بسم الله
🔵پیامدهای افزایش مالیات در وضعیت بد اقتصادی
وَ لْيَكُنْ نَظَرُكَ فِي عِمَارَةِ الْأَرْضِ أَبْلَغَ مِنْ نَظَرِكَ فِي اسْتِجْلَابِ الْخَرَاجِ لِأَنَّ ذَلِكَ لَا يُدْرَكُ إِلَّا بِالْعِمَارَةِ وَ مَنْ طَلَبَ الْخَرَاجَ بِغَيْرِ عِمَارَةٍ أَخْرَبَ الْبِلَادَ وَ أَهْلَكَ الْعِبَادَ وَ لَمْ يَسْتَقِمْ أَمْرُهُ إِلَّا قَلِيلًا #نامه_53 نهج البلاغه
بیش از آنکه در اندیشه اخذ مالیات باشی باید در اندیشه آباد کردن سرزمینها باشی چرا که مالیات به دست نمیآید مگر در برابر آباد کردن سرزمینها. و حاکمی که بدون آباد کردن سرزمینها از مردم مالیات بستاند هم شهرها را ویران میکند و هم بندگان خدا را نابود میکند و هم حاکمیتش دوامی نخواهد آورد.
✍️حاکمیتی که بین «خدماترسانی به مردم» و «#مالیات گرفتن از آنان» تناسب برقرار نکند، به سه مشکل مبتلا خواهد شد:
1. ویرانی سرزمینها
2. نابودی مردم
3. کاهش عمر #حکومت
#با_معارف_نهج،شماره 150
https://eitaa.com/banahjolbalaghe
بسم الله
🔵#شجاعت_امام_سجاد علیه السلام
ابن مرجانه وقتی دید اسم امام سجاد نیز علی است از ایشان پرسید: «مگر علی آن برادرت نبود که خدا او را در کربلا کشت؟!» امام سجاد علیه السلام ابتدا به او فرمودند که برادرشان را خدا نکشته بلکه ستمپیشگان کشتهاند اما وقتی ابن مرجانه بر سخن خود اصرار ورزید امام (ع) در پاسخ به وی این جملهی قرآن را تلاوت کردند که: «اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِها» (الزمر : 42). ابن مرجانه با شنیدن این جمله چنان از کوره در رفت که بیدرنگ فرمان قتل امام سجاد (ع) را صادر کرد و اگر ارادهی الاهی شجاعت بیبدیل حضرت زینب (س) را بهنگام به هنگامه نمیکشاند امام سجاد (ع) نیز به شهادت میرسیدند(تاريخ الطبري، ج5، ص:458)!
✅اینک جای این پرسش است که ابن مرجانه از چه چیزی عصبانی شده است؟!
برای فهم این نکته باید به دو چیز توجه کرد: یکی زمینه صدور این سخن امام سجاد علیه السلام و دیگری معنای دقیق آیه قرائت شده.
🔸توجه به زمینهي صدور سخن امام نشان میدهد که سخن امام (ع) در شرایطی صادر شده که دشمن، شهیدان کربلا و بازماندگان آنان را افرادی خارج از دین و بیمبالات به آیین اسلام و در مقابل، خود را مجاهدی دیندار معرفی کرده است. علاوه بر این برای این که تأثیرگذاری سخن امام را در کوفه به صفر برساند علی (ع) و خاندان او را از پیش در بین مردم کوفه کذّاب معرفی کرده است.
در چنین فضایی اولا باید امام سجاد (ع) اعتماد مردم را به صداقت خود جلب میکردند تا تهمت کاذب بودن را نقش بر آب کرده باشند، ثانیا باید نشان میدادند که از دین خارج نشده اند و ثالثاً باید برای مردم کوفه ثابت میکردند که این مدعیانِ دیانت چون از اصل دینداری که کتاب خدا است بیخبرند (و بر خلاف آن سخن میگویند) مسلماننمایان کاذبی بیش نیستند.
🔸از نظر معنای آیه نیز باید توجه کرد که در این آیه (الله یتوفی الانفس حین موتها) اولا مُردن به خود انسان اسناد داده شده بود (موتها)، ثانیا کشتن انسان به خداوند اسناد داده نشده بلکه فقط گرفتن جان میتی که [به سبب هر عامل دیگری] در زمان موت خویش به سر میبَرَد به خدا نسبت داده شده است.
👈بنابراین امام (ع) با تلاوت این آیه به این معانی اشاره کرده بودند:
1️⃣به ابن مرجانه فهماندند که خدا انسانها را نمیکشد بلکه فقط روحشان را [که به سبب هر عامل کشندهای در حال مفارقت از کالبدشان است] برمیگیرد! در نتیجه این سخن او که قتل انسانها را به خدا نسبت میدهد اشتباه است.
2️⃣به دیگر شنوندگان فهماندند که ابن مرجانه نه تنها دربارهی مرگ و زندگیِ انسانها سخن نادرستی زده بلکه این کسی که مدعی مسلمانی است در بنیادیترین مسائل (مرگ و زندگی) به وضوح اعتقادات ضدقرآنی دارد.
3️⃣امام ع کاری کردند که همه بدانند دیدگاه امام سجاد نه تنها درست است بلکه مبتنی بر آیات قرآن نیز هست.
4️⃣به شنوندگان فهماندند که مسلمان واقعی امام است که معارفش را از قرآن کریم اخذ میکند نه مدعیانی که از معارف قرآنی بیخبرند.
5️⃣با تمسک اعتماد برانگیز به کتاب الاهی، قداست مقام ایشان چنان آشکار شد که دیگر وصلهی کاذب بودن به آن مقام قدسی نمیچسبید.
این شجاعت بینظیر بود که در آن #جنگ_سرد توانست #ابن_مرجانه را این چنین مستأصل بکند.
#مناسبتی شماره 29
#امام_سجاد ع
https://telegram.me/banahjolbalaghe
https://eitaa.com/banahjolbalaghe
بسم الله
با زیبایی های نهج
◀️خفتگانِ بیدار...❗️
#خطبه_۱۰۸ :
مَا لِي أَرَاكُمْ ... أَيْقَاظاً نُوَّماً وَ شُهُوداً غُيَّباً وَ نَاظِرَةً عَمْيَاءَ وَ سَامِعَةً صَمَّاءَ وَ نَاطِقَةً بَكْمَاءَ...
[ ای مردم کوفه ] مرا چه شده که شما را بیدارانی خفته، حاضرانی غایب، بینندگانی نابینا، شنوندگانی کَر می بینم!
🌹عناصر زیبایی شناختی :
1️⃣ پارادوکس:
در اینجا حضرت، مخاطبان خودشان را در عین بیداری خفته خواندهاند. انتساب خفتگی «نوّم» به شخصی که او را بیدار «ایقاظ» میدانیم، باعث میشود کلمه «ایقاظ» خودش با خودش تضاد پیدا کند (خودنقضگری= پارادوکس). این آرایه که به این شکل در علم #بدیع مطرح نشده یکی از جنبههای زیبایی شناختی است که در نقد ادبی از آن سخن به میان میآید. #پارادوکس، افزون بر زیبایی، موجب میشود مخاطب به فکر فرو رود. همین اتفاق در تعبیر «شُهُوداً غُيَّباً» و تعبیر «نَاظِرَةً عَمْيَاء» و تعبیر «سَامِعَةً صَمَّاء» و «نَاطِقَةً بَكْمَاء» نیز رخ داده است.
2️⃣ #مجاز(#استعاره)
کسی که ابزاری در اختیار دارد اما از آن استفاده نمی کند یا درست استفاده نمی کند مثل کسی است که اصلا چنین ابزاری ندارد. لذا نسبت دادن خفته و غایب و نابینا و کور به این افراد مجاز ( استعاره) است چون اینها به درستی و در مسیر حق از بیداری و حضور و چشم و زبانشان استفاده نمی کردند.
3️⃣ #التفات:
حضرت بجای اینکه بفرمایند که ما لکم أراکم... ( چه شده است شما را که این گونه می بینم)، می فرمایند ما لی أراکم... ( مرا چه شده که شما را اینگونه می بینم). وجود این تغییرسیاق# یا التفات# (طبق برخی مبانی) غرضی در پی دارد. چه بسا حضرت می خواهندآنقدر این پدیده را عجیب و غیرواقعی جلوه دهند که می فرمایند من را چی شده که آنهارا اینگونه می بینم! و الا امکان ندارد آنها اینگونه بشوند.
✍️محمد سرافراز، حوزه علمیه قم
#بازیباییهای_نهج، شماره ۵۲
https://eitaa.com/banahjolbalaghe
بسم الله
🔵خطای مترجمان و شارحان در فهم یک کلمه از #نامه_53
... لَيْسَ شَيْءٌ بِأَدْعَى إِلَى حُسْنِ ظَنِّ رَاعٍ بِرَعِيَّتِهِ مِنْ ... تَرْكِ اسْتِكْرَاهِهِ إِيَّاهُمْ عَلَى مَا لَيْسَ لَهُ قِبَلَهُم.
در جلب خوشبینی حاکم به مردم هیچ چیزی موثرتر از آن نیست که ... حاکم "مجبور کردن مردم به آنچه که حق والی نمیدانند" را ترک کند.
🔻جمله «ما لیس له» یعنی آنچه که حاکم در آن حقی ندارد ولی عبارت «مَا لَيْسَ لَهُ قبلهم» با قید «قِبَلَهم» یعنی آنچه که از دیدگاه مردم حاکم در آن حقی ندارد.
بنابراین حضرت ظاهرا میخواهند بیان کنند #حکومت هرچه را که حق خود میداند نباید بر مردم تحمیل کند بلکه صرفا اموری را میتواند بر مردم تحمیل کند که مردم نیز تحمیل آن امور را حق حکومت بدانند. به عبارت دیگر مردم آنچه را که حق حاکمیت ندانند زیر بارش نیز نخواهند رفت پس حاکم نیز نباید مردم را به آن امور وادار کند.
↩️نتیجه آنکه #اقناع بر #اجبار تقدم رتبی (نه زمانی) دارد. (#رضایت_مردم)
◀️کلمه «قِبَل» به چه معنا است؟ خلیل دو معنا برای قبل بیان کرده: «طاقة» و «لدن». آنچه دراین جمله قصد شده معنای دوم است.
🔺اغلب مترجمان و شارحان نتوانستهاند معنای این جمله را به دست بیاورند. مثلا مرحوم شوشتری در بهج الصباغة در صحت متن نسخه تشکیک کرده و خود با افزودن کلمهای دیگر معنا را تغییر داده است! در شرح منهاج البراعة کلمه «قِبَلَهم» اصلا ترجمه نشده است!
☑️تنها در ترجمه نهج البلاغه قرن 5 و6 تعبیری آمده که به معنای مورد نظر نزدیک است:
و بگذاشتن كراهت داشتن [او] ايشان را بر آنچه [كه] نباشد مر والى را [سزاوار] نزديك ايشان.
#اختلاف_نسخ
#با_مترجمان_نهج، شماره 58
https://eitaa.com/banahjolbalaghe
بسم الله
🔵معرفی حضرت #علی_اکبر به عنوان بهترین گزینه برای خلافت توسط #معاویه !!🤔😳
قَالَ مُعَاوِيَةُ بْن أبي سُفْيَان:
من أولى الناس بهذا الأمر؟ قالوا: أنت، قَالَ: لا ولكن علي بْن الحسين، أمه ابنة أبي مرة بْن عروة بْن مسعود ، وأمها بنت أبي سُفْيَان، فيه شجاعة بني هاشم، وحلم بني أُمَيَّة، ودهاء ثقيف. [انساب الاشراف للبلاذري ج 5 ؛ ص : 136]📚
🔹برخی معتقدند معرفی حضرت #علی_اکبر علیه السلام به عنوان بهترین گزینه برای خلافت توسط #معاویه با ذکر خصائص مذکور ، به خاطر سه عامل زیر بود :
1- معاویه نیاز داشت تا زمینه را برای جانشینی پسرش یزید که جوان بود آماده کند فلذا می خواست با معرفی حضرت علی اکبر به عنوان گزینه مناسب برای خلافت ، زمینه را برای مطرح شدن افراد جوان جهت کسب کرسی خلافت مهیا کند. و الا معاویه در مقابل امام علی و امام حسن علیهما السلام سالها برای حفظ قدرتش جنگیده بود و معنا نداشت اسمی از اهل بیت ببرد. بدیهی است در جامعه ای که هنوز صحابی شاخص و آقا زاده های خلفاء سابق ، گزینه های اصلی برای فتح کرسی خلافت بودند ، توجه به گزینه های جوانتر دور از ذهن عامه مردم بود.
2- معاویه قصد داشت از طرفی امتیازات قبیله ای و از طرفی دیگر امتیازات حاشیه ای همچون شجاعت و سخاوت و زیرکی را به عنوان معیار انتخاب خلیفه در جامعه رواج دهد. در همین راستا قصد داشت به فضایلی همچون شجاعت و سخاوت و زیرکی ، رنگ و بوی قبیله ای بدهد.
3- معاویه قصد داشت امتیاز بنی هاشم را به یک فضیلت (شجاعت) محدود کند و انتساب ایشان به پیامبر "ص" را نیز کم رنگ جلوه دهد.
✍️محمدعلی ملِک؛ حوزه علمیه اصفهان.
#مناسبتی، شماره 53
https://telegram.me/banahjolbalaghe
https://eitaa.com/banahjolbalaghe
بسم الله
🔵 از علوم ادبی تا اجتهاد و تفسیر
شیخ حسین حلی ره یکی از بزرگترین شاگردان محقق نائینی و صاحب یکی از مهمترین کرسیهای درس خارج در نجف بود. یکی از شاگردانش نقل کرده است که وی آشنایی با علوم ادبی را برای اجتهاد کافی نمیدانست و معتقد بود باید در ادبیات به اجتهاد رسید. این محقق بزرگوار جدا کردن دانش تفسیر از علوم ادبی را نیز درست نمیدانست.
قيل إنّ الاجتهاد يتوقّف علي عدّة علوم: علم اللغة و الصرف و النحو و العلوم الثلاثة (المعاني، و البيان، و البديع) و ذلك لأنّه توجد في هذه العلوم نكات تقوّي المجتهد و تعينه علي استنباط الأحكام. ثمّ يقول:وَ اعْلَمْ: أنَّ هَذِهِ الامُورَ مِمَّا لا بُدَّ مِنْهَا، وَ لا بُدَّ لِلْمُتَعَلِّم الْمُرِيدِ لِلِاجْتِهَادِ أنْ يَتَعَلَّمَهَا حَقَّ التَّعَلُّم بِحَيْثُ يَصِيرُ مُجْتَهِداً فِي هَذِهِ الْعُلُومِ؛ وَ لَا يَكْتَفِي بِقرَاءَةِ كِتَابِ صَرْفٍ وَ نَحْوٍ. هَذَا مُضَافاً إلى مَدْخَلِيَّةِ هذِهِ الْعُلُومِ لِعِلْمِ الاصُولِ أيْضاً؛ لِمَا فِيهِ مِنْ رِوَايَاتٍ لَا يَتَّضِحُ الْمُرَادُ مِنْهَا إلَّا بِالتَّعَلُّمِ فِي هَذِهِ الْعُلُومِ.
و كذلك فإنّ المجتهد يحتاج إلي علم التفسير و الإحاطة بمعاني كتاب الله إذ إنّ اجتهاده متوقّف عليه. و أمّا فصل علم التفسير عن الصرف و النحو و اللغة، فغير صحيح، و إنّما التفسير عبارة عن مجموعة من العلوم المدوّنة و المنظّمة في كتاب واحد، فيصحّ أن يسمّي بدائرة المعارف. نعم لا بدّ أن يرجع المجتهد إلي الروايات الواردة في معاني الآيات للخروج عن التفسير بالرأي؛ لكنَّ هذا إنّما رجوع بالروايات، لا بكتاب الله.
📚سید محمدحسین حسینی تهرانی؛ ولاية الفقيه في حكومة الإسلام، ج1، ص: 234
بسم الله
🔵حرف جر فی و علَی
⁉️در آیه مبارک «وَ إِنَّا أَوْ إِيَّاكُمْ لَعَلى هُدىً أَوْ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ» (سبأ: 24) چرا برای «هدایت» #حرف_جر «عَلی» و برای «ضلال» حرف جر «في» به کار رفته است؟
☑️#زرکشی در برهان میگوید: صاحب هدایت گویا بر اوضاع تسلط دارد به هر سو که با دقت مینگرد، اشیاء برای او آشکار است و با اراده و آگاهی انتخاب میکند و پیش میرود اما صاحب ضلالت گویا در گمراهی خودش غرق شده و در تاریکی عمیقی فرو رفته و خودش هم نمیداند که در کجا هست و به کجا میرود! (البرهان، ج4، ص: 154).
پ ن:
در #نامه_31 نهج البلاغه نیز آمده است:
وَ اعْلَمْ أَنَّ أَمَامَكَ عَقَبَةً كَئُودا؛ً الْمُخِفُّ فِيهَا أَحْسَنُ حَالًا مِنَ الْمُثْقِلِ وَ الْمُبْطِئُ عَلَيْهَا أَقْبَحُ حَالًا مِنَ الْمُسْرِعِ
امیرالمؤمنین علیه السلام نیز در تصویر این عقبه کئود، مسافر سبکبار با حرف جاره فی و مسافر سنگینبار را با حرف جاره علی به تصویر کشیدهاند.
دوگانه «فی و علَی» در ساخت #تصویر، دوگانه بسیار زیبایی است که در صحیفه و نهج البلاغه به کرات به کار رفته و #زیباییشناسی و تفسیر آن نیاز به بررسی بیشتری دارد.
#بازیباییهای_نهج، شماره ۵۳
https://eitaa.com/banahjolbalaghe
بسم الله
بازگشت جاهلیت در عصر خلفا
وَ إِنَّ بَلِيَّتَكُمْ قَدْ عَادَتْ كَهَيْئَتِهَا يَوْمَ بَعَثَ اللَّهُ نَبِيَّهُ (#خطبه_16)
«گرفتاری و امتحان شما به همان گرفتاری و امتحان روزگار بعثت پیامبر بازگشته است»
علی علیه السلام در اولین خطبهای که بعد از به دست گرفتن قدرت ایراد کرد، تصریح کرد که جامعه در این سه دههای که از وفات پیامبر میگذرد به همان #جاهلیت سابق بازگشته است!
🔻یکی از تقسیمات طبقاتی (از نشانه های جاهلیت) که در عصر شیخین پدیدار شد تقدم قریش بر غیرقریش بود. بر خلاف دستورات قرآن و سنت، قبیله قریش با حدیثی که توسط خلیفه اول تبیین و به نحو خاصی تفسیر میشد، با امتیازات خاصی بر دیگر قبایل برتری داده شد!( طه حسین، انقلاب بزرگ (مترجم: سید جعفر شهیدی) ص 37 تا 40)
ریشه برتری دادن قریش بر غیرقریش توسط شیخین به علاقمندی خاص شیخین به مشرکان قریش مکه، برمیگشت. این علاقمندی شیخین به قریش مکه، امری نوپا نبود بلکه ریشه در زمان پیامبر داشت هرچند ایشان همواره شیخین را از گرایش به قریش مکه نهی کرده بودند.
1️⃣ مثلا وقتی اسیران جنگ بدر را به مدینه آوردند، عمر بر کشتگان مشرک جنگ بدر گریست و پیامبر اکرم با شنیدن این خبر ناراحت شدند و خواستند عمر را کتک بزنند که عمر از غضب ایشان به خدا و رسولش پناه برد.( زمخشری؛ ربیع الابرار، ج 4 ص 51 تا 53) این داستان به ابوبکر نیز اسناد داده شده است(ن ک: حسین حسینیان مقدم، مناسبات مهاجرین و انصار ص 100 و 101).
2️⃣پیامبر در جنگ خندق وقتی برای ورودیهای خندق نگهبان میگماشت در کنار هر یک از مهاجرانی که به نگهبانی از ورودیها گماشته شده بودند، یکی از انصار را نیز گذاشته بود. علامه جعفر مرتضی عاملی احتمال داده است که علت گماشتن یک سرباز انصاری در کنار یک سرباز مهاجر همین علاقمندی شکبرانگیز برخی از مهاجران به قریش بود، که ممکن بود مورد سوء استفاده دشمن قرار بگیرد.( جعفر مرتضی، الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج 9 ص 171 )
3️⃣ در گزارش دیگری آمده است که روزی بلال و صهیب و سلمان ابوسفیان را دیدند و خطاب به یکدیگر گفتند: «هنوز شمشیرهای خداوند سهم خود را از دشمن خدا نگرفته است». ابوبکر از دست آنان عصبانی شد که چرا به شیخ و بزرگ قریش چنین میگویید؟ پیامبر او را از ناراحت کردن کسانی مانند بلال و صهیب و سلمان نهی کردند!( ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج 2 ص 637)
4️⃣ گزارش شده است که ابوبکر در جنگ بدر به قریشیها وعده پنهانی داده بود که برای آزادسازی اسیران آنان تلاش کند! اتفاقا از پیامبر درخواست میکرد که ایشان اسیران را آزاد کنن(واقدی، المغازی، ج 1 ص 107 و 108)
#با_معارف_نهج،شماره 151
https://eitaa.com/banahjolbalaghe
بسم الله
🔵#آشنایی_با_خطبه پانزدهم
1️⃣فضای صدور #خطبه_15
آنچه سید رضی تحت عنوان خطبه 15 نهج البلاغه آورده، بخشى از خطبه اى است كه امام علیه السلام بعد از بيعت مردم با آن حضرت در مدينه ايراد فرمودند و در آن به تمام افرادى كه در عصر عثمان اموال بيت المال را غارت كرده بودند يا از طرف خليفه به آنها اهدا شده بود هشدار می دهند كه بايد تمام اين اموال را به بيت المال باز گردانند و اگر باز نگردانند با توسل به زور از آنان گرفته خواهد شد (پیام امام، ج1، ص526).
2️⃣اهمیت خطبه
1. بیان پاره ای از مظاهر عدل علوی
2. اداره جامعه بر اساس علم عادی نه بر پایه علم غیب.
3️⃣مضامین خطبه
1. اگر چیزی از بیت المال به عنوان مهر زنان قرار داده شده یا با آن، کنیزی خریداری شده باشد، این اموال را بیت المال بازخواهم گرداند.
2. عدالت مایه گشایش برای مردم است / دامنه عدل وسیع است (دو برداشت از عبارت: فانّ فی العدل سعة)
3. کسی که عدالت بر او ناگوار باشد، ظلم بر او دشوارتر خواهد بود. (در تفسیر این کلام، وجوه متعددی بیان شده است)
4️⃣لطایف خطبه
1. از عبارت «لو وجدته» (اگر بیابم...) می توان دو نکته به دست آورد:
الف) قرار نیست امام علیه السلام جامعه را بر اساس علم غیب اداره کنند.
ب) دفع این شبهه که اگر در جایی دیدید مال به ناحق برده شده ای، به بیت المال بازگردانده نشد، علی علیه السلام از وجود آن ظلم نامطلع بوده است نه آنکه با علم بدان، بنا بر مصالح شخصی یا سیاسی از آن چشم پوشی کرده باشد.
2. شارحان و مترجمان نهج البلاغه، عبارت «فإنّ فی العدل سعة» را اینگونه معنا کرده اند که عدل، سبب گشایش و توسعه بر مردم و مایه رفاه آنان است، در حالیکه می توان توسعه در عدل را به معنای توسعه در دامنه عدل و عدم استثناء چیزی در اجراء عدل دانست. موید این مطلب آن است که این عبارت، تعلیل برای بازگردان مهر زنان و ثمن کنیزان به بیت المال قرار داده شده است یعنی دامنه عدل آنچنان وسیع است که هیچ مصلحتی نمی تواند مانع اجرای عدالت باشد لذا دامنه عدل شامل مهر زنان و امثال آن نیز می شود.
5️⃣مصادر خطبه
الأوائل ابوهلال عسکری/ دعائم الاسلام قاضی نعمان/ اثبات الوصیة مسعودی
┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄
✍️استاد علی رحیمی ؛ حوزه علمیه شیراز
https://eitaa.com/banahjolbalaghe