eitaa logo
کتیبه و پرچم باب الحرم
10.1هزار دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
50 ویدیو
568 فایل
🔸فروشگاه باب الحرم↶ @babolharam_shop ثبت سفارش 👇 @babolharam_shop_admin شماره تماس: 📞09052226697 ☎️ 02155970902 ☎️ 02155970903 👈زیر نظر گروه جهادی باب الحرم و کانال متن روضه 🆔 @babolharam_net آدرس: شهرری خیابان آستانه نبش کوچه شهید رجبی پلاک 50
مشاهده در ایتا
دانلود
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم مُسمّط مثلّث هفتم محرّم حضرت علی اصغر علیه‌السلام بیچاره‌ام آلوده‌ام زارم گنهکارم رویم سیاه امّا حسین‌جان دوستَت دارم افتاده‌ام از پا که حالا پایِ گهواره‌َم آقا دوباره کارِ نوکر به شما افتاد هستم دخیلِ شهپرِ قنداقه‌یِ نوزاد چه خوب شد که من ندارم جز خودت یاری من دوستَت دارم چرا چون دوستَم داری حلّال مشکلهایِ من وقت گرفتاری... یک روضه‌یِ طفل رضیع و تشنه‌کامِ توست اَلمِنَّةُلِلَّه غلامِ تو به نامِ توست اصلاً مرا حق آفریده نوکرت باشم پَر در نیاوردم که در زیرِ پَرت باشم ناچیزم و عبدِ صغیرِ اصغرت باشم گرچه علی هرگز ندارد اصغر و اکبر نوزادتان هم می‌کند در کربلا محشر طفلی ولی اِی زاده‌یِ غیرت شرف داری این گریه اشک شوق می‌باشد شعف داری شوقِ شهادت مثلِ سردارِ نجف داری هِق‌هِق که نَه مثل عمو عبّاس غرّش کرد یک جمله روضه شاهِ عالم از که خواهش کرد!!! دریا برای جرعه آبی رو زده اِی وای مردِ کماندار است که زانو زده ای وای این حرمله آتش به این اُردو زده ای وای تیرِ سه‌شعبه می‌کِشد چه زوزه‌ای یارب دارد ربابه می‌زند چه ضجّه‌ای زینب دستم نباشد از تنت سر می‌شود کَنده دارد مرا هو می‌کند یک دشت با خنده لبخندِ تو خیلی پدر را کرد شرمنده پشتِ حرم با خنجرم کَندم مزارِ خود امّا تو را دیدم غروبی در کنارِ خود اِی غیرتی تا یک نظر بر مادرت افتاد فوراً به رویِ خاک از نیزه سرت افتاد چشمِ تو ناله زد سکینه معجرت افتاد در ندبه معروف است خیمه‌پاره معجر شد چنگی رسید و لاله‌یِ گوشی سبکتر شد  
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم شور(زمزمه)هفتم محرّم حضرت علی اصغر علیه‌السلام سبک به سمت گودال از...... لالا لالا بابا چی سرت آوُردن نَه که ندادن آب آبرومَم بردن چطوری برگردم با این اوضاع خیمه به خدا این روضه سخت‌تره از مُردن لا‌لا لالا بابا/۴/ لالا لالا بابا چی از گلوت مونده این عبایِ خونی روضه‌هاتو خونده خنده‌یِ حرمله قهقهه‌یِ خولی لبخندِ تلخ تو دلم رو سوزونده لالا... لالا لالا بابا  حالا رو دستِ من غروب جا می‌گیری رونیزه‌یِ دشمن مادرِ تو سیلی می‌خوره اون لحظه که سرِتو دارن به نیزه می بندن لالا.... لالا لالا بابا ای پسرِ نامی همراهِ من مهمون تو مجلسِ شامی حرمله می‌گیره صِله همون جایی که می‌زنه چوب به ..... رویِ لب حرامی لالا...
4_5821186123656858123.m4a
702.9K
ــــــــــــــــــ «کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم» @babollharam
نوحه شب هفتم(حضرت علی اصغر) غوغای العطش،خیمه بپا شد۲ مادرشش ماهه،گرم دعا شد۲ لای لای علی لای لای ای علی اصغر۲ ____________________ میان گهواره، اصغر بیتابست لبش خشک وکامش، تشنه ی آبست لای لای... ___________________ تا عمویش عباس،آبی بیارد خدا کند قدری،باران ببارد تلظی می کند،اصغر بی شیر به وعده ی عمو،دل می سپارد لای لای.. __________________ با بابایش اصغر،رفته به میدان شایدگیرد بابا، آبی از عدوان تیری آمد اصغر،سیرابِ خون شد ربابه در خیمه،زارومجنون شد لای لای.. _____________؛____ قنداقه ای خونین،بردست بابا نجوا دارد با او،زاده زهرا حالا چسازم من،نور دو عینم بابای تنهایت،بابا حسینم لای لای...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
این غبغب تو ناز به تفسیر می کشد لب لب مکن که این جگرم تیر می کشد پنجه مکش به سینه تف دیده کویر ناخن مگر ز سینه کمی شیر می کشد در کودکی چه محشری در عشق کرده ای؟ حسرت به عاشقی تو هر پیر می کشد هر کس قدم به سیر مقامات تو نهد کارش در این دیار به تکفیر می کشد گویا شنیده شد که خدا هم ز داغ تو در عرش ناله های فرا گیر می کشد می دانم عاقبت که سر (چند قطره آب) کار امام عشق به تحقیر می کشد با آن که دیر آمدم بالای قبر تو دیدم پدر ز حنجر تو تیر می کشد این جسم غرق خون تو و حالت پدر آن ماجرای کوچه به تصویر می کشد بو برده دشمنت به گمانم تنت کجاست بر روی خاک نیزه و شمشیر می کشد باور نمی کنم  بدن توست روی نی؟ دشمن میان هلهله تکبیر می کشد چشمان باز و حنجره ریش ریش تو حال دل رباب به تحریر می کشد تا نیزه در گلوی تو جا باز می کند انگار از وجود من اکسیر می کشد دیده ببند تا که نبینی عدوی تو ناموس خانواده به زنجیر می کشد قاسم نعمتی
ای از تلظّی‌های تو در چشم من دریا خجل مادر خجل، خواهر خجل، دریا خجل، سقا خجل در خون، خدا را دیده‌ای جان دادی و خندیده‌ای تا دامن محشر بود از خنده‌ات بابا خجل از حنجر خشکیده‌ات خون خورده تیر حرمله پیکان ز اشک چشم من، من گشتم از زهرا خجل در آتش تاب و تبت دیدم به دست زینبت هم از تو هم از عمه شد خورشید عاشورا خجل خشکیده‌لب بردم تو را لب‌تشنه آوردم تو را هم از تو هم از مادرت گشتم در این صحرا خجل از خون زخم حنجرت آمد شهادت سرفراز از اشک چشم مادرت شد زینب کبری خجل دعویِّ دین و کشتن شش‌ماهه آن هم تشنه‌لب اینجا مسلمان می‌شود از گبر و از ترسا خجل با این عذار لاله‌گون، با این جمال غرقه خون جا دارد ار یوسف شود، زین صورت زیبا، خجل ای غنچۀ پرپر شده، ای هدیه بر داور شده! پیش گل لبخند تو، از باغبان، گل‌ها خجل باب‌النّجات عالمی، خون خدا را همدمی شرمنده عالم از تو شد، «میثم» نشد تنها خجل استاد حاج غلامرضا سازگار ــــــــــــــــــ «کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم» @babollharam
🏴 اشعار ________ سعی دارد کودکش را در عبا پنهان کند باید او تن را جدا ؛ سر را جدا پنهان کند گریه ی اصغر ، صدای هلهله ، با تیر خود حرمله باید صدا را در صدا پنهان کند مشتی از خون علی را ریخت سمت آسمان خواست تا جرم زمین را در هوا پنهان کند با غلاف خنجری ، بابا پسر را دفن کرد کربلا را خواست تا در کربلا پنهان کند گیرم اصلا طفل خود را پشت خیمه دفن کرد خنده های آخرش را در کجا پنهان کند.. 🔸شاعر:
شکر حق روز و شبم با روضه ات سَر میشود چشم های من فقط با نام تو تَر میشود قیمتی داده به من این کیمیای مِهر تو خاک هم زیر قدم هایت چُنان زَر میشود خوانده ام آقا ثواب زائران کربلا همتراز با نود حج پیمبر میشود هر کسی که جان دهد پای بساط روضه ات چون شهیدان پیکرش پاک و مطهّر میشود لحظه ی مرگم سرم را روی زانویت بگیر خار در آغوش گل باشد معطّر میشود حرف گل آمد گریز روضه ام اینگونه شد گل اگر بی آب باشد زود پرپر میشود مادری خیمه به خیمه در پی یک قطره آب در دل صحرا روان مانند هاجر میشود اسمعیلم پا مکش برخاک اینجا کربلاست حال و روزت از عطش هر لحظه بدتر میشود نه غذایی خورده ام نه آب که شیرت دهم خنج بر سینه مزن شرمنده مادر میشود کودک لب تشنه ام اینگونه بی تابی نکن میرسد سقّا گلوی خشک تو تَر میشود عاقبت این تیر های حرمله شَر میشود مقصد تیر سه شعبه حلق اصغر میشود
رباعیات اول مجلسی شب ششم و قاسم بن الحسن علیه‌السلام ای دوست فقط دل به خدا وابگذار با یار دل غمزده تنها بگذار خواهی نشوی راهی هر بیراهه در راه حسین‌بن‌علی پا بگذار در خیر رسیده در گنه نارس باش در محفل عشاق بیا خالص باش کن دور ز تن رخت تعلق ها را در راه شهید کربلا عابس باش در روضه ملاک برتری پاکی‌هاست سکوی پرش برای افلاکی هاست با گریه به کربلا شهیدان گفتند این رمز صعود پیراهن خاکی هاست خشکیم ولی به روضه باران دیدیم سگ را در این کهف چو انسان دیدیم تنها ره عاقبت به خیری راما در مسلک آقای شهیدان دیدیم ثابت شده برهان به خدا لازم نیست علامه بدون عاشقی عالم نیست در کرب و بلا ز بس‌که کوبیده شده رزمنده قد کشیده چون قاسم نیست دوبیتی حضرت قاسم ابن‌الحسن علیه‌السلام برادرزادهء زیباترینم نکش پاتو رو خاکا نازنینم چشام داره سیاهی میره قاسم چطور جون کندن تورو ببینم عروست توی خیمه بی‌قراره صدا ناله‌ش میآد که سوگواره توی خون تازه دومادم خوابیده خدا واسه کسی این‌جور نیاره زبس کوبیدنت اینا با نعلا فرورفته تنت تو خاک صحرا تو از مادربزرگت ارث بردی شکسته دنده‌هات مانند زهرا به‌دنبال علی‌اکبر دویدی شکستی درد زهرا رو چشیدی تو آغوشت گرفتم دیدم ای وای قد چند سال یک هوقد کشیدی صدام کردی عمو اومد سراغت می‌ریزه خون، رولبهات ازدماغت چشت کردن که افتادی به این روز بمیرم وا شده از هم جناغت مجتبی صمدی شهاب۱۴۰۰
اصغرم رعنا شده روی نیزه خنده های آخرش زیبا شده قد کشیده روی نی قد و بالای گلم اندازه ی سقا شده کودکم مردی شده بین سرها سر در آورده چقدر آقا شده آبرویم را خرید افتخار مادرش در پیش مادرها شده دید امامش بی کس است مثل زهرا در حمایت از امامش پا شده اصغرم بر نیزه و... بین لشکر بر سر گهواره اش دعوا شده ای رفیق نیمه راه نیستی در این بیابان مادرت تنها شده رسم دنیا را ببین مادرت با حرمله آواره ی صحرا شده .............................. حس پدرانه کمتر از مادر نیست جسم پسرم هست ولیکن سر نیست با تیر زدی قبول! اما نامرد این تیر سه شعبه مال این حنجر نیست *** این قوم همیشه عقده ای در دل داشت از روز ازل عقیده ای باطل داشت شش ماهه و شصت ساله فرقی نکند این طایفه با نام علی مشکل داشت داود
آخرین قربانی ذریه ی پیغمبرم من علی اصغرم باب من باشد حسین زهرای اطهر مادرم من علی اصغرم طفل چون نامش علی شد اصغرش هم اکبر است در شجاعت حیدر است گر چه باشد شیرخواره شیر مرد لشگر است در شجاعت حیدر است ای مدال افتخارم ای امید آخرم لایی لایی اصغرم کنده ام قبر تو را با دست خود پشت حرم لایی لایی اصغرم خون می چکد از حنجر خشک علی اصغر لب تشنه دهد سر مانده به روی دست من این غنچه ی پرپر لب تشنه دهد سر روی دست شاه دین شش ماهه پرپر می زند خنده اصغر می زند زینب اندر خیمگه بر سینه و سر می زند خنده اصغر می زند نام آب هر که برد طعمه ی شمشیر شود پدرت پیر شود تو چه گفتی که گلویت هدف تیر شود پدرت پیر شود مزنید تیر سه شعبه به گلوی پسرم به خدا من پدرم خون شد از داغ علی اصغر عطشان جگرم به خدا من پدرم آمدم تا که کنم رفع گرفتاری تو می کنم یاری تو بند قنداقه گسستم به هوا داری تو می کنم یاری تو دست و پا گم کردم و می بوسم از پا تا سرت دیدنی شد حنجرت اصغرم کشتی مرا با خنده های آخرت دیدنی شد حنجرت تا روز ابد من ز تو شرمنده ام اصغر تویی غنچه ی پرپر من پشت حرم قبر تو را کنده ام اصغر تویی غنچه ی پرپر پسر فاطمه فرمود که جان در تعب است اصغرم تشنه لب است علی از فرط عطش مضطر و در تاب و تب است اصغرم تشنه لب است امشب حرم آل علی آب ندارد رسان آبی به طفلان از تشنگی اصغر به خدا تاب ندارد رسان آبی به طفلان سند غربت من شد گلوی پاره‌ی تو منم آواره ی تو وای بر حال دل مادر بیچاره‌ی تو منم آواره ی تو گر چه من شش ماهه ام اما ز نسل حیدرم من علی اصغرم تشنه لب هستم ولی سیراب حوض کوثرم من علی اصغرم آخرین یار تو ام، سرباز میدان تو ام جان به قربان تو ام شیر خواره هستم و شمشیر برّان تو ام جان به قربان تو ام جگر مادرت از تشنگی ات سوخته است آتش افروخته است تیر را حرمله بر حنجره ات دوخته است آتش افروخته است تو به میدان آمدی یا حیدر خیبر شکن ای علی اصغر من با سلاح گریه‌ات بر قلب این لشکر بزن ای علی اصغر من گرچه در ظاهر علی اصغر ولی در باطنم من علی اکبرم روی دستان پدر بر قلب لشگر می زنم من علی اکبرم خون شده اشک دو چشمان قتیل العبرات بسته شد آب فرات بر همه اهل حرم گشته حرام آب حیات بسته شد آب فرات سفره ی این خانوده شیر میدان پرور است هر نفر یک لشگر است اکبر و اصغر ندارد کودکش هم حیدر است هر نفر یک لشگر است امشب حرم آل علی آب ندارد علی خواب ندارد از سوز عطش قلب حرم تاب ندارد علی خواب ندارد چشم همه بر دست شما درصف محشر مدد یا علی اصغر آقای قیامت بشوی با تن بی سر مدد یا علی اصغر سوی میدان می‌روی از خیمه خارج می ‌شوی ای علی اصغرم در دو دنیا عاقبت باب الحوائج می شوی ای علی اصغرم این که آوردم به روی دست کرار من است مرد پیکار من است کوچک است اما چنان عباس علمدار من است مرد پیکار من است بند قنداقش حریف جنگ صد ها لشگر است یادگار حیدر است شیرخواره چون علی شد اصغرش هم اکبر است یادگار حیدر است امشب حرم آل علی آب ندارند عمو جرعه ی آبی طفلان حسین بن علی خواب ندارند عمو جرعه ی آبی پسرم جای پدر کشته‌ی این تیر شدی چه قَدَر پیر شدی! آمده حرمله؛ از زندگی‌ات سیر شدی چه قَدَر پیر شدی! نام مولا روى او بوده ست و يك پا حيدر است اين على اصغر است شيرخوار من براى خود على اكبر است اين على اصغر است تا بگيرد حق باباى خودش را مى رود سوى زهرا مى رود او به خوابى گرم در آغوش بابا مى رود سوى زهرا مى رود لشگری در پیش رویت هست و تنها می روی ای علی اصغرم گوئیا داری به استقبال زهرا می روی ای علی اصغرم دردها را حضرتِ شش‌ماهه درمان می‌کند مرحبا طفل رباب زائران را اربعین سوی تو مهمان می‌کند مرحبا طفل رباب تو غریبی جای من دیگر در این گهواره نیست ای به قربانت پدر من نمی خواهم گلویی را که پاره پاره نیست ای به قربانت پدر
نای بستنِ چشاتو نداری با چشای باز داری خواب می‌بینی من دارم توو گریه‌هام غرق می‌شم تو می‌خندی اشکامو آب می‌بینی یادته قصه‌شونو گفته بودم اون شبی که ما بودیم و جبرئیل حالا اینجا زیر گنبد کبود من مثِ هاجرم و تو اسماعیل همیشه قصه‌ی اونا روضه بود من می‌فهمیدم که هاجر چی کشید ولی آخرش لبای تشنه‌شون به بهشتِ خنکِ چشمه رسید یعنی قصه‌ی ما هم اون‌طوریه؟! یعنی آخرش تو هم آب می‌خوری؟! یعنی میشه ببینم مثل قدیم داری رو دست بابا تاب می‌خوری؟! بیا آرزوهامو بازی کنیم یه کم از تشنگی‌مون فرار کنیم به عموت بگیم بیاد کمک کنه مشکا رو رو ناقه‌مون سوار کنیم مثلا توو اولین تولدت داری بیشتر شبیه بابا می‌شی آخ که اون لحظه برات غش می‌کنم دست بابا رو می‌گیری پا میشی مثلا یه سال گذشته از عطش یه نگاه به من و بابا می‌کنی که داریم بهت می‌گیم بگو علی یاعلی می‌گی زبون وا می‌کنی عزیزم من چشام آب نمی‌خوره به تو یک قطره سرابم برسه می‌دونم که آخرش تشنه می‌ری اگه حتی به تو آبم برسه ؛؛؛ یه صدای مهربون می‌گه رباب! عمه اومده منو بیدار کنه می‌گه بچه‌تو بده دست باباش نمی‌دونم که می‌خواد چی‌کار کنه وای می‌خواد بچه‌مو میدون ببره نه می‌خواد رو بزنه برای آب رو نزن تشنه بمیره بهتره رو نزن حسین! می‌میره رباب شاعر:
به نام خدا ~~~~~~~~~~~~ دل ما مست سراب است بیا یابن الحسن عالمی غرقه ی خواب است بیا یابن الحسن یابن زهرا ، همگی تشنه باران توایم باز هم قحطی آب است بیا یابن الحسن بی حضور تو به سامان نرسد کار جهان خانه از پایه خراب است بیا یابن الحسن این جهان پر شده از حرمله هایی بی رحم شیعه درگیر عذاب است بیا یابن الحسن روزیِ ریزه خورانِ شب هفتم ، همگی دست دلبند رباب است بیا یابن الحسن صحبت از ذبح عظیم است خدا رحم کند مادرش در تب و تاب است بیا یابن الحسن باز گهواره خالی و دل خون رباب صحبت از قلب کباب است بیا یابن الحسن ~~~~~~~~~~~ رقیه سعیدی(کیمیا) ۱۴۰۰/۵/۲۴
🌼 ◾️ مرثیه حضرت علی اصغر ◾️ سیدحسن رستگار دیده ی خلق جهان باز اگر تر شده است علتش خشکی کام علی اصغر شده است به ، به این کودک شش ماهه که با سن کمش چون علی اکبر و عباس دلاور شده است در جواب پدرش لحظه ی هل من ناصر پاسخ او بلی از هر رگ حنجر شده است کینه ی آل علی در کشش زه افتاد که توانایی آن چند برابر شده است ضرب تیری اگر این است خدا رحم کند به حسینی که چنین بی کس و یاور شده است خون اصغر به زمین ریخت ؟ نه والله نریخت قدرت جاذبه آن گونه دیگر شده است چشم ارباب به چشمان رباب افتاده و در آغوش پدر اصغر پرپر شده است شده از روی کسی سخت خجالت بکشی و سر افکنده شوی تا دم آخر؟ شده است؟
🌼 ◾️ مرثیه حضرت علی اصغر ◾️ شب هفتم محرم بر درِ خیمه نشسته است و خبر می‌گیرد خبرت را زِ منِ  سوخته پَر می‌گیرد چه کنم خیمه روم یا نروم آه ، رباب بیشتر صبر کند درد کمر می‌گیرد دستِ من نیست اگر دست به پهلو دارم دستِ او نیست اگر دست به سر می‌گیرد کاش میشد نَفَسی... یا که تکانی بخوری دارد از شرمِ حرم قلبِ پدر می‌گیرد چار پایان همه خوردند بجای تو از آب چقدر آب لبِ طفل مگر می‌گیرد؟ مادرت گفت برو لیک بپوشان او را این سفیدیِ گلو زود نظر می‌گیرد مادرت گفت برو رو مزن اما آقا تو اگر رو بزنی هلهله سر می‌گیرد هرطرف می‌نگرم تیرِ سه‌شعبه آنجاست آه این تیر مگر جا چقدر می‌گیرد تیرش آنقدر مهیب است به هرکس بخورد می‌شود رد زِ گلو و به جگر می‌گیرد بعدِ پیراهن من نوبتِ قنداقه‌ی توست حرمله دارد از آن دور خبر می‌گیرد  سرِ قبرِ تو زِ من پیرزنی می‌پرسد سرِ نوزاد به سرنیزه مگر می‌گیرد؟ حسن لطفی
🏴 اشعار _________ بار من را كمرم نه سر زانو برداشت كاسه ي زانوي من در طلبت مو برداشت در خداحافظي ات بود كه من افتادم آه راحت نتوان چشم ز آهو برداشت آهوي خوش قد و بالاي حرم، ميكُشَمَش نيزه زن را كه رسيد از رويت ابرو برداشت هر چه كردم بخدا روي به قبله نشدي علتش نيزه ي آن بود كه پهلو برداشت ديدم از دور كسي رَختِ تو را ميپايد آمدم زودتر از من او همه را او برداشت زخمهاي بدنت از دو طرف مرتبط اند هر كسي نيزه اي از پشت زد از رو برداشت بين ِ ميدان نشد اما وسطِ خيمه كه شد آخرش عمه ي تو دست به گيسو برداشت بخدا خسته شدم آه كجايي اكبر كاسه ي زانوي من در طلبت مو برداشت عاقبت توي عبايي جگرم را بردم با چه وضعييتي آخر پسرم را بردم 🔸شاعر:
🏴 اشعار ___________ قد رعنای تو چون سرو سپیدار شده کربلا محو رخ احمد مختار شده دور تا دور سرت آیینه می چرخانم بسکه گیسوی بلند تو دل آزار شده تا کمی راه روی این دل من می لرزد قد طوبایی زهراست پدیدار شده چشم بد دور از آن قد رشیدت پسرم قامتت شانه به شانه با علمدار شده گر ترک خورده لبت غصه مخور ای بابا تشنه ی وصلی و هنگامه ی دیدار شده تا صدای تو شنیدم که پدر زود بیا گفتم ای وای علی بی کس و بی یار شده نیزه ها رفت چو بالا به سر خویش زدم وسط معرکه این یاس گرفتار شده کوچه ای باز شدو هر که زره آمدو زد ماجرای تو شبیه درو دیوار شده زشکافی که به پهلوی تو خورده پیداست نوک نیزه اثرش چون نوک مسمار شده دشمن آن بغض علی را سر تو خالی کرد تن تو طعمه هر گرگ جگر خوار شده بین محراب دو ابروی تو از هم شد باز صورتت جلوه ای از حیدر کرار شده خیز و زیر بغلم گیر و سوی خیمه ببر ای جوانم ز غمت دیده ی من تار شده اربا اربایی و کس معنی آن کی فهمد این عبا تا به ابد محرم اسرار شده 🔸شاعر:
🏴 اشعار __________ دیدم اعضای تنت را جگرم سوخت علی پاره های بدنت را جگرم سوخت علی ناگهان زانویم افتاد زمین چون دیدم طرز چانه زدنت را جگرم سوخت علی چه کنم عمه نبیند بدن حمزه ای اَت مُثله دیدم بدنت را جگرم سوخت علی لخته خونی که برون از گلویت آوردم ریخت خون دهنت را جگرم سوخت علی باورم نیست که جسمت ز نظر پنهان است نیزه بینم کفنت را جگرم سوخت علی یوسفم ،کاش که می شد به میان حرمت ببرم پیرهنت را جگرم سوخت علی آن لبانی که اذان گفت، بهم ریخته است خُرد بینم دهنت را جگرم سوخت علی داغ پرپر شدنت جای خود، امّا بینم داغ بی سر شدنت را جگرم سوخت علی این همه نیزه میان بدنت گم شده است با که گویم محنت را جگرم سوخت علی از همان دور شنیدم رجزت را پسرم این حسین و حسنت را جگرم سوخت علی نعرة حیدری و نالة یا زهرایت می شنیدم سخنت را جگرم سوخت علی نشد آخر لب عطشان تو را آب دهم چه کنم سوختنت را جگرم سوخت علی گر نیایند جوانان حرم یاری من که بَرَد خیمه تنت را جگرم سوخت علی 🔸شاعر:
🏴 اشعار __________ گیسویش وقتی پریشان و مجعد می شود سوگواری شب هشتم زبانزد می شود چشم های خیس لیلا گفت هنگام وداع فرصت بوسیدنش آیا مجدد می شود طبع نازکتر ز گل تا رفت بین داس ها آه آه لاله های دشت ممتد می شود عین یک سو لام یک سو یاء یک سو ریخته است این هجاها روی هم شکل محمد می شود تاتنش از هم نپاشد باد هم با احترام دست بر سینه ز اطراف تنش رد می شود پیکرش مثل فدک نامه است ،در مرثیه اش غالبا بین دو روضه رفت و آمد می شود گیسویش را روی نیزه باد هر سو می برد مثل پرچم اهتزازش نذر گنبد می شود 🔸شاعر:
🏴 اشعار ______________ نیزه می بارد به رویش همچو باران وایِ من رحم در دلها ندارند نیزه داران وایِ من یکّه و تنها نمانده لشکری همراه او یک به یک رفتند همراهان و یاران وای من هر کسی با هرچه دارد می زند حتی سِپر کینه هاشان آشکار است و فراوان وای من با لب عطشان و خشک و با گلویی سوزناک ناگهان افتاد بر خاک بیابان وای من زخم داران مدینه بر سرش افتاده‌اند بین عجب نقشی زدند این غم گُساران وای من او دگر نایی ندارد تا که برخیزد ز جا میزنندش بی هوا این کینه توزان وای من او یکی باشد و دشمن لشگری بی انتها یک تن و صدها نه،بلکه سی هزاران وای من زینت دوش نبی در زیر پای اَشغیاست روی قرآن پا نهادند سهل و آسان وای من زیر پای اسبهاشان نعل تازه می زنند میرسد نوبت به جولان سواران وای من 🔸شاعر:
agham abofazel.mp3
485.1K
ــــــــــــــــــ «کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم» @babollharam
آقام ابوفاضل، سرداری، عیاری، فاتح هرجنگ و پیکاری پیکاری آقام ابوفاضل، بی باکی، کولاکی، هردلی پابندت ای مرد افلاکی آقام ابوفاضل، ای ایمان ، ای طوفان، می ریزه از مشتت صد بوذر صد سلمان سر و سردار سپاه و لشگری دل و دلدار امیر بی سری امیر کشور خوبان اباالفضله اباالفضل دلاور هر میدان اباالفضله اباالفضل حامی پیر خراسان اباالفضله اباالفضل **** آقام ابوفاضل، چون کوهی، نستوهی، با تو ندارم من اندوهی اندوهی آقام ابوفاضل، هم آبی، هم نابی، تو کاشف الکرب اربابی اربابی آقام ابوفاضل، خوش عهدی چون شهدی  حاجتی که خواستی رو چشمای مهدی بی سبب نیست ارمنی سرمستته آخه درمون و دوا تو دستته ذکر تموم مردا اباالفضله اباالفضل یل یلای دنیا اباالفضله اباالفضل پسر سوم زهرا اباالفضله اباالفضل **** آقام ابوفاضل، اعجازی، جانبازی،  دور سر ارباب سرگرم پروازی آقام ابوفاضل، سرلشگر، آب آور،  تو المثنایی بر حیدر برحیدر آقام ابوفاضل،آقایی، دریایی،  چه غم دارم تا تو سقایی سقایی به هیئت ما برکت، اباالفضله اباالفضل دلاور پر قدرت، اباالفضله اباالفضل شفیع روز قیامت ، اباالفضله اباالفضل
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم غزل مصیبت_هشتم محرّم_ حضرت علی اکبر علیه‌السلام با زمین خوردنِ تو شاه زمین‌گیر شده پایِ این پیکرِ صدپاره پدر پیر شده به سویِ تو نَدویدم که خَزیدم بابا اُف به دنیا پدر از زندگی‌اش سیر شده ای اذانِ حَرمم واژه‌به‌واژه شده‌ای اِرباً اِرباٰ وسطِ معرکه تصویر شده حمزه‌یِ لشکر من مُثله شدی واویلا آمدم سویِ تو امّا چقدَر دیر شده تکّه‌های بدنت رویِ حصیری چیدم چند تا گم‌شده یا جسمِ تو تبخیر شده همه‌یِ دشت به حال من و تو می‌خندند طعنه با روضه‌یِ غم‌هایِ تو درگیر شده بر رویِ شانه‌یِ یاران به حرم می‌آیی وقتِ تشییعِ علی‌اکبر و تکبیر شده لخته‌خون از دهنت با سرِ انگشت کشید العجل گفت پدر از غمِ تو پیر شده
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم غزل_ هشتم محرّم_ حضرت علی اکبر علیه‌السلام نوحه‌یِ هشتمِ ما چیست الهی‌بِ‌علی این مناجات حسینی‌ست الهی‌بِ‌علی وقتِ توبه شده مقبول شود استغفار مغفرت حتمی و قطعی‌ست الهی‌بِ‌علی اسداللِّه حرم معرکه در دست گرفت رجزَش چون دم ساقی‌ست الهی‌بِ‌علی بدنِ لشکرِ کوفه به خدا می‌لرزد ذکرِ طوفانِ خدائیست الهی‌بِ‌علی علی‌اکبر یلِ خیبر شده در کرب‌وبلا رجزِ حیدرمان چیست الهی‌بِ‌علی اَیُّهاَالنّاس دعا‌گویِ علی عبّاس است بر لبِ هر دو چه جاریست ...الهی‌بِ‌علی مشک‌ها پُر شده وقتی شترش هِی کرده چون حریفَش اَحدی نیست الهی‌بِ‌علی او اَذان گفت و امامِ حرمی قامت بست یاعلی بَه چه نمازیست الهی‌بِ‌علی ناله‌یِ منتظران...سینه‌زنان...گریه‌کنان ندبه‌یِ اهلِ دعا چیست الهی‌بِ‌علی
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم مُسمّط مربّع هشتم محرم حضرت علی اکبر علیه السلام زیر و‌‌‌ رو کن حالِ نوکر را برای گریه کردن آفریده حق مرا تنها برای گریه کردن آمدم تا خیمه‌ات آقا برای گریه کردن من کویرم می شوم دریا برای گریه کردن چشمِ بارانی نجاتم می دهد روزِ قیامت بِشکن این جام و سبو باشد سرِ ساقی ‌سلامت بدتر از من نیست امّا این حسین را دوست دارم جانِ زینب جانِ زهرا این حسین را دوست دارم بی قرارِ عشقم و تا این حسین را دوست دارم کربلا را کربلا را این حسین را دوست دارم هر کجا افتادم از پا او گرفته دستِ من را او خریده پای پرچم آبروی سینه زن را هر شبِ جمعه به سر دارم هوایش را خدایا دوست دارم دوست دارم کربلایش را خدایا دوست دارم روضه یِ پایینِ پایش را خدایا گوشه‌یِ شش گوشه‌یِ غرقِ صفایش را خدایا در حریمِ او حیا کردم نگفتم اِرباً اِربا امشب اینجا را حریمش می کنم با گریه‌کُنها گریه‌کُنها سینه‌زنها شاهِ تشنه داغ دیده جان به لب روی دو زانو تا جوان خود را کشیده بر روی تکّه حصیری جسمِ پاره پاره چیده لشکری خندیده وقتی اشکِ اربابم چکیده جای تیر و تیغ و قیچی روی تن الله اکبر او نکرده وقتِ دست و پا زدن الله اکبر تا حرم آمد مؤذّن بر روی تکّه حصیری لحظه‌یِ تشییعِ او ارباب حس می کرد پیری عمّه‌اش حس کرد روی بازویش بندِ اسیری پای این روضه بدان جا دارد اِی نوکر بمیری پای جسمِ اِرباً اِربا دلبرِ خود صدا زد ساعتی نگْذشته بود امّا خودِ او دست و پا زد
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم غزل مدح امام حسین علیه السلام پرورش یافته یِ دامَن زهراست حسین قبله گاه دل ما قبلـه یِ دلهاست حسین آسمان سینه زن روضه یِ ارباب من است نغمه یِ عرش همین است چه آقاست حسین پسرِ فاطـمه و وارث سـردار حـُنـِین شاه عشق و کـَرم و جوُد و تولّاست حسین زائر کـرب و بلایش شب جمـعه مادر همه یِ هستی این عاشق و شیداست حسین اُسوه یِ عـزّت و ایثار و فـداکاری بود وَجهی از ذات خدا بنده یِ یکتاست حسین نَشِـیندم که براند اَحـَدی را هرگـز چشم امّید من و اهل دو دنیاست حسین حرمش جنةُ الاعلای دل عشـّاق است ضربِ آهنگ تپش های دل ماست حسین کـربلا چشـم به راه فـرج دلـدارم بهترین جادّه تا وصل و تماشاست حسین
🏴 اشعار __________ با سر نیزه تنت را چه به هم ریخته اند ذره ذره بدنت را چه به هم ریخته اند سنگها روی لب خشک تو جا خوش کردند این عقیق یمنت را چه به هم ریخته اند وسط معرکه ای رفتی و گیر افتادی سر فرصت بدنت را چه به هم ریخته اند تابه حالا نشده بود جوابم ندهی وای بر من دهنت را چه به هم ریخته اند چشم من تار شده به چه مداواش کنم یوسفم پیرهنت را چه به هم ریخته اند عمه ات آمده تا دست به معجر ببرد پدر بی کفنت را چه به هم ریخته اند ابروان تو حسینی ست و چشمت حسنی ست این حسین و حسنت را چه به هم ریخته اند 🔸شاعر: ــــــــــــــــــ «کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم» @babollharam
🏴 اشعار ______ چگونه جمع کند پاره‌های جانش را؟ به خیمه‌ها برساند تن جوانش را شکفت روی لبانش: علی عَلَی الدنیا... همین که غرق به خون دید پهلوانش را علی، همان که جهان محو در شمایل اوست ندیده هیچ‌کجا، هیچ‌کس نشانش را همان که در شب میلاد او پدر فهمید پیمبر آمده زیبا کند جهانش را به آن‌که تشنۀ معنای «قاب قوسَین» است بگو نظاره کند ابروی کمانش را میان سجده خدا را فقط صدا می‌زد، جهان کفر، اگر می‌شنید اذانش را چقدر زخم مصور، چقدر مصرع سرخ خبر دهید جوانان نوحه‌خوانش را به هر طرف که نظر کرد اکبرش را دید خبر دهید ندارد دگر توانش را... به خیمه آمدن او دوباره ممکن نیست نگیرد عمه اگر زیر بازوانش را 🔸شاعر: ــــــــــــــــــ «کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم» @babollharam