eitaa logo
بصائر حسینیه ایران🇵🇸
259 دنبال‌کننده
7هزار عکس
4.9هزار ویدیو
240 فایل
❧🌺✧﷽✧🌺❧ 🔸کانال بصائر حسینیه ایران در تلاش است که در هر مسأله‌ای برای مخاطبانش روشنگری ایجاد کند تا هیچ‌کس دچار مشکل نشود... فعالیت‌های این کانال در زمینه‌ی👇🏻👇🏻 #سیاسی #اجتماعی #اعتقادی #طنز #مناسبت #آموزش ارتباط با مدیر(ادمین): @omide1404
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹 حمید سیاهکالی مرادی تولد ۱۳۶۸ در قزوین شهید پاییزی حرم پاییزسال۱۳۸۹سفرکربلا پاییز سال ۱۳۹۱ جشن عقد پاییز سال ۱۳۹۲جشن ازدواج پاییز سال ۱۳۹۴شهادت....❣ 🌱بخش اول زندگینامه 🌱فصل اول یک کرشمه، یک تبسم، یک خیال 🌹برگ اول زمستان سرد سال ۱۳۹۰، چند روز مانده به تحویل سال، آفتاب گاهی می‌تابد گاهی نمی‌تابد. از برف و باران خبری نیست، آفتاب و ابرها با هم قایم‌باشک‌بازی می‌کنند. سوز سرمای زمستانی قزوین، کم کم جای خودش را به هوای بهار داده است، شب‌های طولانی، آدم دلش می‌خواهد؛ بیشتر بخوابد یا نه، شب‌ها کنار بزرگترها بنشیند و قصه‌های کودکی را در شب‌نشینی‌های صمیمی مرور کند. چقدر لذت‌بخش است تو سراپاگوش باشی، دوباره مثل نخستین باری که آن خاطرات را شنیده‌ای از تجسم آن روزها حس دلنشینی زیر پوستت بدود وقتی مادرت برایت تعریف کند: «تو داشتی به دنیا می‌اومدی، همه فکر می‌کردیم پسر هستی، تمام وسایل و لباساتو پسرونه خریدیم، بعد از به دنیا اومدنت اسمت رو گذاشتیم فرزانه، چون فکر می‌کردیم در آینده یه دختر درسخون و باهوش می‌شی.» همانطور هم شد، دختری آرام و ساکت، به شدت درسخوان و منظم که از تابستان، فکر و ذکرش، کنکور شده بود. درس عربی برایم از هر درسی سخت‌تر شده بود، بین جواب سه و چهار، مردد بودم، یک نگاهم به ساعت بود یک نگاهم به متن سؤال، عادت داشتم زمان بگیرم و تست بزنم، همین باعث شده بود که استرس داشته باشم، به حدی که دستم عرق کرده بود، همه فامیل خبر داشتند که امسال کنکور دارم، چندماه بیشتر وقت نداشتم، چسبیده بودم به کتاب و تست‌زدن و تمام وقت داشتم کتابهایم را مرور می‌کردم، حساب تاریخ از دستم در آمده بود و فقط به روز کنکور فکر می‌کردم. نصف حواسم به اتاق، پیش مهمان‌ها بود و نصف دیگرش به تست و جزوه‌هایم، عمه‌آمنه و شوهرعمه به خانه‌ی ما آمده بودند، آخرین تست را که زدم، درصد گرفتم شد، هفتاد درصد جواب درست. با اینکه بیشترحواسم به بیرون اتاق بود ولی به نظر خودم خوب زده بودم، در همین حال و احوال بودم که آبجی‌فاطمه، بدون در زدن، پرید وسط اتاق و با هیجان در حالی که در را به آرامی پشت سرش می‌بست، گفت: «فرزانه خبر جدید!» من که حسابی درگیر تست‌ها بودم متعجب، نگاهش کردم و سعی کردم از بین حرف‌های نصف و نیمه‌اش، پی به اصل مطلب ببرم...💕 اینجا ایران است، سرزمین دختران، پسران، مردان و زنان قوی، غیرتمند، باحیا، عزتمند، ولایی و آماده‌کننده‌های زمینه‌های ظهور ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ ✅ ایتا، سࢪوش، بله، گپ، روبیکا، آی‌گپ، شاد، آپاࢪات، هوࢪسا، پاتوق، ویسگوݩ، باهم، نزدیکا، ویࢪاستے و تلگࢪام با 👇 ᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆ 🆔 @basaerehoseiniyeh
🌱بخش اول زندگینامه 🍁 🌱فصل اول یک کرشمه، یک تبسم، یک خیال 🌱برگ دوم گفتم:«چی شده فاطمه؟» با نگاه شیطنت‌آمیزی گفت: «خبر به این مهمی رو که نمی‌شه به این سادگی گفت!». می‌دانستم، آبجی، طاقت نمی‌آورد که خبر را نگوید، خودم را بی‌تفاوت نشان دادم و در حالی که کتابم را ورق می‌زدم، گفتم: «نمی‌خواد اصلاً چیزی بگی، می‌خوام درسمو بخونم، موقع رفتن درم ببند». ابجی گفت: «ای بابا، همه‌ش شد درس و کنکور، پاشو از این اتاق بیا بیرون، ببین چه خبره! عمه داره تو رو از بابا برای حمید آقا، خواستگاری می‌کنه». توقعش را نداشتم، مخصوصاً در چنین موقعیتی که همه می‌دانستند تا چند ماه دیگر کنکور دارم و چقدر این موضوع برایم مهم است. جالب بود خود حمید نیامده بود، فقط پدر و مادرش آمده بودند، هول شده بودم، نمی‌دانستم باید چکارکنم، هنوز از شوک شنیدن این خبر، بیرون نیامده بودم که پدرم وارد اتاقم شد و بی‌مقدمه پرسید: «فرزانه‌جان، تو قصد ازدواج داری؟.» با خجالت، سرم را پایین انداختم و با تته پته گفتم: «نه کی گفته؟ بابا، من کنکور دارم، اصلاً به ازدواج فکر نمی‌کنم، شما که خودتون بهتر می‌دونین». بابا که رفت، پشت بندش مادرم داخل اتاق آمد و گفت: «دخترم، آبجی‌آمنه از ما جواب می‌خواد، خودت که می‌دونی از چند سال پیش این بحث مطرح شده، نظرت چیه؟ بهشون چی بگیم؟» جوابم همان بود، به مادرم گفتم: «طوری که عمه ناراحت نشه بهش بگین، می‌خواد درس بخونه.» عمه، یازده سال از پدرم بزرگتر بود، قدیم‌ترها، خانه پدری مادرم با خانه آنها در یک محله بود، عمه واسطه‌ی ازدواج پدر و مادرم شده بود، برای همین مادرم همیشه عمه را آبجی صدا می‌کرد. روابطشان، شبیه زن‌داداش و خواهرشوهر نبود، بیشتر با هم دوست بودند و خیلی با احترام با هم رفتار می‌کردند. اولین باری که موضوع خواستگاری مطرح شد، سال ۱۳۸۷ بود، آن موقع، دوم دبیرستان بودم، بعد از عروسی حسن آقا، برادر بزرگتر حمید، عمه به مادرم گفته بود: «زن‌داداش، الوعده، وفا، خودت وقتی اینها بچه بودند، گفتی حمید باید داماد من بشه، منیره خانم، ما فرزانه رو می‌خوایم». حالا از آن روز، چهارسال گذشته بود، این بار عقد آقاسعید، برادر دوقلوی حمید، بهانه شده بود که عمه، بحث خواستگاری را دوباره پیش بکشد. حمید شش تا برادر و خواهر دارد، فاصله سنی ما، چهارسال است، ۲۳ بهمن آن سال، آقاسعید با محبوبه خانم عقد کرده و حالا بعد از بیست و پنج روز، عمه رسمأ به خواستگاری من آمده بود. پدر حمید، می‌گفت: «سعید، نامزد کرده، حمید، تنها مونده، ما فکر کردیم الان وقتشه برای حمید هم قدم، پیش بذاریم، چه جایی بهتر از اینجا». البته قبل‌تر هم، عمه به عموها و زن‌عموهای من، سپرده بود که واسطه بشوند ولی کسی جرأت نمی‌کرد، مستقیم مطرح کند، پدرم روی دخترهایش خیلی حساس بود و به شدت به من وابسته بود، همه فامیل می‌گفتند: «فرزانه، فعلأ درگیر درس شده، اجازه بدید، تکلیف کنکور و دانشگاهش روشن بشه بعد اقدام کنید». اینجا ایران است، سرزمین دختران، پسران، مردان و زنان قوی، غیرتمند، باحیا، عزتمند، ولایی و آماده‌کننده‌های زمینه‌های ظهور ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ ✅ ایتا، سࢪوش، بله، گپ، روبیکا، آی‌گپ، شاد، آپاࢪات، هوࢪسا، پاتوق، ویسگوݩ، باهم، نزدیکا، ویࢪاستے و تلگࢪام با 👇 ᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆ 🆔 @basaerehoseiniyeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️سکانس‌های زیبای دخترانه‌ی امام‌خامنه‌ای❤️ دختران فرشتگانی هستند از آسمان برای پر کردن قلب های ما با عشق بی پایان! می گویند: اگر خدا برای خانواده‌ای رحمت بخواهد به آن ها دختر عنایت میکند! رحمت خانه‌ های ما! روزتان مبارک برای عاقبت بخیری و خوشبختی و سلامتی و طول عمر با عزت همه دختران ایران زمین صلوات میفرستیم. اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم اینجا ایران است، سرزمین دختران، پسران، مردان و زنان قوی، غیرتمند، باحیا، عزتمند، ولایی و آماده‌کننده‌های زمینه‌های ظهور ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ ✅ ایتا، سࢪوش، بله، گپ، روبیکا، آی‌گپ، شاد، آپاࢪات، هوࢪسا، پاتوق، ویسگوݩ، باهم، نزدیکا، ویࢪاستے و تلگࢪام با 👇 ᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆ 🆔 @basaerehoseiniyeh
چند وقت پیش یک سفر کاری داشتم و من همیشه عادت دارم زود وارد ایستگاه قطار میشم تا بتوانم سریعتر وارد قطار بشم و برم تخت های بالا جا بگیرم , برعکس اون روز دیرتر وارد ایستگاه شدم و وقتی رفتم داخل کوپه دو تا خانم جوان تخت های بالا جا گرفته بودن, قسمت پایین یه خانم با پسر حدودا ۹ ساله ای و یک خانم میانسال نشسته بودن منم بناچار همون پایین نشستم و از همون ابتدا مشغول کتاب خواندن شدم و بعد از گذشت یکی دو ساعت متوجه شدم  خانمی که پسر بچه ای بهمراهش بود گریه میکنه و خانم مسن روبرویش داره با هاش صحبت میکنه, ناخودآگاه به سخنان این دو بانو گوش کردم, گویا مادر شوهر و خواهر شوهر این بانو در کوپه بغلی بوده اند و او فرزندش را به کوپه بغل فرستاده بود و به فرزندش گفته بود ببین در مورد من چه می‌گویند و فرزندش برگشته بود و هر چه شنیده بود برای مادرش تعریف کرده بود , و ظاهرا حرفهای خوشایندی نزده بودند خانم مسن که زنی با کمالات بود به این مادر گفت ، تازمانی *اعتیاد به رنج کشیدنت* را ترک نکنی ، اوضاع همین است برایم جالب بود ، مگر ما انسانها معتاد به رنج کشیدن میشویم؟؟ من آموختن را دوست دارم  به نظرم جامعه بزرگترین دانشگاهی است که هر انسانی بدون پرداخت شهریه می‌تواند در کلاسهای آن شرکت کند و انتخاب کند در چه کلاسی در این دانشگاه درس بخواند ، اون روز من هم در کوپه در یک کارگاه عملی شرکت کرده بودم ... مادری معتاد به رنج و استادی که آماده بود تا راهنمایی کند من هم سر تا پا شوقِ آموختن، استاد رو به خانم گریان کرد و گفت ، از کی معتاد شدی؟؟ خانم گریان گفت من اصلا معتاد نیستم من هیچی مصرف نمیکنم استاد گفت ، چرا تو رنج کشیدن عادت روزانه ات شده مگر تو امروز مسافر نیستی ؟؟ گریان خانم گفت ، چرا داریم میریم سفر استاد گفت ، تو امروز بخاطر دغدغه ات برای سفر، رنج مصرف نکرده بودی اما تا در کوپه نشستی ، فرزندت را فرستادی تا از  کوپه کناری برایت مواد تهیه کند و او هم سخنان زهرآگین را برایت آورد و تو هم مصرف کردی و اکنون هم مشغول رنج کشیدن و گریه کردن هستی ، دیدگاه این استاد برایم بسیار جالب بود، خانم گریان هم که گویی مثل من با دیدگاه جدیدی روبرو شده بود گریه اش متوقف شد و گفت ولی اونا خیلی بد هستن ، چرا باید پشت سرم حرف بزنند؟!!! استاد گفت ، شغل مواد فروش ، فروش مواده تو چرا مواد آنها را میخری ، تا زمانی تو بهایی نپردازی هیچکس به زور به تو هیچ موادی نمی‌دهد ، ادامه داد در این دنیا همه فروشنده هستند تو مشخص کن خریدار چه چیزی هستی خریدار آرامشی، خریدار شادی هستی یا خریدار رنج و اندوه !!؟ و من هرگز به دنیا اینگونه نگاه نکرده بودم برایم زیباترین تعبیری بود که تا کنون شنیده بودم استاد ادامه داد اگر طول روز از خودت بپرسی , امروز میخوام چه چیزی را بخرم که برای زندگی ام مفید باشد بابت اجناس بنجل پولی نمیپردازی!!! بحث آنروز دیدگاه جدیدی را در من بوجود آورد واقعا امروز شما خریدار چه چیزی هستید ؟ تنبلی و بطالت ، رنج و اندوه ، شادی آرامش و یا یک هدف و رضایت ما انسانها همیشه حق انتخاب داریم امروز وقتتان را می‌دهید و چه چیزی را میخرید ما عمرمان را می‌دهیم و با آن خرید میکنیم عمرمان را می‌دهیم چه چیزی در قبال آن  دریافت میکنین امروزتان سرشار از خریدهای مفید باد🙏🌹 اینجا ایران است، سرزمین دختران، پسران، مردان و زنان قوی، غیرتمند، باحیا، عزتمند، ولایی و آماده‌کننده‌های زمینه‌های ظهور ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ ✅ ایتا، سࢪوش، بله، گپ، روبیکا، آی‌گپ، شاد، آپاࢪات، هوࢪسا، پاتوق، ویسگوݩ، باهم، نزدیکا، ویࢪاستے و تلگࢪام با 👇 ᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆ 🆔 @basaerehoseiniyeh
هدایت شده از بیداری در سبک زندگی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰یه نکته طلایی برای شفافیت پوست ◽استاد خیراندیش عضویت در کانال ایتا، سروش، روبیکا و تلگرام👇 @bidari_dar_sabkezendegi
🍃😁 بدون شرح! اینجا ایران است، سرزمین دختران، پسران، مردان و زنان قوی، غیرتمند، باحیا، عزتمند، ولایی و آماده‌کننده‌های زمینه‌های ظهور ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ ✅ ایتا، سࢪوش، بله، گپ، روبیکا، آی‌گپ، شاد، آپاࢪات، هوࢪسا، پاتوق، ویسگوݩ، باهم، نزدیکا، ویࢪاستے و تلگࢪام با 👇 ᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆ 🆔 @basaerehoseiniyeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃✨ یک آیه نور ❣هیچ کس نمی‌داند چه پاداشهای مهمّی که مایه روشنی چشمهاست برای آنها نهفته شده است ▫️سجده؛ ۱۷ 🍃😊 وقتی خدا در مورد سورپرایز صحبت می‌کنه! اینجا ایران است، سرزمین دختران، پسران، مردان و زنان قوی، غیرتمند، باحیا، عزتمند، ولایی و آماده‌کننده‌های زمینه‌های ظهور ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ ✅ ایتا، سࢪوش، بله، گپ، روبیکا، آی‌گپ، شاد، آپاࢪات، هوࢪسا، پاتوق، ویسگوݩ، باهم، نزدیکا، ویࢪاستے و تلگࢪام با 👇 ᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆ 🆔 @basaerehoseiniyeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ای بابا!!.. مامانا پس شما چه‌کار دارید می‌کنید!!؟؟ اینجا ایران است، سرزمین دختران، پسران، مردان و زنان قوی، غیرتمند، باحیا، عزتمند، ولایی و آماده‌کننده‌های زمینه‌های ظهور ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ ✅ ایتا، سࢪوش، بله، گپ، روبیکا، آی‌گپ، شاد، آپاࢪات، هوࢪسا، پاتوق، ویسگوݩ، باهم، نزدیکا، ویࢪاستے و تلگࢪام با 👇 ᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆ 🆔 @basaerehoseiniyeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ خواهر چادری بیشتر در جامعه حضور داشته باش ... اینجا ایران است، سرزمین دختران، پسران، مردان و زنان قوی، غیرتمند، باحیا، عزتمند، ولایی و آماده‌کننده‌های زمینه‌های ظهور ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ ✅ ایتا، سࢪوش، بله، گپ، روبیکا، آی‌گپ، شاد، آپاࢪات، هوࢪسا، پاتوق، ویسگوݩ، باهم، نزدیکا، ویࢪاستے و تلگࢪام با 👇 ᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆ 🆔 @basaerehoseiniyeh
✨🌸✨ ✍از حکیمی پرسیدند :چرا گوش دادنت از سخن گفتنت بیشتر است؟ گفت: چون به من دو گوش داده اند و یک زبان، یعنی دو برابر آنچه می گویم، می شنوم. کم گوی و به جز مصلحت خویش مگوی، چیزی که نپرسند، تو از پیش مگوی، از آغاز دو گوش و یک زبانت دادند، یعنی که دو بشنو و یکی بیش مگوی اینجا ایران است، سرزمین دختران، پسران، مردان و زنان قوی، غیرتمند، باحیا، عزتمند، ولایی و آماده‌کننده‌های زمینه‌های ظهور ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ ✅ ایتا، سࢪوش، بله، گپ، روبیکا، آی‌گپ، شاد، آپاࢪات، هوࢪسا، پاتوق، ویسگوݩ، باهم، نزدیکا، ویࢪاستے و تلگࢪام با 👇 ᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆ 🆔 @basaerehoseiniyeh
⁉️طلبکاریم از انقلاب 🔴اوايل دهه شصت تنها شامپوی موجود، شامپوی خمره ای زرد رنگ داروگر بود. تازه آن را هم باید از مسجد محل تهیه می كردیم و اگر شانس یارمان بود وازهمان شامپوها یكعدد صورتی رنگش كه رایحه سیب داشت گیرمان می آمد حسابی كیف می كردیم. سس مایونز كالایی لوكس به حساب می آمد و پفک نمکی و ویفر شكلاتی یام یام تنها دلخوشی كودكی بود. صف های طولانی در نیمه شب سرد زمستان برای ۲۰ لیتر نفت! بگو مگو ها سر كپسول گاز كه با كامیون در محله ها توزیع می شد، خالی كردن گازوئیل با ترس و لرز در نیمه های شب. جیره بندی روغن، برنج و پودر لباسشویی و ... نبود پتو در بازار ، تازه عروسان را برای تهیه جهیزیه به دردسر می انداخت و پوشیدن كفش آدیداس یك رویا بود. همه اینها بود، بمب هم بود و موشك و شهید و ... اما كسی از قحطی صحبت نمی كرد،یادم هست با تمام فشارها وقتی وانت ارتشی برای جمع آوری كمك های مردمی وارد كوچه می شد بسته های مواد غذایی، لباس و پتو از تمام خانه ها سرازیر بود. همسایه ها از حال هم با خبر بودند، لبخند بود، مهربانی بود، خب درد هم بود. و اما امروز... امروز فروشگاه های مملو از اجناس لوكس خارجی در هر محله و گوشه كناری به چشم می خورند وهرچه بخواهید و نخواهید در آنها هست. از انواع شكلات و تنقلات گرفته تا صابون و شامپوی خارجی، لباس و لوازم آرایش تا موبایل و تبلت و ... داروهای لاغری تاصندلیهای ماساژور ، نوشابه انرژی زا تا بستنی با روكش طلا ! و حال، این تن های فربه، تكیه زده بر صندلی های نرم اتومبیل های گرانقیمت از شنیدن كلمه قحطی به لرزه افتاده به سوی بازارها هجوم می بریم. مبادا تی شرت بنتون گیرمان نیاید! مبادا زیتون مدیترانه ای نایاب شود! صورت های دستکاری شده جراحی های بیهوده دلهای اجاره ای و... متاسفانه اشتهایمان برای مصرف، تجمل، فخر فروشی و له كردن دیگران سیری ناپذیر شده است . ورشكسته شدن انتشارات،تعطیلی مراكز ادبی فرهنگی و هنری برایمان مهم نیست ولی از گران شدن ادكلن موردعلاقه مان سخت نگرانیم! می شود كتابها نوشت... خلاصه اینكه این روزها لبخند جایش را به پرخاش داده ومهربانی به خشم فقط كافیست یک ذرّه احساس كنیم كه یكى مخالف نظر ماست آنوقت چنان نابودش می كنیم كه انگار هیچ خدایی رو بنده نیستیم ♦️قحطی امروز که ما ایرانیان در این روزگاران آن را به وضوح لمس می کنیم : قحطى اخلاق است! قحطی همدلیست! قحطى رفاقت است!  قحطی عشق است!  قحطی انسانیت است ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺳﺮﺯﻣﯿﻨﻤﺎﻥ تشنه ی آگاهیست 🟣🟡🟢 فلاکت واقعی یا خودتحقیری؟! ما در رسانه های یهودی دروغگوی غرب متهم به فلاکت دنیا هستیم در حالیکه: ۱- تقریبا به تعداد خانوارها حدود ۲۰ میلیون خودرو در کشور داریم و ۲۵ میلیون مسکن(۵ میلیون اضافه بر تعداد خانوار)! ۲- با دو روز تعطیلی راه‌های شمال کشور قفل می‌شود(بنزین ارزان در باک خودرو برای سفر و تفریح)! ۳- در مصرف لوازم آرایشی و بوتاکس در جهان اول هستیم! ۴- پنج میلیون نفر در یک ساعت برای چهار هزار خودرو ثبت نام می‌کنند؛ یعنی مردم ایران، با پول همین قرعه‌کشی میتوانند شرکت بنز آلمان رو خریداری کنند! ۵- در نوروز سال قبل ۵۱ میلیون تردد در جاده‌های کشور ثبت شده که ما تنها کشور در منطقه و حتی جهان هستیم که دارای این رکورد سفر هستیم! تقریبا به انداره کل اروپا؛ پنج میلیون نفر سفر از طریق دریا و نیم میلیون نفر سفر هوایی! ۶- در یک ماه دسامبر ۲۰۲۱ بیش از هزار و چهارصد باب ملک در ترکیه توسط ایرانی‌ها خریداری شده است! و ایرانیها در ماه سپتامبر گذشته نزدیک ۲۰۰ هزار نفر سفر به ترکیه داشته اند! اما باز میگن بدبختیم! ۷- به گزارش انجمن بین‌المللی جراحی زیبایی (isips)در سال ۲۰۱۳ بیش از ۲۴ میلیون عمل جراحی در دنیا انجام شده است که ایران با بیش از ۲۰۰ هزار جراحی زیبایی جز ده کشور اول جهان می‌باشد؛ یعنی ایران یک درصد جمعیت جهان رو داراست اما ۸ درصد عمل جراحی را داشته است! ۸- ایرانیها رتبه اول واردات غذای سگ در منطقه غرب آسيا را دارند! اما در عین حال بدبخت ترین مردم در سطح کره زمینند؟! ۹- در حال حاضر مردم ایران روزانه بیش از ۱۲۶میلیون لیتر بنزین مصرف میکنند یعنی مصرفی بیش از سه برابر مصرف پرجمعیت ترین کشور دنیا یعنی چین! ۱۰- میگن ما بدبختیم ولی مصرف برقمون ۶ برابر میانگین جهانی است! ۱۱- ما بدبختیم ولی مصرف گازمون با جمعیت ۸۰ میلیونی حدود ۷ برابر میانگین جهانی و معادل ۱۲ تا کشور ثروتمند اروپایی است! ۱۲- ما بدبختیم  اما در مصرف آب شیرین درجه یک دنیا در رتبه اول هستیم! ✍️ اما طبق آمار جهانی فقر در ایران بعد انقلاب به زیر ۸ دهم درصد هم  رسیده است و این یعنی ایران جز ده کشور با کمترین میزان فقر در جهان  است؛ اما طبق گفته رسانه های دشمن ایران فقیر ترین مردم جهان با درصد بالای فلاکت است ✔️ جامعه نیازمند تبیین و آگاهیست @basaerehoseiniyeh
🔸 نوه‌هاش رو خیلی دوست داشت. بعضی وقت‌ها شدید دلتنگ نوه‌ها می‌شد. می‌گفت: «کاش می ‌تونستم یک ساعت برم ایران نوه‌هام رو ببینم و برگردم.» 🔹هیچ وقت سالروز تولد بچه‌ها و نوه‌ها و یا سالروز ازدواج خودمون و بچه‌ها رو فراموش نمی‌کرد. ممکن بود من یادم بره اما ایشون هیچ وقت از یادش نرفت. 🎁 به من می‌گفت: «تولد بچه‌ها رو تبریک بگید و از طرف من هم کادوی تولد تهیه کنید.» اگه ایران هم نبود سفارش می‌کرد که یه مبلغی به عنوان هدیه به حساب بچه ها واریز کنیم. 🏞 یک قاب عکس از همه خانواده با هم در بیروت کنارش گذاشته بود، می‌گفت: «چقدر خوبه، دلم حال میاد وقتی این عکس رو نگاه می‌کنم، احساس می‌کنم همه‌شون اینجا هستند.» 📝 اینجا ایران است، سرزمین دختران، پسران، مردان و زنان قوی، غیرتمند، باحیا، عزتمند، ولایی و آماده‌کننده‌های زمینه‌های ظهور ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ ✅ ایتا، سࢪوش، بله، گپ، روبیکا، آی‌گپ، شاد، آپاࢪات، هوࢪسا، پاتوق، ویسگوݩ، باهم، نزدیکا، ویࢪاستے و تلگࢪام با 👇 ᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆ 🆔 @basaerehoseiniyeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 دختر ایران یعنی امثال دکتر بحری ⭕️ کسی که حقوق ۱۰ هزار یورویی داشت و رئیس کلینیک هماتولوژی بیمارستان آراسموس هلند بود! ولی این موقعیت رو به خاطر وطنش رها کرد و به ایران برگشت! اینجا ایران است، سرزمین دختران، پسران، مردان و زنان قوی، غیرتمند، باحیا، عزتمند، ولایی و آماده‌کننده‌های زمینه‌های ظهور ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ ✅ ایتا، سࢪوش، بله، گپ، روبیکا، آی‌گپ، شاد، آپاࢪات، هوࢪسا، پاتوق، ویسگوݩ، باهم، نزدیکا، ویࢪاستے و تلگࢪام با 👇 ᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆ 🆔 @basaerehoseiniyeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگر موقع سوخت‌گیری، ابتدای ورودی باک خودرو، آتش گرفت، چه کار کنیم؟ اینجا ایران است، سرزمین دختران، پسران، مردان و زنان قوی، غیرتمند، باحیا، عزتمند، ولایی و آماده‌کننده‌های زمینه‌های ظهور ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ ✅ ایتا، سࢪوش، بله، گپ، روبیکا، آی‌گپ، شاد، آپاࢪات، هوࢪسا، پاتوق، ویسگوݩ، باهم، نزدیکا، ویࢪاستے و تلگࢪام با 👇 ᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆ 🆔 @basaerehoseiniyeh
بصائر حسینیه ایران🇵🇸
📝 چگونه به کتاب‌خوانی عادت کنیم؟ 👈 توصیه‌های رهبر انقلاب در مورد کتاب‌خوانی 🔹«به کتاب بایستی اهتمام ورزید. اهتمام به کتاب در واقع قوامش به اهتمام به کتابخوانی است. در جامعه باید سنت کتابخوانی رواج پیدا کند... به گمان من یکی از بدترین و پرخسارت‌ترین تنبلیها، تنبلی در خواندن کتاب است.»‌ ۱۳۹۰/۴/۲۹  توجه به کتاب و کتابخوانی همواره یکی از دغدغه‌های فرهنگی حضرت آیت الله خامنه‌ای بوده و هست؛ رسانه KHAMENEI.IR، به مناسبت فرارسیدن ایام برگزاری نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران ۱۴۰۳، گزیده‌ای از بیانات رهبر انقلاب درباره‌ی این موضوع را بازخوانی می‌کند. 🔹در زمینه کتابخوانی، ملتی باسابقه هستیم 🔹ما ملتی هستیم که با کتاب خیلی سابقه داریم؛ در طول قرنهای متمادی با کتاب انس داشته‌ایم. البته آن روزها دسترسی به کتاب آسان نبود. استنساخ کتابهای خطی دشوار بود، اما در عین حال کسانی که اهل بودند، شایسته برای استفاده‌ی از کتاب بودند، چه مجاهدتها میکردند. خوانده‌ایم و مکرر شنیده‌ایم که کسانی به یک کتاب احتیاج داشتند، دارنده‌ی کتاب بخل میورزیده و نمیداده است؛ بعد با التماس، با زحمت، یک شب، دو شب این کتاب را امانت گرفتند، شب و روز نخوابیدند، استراحت نکردند، برای اینکه این کتاب را استنساخ کنند و یک نسخه‌ی آن را در اختیار خودشان داشته باشند. از این قبیل فراوان است. امروز این موانع برطرف شده است. پیشرفت علم، تولید کتاب، تکثیر کتاب، انتشار کتاب را آسان کرده. ما امروز بایستی با توجه به این سابقه‌ی کهن، جایگاه خودمان را در نشر کتاب، در استفاده‌ی از کتاب، بالا ببریم. ۱۳۹۰/۰۴/۲۹ اینجا ایران است، سرزمین دختران، پسران، مردان و زنان قوی، غیرتمند، باحیا، عزتمند، ولایی و آماده‌کننده‌های زمینه‌های ظهور ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ ✅ ایتا، سࢪوش، بله، گپ، روبیکا، آی‌گپ، شاد، آپاࢪات، هوࢪسا، پاتوق، ویسگوݩ، باهم، نزدیکا، ویࢪاستے و تلگࢪام با 👇 ᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆ 🆔 @basaerehoseiniyeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سبحان الله به توانمندی انسان... بعضیا صبح از خواب پا می‌شن، جاشونم جمع نمی‌کنن 😄 اینجا ایران است، سرزمین دختران، پسران، مردان و زنان قوی، غیرتمند، باحیا، عزتمند، ولایی و آماده‌کننده‌های زمینه‌های ظهور ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ ✅ ایتا، سࢪوش، بله، گپ، روبیکا، آی‌گپ، شاد، آپاࢪات، هوࢪسا، پاتوق، ویسگوݩ، باهم، نزدیکا، ویࢪاستے و تلگࢪام با 👇 ᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆ 🆔 @basaerehoseiniyeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لامصب بغلی شده 😂😂😂 اینجا ایران است، سرزمین دختران، پسران، مردان و زنان قوی، غیرتمند، باحیا، عزتمند، ولایی و آماده‌کننده‌های زمینه‌های ظهور ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ ✅ ایتا، سࢪوش، بله، گپ، روبیکا، آی‌گپ، شاد، آپاࢪات، هوࢪسا، پاتوق، ویسگوݩ، باهم، نزدیکا، ویࢪاستے و تلگࢪام با 👇 ᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆ 🆔 @basaerehoseiniyeh
کد : 1# ❣٬شهید سرافراز: مصطفی صدرزاده 🌱گلواژه: [شهید جانم ... روح پاک تو بسیار زیباتر از صورت زیبایت هست و این دلیل برای دوست داشتنت، کافیست.] اینجا ایران است، سرزمین دختران، پسران، مردان و زنان قوی، غیرتمند، باحیا، عزتمند، ولایی و آماده‌کننده‌های زمینه‌های ظهور ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ ✅ ایتا، سࢪوش، بله، گپ، روبیکا، آی‌گپ، شاد، آپاࢪات، هوࢪسا، پاتوق، ویسگوݩ، باهم، نزدیکا، ویࢪاستے و تلگࢪام با 👇 ᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆ 🆔 @basaerehoseiniyeh
چرا ایران و انقلاب اسلامی را دوست دارم!؟!؟! ۱- حدود ٢١٠ سال پیش در زمان فتحعلی شاه قاجار به موجب قرارداد ننگین گلستان در سال ١١٩٢ شمسی (۱۸۱۳ میلادی) کشورهای فعلی «قفقاز، ارمنستان، گرجستان، داغستان، چچن و اینگوش و سواحل ارزشمند دریای کاسپین» به مساحت حدود ٢٣٠ هزار کیلومتر مربع از ایران جدا شده و به روسیه تزاری تقدیم گردید!!! ۲- حدود ١٩۵ سال پیش و باز هم درزمان فتحعلی‌شاه قاجار به موجب قرارداد ننگین ترکمنچای درسال ١٢٠٧ شمسی (۱۸۲۸ میلادی)، منطقه‌ی «ایروان، نخجوان و بخش‌هایی از تالش و آذربایجان» و در مجموع حدود ۳۰ هزار کیلومتر مربع دیگر از ایران جدا شد و باز هم به امپراتوری روسیه تقدیم شد!!! ۳- حدود ١۶٧ سال پیش در زمان ناصرالدین شاه قاجار به موجب معاهده ننگین پاریس در سال ١٢٣۵ شمسی (۱۸۵۶ میلادی) مناطق «هرات و افغانستان و بلوچستان و مکران» به مساحت ٩٧۵/۲۲۵ کیلومتر مربع با فشار انگلیس از ایران جدا شد!!! ۴- حدود ١۵٢ سال پیش و باز هم در زمان ناصرالدین شاه قاجار به موجب قرارداد ننگین حکمیت «گلد اسمیت» در سال ١٢۵٠ شمسی (۱٨٧١ میلادی)، و باز هم تحت فشار انگلیس مناطقی از «پاکستان و سیستان» به مساحت ٣۵٠/٠٠٠ کیلومترمربع از ایران جدا شد!!! ۵- حدود ١۴٢ سال پیش باز هم در زمان ناصرالدین شاه قاجار به موجب «پیمان آخال» در سال ١٢۶٠ شمسی (۱۸۸١ میلادی) کشورهای فعلی «ترکمنستان، ازبکستان، تاجیکستان، قرقیزستان و قزاقستان» به مساحت ١/٢٢۶/۵٠٠ کیلومترمربع از ایران جدا شده و باز هم به امپراتوری روسیه تقدیم شد!!! ۶- حدود ١٠۴ سال پیش در سال ١٢٩٨ شمسی (١٩١٩ میلادی) در زمان احمد شاه قاجار و دولت وثوق‌الدوله براساس پیمان منطقه‌ای مستشاران انگلیس، جزایر نفت‌خیز خلیج فارس از جمله کشورهای فعلی «امارات، قطر، عمان و چند جزیره بسیار ارزشمند دیگر» به مساحت ۴٠۵/٢٨٧ کیلومترمربع رسماً از ایران جدا شد!!! ۷- حدود ٨۶ سال پیش در سال ۱۳۱۶ شمسی (۱۹۳۷ میلادی) در زمان رضا شاه پهلوی با امضای پیمان ننگین سعدآباد با کشورهای همسایه (عراق، ترکیه و افغانستان) بخش‌های عظیمی از ایران با دسیسه انگلیس جدا شد؛ از جمله «ارتفاعات سوق‌الجیشی آرارات» به ترکیه؛ بخش عظیمی از «اروندرود» و اداره کامل آن را به عراق‌؛ و «دشت وسیع نااُمید» به مساحت ۳ هزار کیلومتر به افغانستان بخشیده شد!!! ۸- حدود ۶٩ سال پیش در سال ١٣٣٣ شمسی (١٩۵۴ میلادی) در زمان محمد رضا شاه پهلوی، بندر استراتژیک «فیروزه» در شرق دریای خزر از ایران جدا و به شوروی واگذار گردید!!! ۹- و باز هم در زمان محمدرضا شاه در سال ١٣۵٠ شمسی (١٩٧١ میلادی) با فشار انگلیس، مجمع الجزایر بحرین به مساحت بیش از ٧٠٠ کیلومتر مربع با انبوهی از مخازن نفت و گاز از ایران جدا شد!!! و با کمال تأسف باید این حقیقت تلخ را بدانیم که این مقدار تجزیه و جدایی بیش از ٣ میلیون و ۵٠٠ هزار کیلومتر مربع از خاک ایران به واسطه سستی و خیانت پادشاهان میهن‌فروش در کل تاریخ جهان بی‌سابقه است و ایران امروز با مساحت ١/۶۴٨/١٩۵ کیلومتر مربع کمتر از یک‌سوم مساحت ایران بزرگ دویست سال قبل را دارد!!! اما در زمان جمهوری اسلامی و پس از هشت سال دفاع مقدس، یک سانتیمتر از خاک کشور عزیزمان را هم از دست ندادیم! اینجا ایران است، سرزمین دختران، پسران، مردان و زنان قوی، غیرتمند، باحیا، عزتمند، ولایی و آماده‌کننده‌های زمینه‌های ظهور ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ ✅ ایتا، سࢪوش، بله، گپ، روبیکا، آی‌گپ، شاد، آپاࢪات، هوࢪسا، پاتوق، ویسگوݩ، باهم، نزدیکا، ویࢪاستے و تلگࢪام با 👇 ᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆ 🆔 @basaerehoseiniyeh
بصائر حسینیه ایران🇵🇸
#رمان #قسمت_دوم #رفیق_شهیدم #کتاب_یادت_باشه 🌱بخش اول زندگینامه 🍁 🌱فصل اول یک کرشمه، یک تبسم، ی
🌱بخش اول   زندگینامه 🌱فصل اول یک‌کرشمه، یک‌تبسم، یک‌خیال 🌱برگ سوم نمی‌دانستم با مطرح کردن جواب منفی من، چه اتفاقی خواهد افتاد، در حال کلنجاررفتن با خودم بودم که عمه داخل اتاق آمد، زیرچشمی به چهره‌ی دلخور عمه، نگاه کردم، نمی‌توانستم از جلو چشم عمه فرارکنم، با جدیت گفت: «ببین فرزانه، تو دختر برادرمی، یه چیزی می‌گم یادت باشه! نه تو بهتر از حمید پیدا می‌کنی، نه حمید می‌تونه بهتر از تو پیداکنه، الان می‌ریم ولی خیلی زود برمی گردیم، ما دست‌بردار نیستیم!». وقتی دیدم عمه تا این حد ناراحت و دلخورشده جلو رفتم و بغلش کردم، از یک طرف شرم و حیا باعث می‌شد، نتوانم راحت حرف بزنم و از طرف دیگر نمی‌خواستم باعث اختلاف بین خانواده‌ها بشم، دوست نداشتم ناراحتی پیش بیاید. گفتم: «عمه‌جون، قربونت برم، چیزی نشده که، این‌همه عجله برای چیه؟ یه کم مهلت بدین، من کنکورم رو بدم، اصلأ سری بعد، خود حمیدآقا هم بیاد تا ما با هم حرف بزنیم، بعدبا فراغ بال تصمیم بگیریم، توی این گیرواگیر درس و کنکور، نمی‌شه کاری کرد». خودم هم نمی‌دانستم چه می‌گفتم، احساس می‌کردم با صحبتهایم الکی عمه را دل خوش می‌کنم، چاره‌ای نبود، دوست نداشتم با دلخوری از خانه ما بروند. تلاش من فایده نداشت، وقتی عمه، خانه رسیده بود سرصحبت و گلایه را با «ننه فیروزه» باز کرده بود و با ناراحتی تمام به ننه گفته بود: «دیدی چی شد مادر؟برادرم دخترش رو به مانداد! دست رد به سینه ما زدن، سنگ روی یخ شدیم، من یه عمر برای حمید دنبال فرزانه بودم ولی الان می‌گن نه، دل منو شکستن!». ننه فیروزه، مادربزرگ مشترک من و حمید است که ننه صدایش می‌کنیم، از آن مادربزرگ‌های مهربان و دوست داشتنی که همه به سرش قسم می‌خورند. ننه همیشه موهای سفیدش را حنا می‌گذارد، هر وقت دور هم جمع شویم، بقچه خاطرات و قصه‌هایش را باز می‌کند تا برای ما داستان‌های قدیمی تعریف کند، قیافه من به ننه شباهت دارد، ننه خیلی در زندگی سختی کشیده است، زنی سی ساله بود که پدربزرگم به خاطر رعدوبرق‌گرفتگی، فوت شد، ننه ماند و چهاربچه‌ی قدونیم قد، عمه آمنه، عمومحمد، پدرم وعمونقی، بچه ها را با سختی و به تنهایی با هزارخون دل، بزرگ کرد، برای همین همه فامیل، احترام خاصی برایش قائل هستند. چند روزی از تعطیلات نوروز گذشته بود که ننه پیش ما آمد، معمولأ هر وقت دلش برای ما تنگ می‌شد، دوسه روزی مهمان ما می‌شد. از همان ساعت اول، به هر بهانه‌ای که می‌شد بحث حمید را پیش می‌کشید، داخل پذیرایی روبروی تلویزیون، نشسته بودیم که ننه گفت: «فرزانه اون روزی که تو جواب رد دادی، من حمید رادیدم، وقتی شنید تو بهش جواب رد دادی، رنگش عوض شد! خیلی دوستت داره». به شوخی گفتم: «ننه باور نکن، جوونای امروزی صبح عاشق می‌شن، شب یادشون می‌ره». ننه گفت: «دختر من، این موهارو تو آسیاب سفید نکردم، می‌دونم حمید خاطرخواه‌ته، توی خونه اسمت رو می‌بریم، لپش قرمز می‌شه، الان که سعید نامزدکرده، حمید، تنها مونده از خر شیطون پیاده شو، جواب بله رو بده، حمید، پسرخوبیه» ازقدیم در خانه‌ی عمه، همین حرف بود، بحث ازدواج دوقلوهای عمه که پیش می‌آمد، همه می‌گفتند: «باید برای سعید دنبال دخترخوب باشیم، وگرنه تکلیف حمید که مشخصه، چون دختر سرهنگ رو می‌خواد».🍂 اینجا ایران است، سرزمین دختران، پسران، مردان و زنان قوی، غیرتمند، باحیا، عزتمند، ولایی و آماده‌کننده‌های زمینه‌های ظهور ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ ✅ ایتا، سࢪوش، بله، گپ، روبیکا، آی‌گپ، شاد، آپاࢪات، هوࢪسا، پاتوق، ویسگوݩ، باهم، نزدیکا، ویࢪاستے و تلگࢪام با 👇 ᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆ 🆔 @basaerehoseiniyeh
بصائر حسینیه ایران🇵🇸
#رمان #قسمت_سوم #رفیق_شهیدم #کتاب_یادت_باشه 🌱بخش اول   زندگینامه 🌱فصل اول یک‌کرشمه، یک‌تبسم، یک‌خ
🌱 بخش اول زندگینامه 🌱فصل اول یک‌کرشمه، یک‌تبسم، یک‌خیال می‌خواستم بحث رو عوض کنم، گفتم: «باشه ننه قبول، حالا بیا حرف خودمون رو بزنیم، یه دونه قصه عزیز و نگارتعریف کن دلم برای قدیما که دور هم می‌نشستیم و قصه می‌گفتید، تنگ شده» ولی ننه بدپیله کرده بود. بعد از جواب منفی به خواستگاری، تنها کسی که دراین مورد، حرف می‌زد، ننه بود، بالاخره دوست داشت نوه‌هایش به هم برسند و این وصلت پابگیرد برای همین روزی نبود که از حمید، پیش من حرف نزند. داخل حیاط خودم را مشغول کتاب کرده بودم که ننه صدایم کرد، بعد هم از بالکن، عکس حمید را نشانم داد و گفت: «فرزانه می‌بینی چه پسر خوش‌قد و بالایی‌شده، رنگ چشماشو ببین چقدرخوشگله، به نظرم شما خیلی به هم میاین، آرزومه عروسی شما دوتا رو ببینم». عکس نوه‌هایش را در کیف پولش گذاشته بود از حمید، همان عکسی را داشت که قبل از رفتن به کربلا برای گذرنامه(پاسپورت) انداخته بود. ازخجالت، سرخ و سفیدشدم، انداختم به فاز شوخی و گفتم: «آره ننه خیلی خوشگله، اصلاً اسمش رو به جای حمید باید یوزارسیف می‌ذاشتن!، عکسشو بذار توی جیبت، شش دونگ حواستم جمع باشه که کسی عکس رو ندزده!». همین طوری شوخی می‌کردیم و می‌خندیدیم ولی مطمئن بودم ننه ول کن معامله نیست و تا ما را به هم نرساند، آرام نمی‌گیرد. هنوز ننه از بالکن نرفته بود که پدرم با یک‌لیوان چای تازه دم به حیاط آمد. ننه گفت: «من که زورم به دخترت نمی‌رسه،خودت باهاش حرف بزن، ببین می‌تونی راضیش کنی». پدر و مادرم با اینکه دوست داشتند حمید، دامادشان شود اماتصمیم‌گیری در این موضوع را به خودم سپرده بودند. پدرم لیوان چای را کنار دستم گذاشت و گفت:«فرزانه من تو رو بزرگ کردم، روحیاتت رو می‌شناسم، می‌دونم با هر پسری نمی‌تونی، زندگی کنی، حمید رو هم مثل کف دست می‌شناسم، هم خواهرزاده منه، هم همکارمه، چند ساله توی باشگاه، با هم مربیگری می‌کنیم، به نظرم شما دوتا برای هم ساخته شدین، چرا حمید رو رد کردی؟». سعی کردم پدرم رو قانع کنم، گفتم: «بحث من اصلاً حمیدآقا نیست، برای ازدواج آمادگی ندارم، چه با حمیدآقا چه با هر کس دیگه، من هنوز نتونستم با مسئله زندگی مشترک کناربیام، برای یه دختر دهه‌هفتادی هنوز خیلی زوده، اجازه بدین نتیجه کنکور، مشخص بشه، بعد سر فرصت بشینیم، صحبت کنیم و ببینیم چه کار می‌شه کرد». چندماه بعد از این ماجراها، عموتقی، بیست و دوم خرداد از مکه برگشته بود، دعوتی داشتیم و به همه فامیل ولیمه می‌داد، وقتی داشتم از پله‌های تالار بالا می‌رفتم انگار در دلم رخت می‌شستند، اضطراب شدیدی داشتم، منتظربودم به خاطر جواب منفی که داده بودم، عمه یا دخترعمه.هایم با من سرسنگین باشند ولی اصلأ این طور نبود، همه چیز عادی بود، رفتارشان مثل همیشه گرم و با محبت بود، انگارنه‌انگار که صحبتی شده و من جواب رد دادم. روزهای سخت و پراسترس کنکور بالاخره تمام شد، تیرماه سال نود و یک، آزمون را دادم ،حالا بعد از یک سال درس‌خواندن، دیدن نتیجه قبولی در دانشگاه می‌توانست، خوشحال‌کننده‌ترین، خبر برایم باشد. با قبولی در دانشگاه علوم پزشکی قزوین، نفس راحتی کشیدم، ازخوشحالی در پوست خودم نمی‌گنجیدم چون نتیجه یک‌سال تلاشم را گرفته بودم، پدر و مادرم هم خیلی خوشحال بودند و من از اینکه توانسته بودم روسفیدشان کنم، احساس خوبی داشتم....🍂 اینجا ایران است، سرزمین دختران، پسران، مردان و زنان قوی، غیرتمند، باحیا، عزتمند، ولایی و آماده‌کننده‌های زمینه‌های ظهور ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ ✅ ایتا، سࢪوش، بله، گپ، روبیکا، آی‌گپ، شاد، آپاࢪات، هوࢪسا، پاتوق، ویسگوݩ، باهم، نزدیکا، ویࢪاستے و تلگࢪام با 👇 ᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆ 🆔 @basaerehoseiniyeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 قشنگ‌ترین عشق 💫 نگاه خداوند بر بندگان است. 🌸 هر کجا هستید 💫 به نگاه پر مهر خدا می‌سپارمتون 🌸 الـــــهــــی 💫 مهـر، بركت، عشـق 🌸 محبت و سلامتى 💫 شادی و عاقبت بخیری 🌸 هميشه همنشین شما باشد 🌸 شبتون به نور خدا روشن اینجا ایران است، سرزمین دختران، پسران، مردان و زنان قوی، غیرتمند، باحیا، عزتمند، ولایی و آماده‌کننده‌های زمینه‌های ظهور ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ ✅ ایتا، سࢪوش، بله، گپ، روبیکا، آی‌گپ، شاد، آپاࢪات، هوࢪسا، پاتوق، ویسگوݩ، باهم، نزدیکا، ویࢪاستے و تلگࢪام با 👇 ᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆ 🆔 @basaerehoseiniyeh
بسم الله الرحمن الرحیم