eitaa logo
کتیبه و پرچم باب الحرم
10.1هزار دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
48 ویدیو
568 فایل
🔸فروشگاه باب الحرم↶ @babolharam_shop ثبت سفارش 👇 @babolharam_shop_admin شماره تماس: 📞09052226697 ☎️ 02155970902 ☎️ 02155970903 👈زیر نظر گروه جهادی باب الحرم و کانال متن روضه 🆔 @babolharam_net آدرس: شهرری خیابان آستانه نبش کوچه شهید رجبی پلاک 50
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حضرت ابوالفضل چگونه وصف کنم یک جهان شجاعت را چگونه نقش زنم چشمه ی عبادت را چگونه ثبت کنم لحظه های طاعت را چگونه رسم کنم راه رسم غیرت را اگر تمام ادیبان زتو قلم بزنند به اذن حیدر کرار از تو دم بزنند تویی که برهمه ی خلق مقتدا هستی توی که درادب و فضل منتها هستی تویی که قوت بازوی مرتضی هستی تویی که ساقی و سقای کربلا هستی وزیر کشور عشقی و شاه علقمه ای تو نورچشم علی و عزیز فاطمه ای کیم من آن که شدم ریزه خوار احسانت کیم من آنکه که همیشه اسیر وحیرانت کیم من آنکه کنم جان خویش قربانت کیم من آنکه که بود دست من به دامنت حوائج همه ی خلق را روا کردی مرا زبدو تولد شما دعا کردی گدای کوی توام بی پناه آمده ام به شوق دیدن نیمه نگاه آمده ام به خاکبوسی تو سر به راه آمده ام دلم شکسته ببین روسیاه آمده ام بیا و روز قیامت مرا شفاعت کن دوباره مثل همیشه بیا عنایت کن دلم هوای تو کرده هوای آن حرمت هوای سینه زنی زیر بیرق و علمت هوای روضه آن دست و بازوی قلمت چو شمع آب شوم از گدازه های غمت به قفل بسته دل ها فقط کلید تویی شفیع محشری و بر همه امید تویی عمود خیمه ی زینب چرا شکسته شدی چو فرق خونی حیدر زهم گسسته شدی چنان خسوف قمر، باز بازو بسته شدی زغصه های مدینه تو زار و خسته شدی زند شراره به قلبم صدای غمگینت ببین که فاطمه آمد کنار بالینت مشهدی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ماه عشق است ماه عشّاق است ماه دل‌های مست و مشتاق است در میخانهٔ کرم شد باز الدخیل این حریمِ رزاق است ریزه‌خوارش فقط نه اهل زمین جرعه‌نوشش تمام آفاق است بی‌حساب است فضل این ساقی شب جود و سخا و انفاق است بین دل‌های بیدلان امشب با سر زلفِ یار میثاق است «قبره فی قلوب من والاه» حرمش قبله‌گاه عشّاق است ماه شعبان رسید! ماه سه ماه کربلا می‌رویم! بسم الله السلام ای پناه مُلک و مکان در یدِ قدرتت عنان جهان رفته قنداقه‌ات به عرش خدا تشنهٔ پای‌بوسی‌ات همگان در طوافت قیامتی شده است می‌رسد هر فرشته با هیجان پَر قنداقهٔ تو می‌بخشد پر و بالی به فطرس نگران از سرانگشت پاک مصطفوی جرعه جرعه بنوش شیرهٔ جان خواند جدّت «حسینُ منّی» را «وَ أنا مِن حسین» را تو بخوان با تو جود و شجاعت نبوی‌ست ای شکوه حماسه‌های عیان در نمازت شبیه فاطمه‌ای بین میدان علی‌ست جلوه‌کنان چشم‌های تو مرز خوف و رجاست قَهر و مِهر تو آتش است و امان رحمت محض! یا ابا الأیتام! پدری کن برای عالمیان ای که آقایی تو بی‌حد است باز ما را به کربلا برسان شب جمعه شمیم سیب حرم منتشر می‌شود کران به کران روضه‌هایت بهشت اهل ولاست چشم ما چشمه‌های کوثر آن «وَ مِنَ الماءِ کُلَّ شَیءٍ حَی» اشک‌ها از غمت همیشه روان السلام ای شهید روز دهم السلام ای امام تشنه‌لبان تا ابد در فراز، پرچم توست خون سرخت همیشه در جَرَیان کربلای تو از ازل بوده‌‌ست مبدأ حرکت زمین و زمان شب سوم رسیده‌ای، ای ماه السلام علیکَ ثارالله السلام ای نگین عرش برین سروِ بالا بلند اُم بنین جذبه‌های نگاه هاشمی‌ات ماه را می‌کشد به سوی زمین عبد صالح! مُواسِیاً لله! پدر فضل! روح حق و یقین! به حضورت گشوده دست، فلک به قدوم تو سوده عرش، جبین وقت هوهوی ذوالفقار علی‌ست به روی مرکب حماسه نشین می‌شود با اشارهٔ‌ تو دو نیم هر کسی آید از یسار و یمین زینبت «إن یکاد» می‌خواند آسمان محو هیبت تو! ببین کاشف الکرب اهل‌بیت نبی! بازوان تواند حصن حصین ماه من! بازوی رشید تو را که برافراشته‌ست بیرق دین ـ زده بوسه علی به گریه چنان چیده از آن حسین بوسه چنین سائلان تو بی‌شمارند و ... گوشه چشمی به ما! بس است همین شب جود و کرامت و بذل است شب چارم شب اباالفضل است السلام ای حقیقت جاری روح تقوا و زهد و بیداری سید السّاجدینِ شهر رسول عبد مسکینِ حضرت باری روزهایت مجاهدت، ایثار نیمه‌شب‌هات بخشش و یاری در مناجاتت ای صحیفهٔ نور آیه آیه زبور می‌باری همه مجذوب ربّنای تواند محوِ این سِیْر و این سبک‌باری گوش کن این صدای داوود است که به شوق تو می‌شود قاری پا برهنه به حجّ که می‌آیی کعبه را هم به وجد می‌آری خطبه‌های تو تیغِ برّانند ثانی حیدری و کرّاری در مصاف تو سهم دشمن تو چیست غیر از مذلّت و خواری وارث عزت و سخای حسین ای که بعد از عمو، علمداری به محبان خود نظر فرما بیشتر موقع گرفتاری رو سیاهی من گذشت از حدّ تو برایم مگر کنی کاری در نماز شبت دعایم کن تو عزیزی تو آبروداری دلم از بند هر غم آزاد است شافع من امام سجاد است
دریای عشق همدم ساحل نمی شود بی نُقل یار گرمی محفل نمی شود بیدل شدن طریقه ی عشاق کربلاست هر آدمی که عاشق و بی دل نمی شود ای ساقی حسین سرم زیر پای توست هر که تو را شناخت که عاقل نمی شود از کودکی به پای امامت نشسته ای بی خود کسی خدای فضائل نمی شود ساقی خانواده علمدار بی نظیر کرب و بلا بدون تو کامل نمی شود بعد از تو انعکاس حسین بن فاطمه دیگر کسی حسین شمایل نمی شود روز ازل که نام تو را جار می زدند نقش مرا به نام علمدار می زدند داری دل ترک زده را بند می زنی با زلف ماه فاطمه پیوند می زنی بالا بلند عشق،تو با خاک پای خود طعنه به ارتفاع دماوند می زنی پیشانی تو قبله ی خورشید می شود وقتی به نام فاطمه سربند می زنی وقتی میان ابروی خود می زنی گره آتش به آسمان خداوند می زنی معلوم می شود غضبت برطرف شده با دیدن رقیه که لبخند می زنی خود را به آب و آتش صحرای کربلا تا اهل خیمه تشنه نباشند می زنی مثل همیشه در دل صحرا الم بزن حس غرور زینب کبری الم بزن @babollharam
باز انگار جهان حادثه در سر دارد شهر یثرب سبدی یاس معطر دارد جبرئیل است که تکبیر مکرر دارد کودکی آمده که هیبت حیدر دارد چه جمالی چه کمالی چه قد وبالایی ماه مجنون و تو لیلا تر از لیلایی وصف اوصاف تو از عقل فراتر باشد چون که مدح تو فقط کار برادر باشد عاشق آن است که آیینه دلبر باشد یعنی عباس خودش یک تنه حیدر باشد تیر ما گر بخورد کنج هدف خوب تر است کربلایی شدن از راه نجف خوب تر است آمدی با دل دریا که تو دریا باشی آمدی نور دل حضرت مولا باشی میر و سردار و پناه دل آقا باشی تا که بر تشنه لبان حضرت سقا باشی یاد دادی به همه شیوه ی جانبازی را از تو آموخته ام غیرت و سربازی را راهی علقمه سقا شده ماشاالله دشت در دشت چه غوغا شده ماشاالله جنگ خیبر شده٬مولا شده٬ماشاالله بیش از پیش چه زیبا شده ماشاالله تیغ می راند و تکبیر اباعبدالله ذکر لاحول ولا قوة الا بالله چراغ زاده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گرچه سرگرمِ کسب و کارش بود نان خورِ رزق کار و بارش بود او که با عالمِ خودش می‌ساخت روز و شب با غمِ خودش می‌ساخت آری این مرد، ارمنی بود و داستانش شنیدنی بود و سر او گرمِ کارگاهش بود گرچه او معتقد به راهش بود سال‌ها هرچه او به دست آورد خرج بیماری عزیزش کرد سرِ شب تا به خانه بر می‌گشت دردهایش شبانه بر می‌گشت غرق اندوهِ همسرش بود و پسرش بین بسترش بود و چشم را رود نیل می‌بیند پسرش را علیل می‌بیند نه دگر ناز می‌کند این گُل نه زبان باز می‌کند این گُل به امیدش چه روز و شب‌ها رفت هر طرف بر درِ مطب‌ها رفت به مریضش فقط حواسش بود خواهشش بود التماسش بود ولی افسوس غم عذابش کرد رفت بر هر دری جوابش کرد ناگهان بغضِ سال‌ها وا شد چشم‌هایش هجومِ دریا شد هق هقِ بی امان، امانش بُرد عاقبت دردها توانش بُرد مدِّ چشمش به آسمان می‌خورد شانه‌هایش فقط تکان می‌خورد کاش با هیچ کس چنین نشود مردی اینقدر شرمگین نشود چه جوابی به همسرش بدهد؟ چه امیدی به دخترش بدهد؟ گفت با زخمِ این جگر چه کنم گفت با خود که بی پسر چه کنم خویش را کنج خانه‌اش حِس کرد دستی آنجا به شانه‌اش حِس کرد یک نفر گفت غم اگر سخت است گرچه بیماریِ پسر سخت است غم اگر سخت‌تر ز الماس است کارِ عالَم به دست عباس است هرکه از درد بود جان به لبش دست خالی نرفته از مطبش گفت با او که کو کجا برویم؟ گفت باید به کربلا برویم نام او جانِ تازه‌اش بخشید تازه جان بر جنازه‌اش بخشید بار خود را گرفت بر دوشش پسرش بود بینِ آغوشش ناگهان بی اراده راهی شد همره خانواده راهی شد رفت...با آه و اشک، کرببلا رفت میدانِ مشک کرببلا چه هوایی در آن غروبی داشت سر به آن درب‌های چوبی داشت همه با احترام می‌رفتند همه غرق سلام می‌رفتند گرچه او خواهشی فراوان داشت حس آرامشی فراوان داشت نذرهایش شنیدنی بودو ارمنی بود و دیدنی بودو بِین زُوّارِ بی قرارِ ضریح با پسر رفت تا کنارِ ضریح یک نفر الدخیل می‌گوید یک نفر یا کفیل می‌گوید یابنَ حبل‌ُالمتین کسی می‌گفت یا‌بنَ ام‌ُالبنین کسی می‌گفت با مریض و علیل آنجا رفت تا ضریحِ بلندِ آقا رفت تا که می‌خواست شرح حال کند قبل از آنیکه او سؤال کند پسرش را که دید غوغا کرد پسرش حرف زد، زبان وا کرد در کنار ضریح جایش بود باورش نیست روی پایش بود یک مسیحی دوباره درمان شد ارمنی آمد و مسلمان شد محترم رفت و محترم برگشت ساعتی بعد از حرم برگشت رفت تا خانه‌ی پُر از یاسش رفت او با امیرعباسش
عالم از نور ولایت منجلی است جشن میلاد حسین بن علی است ای امیر و سید و مولا حسین روز میلادت مبارک یا حسین یا حسین ای میوه قلب رسول نازنین فرزند زهرای بتول ای امیرالمومنین را نور عین مجتبی را جانشینی یا حسین یا حسین ای آبروی کائنات ای که باشد یاد تو رمز نجات گفت پیغمبر که ای جان بهشت سروری تو بر جوانان بهشت آن حدیثی که به جانم خوش نشست نص پیغمبر حسینٌ منّی است با ملائک همنشینی یا حسین حجت حق در زمینی یا حسین فطرس از نور تو بال و پر گرفت با نگاهت زندگی از سر گرفت دست لطفت را بکش روی سرم مثل فطرس سوخته بال و پرم ای که تو هستی امیر عالمین ناخدای کشتی دل یا حسین ای به قربان تو و ایثار تو عقل حیران مانده اندر کار تو کربلای تو پناه عاشقان سوی تو خیره نگاه عاشقان بهر من هم کن دعایی یا حسین تا که باشم کربلایی یا حسین هرکسی که کربلایی می شود بهر دین حق فدایی می شود کربلایی یعنی آن دلداده ای که بگیرد دست هر افتاده ای شور عاشورای تو الگوی ماست نهضت ما ریشه اش کرب و بلاست رهبر ما را خودت یاری نما نهضت ما را نگهداری نما سرور کل شهیدان یا حسین ای که هستی مرد میدان یا حسین حاج قاسم پیرو راه تو بود خادمِ صدّیق درگاه تو بود او که عمری لحظه ها را می شمرد عاقبت در راه عشقت جان سپرد هر که در عشق شما فانی شود عاقبت مثل سلیمانی شود @babollharam
ادب را حد اعلا میپسندد قدم را پشت بابا میپسندد ببین بالا بلند کربلا را خودش پایین پارا میپسندد
کیستی ای که چنین بویِ علی را داری روی چشمان خود اَبرویِ علی را داری پرده مَنداز کمی مانده تو را سجده کنیم بسکه در خویش سر و روی علی را داری در قنوتِ تو رسیدیم  و مسلمان گشتیم واژه واژه اثرِ هویِ علی را داری بینِ سجاده‌ی تو عشق نفَس می‌گیرد شاخه‌ای از گلِ شب‌بوی علی را داری هر سرِ موی مرا با تو هزاران کار است*  که تو عطرِ سرِ گیسوی علی را داری نخِ تسبیحِ تو ما را به خداوند رساند ای که در قُرب  هیاهویِ علی را داری کاش یکبار به خیبر بروی تا گویند چشمِ بد دور که بازوی علی را داری ما در این معجزه تصویرِ علی را دیدم آمدی و همه تکثیرِ علی را دیدیم اِذن اگر بود به شمشیر نشان می‌دادی دشت را با دَمِ تکبیر تکان می‌دادی اِذن اگر بود علی را به اُحد می‌دیدند وقت تفریح به میدان هیجان می‌دادی یا حسن می‌شدی و قلبِ جمل می‌لرزید بر رگِ خشکِ شجاعت ضربان می‌دادی اِذن اگر بود به هنگامِ علمداریِ خویش با دَمِ تیغ چه حالی به یَلان می‌دادی تو بنا نیست بجنگی که ببینند که بر..‌. ...ملک‌الموت در این معرکه جان می‌دادی تا رسد بر تو و تا رَدِ تو را گُم نکند صبر می‌کردی و بر مرگ امان می‌دادی گرچه تیغی نزدی  جامع‌الاضدادِ  زمین درسِ مردی و شرافت به جهان می‌دادی در مناجاتِ تو شمشیرِ علی را دیدیم با تو الطافِ نفس‌گیرِ علی را دیدیم من که از خاکِ خراباتِ توام بسم‌الله سائلِ کوچه‌ی خیراتِ توام بسم‌الله که ابوحمزه شوم تا سحرت درک کنم آمدم بر سرِ میقات توام بسم‌الله یا سعید ابن جُبَیرَت بشوم داد زنم جرعه‌ای تشنه‌ی آیاتِ توام بسم‌الله روزیِ ماتَ سعیدا عاشَ سعیداً با توست چشم بر زلفِ عنایات توام بسم‌الله گرچه پنهان زِ همه  خادمِ حجاج شدی کعبه‌ای رو به ملاقاتّ توام بسم‌الله که مرا اهل فیوضاتِ خداوند کنی سالها پایِ مناجات توام بسم‌الله مُصحفِ فاطمه را مُصحفِ تو معنی کرد با صحیفه همه شب مات توام بسم‌الله خط به خط پیش تو تعبیرِ علی را دیدیم سال‌ها اشکِ سرازیرِ علی را دیدیم سحرِ فاطمه ما را به سحر برگردان  سمتِ سجاده‌ی خود بارِ دگر برگردان چشمِ شوریده‌ی ما را تو به دریا برسان چشمِ خود را سوی ما نیم نظر برگردان خاکِ ما خوده تَرَک حضرت باران دریاب نخلِ خشکیده‌ی ما را به ثمر برگردان یک نفَس آه بکش تا که بسوزیم از آه باز این سوزِ جگر را به جگر برگردان از درِ خیمه صدایت چقدر بی‌جان است ای خداوندِ قضا زود قَدَر برگردان عمه می‌گفت که رحمی ، پسرِ سعد ببین او که اُفتاده زمین  تیغ و تبر برگردان گفت با شمر سنان بوسه به حنجر زده‌اند پیکرش را تو بیا  سمتِ دگر برگردان آه بیمارِ حرم  اینهمه از حال نرو با عصا خاطرِ زهرا سویِ گودال نرو @babollharam
دریای عشق همدم ساحل نمی شود بی نُقل یار گرمی محفل نمی شود بیدل شدن طریقه ی عشاق کربلاست هر آدمی که عاشق و بی دل نمی شود ای ساقی حسین سرم زیر پای توست هر که تو را شناخت که عاقل نمی شود از کودکی به پای امامت نشسته ای بی خود کسی خدای فضائل نمی شود ساقی خانواده علمدار بی نظیر کرب و بلا بدون تو کامل نمی شود بعد از تو انعکاس حسین بن فاطمه دیگر کسی حسین شمایل نمی شود روز ازل که نام تو را جار می زدند نقش مرا به نام علمدار می زدند داری دل ترک زده را بند می زنی با زلف ماه فاطمه پیوند می زنی بالا بلند عشق،تو با خاک پای خود طعنه به ارتفاع دماوند می زنی پیشانی تو قبله ی خورشید می شود وقتی به نام فاطمه سربند می زنی وقتی میان ابروی خود می زنی گره آتش به آسمان خداوند می زنی معلوم می شود غضبت برطرف شده با دیدن رقیه که لبخند می زنی خود را به آب و آتش صحرای کربلا تا اهل خیمه تشنه نباشند می زنی مثل همیشه در دل صحرا الم بزن حس غرور زینب کبری الم بزن @babollharam
ناز دستان تو را دستان زهرا می‌کِشند آش نذری تو را هم ارمنی‌ها می‌کِشند در جوارت منتِ بیچاره‌ها را می‌کِشند دل ، ابالفضلی نمی‌ماند برایش ماتمی یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی مَشک وقتی می‌چکد تقدیر می‌ریزد بِهم دست وقتی نیست در تَن شیر می‌ریزد بِهم حق بده این چشها را تیر می‌ریزد بِهَم دختران را بعدِ تو زنجیر می‌ریزد بِهَم بر زمین اُفتاده‌ای بد جور آقا درهَمی... یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی @babollharam
اين دشت نديده است بهاراني از اين دست بر سينه خود نم نم باراني از اين دست از كوه بپرسيد چه آمد به سر ماه در ساحل امواج خروشاني از اين دست بر پهنه اين خاك عطشناك وزيده است ناگفته نماند كه چه طوفاني از اين دست با تير تو را بدرقه كردند كه باشد بر سفره چشمان تو مهماني از اين دست بين الحرميني شد و در عرش درخشيد هر جا كه كشيدند خياباني از اين دست تاريخ نگاران همه گشتند و نديدند بر صفحه تاريخ شهيداني از اين دست از موي پريشان تو الهام گرفتيم يك عمر در اشعار پريشاني از اين دست وقتي كه سلاطين جهان تشنه اينند تا دست بگيرند به داماني از اين دست ما بين دو دست تو چرا فاصله افتاد اين قصه چرا داشته پاياني از اين دست @babollharam
دوم علی و خامس اهل بکا شده عمرش تمام غرق سجود و دعا شده او صاحب صحیفه ،چهارم امام عشق روشنگر حقایق کرب و بلا شده شاید بدون زائر و صحن و سرا ،بقیع در احترام اوست که دارالشفا شده شد افتخار مردم ایران که مادرش ایرانی است و همسر خون خدا شده با او بشر به معرفت و حق رسیده است تا با شکوه «خمس عشر» آشنا شده او هم کریم مثل کریمان دیگر است خاک از نگاه اهل کرم کیمیا شده @babollharam
عمری شدم غلام غلامان ساجدین هستم چو دشت تشنه‌ی باران ساجدین حیرت زده بپای غم تونشسته ایم یعقوب شد مفسر ایمان ساجدین عمری برای نام توگریان ومضطرم افلاکیان اسیر نمکدان ساجدین مارا اسیر ناز نگاهت نموده ای چندین امام گشته نگهبان ساجدین مضمون عشق عالم هستی فقط تویی شدعرشیان محقق دیوان ساجدین (مجنون)هوای مستی پیمانه کرده است شد معتکف به آیه‌ی قرآن ساجدین @babollharam
و بی مقدمه با رخصت از جناب قمر نوشتم اول خط سیدی علی اکبر خدا به حضرت ارباب هدیه داد پسر خوشابه حال پسر یا خوشا به حال پدر خوشا به حال هرآنکس که نام خادم داشت علی رسید،جهان شاهزاده لازم داشت و جلوه کرد در عالم علی دوباره علی که برد نام علی را به هر مناره علی علیست وارث والایی و وقار علی به دست اوست برازنده... ذوالفقار علی حسین بر لبش الله اکبر آورده خدا برای جهان باز حیدر آورده به سینه مُهر(( انا فاطمی نسب )) دارد زمان زمان تبراست، پس غضب دارد به انتقام،سر از دشمنان طلب دارد همیشه نعره ی یا فارس العرب دارد... علی کنار ابالفضل مثل جان و تن اند بگو که جمع ابالقاسم و ابالحسن اند اگرچه عالم و آدم به شوکتش رو زد اگرچه هیبت عباس هم دم از او زد قدش به قامت افلاک اگرچه پهلو زد ولی مقابل زینب همیشه زانو زد حسین گفت که بی او دلم شفیق نداشت اگر نبود...، علمدارمن رفیق نداشت میان کرببلا خواست تا نشان بدهد_ _علی شده ، که برای حسین جان بدهد چرا بهانه به دست حرامیان بدهد نخواست تا به امان نامه ها امان بدهد نظام لشکر خودکامه را به هم می زد همین که دور و بر خیمه ها قدم می زد @babollharam 
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
با هر نفسی که رفت و آمد صلوات دل در دم و بازدم صدا زد صلوات در هر صلوات دو محمد(ص) داریم بر خاتم انبیاء مجدد صلوات در محفل عاشقان به جای کلمات ریزد ز لبان شاعران نقل و نبات عید است دهان خویش را شیرین کن بر خاتم انبیاء محمد(ص) صلوات هم چشمهٔ کوثر است، هم آب حیات هم قند مکرر است، هم حب نبات در بارش چشم و گردش تسبیحش بر خاتم انبیاء محمد(ص) صلوات گفتی که مرا دوست نداری، صلوات پا بر سر چشمم نگذاری، صلوات من عاشق «نه» گفتن مرموز توام چشم تو اشاره کرد آری صلوات کوتاه بیا عمر سرآمد، صلوات تو خوب دو عالمی و من بد، صلوات از اول اختلاف ما بیخود بود بر خاتم انبیاء محمد(ص) صلوات چون بود همیشه در سرشتم صلوات در حکم قصاص او نوشتم صلوات تا پای قسم به دوست آمد به میان از خون عزیز خود گذشتم، صلوات پشت در بسته ایم و چاره صلوات از داخل خانه شد اشاره صلوات این صاحب خانه عاشق نام کسی ست در باز اگر نشد، دوباره صلوات افسرده اگر شدی برادر صلوات هر وقت دلت گرفت خواهر صلوات روح پدرم شاد که می گفت به ما هر روز نثار روح مادر صلوات آنگاه که جانم به لب آمد صلوات آن لحظه که مرغ روح پر زد صلوات در روز جزا که سر برآرم از خاک بر خاتم انبیاء محمد صلوات گفتند چه ها کردی!؟ گفتم صلوات دنبال چه می گردی!؟ گفتم صلوات در بهت شب اول قبرم منکر فرمود چه آوردی!؟ گفتم صلوات در بستر احتضار در حال ممات مادر به نسیم رحمتی یافت نجات گفتم که چگونه جان به در بردی!؟ گفت: نذر صلوات، آه نذر صلوات در سختی روزگار و قحطی امید آن گاه که هیچ کس به دادت نرسید وقتی همه درها به رویت بسته شدند ذکر صلوات می شود شاه کلید سرزنده منم، من که به هنگام ممات نوشیده ام از چشم شما آب حیات در چهره‌ی چارده علی(ع) نور سلام بر چشم چهارده محمد (ص) صلوات @babollharam
علیه‌_السلام الا که نور و صفا آفتاب از تو گرفت ستاره سرعت سِیْر و شتاب از تو گرفت به جلوه‌های جمال تو ماه خیره شده‌ست شکوه وحی در آیینه‌ات ذخیره شده‌ست تو عطر گلشن یاسین، شکوفهٔ یاسی تو با پیامبر عشق، «اَشبَهُ النّاسی» نگاه گرم تو باغ بنفشه‌کاری بود در آبشار صدای تو، وحی جاری بود کسی به جز تو کجا حُسنِ مهرپرور داشت ملاحتی که تو داری فقط پیمبر داشت... الا که سروِ خرامان‌تر از تو، باغ ندید کسی که روی تو را دید، درد و داغ ندید تو بازتاب سپهر چهار معصومی تو سایه‌پرور مهر چهار معصومی تجلّیات یقینت به اوج می‌زد اوج امید در دل و جان تو موج می‌زد موج ظهور و جلوهٔ ایمان مطلق از تو خوش است ترنم «اَوَلَسنا عَلَی الحَق» از تو خوش است همین که منطق تو منطق رسول خداست حساب حُسن تو از دیگران همیشه جداست بلاغت از سخنت می‌چکد، گلاب صفت و گرمی از نفست خیزد، آفتاب صفت کسی به کوی وفا چون تو راست قامت نیست که قامتی که تو داری کم از قیامت نیست حسین محو تماشای راه رفتن توست مرو که خون تماشاییان به گردن توست... الا که گردش تو در مدار حق‌طلبی‌ست تو زمزمی و جهان در کمال تشنه‌لبی‌ست تبارک اللَّه از آن خلقت پیمبروار که حسن خلق تو آیینهٔ خصال نبی‌ست بگو جمال جمیل تو را نگاه کند کسی که عاشق روی پیمبر عربی‌ست شجاعت تو علی‌گونه بود روز نبرد شهامت تو نشانِ نماز نیمه‌شبی‌ست به عزت تو و گل‌های کربلا سوگند که خال کنج لبت مُهر هاشمی نَسبی‌ست «هزار مرتبه شُستم دهان به مشک و گلاب هنوز نام تو بردن نشان بی‌ادبی‌ست» قسم به آینه‌ها نور مشرقینی تو سفیر عشق، علی اکبر حسینی تو
علیه‌_السلام آفتابی کز تجلی بی‌قرینش یافتم در فلک می‌جُستم اما در زمینش یافتم ماه من تا پرده از رخسار نورانی گشود مهر را شرمندۀ نور جبینش یافتم... این محمد صورت و سیرت، علی اکبر است آن‌که حق را در جمال نازنینش یافتم... گرچه نامش در شمار چارده معصوم نیست لیک در انگشتر عصمت نگینش یافتم در وجاهت در بلاغت در ملاحت در کمال یادگار رحمة للعالمینش یافتم در شجاعت چون علی و در سخاوت چون حسن در عبادت همچو زین العابدینش یافتم... در مسیر کربلا کز «لا نُبالی» گل فشاند پای تا سر عشق و سر تا پا یقینش یافتم... شد روان بر رزم و با او شد روان روح حسین این حقیقت در وداع آخرینش یافتم من که سرتا پا گناهم دست حاجت می‌برم، در حضورش؛ چون شفیع المذنبینش یافتم
_علیه‌_ا‌لسلام فروغ چهرۀ خوبان، شعاع طلعت توست کمال حُسن تو، مدیون این ملاحت توست به خَلق و خُلقِ رسول و به منطقِ نبوی فزون‌تر از همه کس، در جهان شباهت توست از این شباهت بی‌حد، در اشتباه افتند که این ولادت طاهاست، یا ولادت توست... ز احمد و ز حسین و، ز حیدر و زهرا نشانه‌ای به سراپای سرو قامت توست به پیکر تو مجسم، لطافت روح است عجب بُوَد که در این خاکدان، اقامت توست نگاه مهر تو، غارتگر دل پدر است عیان به چشم سیاهت، غم شهادت توست... عجب نباشد اگر، بر «حسان» کنی احسان که لطف و مرحمت بی‌شمار خصلت توست 📝 (حسان)