شعر۶
#مناجات_با_خدا
ای نفس بردی آبرویم را چه راحت
بر باد دادی حاصلم را بی مروت
هر بار توبه کردم و هر بار بشکست
پیش خدایم آب گشتم از خجالت
لغزید پایم، سوی تو رو کردم ای وای
از دست تو یک عمر تن دادم به ذلت
یاد خدا در سینهام جایی ندارد
از بسکه دورم را احاطه کرده ظلمت
زنجیر غفلت دست و پایم را گرفته
عبد فراری مانده در بند اسارت
آه ای خدا امشب به تو رو کردهام من
تا وا کنی از گردن من بند غفلت
آیا دوباره توبهام را میپذیری
تو که همیشه کردهای بر من محبت
دستم بگیر ای دستگیر بی پناهان
بنگر میان چهرهام اشک ندامت
ای بهترین بخشنده، ای توبه پذیرم
از دست نفسم پیشت آوردم شکایت
بین مناجات و دعا مثل همیشه
دارم میان سینهام شوق زیارت
ذکر توسل میکنم یک جمله کافیاست
تا باز گردد رو به من ابواب رحمت
من را ببخش امشب به جان آن غریبی
که از تنش پیراهنش گردید غارت
با نیزه و شمشیر جسمش زیر و رو شد
روی زمین افتاد با صدها جراحت
لب تشنه روی خاک صحرا بود و میدید
در پیش چشمانش به زینب شد جسارت
#کربلایی_رضا_باقریان
ایـــــــــــتا 👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/4053008384Cb0cf37005d
شعر۶
#مناجات_با_خدا
در مقام بندگی اقرارها تکرار نیست
اصلا از این توبهها مقصود ما انکار نیست
من خود از اعمال خود این روزها آگه ترم
این گدایت آنقَدَر هم پست و بدکردار نیست
حرفهایم را فقط با مالک خود میزنم
غیر این معبود کس، بر کردهام ستار نیست
من به آغوشِ پر از مِهرت پناه آوردهام
گفتهای ( لاتَقْنُطوا ) جز من کسی غفار نیست
من خودم با پای خود در پیشگاهت آمدم
غیر خجلت در نگاه بنده فَراّر نیست
جهل و نادانی مرا اینگونه دور از خانه کرد
ورنه با نام حسین این راه که دشوار نیست
بین سوز و اشک و آهم، روضه میخواهد دلم
روضهای جانسوز تر، از کودک تبدار نیست
منکه از دیروز، چشمانم کمی کم سو شده
مادرم، زینب، ببین بین در و دیوار نیست؟
#کربلایی_رضا_باقریان
ایـــــــــــتا 👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/4053008384Cb0cf37005d
شعر۷
#مناجات_با_خدا
#رمضان
#شب_دوم
گذشتم از شب اول به راحتی مولا
نشد نصیبِ دلم جز خجالتی مولا
چه روزها که نرفتم به خواب، در غفلت
چه روزها که ندیدم خسارتی مولا
چه قدر از سرِ تقصیرِ من گذشتی تو
به خوبها که ندارم شباهتی مولا
زبانِ توبه ندارم اسیرِ شیطانم
بگیر دستِ مرا از کرامتی مولا
مرا به سمتِ جهنم مبر که میترسم
به دستِ من بده برگِ رضایتی مولا
تهی شدم ز دعا بسکه معصیت کردم
نصیب کن سحر حالِ عبادتی مولا
دعایِ من به درِ بسته میخورد هرشب
به حال و روزِ خرابم عنایتی مولا
اگر بناست بمیرم میانِ روضه، بیا
نصیبِ من بنما پس شهادتی مولا
اگرچه عمرِ مرا غیبت و ریا پر کرد
ولی به فاطمه دارم ارادتی مولا
به جانِ فاطمه طاقت ندارد این بدنم
از آتشِ غضبِ تو حرارتی مولا
#کربلایی_رضا_باقریان
ایـــــــــــتا 👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/4053008384Cb0cf37005d
شعر۸
#مناجات_با_خدا
من از این نفْسِ طلبکار بدم میآید
به خدا از دل بیمار بدم میآید
منکه میخواستم آدم بشوم، از چه نشد
از خودم زین همه اقرار بدم میآید
توبههایم همه انگار به جایی نرسید
آه، از این همه تکرار بدم میآید
وای از آن روز که گویی به ملائک دیگر
من از این عبد گنهکار بدم میآید
من اگر وارد دوزخ بشوم حق داری
اَیْنَ عَفْوُکْ، که من از نار بدم میآید
رشوه دادم به گناهی که گرفتارم کرد
از همین زشتیِ کردار بدم میآید
به خدا دست خودم نیست، جهالت دارم
مدتی هست از این کار بدم میآید
یادم آمد که به من مادرِ بیمارم گفت
پسرم، از در و دیوار بدم میآید
#کربلایی_رضا_باقریان
_______________________________
✅کانال سبک وشعرباب الحرم👇
https://telegram.me/joinchat/CSX9WjyoZb_YxepelhS_Qw
♨️سبک و شعر بابُ الحَرَم در #سروش
https://sapp.ir/sabk.babolharam
♨️سبک و شعر بابُ الحَرَم در #ایتا
https://eitaa.com/babollharam
شعر۱۰
#مناجات_با_خدا
#ماه_رمضان
سحر ماه خدا سوز صدا میخواهد
بشتابید که این سفره گدا میخواهد
بشتابید که این ماه به پایان نرسد
که در این ماه، خدا اهل بکا میخواهد
به خدایی که کریم است و رحیم است و غفور
بخشش اهل گنه دست دعا میخواهد
دل آلوده مریض است، ز عصیان و خطا
صاحبِ خانه! مریضِ تو شفا میخواهد
بندهای که نفَسَش بی اثر و آلوده است
به خدا همنفسی چون شهدا میخواهد
بدنی که تنِ عریان به زمین افتاده
کفنی، تکه حصیری به خدا میخواهد
#کربلایی_رضا_باقریان
https://eitaa.com/babollharam
شعر۹
#مناجات_با_خدا
#رمضان
#شب_سوم
باز آمدم با چشمهای تر شب سوم
افتادهام از پای پشتِ در شب سوم
بال و پری بشکسته آوردم نگاهم کن
چهره بپوشان از رویم کمتر شب سوم
توبه شکستم، پایِ عهدِ خود نماندم من
شرمندگیِ من شده بدتر شبِ سوم
بُهتَم زده از ترسِ روزِ رستخیز، اما
با گریه حالم میشود بهتر شب سوم
بسته شده بال و پرم در معصیتهایم
این معصیتها گشته دردِ سر شب سوم
حال و هوایِ کودکیَّم رفته از دستم
مثلِ گذشته نیستم دیگر شب سوم
بینِ مناجات و دعاهای سحر دیدم
نامِ رقیه گشته جلوهگر شب سوم
آنقدر دلتنگِ مُحَرم میشوم شبها
یاد رقیه میکنم در هر شب سوم
با روضههای شام و کوفه میزنم پرپر
در روضهاش جان میدهم آخر شب سوم
#کربلایی_رضا_باقریان
https://eitaa.com/babollharam
شعر۱۲
#مناجات_با_خدا
#گریز_حضرت_رقیه
جبرئیلِ دل من بال و پری میخواهد
چشم آلوده ز پاکی گوهری میخواهد
عاشق از اشک سحرها ثمری میخواهد
آتش قهرِ خدا هم، سپری میخواهد
مانده در راه خطا راهبری میخواهد
عبدِ فَرّار، به این خانه پناه آورده
به روی دوش فقط بارِ گنه آورده
عذرخواه است اگر روی سیاه آورده
در بساطش دل بشکسته و آه آورده
حال از لطف و کرم خوش خبری میخواهد
شب دراز است و هر آنکس که حقیقت بین است
سرِ سجاده و درک سحرش شیرین است
معصیت کاش بدانیم چرا سنگین است
نیمه شب آه، از عمق جگری تسکین است
سحر ماه خدا چشم تری میخواهد
در دل چاهِ گنه، آدم عاقل نرود
بنده باشد، به لحد غافل و جاهل نرود
کشتی موج زده جانب ساحل نرود
بار کج در وطنِ ما که به منزل نرود
حذر از دامِ گنه رهگذری میخواهد
اشک، در چشم هر آنکس که فراهم نشود
خوف، از حضرت جبّار مُسَلّم نشود
رحمتِ واسعه از سمت خدا کم نشود
آدم از فعلِ بدش حضرت آدم نشود
رحمت واسعه صاحب نظری میخواهد
هر که شد اهلِ نظر، بود گرفتار حسین
عاشق در به در و زندهی رفتار حسین
بر سرش بوده فقط دستِ علمدار حسین
روز و شب هست عزادار و گوهربار حسین
گریه بر خون خدا هم، بصری میخواهد
هیچ کس با گنهش عالم فرزانه نشد
با هَوی و هوَسَش راهیِ میخانه نشد
گرد شمع رخ ارباب که پروانه نشد
کُشتهی روضهی آن دختر دردانه نشد
دختری که شده تنها پدری میخواهد
اشک در چشم ترِ دختر سلطان، خون است
پدرش با تنِ پرخون به دلِ هامون است
خوار از پایْ کشید و دل او محزون است
بازویش پر ورم و صورت او گلگون است
گریه میکرد و کسی گفت، سری میخواهد
(( نیمه شب بود که درهای اجابت وا شد ))
زایرِ این گل بی برگ، سرِ بابا شد
ذکر لبهاش فقط نغمهی واویلا شد
مرگ، دور و برِ ویرانه سرا پیدا شد
درکِ این داغ، دل شعلهوری میخواهد
#کربلایی_رضا_باقریان
https://eitaa.com/babollharam
شعر۱۵
#مناجات_با_خدا
#رمضان
#شب_ششم
شب ششم شده اما هنوز هم زارم
هنوز در دلِ خود آهِ بی اثر دارم
همیشه توبه شکستم همیشه بخشیدی
ولی به جای شما این منم طلبکارم
اگر چه از تو به من خیر میرسد، اما
به جای تو، به گناهم فقط گرفتارم
تو بودی آنکه ندیده گرفتی عصیانم
به عفو و بخشش تو سالها بدهکارم
گناه کردم و شد نامهام سیاهِ سیاه
ذلیل و خوار شدم، کِردهام نشد یارم
اسیرِ نفس شدم خوبیِ تو یادم رفت
جسور و، خیره سر و، بی وفا و، بی عارم
شکسته بال و پرم در گناه یا شافی
اسیرِ معصیتم، مستکین و بیمارم
نشستهام سرِ این سفره هر سحر، افسوس
نشد ز سفرهی لطفِ تو رزق بردارم
#کربلایی_رضا_باقريان
https://eitaa.com/babollharam
شعر۱۶
#مناجات_با_خدا
#رمضان
#شب_هفتم
هفتمین شب یادِ تشنگیِ محشر میکنم
سختیِ آن روز را امروز باور میکنم
گریهام از قبر و تنهایی و وحشت کردن است
تا زمان باقی است پس گریه مکرر میکنم
نامهی اعمال من خالی است از صدق و وفا
لاجَرَم این ماه را به روزهها سر میکنم
وحشتِ روز قیامت خندههایم را گرفت
هر سحر میآیم و این دیده را تر میکنم
غرقِ عصیانم، ولی با لطفِ بی پایانِ تو
در میانِ روضهها خود را مطهر میکنم
گر چه رویم از گناهانم سیاه و تیره شد
یک حسین میگویم عالم را معطر میکنم
تشنگی این روزها من را به روضه وصل کرد
هفتمین شب گریه بر حلقومِ اصغر میکنم
#کربلایی_رضا_باقریان
https://eitaa.com/babollharam
شعر20
#مناجات_با_خدا
#رمضان
#شب_دهم
شکر خدا با اینکه غرقِ در گناهم
ده شب در این میخانه آقا داد راهم
آغوش خود وا کرد من را هم بغل کرد
اصلا نپرسید از خطا و اشتباهم
با اینکه آلوده ترین مهمان اویم
حرفی نزد از زشتی و روی سیاهم
یک عمر غفلت کردم و یک عمر بخشید
یک عمر در وقت گنه کرده نگاهم
ای کاش از عصیان جدا گردم ببینم
در سایهی رحمت خدا داده پناهم
بال و پرم زخمی شده نایی ندارم
از اینکه بی بال و پرم من عذرخواهم
دیگر دعاهایم خدایا کارگر نیست
زیرا صفایی نیست در این سوز و آهم
باید یکی دست مرا گیرد، و گرنه
تا در گنه افتادهام در قعر چاهم
ذکر حسین این روزها باب نجات است
تا با حسین هستم همیشه سر به راهم
امشب دلم یاد غم عصر دهم کرد
یاد امام بی کفن در قتلهگاهم
عصر دهم آقای ما را سر بریدند
جسم عزیزش را به خاک و خون کشیدند
#کربلایی_رضا_باقریان
https://eitaa.com/babollharam
#حضرت_علی
#ماه_مبارک_رمضان
صدای هق هقِ مردی میان نخلستان
حکایت جگری پاره پاره را دارد
ز دست مردمی از جنس سنگ سی سال است
میان حنجرهاش بغض بی صدا دارد
هرآنچه غصه و غم بود در دلش جا شد
فقط خدا صحهی صدر را به او داده
کنار نخل سرافکندهای شبی دیگر
میان سجده به یاد مدینه افتاده
نمیرود ز دلش خاطرات آن کوچه
که پیش او همهی هستیاش زمین افتاد
اگرچه تیغ به دادِ دلش رسید اما
درست لحظهی تدفین فاطمه جان داد
میان بسترش افتاده غرقِ در خون است
شبیهِ فاطمه دردی به رویِ سر دارد
برای اینکه به بالینِ او رسد زهرا
هنوز منتظر است و به در نظر دارد
به زحمتی تنِ خود را کمی تکان داد و
نشست رو به روی زینب و تأمل کرد
همینکه خاطرهها بینشان تداعی شد
دوباره روضهی زهرا میانشان گل کرد
یکی یکی همه را تا مرور میکردند
حسن تمام تنش مثل بید میلرزید
و نام قنفذ ملعون که در میان آمد
شبیه طفل کتک خورده باز میترسید
چگونه میشود اینکه زنی زمین بخورد
خدای صبر نشیند به او نظاره کند
چگونه میشود اینکه میان کوچه، علی
نظارهای به دو گوشی که گشته پاره کند
#کربلایی_رضا_باقریان
#ماه_مبارک_رمضان
#حضرت_علی
یادش بخیر شهر و دیاری که داشتم
باغ فدک نه، باغ بهاری که داشتم
با فاطمه اسیر غریبی نمیشدم
یادش بخیر دلبر و یاری که داشتم
زهرا یگانه بود و برایم قرار بود
یادش بخیر تاب و قراری که داشتم
آیینهی جمال خداوندگار بود
یادش بخیر آینه داری که داشتم
با این همه، میان همان کوچههای تنگ
بشکست آن غرور و عیاری که داشتم
دستی پلید آمد و با تازیانهاش
از من گرفت دار و نداری که داشتم
بسکه رمق ز فاطمهام تازیانه برد
افتاد روی خاک، نگاری که داشتم
پر زد پرستوی من و از آشیانه رفت
من ماندم و همان دل زاری که داشتم
اشک من و حسین و حسن بود نیمه شب
شمع و چراغ خاک مزاری که داشتم
ای چاه کوفه، فاطمه را بی هوا زدند
پیش حسن میان همان کوچهها زدند
#کربلایی_رضا_باقریان
#ماه_مبارک_رمضان
#حضرت_علی
یادش بخیر شهر و دیاری که داشتم
باغ فدک نه، باغ بهاری که داشتم
با فاطمه اسیر غریبی نمیشدم
یادش بخیر دلبر و یاری که داشتم
زهرا یگانه بود و برایم قرار بود
یادش بخیر تاب و قراری که داشتم
آیینهی جمال خداوندگار بود
یادش بخیر آینه داری که داشتم
با این همه، میان همان کوچههای تنگ
بشکست آن غرور و عیاری که داشتم
دستی پلید آمد و با تازیانهاش
از من گرفت دار و نداری که داشتم
بسکه رمق ز فاطمهام تازیانه برد
افتاد روی خاک، نگاری که داشتم
پر زد پرستوی من و از آشیانه رفت
من ماندم و همان دل زاری که داشتم
اشک من و حسین و حسن بود نیمه شب
شمع و چراغ خاک مزاری که داشتم
ای چاه کوفه، فاطمه را بی هوا زدند
پیش حسن میان همان کوچهها زدند
#کربلایی_رضا_باقریان
#ماه_مبارک_رمضان
#حضرت_علی
یادش بخیر شهر و دیاری که داشتم
باغ فدک نه، باغ بهاری که داشتم
با فاطمه اسیر غریبی نمیشدم
یادش بخیر دلبر و یاری که داشتم
زهرا یگانه بود و برایم قرار بود
یادش بخیر تاب و قراری که داشتم
آیینهی جمال خداوندگار بود
یادش بخیر آینه داری که داشتم
با این همه، میان همان کوچههای تنگ
بشکست آن غرور و عیاری که داشتم
دستی پلید آمد و با تازیانهاش
از من گرفت دار و نداری که داشتم
بسکه رمق ز فاطمهام تازیانه برد
افتاد روی خاک، نگاری که داشتم
پر زد پرستوی من و از آشیانه رفت
من ماندم و همان دل زاری که داشتم
اشک من و حسین و حسن بود نیمه شب
شمع و چراغ خاک مزاری که داشتم
ای چاه کوفه، فاطمه را بی هوا زدند
پیش حسن میان همان کوچهها زدند
#کربلایی_رضا_باقریان
شعر٣٣
#مناجات_با_خدا
بوی خدا نمیدهد اصلا نوای من
بالا نمیرود به گمانم دعای من
دیدی اگر منم شدهام تحبس الدعا
مانند شیشه میشکند توبههای من
بوی فنا گرفته تمامیِ حاصلم
کاری نمیکند نَفَسِ من، برای من
سایه فکنده روی سرِ من عقاب مرگ
چیزی نمانده از نفسم از صدای من
این نفْسِ بد قلق، همه جا عهد کرده است
هر جا که میروم بشود پا به پای من
یا غافرالذنوب، و یا ساترالعیوب
امشب بیا و درگذر از هر خطای من
باید دوباره توبه کنم تا که وقت هست
دارد ز دست میرود این لحظه، وایِ من
بی خود نبود کرببلا روزیَم نشد
بوی خدا نمیدهد این گریههای من
#کربلایی_رضا_باقریان
#سیدالشهداء
با جرم بی حساب و سراپای سوخته
پر میزنیم سمت حرمهای سوخته
پر میزنیم تا حرم کربلاییات
ای سر بریدهی غم عظمای سوخته
آقا سلام بر لب عطشان و زخمیات
آه ای غریب، ای جگر و نای سوخته
در قتلگاه بر تو و اطفالت ای حسین
رحمی نکرد لشگر اعدای سوخته
حتی همان زمان که لبت شعله میکشید
شد تشنهی لبان تو دریای سوخته
افتادی و رمق ز تنت چکمهای گرفت
بر سینهات نشست رد پای سوخته
یک تیغ کُند، بوسهگهِ حنجر تو شد
ای روشنای هر شب دنیای سوخته
ای وای بر رباب و سر شیرخوارهاش
ای وای بر رقیه و موهای سوخته
#کربلایی_رضا_باقريان
#شهادت_حضرت_حمزه
نیزهها را سمت پهلویش ز بس انداختند
حامیِ دین نبی را از فرس انداختند
بی نَسَبها چارسویش را گرفتند و سپس
حمزه را چون شیر در کنج قفس انداختند
سینهاش را چاک دادند و به روی خاکها
مُثلِه و صد پاره جسمش را سپس انداختند
هر یک از اعضاء جسم او به صحرا پخش شد
دستهایش را میان خار و خس انداختند
آنقدَر پامال سُمِ اسبها شد پیکرش
عاقبت یار نبی را از نفس انداختند
با تمام این مصیبتها، کفن شد پیکرش
از فرس افتادنش را هم ندیده خواهرش
#کربلایی_رضا_باقریان
____________________________
✅کانال سبک وشعرباب الحرم👇
http://eitaa.com/joinchat/2539847682C95ba3d938f
🔴بامابه روزباشیدهم سبک هم شعر👆
#شهادت_حضرت_حمزه
نیزهها را سمت پهلویش ز بس انداختند
حامیِ دین نبی را از فرس انداختند
بی نَسَبها چارسویش را گرفتند و سپس
حمزه را چون شیر در کنج قفس انداختند
سینهاش را چاک دادند و به روی خاکها
مُثلِه و صد پاره جسمش را سپس انداختند
هر یک از اعضاء جسم او به صحرا پخش شد
دستهایش را میان خار و خس انداختند
آنقدَر پامال سُمِ اسبها شد پیکرش
عاقبت یار نبی را از نفس انداختند
با تمام این مصیبتها، کفن شد پیکرش
از فرس افتادنش را هم ندیده خواهرش
#کربلایی_رضا_باقریان
____________________________
✅کانال سبک وشعرباب الحرم👇
http://eitaa.com/joinchat/2539847682C95ba3d938f
🔴بامابه روزباشیدهم سبک هم شعر👆
#سیدالشهداء
دارم از طفلی خودم را بی قرارت میکنم
هر چه دارم یا ندارم را نثارت میکنم
تو قتیل گریهای، پس من برای گریهام
دیدهام را وقف چشم اشک بارت میکنم
آب مینوشم به یاد خشکیِ لبهای تو
با دو قطره آب خود را داغدارت میکنم
در حسینیه همینکه روضه بر پا میشود
گریه بر حال رباب و شیرخوارت میکنم
حنجرت ذکر خدا میگفت زیر نیزهها
بینِ سجده یاد جسم نیزه دارت میکنم
حال که از کربلا دورم، میان روضهها
هیئتت را گاهگاهی چون مزارت میکنم
میزنم بر سینهام، چون نیزه خورده سینهات
همچو میثم عاقبت سر را به دارت میکنم
از فرس افتادی و جسم تو مرکب کوب شد
تا قیامت لعنِ خصمِ نابکارت میکنم
#کربلایی_رضا_باقریان
هدایت شده از سبک وشعر باب الحرم
#زمینه_شهادت_امام_صادق
#بند_اول
گرچه گنهکارم و، بندهای نالایقم
با مدد فاطمه، ریزه خورِ صادقم
در دل شوریدهام، روضه به پا میکند
سینهی بشکسته را، عرشِ خدا میکند
ای ماهِ، شبهایم، السلام
آقای، تنهایم، السلام
سلمٌ لمن سالمکم یابن الزهرا
حربٌ لمن حاربکم یابن الزهرا
یابن الزهرا. یابن الزهرا
#بند_دوم
گنبد و گلدستهای، روی مزار تو نیست
محتشم و ذاکری، از چه کنار تو نیست
خاک مزارت شده، راه بهشت خدا
از حرمت میروم، با شهدا کربلا
میدهد، بوی غم، قبر تو
زنده شد، روحم از، صبر تو
دست من و دامان تو یا ذَالکرم
میمیرم از غربت تو ای بی حرم
یابن الزهرا. یابن الزهرا
#بند_سوم
ای پسر فاطمه، ای پسر بوتراب
همچو علی بسته شد، دست تو بینِ طناب
خانهات آتش گرفت، نیمه شب از ظلمِ کین
در وسطِ کوچه چون، فاطمه خوردی زمین
گرچه شد بر تو بی حرمتی
پیشِ ما آقا با عزتی
یابن الزهرا. یابن الزهرا
#کربلایی_رضا_باقریان
🎼🎼🎼🎼🎼 🎼🎼🎼🎼🎼
✅کانال سبک وشعرباب الحرم👇🍂🍃🍂🍃
http://eitaa.com/joinchat/2539847682C95ba3d938f
🔴بامابه روزباشیدهم سبک هم شعر👆🌺☘🌺
#مناجات_با_خدا
#شب_هشتم_ماه_مبارک_رمضان
#روضه_حضرت_علی_اکبر
گره افتاده در کارم ز لطف و مرحمت وا کن
شبِ هشتم بیا با حالِ من قدری مدارا کن
پر و بالی شکسته از معاصی پیشت آوردم
مرا یا جابرالعظم الکسیر امشب مداوا کن
شدم مرده دل از اعمالِ نافرجامِ بیهوده
خدایا این دلِ وامانده را یک روزه احیا کن
به فضل تو پناه آوردهام یا نور و یا قدوّس
تو بخشنده ترین بخشندهای من را تماشا کن
مسیرم گم شده افتادهام در جادهی غفلت
به نورِ فضلِ خود گم گشته را در راه، پیدا کن
به هر در میزنم نفسَم نمیگردد جدا از من
رهایم کن ز نفسم، از گنه من را مُبَّرا کن
ز خجلت سر به زیر انداختم شرمندهام از تو
دوباره عفو کن من را، شکستم توبه، رسوا کن
عُقابِ مرگ سایه بر سرم افکنده میترسم
گرفتی دستِ من امروز، قدری فکرِ فردا کن
جدایم کن از این دنیای وانفسا، زمین گیرم
مرا امشب اسیرِ روضهی فرزندِ لیلا کن
زمین افتاد از مرکب، حسین آمد به بالینش
صدا زد ای عصایِ پیریِ من فکر بابا کن
نمیخواهد برای من ز روی خاک برخیزی
تنت پاشیده از هم ای پسر، کمتر تقلّا کن
#کربلایی_رضا_باقریان
@babollharam
@babolharam_net
#مناجات_با_خدا
من از این نفْسِ طلبکار بدم میآید
به خدا از دل بیمار بدم میآید
منکه میخواستم آدم بشوم، از چه نشد
از خودم زین همه اقرار بدم میآید
توبههایم همه انگار به جایی نرسید
آه، از این همه تکرار بدم میآید
وای از آن روز که گویی به ملائک دیگر
من از این عبد گنهکار بدم میآید
من اگر وارد دوزخ بشوم حق داری
اَیْنَ عَفْوُکْ، که من از نار بدم میآید
رشوه دادم به گناهی که گرفتارم کرد
از همین زشتیِ کردار بدم میآید
به خدا دست خودم نیست، جهالت دارم
مدتی هست از این کار بدم میآید
یادم آمد که به من مادرِ بیمارم گفت
پسرم، از در و دیوار بدم میآید
#کربلایی_رضا_باقریان
@babollharam
@babolharam_net
#مناجات_با_خدا
#گریز_امام_حسن_حضرت_زهرا
ای کاش من هم اهل تسبیح و دعا بودم
جای ریاکاری فقط اهل بُکا بودم
ای کاش عقبا را به دنیایم نمیدادم
این عمر را در محضر آل عبا بودم
ای کاش جای اینکه معصیت وَبالَم شد
با دوستان با خدایت آشنا بودم
اشک ندامت میچکد از چشم من، زیرا
یک عمر در دشت گناهانم رها بودم
نَفسَم تمام عمر بر من پادشاهی کرد
جای تو، بر نفسِ جسور خود گدا بودم
اما گناهم را نسنجیده تو بخشیدی
ور نه شب و روزم گرفتار بلا بودم
آقا خودت که از دل زارم خبر داری
خیلی دلم میخواست امشب کربلا بودم
پای پیاده از نجف تا کربلا، ای کاش
دورِ ضریحت بودم و پایینِ پا بودم
خیلی دلم میخواست وقتی مادرت آمد
شبهای جمعه تا سحر پیش شما بودم
بر روی سنگ قبر من اینگونه بنویسید
گریه کُنِ داغ امامِ مجتبی بودم
زهر ستم کنج لبش را نیلگون کرده
میگفت اما من شهید کوچهها بودم
آن روز كه زهرا زمین افتاد، در پیشم
از کوچه تا خانه به چشم تر عصا بودم
موی سفیدم باعث و بانیش، آن کوچه است
من شاهد یک ضربِ دستِ بی هوا بودم
#کربلایی_رضا_باقریان
@babollharam
#شب_شهادت_حضرت_علی
زینب درون سینه آهی شعلهور دارد
زیرا علی از خانهاش عزم سفر دارد
مشکل گشا امشب خودش در مشکل افتاده
لب بسته و در تن توانی مختصر دارد
دیگر امیرالمؤمنین بهتر نخواهد شد
تیغی که زهرآلود باشد دردِ سر دارد
بهر شفای او یتیمان شیر آوردند
اما علی شوق سفر را بیشتر دارد
چیزی نمانده سر نهد بر زانوی زهرا
در بسترش افتاده حالِ محتضر دارد
زخم سر و بستر، به یاد مادرش افتاد
زینب از این غم کهنه زخمی بر جگر دارد
مانند زهرا دست او بالا نمیآید
زخم عمیق اینگونه بر حالش اثر دارد
لکنت گرفته بسکه ضربه سخت و کاری بود
آنقدر که صحبت برای او ضرر دارد
امشب علی با بچههای خود وصیت کرد
زیرا از عمر خویش تنها یک سحر دارد
اول حسینش را بغل کرد و به آرامی
بوسید رویش را ولی چشمان تر دارد
در هر وصیت از حسین و کربلایش گفت
امشب نشد یک لحظه از او چشم بر دارد
از طرز گریه کردنش معلوم بود امشب
حرف مهمی از حسینش با قمر دارد
گفت ای عزیز من، مبادا بچههایم را
در کربلا تنها گذاری که خطر دارد
چشمش به زینب که میافتد اشک میریزد
از کوفهی بعدِ خودش حیدر خبر دارد
میبیند آن روزی که سمت قتلگاه آمد
آن بی حیایی که حسینش را نظر دارد
میبیند آن روزی که از مقتل برون آمد
خون میچکد از دامنش انگار سر دارد
#کربلایی_رضا_باقریان
@babollharam
#شب_شهادت_حضرت_علی
#زبان_حال_حضرت_علی
از بعد ماجرای زمین خوردنت مرا
دست قضا غریب دو عالم نوشته است
زهرای من ، تو رفتی و از بعد رفتنت
تنها خدا برای دلم غم نوشته است
سی سال میشود که بدون تو ماندهام
رفتی مرا برای دلم، تا گذاشتی
شهر مدینه شیرهی جان مرا کشید
من را میان این همه غم جا گذاشتی
وقتی میان کوچهی بن بست میرسم
انگار میرسم به دو دست کبود تو
امشب بیا به خانه قلبم سری بزن
خسته شدم عزیز دلم در نبود تو
درد بدی است درد فراق تو و علی
من پیر بودم و ز غمت پیرتر شدم
کردم وصیت، اینکه من از پا فتادهام
سی سالِ پیش، کشتهی دیوار و در شدم
سی سال لب گزیدم و کابوس کوچهها
لحظه به لحظه بال و پرم را شکسته است
تیغی که در سجود، شکسته سر مرا
قبلا غلاف او کمرم را شکسته است
یا که بیا و پر زدنم را نگاه کن
یا که سر مرا به روی زانویت بگیر
طوری بیا که باز نیفتی به روی خاک
دست مرا رها کن و از پهلویت بگیر
از بعد ماجرای زمین خوردنت حسن
هرشب ز درد پهلوی من گریه میکند
امشب که درد پهلوی من خوب تر شده
بر این شکاف ابروی من گریه میکند
پنهان نمانده پیش تو، عمری است فاطمه
مانند تو سرم، بدنم درد میکند
آتش گرفتهام جگرم تیر میکشد
بس گفتهام بیا دهنم درد میکند
زهرا بیا که روضه بخوانم برای تو
زینب نشسته تا کفنم را سوا کند
از آن همه کفن پسرم بی کفن شده
باید حسین را پسرش بوریا کند
دائم برای آن بدن بوریا شده
دردی که مانده بر بدنم گریه میکند
دیدم به یاد آن تن بی غسل و بی کفن
در دست زینبم کفنم گریه میکند
یادش بخیر شهر مدینه، خودت به من...
گفتی قرارِ بعدیِمان پای نیزهها
یادش بخیر، پیروهنی را که بافتی...
جای کفن برای حسینم به کربلا
حالا بیا که خستهام از گریههای خویش
چشمی برای گریه نمانده برای من
با چاه کوفه بسکه نشستم گریستم
نایی نمانده فاطمه بین صدای من
#کربلایی_رضا_باقريان
@babollharam
#شهادت_پیغمبرگرامی
بعد از تو سهمِ فاطمه آزار می شود
این راهِ ظلم، بعد تو هموار می شود
حرف از وداع می زنی و، سقفِ خانه ام
با حرف هات، بر سرم آوار می شود
ای دلخوشیِ فاطمه ناخوش مکن مرا
دارد دلِ شکسته ی من زار می شود
بسترنشینِ من به روی پا بلند شو
افتاده ای و داغ تو غمبار می شود
خیلی وخیم تر شده زخمِ دلم پدر
پیشم بمان وگرنه شبم تار می شود
بالا سرت نشسته ام و فکر می کنم
آیا پس از تو فاطمه بیمار می شود؟
بابا تو را نداشته باشم چه می شود؟
مزد تو گفته ای در و دیوار می شود
تو می روی و بعد تو این شهر کینه توز
از دخترت همیشه طلبکار می شود
تو می روی و بعدِ سه روز از نبودنت
روضه شروع از نوکِ مسمار می شود
#کربلایی_رضا_باقریان
#مناجات_با_خدا
میشود هر روز جرم و اشتباهم بیشتر
هست اما بخشش تو از گناهم بیشتر
بسکه تن دادم به عصیان و خطا این روزها
دور شد از خانهات اینگونه راهم بیشتر
احتیاجی نیست در آتش بسوزانی مرا
میکِشَد آتش مرا این سوز و آهم بیشتر
معصیت میآورم، آب و غذایم میدهی
میچکد خجلت از این طرزِ نگاهم بیشتر
کوله بارم از گناهم پر شد، اما آمدم
باز هم این بار از تو عذرخواهم بیشتر
دارم از زهرا ز دست خود خجالت میکشم
شرمسار از روی تو رویِ سیاهم بیشتر
چند وقتی میشود آواره بودم، باز هم
چادری خاکی مرا داده پناهم بیشتر
زیر بار معصیت بالم به هم پیچیده بود
یک نگاه مادرم شد تکیه گاهم بیشتر
#کربلایی_رضا_باقریان
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
@babollharam