eitaa logo
بانوان فرهیخته ی فلارد
135 دنبال‌کننده
9.5هزار عکس
9.6هزار ویدیو
382 فایل
ارتباط با مدیر کانال https://eitaa.com/hosseini12345
مشاهده در ایتا
دانلود
بابل که می آمدیم، یک تلویزیون سیاه و سفید دست دوم که آنتنش شکسته بود را همراه خودم آوردم. به جز ما، خانم مهرزادی تلویزیون داشت؛ هر دو سیاه و سفید کوچک دوازده اینچ. آن زمان سریالی پخش می شد به نام سلطان و شبان که حالت طنز داشت. همه یا خانه ی ما یا خانه ی خانم مهرزادی جمع می شدیم و می دیدیم. وقت برنامه کودک هم بچه ها می آمدند. در این بین خانواده ها علاوه بر مشکلات جمعی که داشتند، هر کدام مشکلات شخصی خودشان را هم داشتند. خانم دیگر، خانم امانی بود که دوتا بچه داشت؛ یک پسر و یک دختر. بچه هایش خیلی لاغر بودند و آب و هوای خشک اهواز با بدن بچه ها سازگار نبود. مدام درگیر اسهال و استفراغ بودند. دکتر گفته بود: آب هویج برای بچه ها خوب است. بیچاره کارش شده بود هویج رنده کردن. آن قدر هویج رنده کرده بود که دست هایش زخم شده بود. هویج را زیاد رنده می کرد و داخل یخچال ما می گذاشت که هر روز بتواند به بچه هایش هویج بدهد. این جمع های زنانه کمک می کرد که بنشینیم و بخندیم. میان خنده هایمان هواپیماهای عراقی می آمدند و دیوار صوتی را می شکستند و می رفتند؛ هیچ ترسی نداشتیم، انگار هواپیماهای ایرانی آمده اند و رفته اند.
یکی دو روز اول که یکی از خانم ها آمده بود، وقتی هواپیما ها آمدند، شروع کرد به جیغ زدن و گریه کردن. من فاطمه را بغل کردم و گفتم: بابا چیزی نشده. چادرت را بردار بیا بریم زیر درخت. علی آقا و بقیه همسران به ما گفته بودند که اگر هواپیماهای عراقی آمدند، شما از ساختمان ها دور شوید، بهترین نقطه زیر درخت است. وقتی آمده بود زیر درخت گریه می کرد، می گفت: من نمی مونم، می خوام برم... . من شروع کردم به صحبت کردن: فقط این چیزها را نبین. این جا خیلی خوبه. حداقل ما پیش شوهرامون هستیم. ما هم سهم داریم تو اجرشون. آخرش هم شهادته، چه چیزی بهتر از شهادت؟ آن قدر این حرف ها را زدم که آرام شد. ما هم آن قدر شجاع نبودیم که هیچ ترس و وحشتی نداشته باشیم. گاهی هواپیماهای جنگنده عراقی آن قدر نزدیک زمین می شدند که فکر می کردی بال های هواپیما به زمین می خورد. علی آقا می گفت، بیش تر برای عکس برداری از منطقه و ایجاد وحشت در دل رزمنده ها، این مانورها را می دهند. وقتی او این حرف ها را می زد، حس رزمنده بودن به من دست می داد. وقتی هواپیما ها می آمدند، در و دیوار خانه می لرزید، مثل یک زلزله. از طرفی تا نیم ساعت ضدهوایی های اطراف پایگاه گلوله می زدند تا بالاخره جنگنده های عراقی را از منطقه دور کنند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ما سیاه روزترین مردمان جهانیم؟ ⭕️ این روزها غر زدن و احساس بدبختی به یک عادت در بین عموم مردم تبدیل شده است، به گونه‌ای که تصور می‌کنند سیاه‌بخت‌ترین مردمان جهان هستند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 کلیپ روز ✅ حکم گذاشتن تصویر غذاها و زندگی شخصی خود در معرض دید همه.....😱
👈موهایتان را زیاد شانه بزنید👌 🔻شانه زدن با شانه چوبی روزانه بیست تا سی دقیقه می تواند👇 👈باعث افزایش حافظه شود 👈باعث کاهش بلغم و افزایش حرارت مغز میشود 👈در بیماریهایی مانند مایع گوش میانی که سرگیجه های زیادی دارند بسیار موثر است 📌چرا که شانه کردن مو ؛باعث افزایش گردش خون در مغز می شود👌 🍃👇 🆔 @TahoraTeb
📍حرکت مردم برای حمایت از مرجعیت عراق 🔹دیشب صدها تن از شهروندان عراقی به سمت دفتر حزب دموکرات کردستان عراق واقع در خیابان ۵۲ در میدان التحريات محله الكرادة بغداد رفته و در اعتراض به اهانت عضو حزب دموکرات کردستان عراق به مراجع غیر عرب تظاهرات کردند. 🔸معترضان به توهین به مرجعیت، به داخل دفتر حزب دموکرات کردستان عراق در بغداد یورش برده و آن را به آتش کشیدند. 🔹معترضان عراقی تصویر مسعود بارزانی رئیس حزب دموکرات کردستان را لگدمال کرده و آتش زدند. 🔸تعدادی از اعضای گروه‌های مقاومت عصائب اهل حق، حرکه‌النجبا و کتائب حزب الله نیز به تجمع اعتراضی در دفتر حزب دموکرات کردستان در بغداد پیوستند. 🔹دفتر حزب دموکرات کردستان عراق در بغداد در آتش سوخت در حالی که مردم شعار کلا کلا امریکا (هرگز هرگز امریکا) سر می‌دادند. 🔸نايف کردستانی نویسنده توئیت توهین‌آمیز علیه مرجعیت توسط نیروهای امنیتی کردستان دستگیر شد. حزب دموکرات کردستان در صدد این است که نايف کردستانی را جدا از حزب جلوه دهد ولی طبق تبلیغات انتخاباتی در ایام انتخابات پارلمانی عراق، وی رسما نامزد حزب دموکرات بوده است. 🔹تصاویر سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی و شهید ابومهدی المهندس در دستان معترضان مقابل دفتر حزب دمکرات کردستان عراق در بغداد دیده می‌شد. ┄┅─✵🌺🌺✵┄┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سرود سین لام الف میم 🎁اجر سلام اول شصت و نه تا ثوابه سلام 70 ثواب دارد 69 تا برای سلام کننده و یکی برای جواب دهنده. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 | اتفاقی که منجر به تغییر مسیر کوسه‌ها شد! ♨️ واقعیت‌هایی درباره کشف ! ⁉️ کاشف حقیقی قاره آمریکا کیست؟! ♨️ ماجرای گُم شده در دریا! ______________ 🔹 برشی از سخنرانی نویسنده کتاب 💠 اندیشکده راهبردی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌿به مناسبت تولد شهید حاج حسین پور جعفری ••• به نام آرام دل چگونه میتوان از تو یاد نڪرد!! وقتی بابا ما را واسطه ڪرد در سفر آخر،ڪه‌برگشتی‌نداشت، تا بگوید "حسین را منصرف ڪنید با من نیاید"،، با گفتن این جمله‌ے ما به تو، رنگ رخسارت دیدن داشت..🍃 ما را حلال ڪن که عشقت را نفهمیدیم، فقط جوابت را شنیدیم ڪه گفتی:" یعنی من حاجی را وسط بیابان تنها بگذارم!!؟" 💬برشی از نوشته‌ی خانم زینب سلیمانی *یار وفادار حاج قاسم* *حاج حسین پورجعفری،* *ای کسیکه معرفت پیش تو قد خم میکند؛* *میلادت مبارک❤️*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*شیعه شدن متفکر سنی با تحقیق در آیه وضو توصیه میشه حتما ببینید...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢خورشید پشتِ ابر امام زمان (عج)خطاب به شیعیانش: من مواظب شما هستم . من برای شما دعا می کنم. 👤استادانصاریان 🌼@Borhanqomi🌼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 پورازغدی: رهاکنندگان فضای‌مجازی در آن‌دنیا یقه‌شان گیر است 🔹یک‌عده از مسئولان برای تریپ روشنفکری فضای‌مجازی را به حال خود رها کردند. ✅ به رادار انقلاب بپیوندید: @Radar_enghelab
تمام این مدت بچه هایمان وحشت زده و چسبیده به ما، نگاه می کردند. من سر فاطمه را می گذاشتم روی دلم. گاهی انگشتمان را بین دندان بچه ها می گذاشتیم که خدای نکرده از ترس، زبان یا لب هایشان را گاز نگیرند. چند درختی که در حیاط سرپناهمان بود، درخت کُنار بود و میوه می داد. وقتی میوه هایش زرد شده بود، علی آقا گفت: میوه کنُار خوشمزه است، می توانید بخورید. یکی از تفریح های ما کندن میوه کُنار بود. این درخت ها زیاد بلند نمی شد که دستمان به میوه نرسد. خانواده هایی که قدیمی تر بودیم، تجربه هایمان را در اختیار خانواده های جدیدی که می آمدند، می گذاشتیم و همین طور که با صدای هواپیماها و ضدهوایی ها آشنا می شدند، از فایده های بودنمان در کنار همسرانمان برایشان می گفتیم. یک اتفاق دیگری که بعد از رفتن هواپیما بینمان می افتاد، تحلیل این مطلب بود که حالا کجا رفته و کجا را بمباران می کند. یکی می گفت: حتما الان شهر اهواز را زده. -نه بابا! رفته طرف پل، پل را زده. مثل فرماندهان جنگ، تمام زوایای حرکت هواپیما را زیرورو می کردیم و برای هم توضیح می دادیم. گاهی وقت ها وقت ناهار خانم بهداشت می رفت پیش خانم امانی و ناهار را با او می خورد؛ خانم رزاقیان هم می آمد پیش من. این مهمانی رفتن ها هم برای تنوع بود.
یک شب حال خانم رزاقیان خیلی بد شد. برحسب اتفاق علی آقا آن شب آمده بود. گفتم: بیا بریم دکتر، یک کم آرام شو. -نه، من را ببرید هتل. یکی از دوستان صمیمی ام اونجاست، اگه حالم بد شد با اون می رم دکتر. کنار پل نادری اهواز هتل شیکی بود که بعضی خانواده های فرماندهان دیگر لشکرها در آن سکوت داشتند. من و علی آقا شبانه او را رساندیم به هتل و دوباره برگشتیم خانه. آن شب او آن جا ماند و خداراشکر اتفاق خاصی نیفتاد. درد و دل خانم ها خیلی خاص شده بود. یکی می آمد و می گفت: دیشب اومدم دو ساعت بیرون نشستم. -چرا؟ مگه شوهرت نیومده بود خونه؟! -آخه این چه خونه اومدنیه؟ اومد یک ساعت موند رفت. مثلا شهید طوسی می آمد خانه. همین طور که با بچه هایش بازی می کرد، از خستگی زیاد خوابش می برد. یکی دیگر می گفت: من کلی تدارک دیدم و غذا درست کردم. آقامون غذا را خورد و گفت: می خوابم، اگه تماس گرفتند بیدارم کن. همین که خوابید، تلفن زنگ زد. من هم بیدارش نکردم. یک دفعه خودش بیدار شد. عصبانی شد و با همان عصبانیت رفت بیرون. همه فرماندهان هر چند وقت برای تنوع هم که شده، خانواده هایشان را به مرخصی می بردند. با همان حالت و فشارهای دوره بارداری، چند باری برگشتیم بابل و با خانواده دیدار کردیم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایا چرا ما اینجوری شدیم؟! 🙏 اینجوری ما رو به ماه رمضون نرسون😭
✅فصل بهار:گرم وتر 🌸بهار هر منطقه زمانی است که درختان شکوفه می دهند. 🌸خون به سطح بدن می آید،منافذبدن باز می شود،بلغم های تجمع پیدا کرده در زمستان در بدن آب می شوندواین بلغم ها به صورت آبریزش از دهان ،بینی و،سوزش چشم،خارش، جوش،آبله مرغان و...از بدن بیرون می ریزندکه در عامه مردم آن را به تعبیر می کنند. 🌸 در اصل فصل بهار یعنی تخلیه فضولات از بدن. 🌸خون زیاد می شود. 🌸تدابیر فصل بهار: 🌸در این فصل باید مصرف غذاهای گوشتی را کاهش داد و باید خوراک کم شود. 🌸حجامت یا فصد. 🌸گرم وتر ها غذای کامل هستند مثل مویز ،انگور،گندم ،گوشت گوسفند،خربزه 🌸علت خواب آلودگی در بهار وجود فضولات در سر می باشد حجامت سر برای این افراد مفید است. 🌸آلرژی :هیچ‌کس به هیچ چیز آلرژی یا حساسیت ندارد آلرژی همان فضولات باقی مانده در بدن است . 🌸 خربزه گرم وتر است فردی که خودش مزاجش گرم است وقتی خربزه می خورد باعث خروج این فضولات از بدنش می شودبه صورت جوش،آبریزش، عطسه و... وفرد می گوید به خربزه آلرژی دارم باید حجامت کند تا فضولات از بدن دفع شود . 🍃👇 🆔 @TahoraTeb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‼️کفاره تاخیر قضای روزه 🔷س ۵۸۲۲: زنی به علت بیماری از روزه گرفتن معذور است و قادر بر قضا کردن آن‌ها تا ماه رمضان سال آینده هم نیست، در این صورت آیا کفّاره بر او واجب است یا بر شوهرش؟ ✅ج: اگر افطار روزه ماه رمضان از جهت بیماری و تأخیر قضای آن هم از جهت ادامه بیماری بوده است، برای هر روز یک مدّ طعام به عنوان فدیه بر خود زن واجب است و چیزی بر عهده شوهرش نیست. 📕منبع: leader.ir 🆔 @resale_ahkam مقام معظم رهبری
👈👈👈معرفی یه کانال خوب و مفید در امام علی علیه السلام: 😍 در . با انتقادات و پیشنهادات سازنده تان در ارائه هر چه بهتر مطالب یاری مان فرمایید. تبلیغات *پیشنهادات و مشاوره همسرداری کانال . با زدن انگشت بر روی لینک زیر👇وارد شوید. http://eitaa.com/joinchat/603586571C7ac687810f
👌🏻یک پیشنهاد ویژه برای بهره‌مندی بیشتر از ماه رمضان 🔻ماه رمضان نزدیک است و مشتاقان تقرب خدا در حال آماده کردن خود برای ورود به این مهمانی بزرگ هستند. آمادگی پیدا کردن قبل از ورود به هر مهمانی، کمک می‌کند تا انسان با آرامش و اشتیاق بیشتری به آن مهمانی وارد شود و بهرۀ بیشتری از پذیرایی تدارک شده ببرد. 🔻اگر شما هم دوست دارید این ماه رمضان برایتان متفاوت با قبل باشد و بیشتر از آن بهره و لذت ببرید، پیشنهادی برایتان داریم. 📗 "برای مهمانی خدا آماده شویم" یک کتاب کوتاه ۸۰صفحه‌ای است که مطالعه آن شاید یک ساعت وقت ببرد اما اثر آن در نگرش شما می‌تواند فوق العاده باشد و ماه رمضان متفاوتی را برایتان رقم بزند. 👈🏻این کتاب در سه نسخه کاغذی، الکترونیکی و صوتی منتشر شده و قابل دسترسی است. 📱 taaghche.com/book/55230 🎧 taaghche.com/audiobook/95568 📗 bookroom.ir/book/29312
همه فرماندهان هر چند وقت برای تنوع هم که شده، خانواده هایشان را به مرخصی می بردند. با همان حالت و فشارهای دوره بارداری، چند باری برگشتیم بابل و با خانواده دیدار کردیم. یک بار زمستان بود و جاده هراز را بسته بودند. رادیو ماشین خاموش بود و ما از این قضیه بی خبر بودیم. برف شدیدی می آمد. با تعجب می دیدیم هیچ ماشینی رفت و آمد نمی کند. قسمتی از راه که لغزنده بود، علی آقا یک ترمز ناگهانی زد. ماشین چندین بار دور خودش چرخید و درست لب پرتگاه ایستاد. در بین این چرخیدن های ماشین، علی آقا حضرت ابالفضل (ع) را صدا زد. هر دومان شوکه شده بودیم. علی آقا فرمان ماشین را محکم گرفته بود. ماشین خاموش شده بود و نمی دانست اگر استارت ماشین را بزند، چه اتفاقی می افتد. به من نگاه کرد و گفت: تو خوبی؟! سر جنباندم. هر سه خوب بودیم؛ به علاوه بچه هفت ماهه ای که باردار بودم. آرام در ماشین را باز کرد. محکم پاهایش را به زمین کوبید و نگاهی به جلو انداخت. دید ماشین با پرتگاه فاصله ای ندارد. آرام ماشین را روشن کرد و آمد عقب. کمی از راه را که آمدیم، پلیس راه جلویمان را گرفت. -آقا! جاده بسته است. شما با زن و بچه این جا چه کار می کنی؟! مگه ماشینتون رادیو نداره؟! -چرا داره. من از اهواز دارم برمی گردم. متأسفانه رادیو روشن نکردم. -برادر با زنجیر چرخ برو. -ندارم. - بیش تر از بیست تا سرعت نرو، خیلی خطرناکه. تمام جاده هراز را آرام آرام با بیست کیلومتر برگشتیم تا وارد جاده آمل شدیم.
سال شصت و سه بود که یک اتفاق خاص همه ی فرماندهان را تحت تأثیر قرار داد و آن هم شهادت شهید زین الدین بود. چند تا از فرماندهان و جانشینانشان رفتند قم تا در تشییع جنازه شهید زین الدین شرکت کنند. موقعیت مناسبی نبود که ما هم برویم؛ ناگهانی بود و سریع باید به منطقه برمی گشتند. این رفت و برگشتشان به لحاظ امنیتی و حفاظتی بسیار مهم بود و قرار بود در حد رفت و برگشت باشد. علی آقا با بقیه فرماندهان رفتند و در تشییع باشکوه شهید زین الدین شرکت کردند. وقتی تشییع جنازه و مراسم شهید زین الدین تمام می شود، تصمیم می گیرند از قم به شمال بروند و سری به خانواده هایمان بزنند. همان شب که می رسند، می روند روستای هتکه پشت، منزل پدری علی آقا و آن جا می مانند. بعد ها پدرشوهرم می گفت: دخترم! من تا صبح خوابم نبرد. همه فرمانده بودند. با خودم می گفتم، خدایا نکنه الان منافقین بیان و درگیری بشه. این همه فرمانده مهمان من هستند، من چه کار کنم؟ تا صبح توی حیاط راه رفتم و کشیک دادم. این ها خودشان مسلح بودند، همه جوان بودند، اما مگر دلم طاقت می آورد؟! تنها دیدار با خانواده نبود، موقعیت مناسبی بود که مشکلات جبهه را با چند جلسه مشترک در سپاه استان بررسی کنند. چهار روز ماندند و بعد از چهار روز برگشتند.
1_1537453814.pdf
46.12M
📚 احکام نموداری نماز و روزه مسافر 🔻 بر اساس نظر آیات عظام: ▫️امام خمینی (ره) ▫️آیت‌الله خامنه‌ای ▫️آیت‌الله سیستانی ▫️آیت‌الله صافی گلپایگانی (ره) ▫️آیت‌الله مکارم شیرازی ▫️آیت‌الله وحیدخراسانی 🆔 @balagh_ir