شاغل سپاه بود، ماهی ۲ هزار و ۵۰۰ تومان حقوق میدادند، اما نمیگرفت و میگفت: پدرم بنا است و وضع مالیمان خوب است، پول را بدهید به آنهایی که نیاز دارند، وقتی جبهه میرفت، ساکش را پر از خوراکی میکرد و برای بچههای جبهه میبرد، وقتی هم که از جبهه برمیگشت، روزههایی که نمیتوانست در جبهه بگیرد را میگرفت.
#شهید محمد جعفرینیا
🥀🕊 @baShoohada 🥀🕊
🌸🍃🌸🍃
شیر صحرا لقب که بود؟
فرمانده ای که صدام شخصا برای سرش جایزه تعیین کرد.
وی فقط با هشت نفر کلاه سبز در دشت عباس کاری کرد که رادیو عراق اعلام کردکه یک لشکر از نیروهای ایرانی در دشت عباس مستقرشده است.
درسال 1335 وارد ارتش شد سریعا به نیروهای ویژه پیوست.
فارغ التحصیل اولین دوره رنجری درایران بود.
دوره سخت چتربازی و تکاوری را در کشور اسکاتلندگذراند.
دراسکاتلند در مسابقه نظامی بین تکاوران ارتشهای جهان اول شد وقدرت خود وایران رابرخ کشورهای صاحب نام کشاند.
وی اولین کسی بود که در دفاع مقدس نیروهای عراقی را به اسارت گرفت ،او طی نامه ای بصدام او رابه نبرد در دشت عباس فراخواند صدام یک لشکر بفرماندهی ژنرال عبدالحمید معروف به دشت عباس فرستاد ،عبدالحمید کسی بود که در اسکاتلند از این ایرانی شکست خورده و هفتم شده بود،پس ازنبردی نابرابر و طولانی عراقیها شکست خورده و او شخصا ژنرال عبدالحمید را اسیرکرد.بخاطر رشادتش درجنگ به او لقب "شیرصحرا "دادند.
وی در عملیات قادر درمنطقه سرسول بشهادت رسید، سرلشکر شهید حسین آبشناسان فرمانده نیروی ویژه ایران بود!
🥀🕊 @baShoohada 🥀🕊
رفاقت با شهدا
در اولیـن روز ماه رجب عقد ڪردیم 💍و صادق ڪه روزه هم بود،😊
در هنگام خواندن خبطه عقـد چندین بار در گوش من زمزمه ڪرد ڪه «آرزوے من را فراموش نڪنید و دعا ڪنید» ....👌🤲
خاطره شهید تجلایے را یاد آور میشدند ڪه همسرشان برایش آرزوے شهادت ڪرده بود .🕊❤️
اولین مڪانے ڪه بعد از عقد رفتیم، گلزار شهدا بود . 😍
وقتے ڪه در گلزار شهدا با هم قدم میزدیم،
فقط در ذهنم با خود ڪلنجار میرفتم ڪه میشود انسان ڪسے را ڪه دوست دارد برایش یک چنین دعایے بڪند 🤔😉
ڪه با شهادت از ڪنارش برود .💞
با خود گفتم اگر در بین این شهدا، شهیدے را هم نام آقا صادق ببینم این دعا را خواهم ڪرد . 😊
دقیقا همان لحظه اے ڪه به این مسئله فڪر میڪردم مزار شهید صادق جنگے را دیدم .😳
در آن لحظه حال عجیبے پیدا ڪردم اما بعداز آن به این دعا مصمم شدم🥺
راوے :همسر شـهید
شهید #صادق_عدالت_اڪبری
یاد شهدا با صلوات
🥀🕊 @baShoohada 🥀🕊
هدایت شده از آرامش حس حضور خداست
4_6046518490465045472.mp3
27.77M
🎤 مصاحبه با استاد رائفیپور درباره حمله به سلمان رشدی و حواشی پیرامون آن
🗓 ۲۴ مرداد ماه ۱۴۰۱
🎧 کیفیت 48kbps
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
سلام دوستان
مهمون امروزمون برادر سجاد هست🥰✋
*مرزبانے ناجا ...*🌙
*شهید سجاد آباریان*🌹
تاریخ تولد: ۱۸ / ۱۱ / ۱۳۷۵
تاریخ شهادت: ۱۶ / ۴ / ۱۳۹۵
محل تولد: جیرفت،کرمان
محل شهادت: سیستان بلوچستان
*🌹راوی← از بین ما تنها او بود که میدانست شهادت به اسم و چهره و شهرت نیست.🌙شهادت قلبی را میخواهد که ایثار را بلد باشد.🌷او میدانست که رنگ رخساره همیشه نشان دهنده سر درون نیست.💫سرّ درون آدمی را تنها خداوند خوب میشناسد.🌙 در دفتر خاطراتش برایمان خاطرهای نوشته بود و زیر عکس خودش گفته بود: «درسته عکسم به شهدا نمیخوره، ولی یه روزی شهید میشم🕊️سجاد اگر کاری از دستش برای دیگران برمیآمد دریغ نمیکرد.🍃 برایش فرقی نداشت سر کار باشد یا نه. اگر فامیل و آشناها زنگ میزدند📞و کاری برایشان پیش آمده بود، سجاد حتی اگر مشغول خوردن ناهار بود، دست میکشید.🍲میرفت به کمک آنها.💫من میگفتم: «لااقل ناهارت رو تموم کن. سفره گناه داره. بعد برو»🍲میگفت: «توی این دو_سه دقیقهای که قراره من ناهارم رو بخورم ممکنه برای این بنده خدا اتفاقی بیفته.🥀راوی← بهش گفتم کار نظامی سخته🥀نصفه شب باید خانوادهتو رها کنی بری مأموریت!🥀گفت: فکر همه چیزو کردم ، به نظام علاقه دارم.»🌷شهید مدافع وطن سجاد آباریان مصادف با عید سعید فطر🎊 در مرز جکیگور توسط گروهک تروریستی جیش الظلم💥 به شهادت رسید،🕊️پس از درگیری تروریست ها به ۴ مرزبان ما ، سجاد و سه همرزم دیگرش تیر خلاص زدند🥀و آنها در روز عید فطر میهمان سفره اهل بیت شدند*🕊️🕋
*شهید سجاد آباریان*
*شادی روحش صلوات*💙🌹
*zeynab_roos313*
🔰اگر با گلوله توپ شهیـد نشوم ،آبرویم می رود؛
#برگی_از_خاطرات
🌷شهید حجت فتوره چی ، فرمانده محور عملیاتی لشکر ۳۱ عاشورا مدت ها در کردستان با ضد انقلاب مبارزه میکرد.
یکی از همرزمانش درباره این شهید میگوید:
شهید فتوره چی بارها میگفت خدا نکند حجت با گلوله یا ترکش شهید❣ شود.. حجت باید با گلوله توپ شهید شود و الا آبرویم می رود.
همرزمانش این جملات را مزاح و شوخی😂 تلقی میکردند.
در مرحله دوم عملیات والفجر۴ بود که راهی منطقه عملیاتی ک حجت در آن جا بود شدیم سراغ وی را از حمید باکری گرفتیم و حمید اقا با دست به منطقه پر درخت🌳 اشاره کرد ک شاید آنجا باشد.
چون بیسیمش📞 قطع شده بود به جستجو منطقه دیگر پرداختیم تا این که سر بی بدن 🌹او را پیدا کردیم.
بدنش متلاشی شده بود و قابل جمع کردن نبود.
🥀🕊 @baShoohada 🥀🕊
🌹🌹:
#خاطرات_شهید
●همیشه با او شوخی میکردم و میگفتم: «اگه شربت شهادت آوردند نخوری، بریز دور! یادمه یک بار به من گفت: «اینجا شربت شهادت پیدا نمیشود، چه کار کنم؟» گفتم: «کاری ندارد، خودت درست کن، بده بقیه هم بخورند.» خندید و گفت: «اینطوری خودم شهید نمیشوم، بقیه شهید میشوند.»
●«شربت شهادت» یک جوری رمز بین من و آقا ابوالفضل بود. یک بار دیدم در تلگرام یک پیام از یک مخاطب آمد که من نمیشناختم! متنش این بود: «ملازم، مدافع هستم. اگر کاری داشتی به این خط پیام بده. هنوز هم شربت نخوردم.» هنوز چند دقیقه نگذشته بود که دیدم گوشی خانه مادرم زنگ زد. ''آقا ابوالفضل بود'' بعد از احوالپرسی گفت: «این، خط دوستم است، کاری داشتی پیام بده.»
● دو روز قبل از شهادت آخرین تماسش بود، خیلی با هم صحبت کردیم. مثل همیشه! یادم هست که به او گفتم: «ببخشید اگر زن خوبی برایت نبودم.» گفت: «خدا دو تا نعمت بزرگ به من داد، زن خوب، پول خوب! بعد هم زد زیر خنده.»
✍راوی: همسرشهید
#شهید_ابوالفضل_راه_چمنی
🥀🕊 baShoohada 🥀🕊
راه شهدا..عمل شهدا
مادرشهیددهقان:
محمدرضا بہ دوچیز خیلےحساس بود
موهاش و موتورش😄
قبل ازرفتن بہ سوریہ
هم موهاشو تراشید
هم موتورشو بہ دوستش بخشید
بدون هیچ وابستگے رفت😔
🥀🕊 @baShoohada 🥀🕊
*💔 بعد از شهادت تکفیری ها روی بدن و سینه شهید نفت ریختند و آتش زدند😔، اما فقط لباس های شهید سوخت و بدن سالم ماند.‼️*
*مادر شهید میگفت:*
*قبلا هم به خاطر تصادف دچار سوختگی شده بود اما به خاطر عزاداری و سینه زنی برای امام حسین(ع) هیچ آسیبی به بدنش نرسیده بود.✨🌱*
*شهید غلامرضا لنگری زاده🌷*
*اولین شهید مدافع حرم کرمان*
*شادی روحشون صلوات
🥀🕊 @baShoohada 🥀🕊
*تشنه لـبــــ....*🕊️
*شهید عبدالمجید رحیمی*🌹
تاریخ تولد: ۱۰ / ۱ / ۱۳۴۵
تاریخ شهادت: ۱۰ / ۲ / ۱۳۶۱
محل تولد: تهران
محل شهادت: خرمشهر
*🌹۱۶ ساله بود، شاید عکس مجید را بارها در شبکه های مجازی ،مجله یا تلوزیون مشاهده کرده باشید،🌙مجید هیچ عکسی نداشت این عکس هم به صورت اتفاقی توسط یک عکاس در جبهه گرفته شده📸که مجید با یک تفنگ در دستش به فکر فرو رفته و عکاس هم عکسی از او میگیرد،📸 خواهر شهید← مجید در روز خداحافظی اجازه نداد پشت سرش در کوچه آب بریزیم.💦در راهروی ساختمان مادرم آب را پشت سرش ریخت.💦مجید هم نقلی که بر روی یخچال بود را بر سرش پاشید و گفت «این هم نقل دامادیم».🍬 12 روز بعد از اعزامش در عملیات آزادسازی جاده اهواز – آبادان💥(عملیات بیت المقدس) به شهادت رسید، 🕊️راوی← مجید زخمی شده بود🥀صدایش کردم: مجید جان، مجید جان! تویی؟⁉️به سختی سرش را بلند کرد،🥀خونریزی داشت ، چهره اش از شدت درد بی رنگ شده بود.🥀هر لحظه رنگش سفید و سفیدتر میشد،🥀از من تقاضای آب کرد ولی...🥀نمیدانم مجید مرا به خاطر این کارم خواهد بخشید یا نه؟🥀و یا خانواده بزرگوار مجید مرا میبخشند یا خیر؟🥀چون خون زیادی از او رفته بود احساس کردم اگر به او آب بدهم برایش خوب نیست 🥀.« او که شهید خواهد شد او را تشنه رها مکن.»💫 اما این ندای درونی را چگونه پاسخ بگویم، مگر من عالم الغیب هستم؟💫خدایا او را حفظ کن.🤲 گفتم: مجیدجان آب برایت ضرر دارد،🥀همین الان امدادگرها تو را می برند عقب.🥀 دستی به سرش کشیدم و بوسه ای به پیشانی خوش اقبال و رنگ پریدهاش زدم.🥀اما مجید تشنه لب آسمانی شد*🥀🕊️🕋
*شهید عبدالمجید رحیمی*
❁﷽❁
حاجقاسمسلیمانے:
"عزتدستخداستوبدانید
اگرگمنامترینهمباشیدولۍنیتشما
یاریمردمباشد،
میبینیدخداوندچقدرباعزتوعظمت
شمارادرآغوشمیگیرد..🍃
سردارجآن💔
🥀🕊 @baShoohada 🥀🕊