگشتم و همون جای قبلی نشستم .. کمی از آب خورد و اومد نزدیک من نشست با اینکه حس خوبی بهش پیدا کرده بودم ولی معذب بودم و سرم رو کمی عقب بردم با اخم گفت مگه نامحرمم که فرار میکنی؟👇👇👇 ادامه شو اینجا بخونید👇❌ https://eitaa.com/joinchat/1844904645C57201642e2 داستان جنجالی مریم وعباس🙈🔞👆 سنجاق شده ها👆😍