#در_محضر_شهدا
#سردار_شهید
#دکتر_مصطفی_چمران
کسانیکه فکر می کنند، باید گوشهای بخوابند تا #امام_زمان_عج ظهـور بفرماید و جهان را از عدل و قسط پر کند، سخت در اشتباهند.
مردم ما باید، بیشتر بکوشند، بیشتـر مبارزه کنند، و این تحول و تکامل نفسی را هر چه سریعتر در روح و قلب خود ایجاد نمایند ، تا باعث تسریع در ظهور حضرت شوند...
اگر جوانان ما در اعتقـادشان به خود بقبولانند #امام_زمان_عج در میان آنها زندگی میکند و شاهد اعمالشان است، رفتار و زندگی و فداکاری و مرگ و حیات آنان تغییر کیفی پیدا میکند
و چه بسا جهش بزرگی درحرکت تکاملی جوانان ما بسوی مدینه فاضله ایجاد شود .
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
#شهدا
#ماه_مبارک_رمضان
نامه #سردار_شهید
#مهدی_خوش_سیرت
در ماه رمضان سال 1366به یکی از همرزمانش
اما برادرم چون وظیفه یک دوست آن است که از هر جهت مواظب دوستش باشد لذا من هم با همه بی لیاقتی خود چند نکته را متذکر می گردم و آن اینکه برادر ، ماه رمضان ، ماه قرآن است و شادابی دلهای بیدار با طراوت قرآن ، بلکه مهمتر از آن ، حیات ما قرآن است و با او بودن و پس هیچ وقت زندگی بدون قرآن را قبول مکن و در پناه قرآن زشتی ها را از خودمان دور کنیم و با توسل و تمسک به قرآن خوبی ها را در خود پرورش دهیم و بارور کنیم.
برادرم ؛ خیلی از برادران در موقعیت سنی شما ارتباط خوبی با قرآن و کتابهای خودسازی داشته اند و خوب از خودشان مواظبت می کردند اما همین که چند صباحی از عمرشان گذشت بی حال شدند و حال عبادت و مناجات و مطالعه کتب اسلامی را از دست دادند.
لذا مواظبت کن از حالات خودت تا دچار این کسالت روحی نشوی ، که ان شاءالله هیچ وقت نخواهد شد و این تذکرات به خودت قسم ، به خودم هست نه به تو. به هر حال از شما خیلی التماس دعا دارم."
راوی :
#همرزم_شهید
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🌴🌹🕊🥀🕊🌹🌴
#خاطرات_شهدا
#سردار_شهید
#محمد_ابراهیم_همت
#ابراهیم میگفت :
من توی مکه، زیر ناودون طلا، از خدا خواستم که نه زخمی بشم و نه اسیر، فقط #شهادتم را از خدا خواستم.
مادرش بیتابی میکرد و میگفت :
ننه، آخه این چه حرفهاییه که میزنی؟
چرا مارو اذیت میکنی؟
میگفت :
نه مادر، مرگ حقه و بالاخره یه روزی همهمون باید از این دنیا بریم.
این حرفش در ذهن من باقی مانده بود.
یک روز ولیالله آمد و گفت :
ظهر اخبار رو گوش کردی؟
گفتم : نه، مگه چی شده؟
گفت : از ابراهیم خبری، چیزی داری؟
گفتم : نه، چطور مگه؟
گفت : میگن ابراهیم زخمی شده، تا گفت زخمی شده، فهمیدم #شهیـــــد شده است .
حرف آن روزش همیشه در ذهن بود و میدانستم که خدا به خاطر اخلاصی که دارد، دعایش را برآورده میکند .
آمدم خانه و خبر دادم .
مادرش در حالی که گریه میکرد، گفت : یادت میاد که این بچه رو توی ۳ماهگی کی به ما داد؟
گفتم : بله .
گفت : یه خانم بلند بالا ، #حضرت_زهرا_س
این بچه، هدیهی امام حسین (ع) بود ؛ همون کسی که اون روز این بچه رو به ما داد ، امروز هم در 29 سالگی اونو ازمون گرفت .
بعدش هم گفتیم :
انا لله و انا الیه راجعون
خداوند اولاد خلفی به ما عطا فرمود که همواره مایهی افتخار و سربلندی ماست و ما همیشه به خاطر این نعمت شرمنده و شکرگزار او هستیم ..
📚 کتاب : برای خدا اخلاص بود
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹
#خاطرات_شهدا
#سردار_شهید
#سیدمرتضی_آوینی
یادم هست یک روزی #شهید_آوینی، #شهید_گنجی و بنده در جایی نشسته بودیم. #شهید گنجی جمله ای را ابراز کرد که #شهید_آوینی در جواب جمله جالبی گفت. من بین این دو #شهید بودم.
#شهید_گنجی خطاب به #شهید_آوینی گفت: « حاج مرتضی! دیگر باب #شهادت هم بسته شد ». #آوینی در جواب گفت: «نه برادر، #شهادت لباس تک سایزی است که باید تن آدم به اندازه آن در آید، هر وقت به سایز این لباس تک سایز درآمدی، پرواز می کنی، مطمئن باش »!
من که میان این دو بودم گفتم: « حاج مرتضی، پس من چی؟ من کی پرواز می کنم؟». #شهید_آوینی در جواب گفت: « تو در کوله ات چیزهایی داری » و نام چند منطقه جنگی که در آنها مستند ساخته بودم را آورد و بعد ادامه داد: «در کوله ات چیزهای دیگری هم هست که نمی دانم چیست، هر وقت کوله ات سبک شد، پرواز خواهی کرد».
مدتی پس از این گفت وگو #مرتضی_آوینی به #شهادت رسید و به فاصله یک سال دیگر نیز گنجی#شهید شد.
راوی :
رضا برجی از همراهان #شهید_آوینی
#روحشان_شاد
#یادشان_گرامی
#راهـشان_پر_رهرو
💐🌴🌼❤️🌼🌴💐
#عاشقانه_ها
#همسرانه
#همسر
#سردار_شهید
#علی_تجلایی
قبل از شروع مراسم عقد ، #علی_آقا نگاهی به من کرد و گفت :
شنیدم که عروس هرچه از خدا بخواهد ، اجابتش حتمی است .
گفتم ، چه آرزویی داری؟
درحالی که چشمان مهربانش را به زمین دوخته بود ، گفت : اگرعلاقهای به من دارید و به خوشبختی من می اندیشید ، لطف کنید از خدا برایم #شهادت بخواهید .
از این جمله تنم لرزید.
چنین آرزویی برای یک عروس در استثنایی ترین روز زندگی اش بی نهایت سخت بود.
سعی کردم طفره بروم ؛ اما #علی_آقا قسم داد که در این روز این دعا را در حقش بکنم ، ناچار قبول کردم .
هنگام جاری شدن خطبه عقد هم برای خودم و هم برای #علی طلب #شهادت کردم و بلافاصله با چشمانی پر از اشک نگاهم را به #علی دوختم ؛
آثار خوشحالی در چهرهاش آشکار بود.
مراسم ازدواج ما در حضور #شهید_آیت_الله_مدنی و تعدادی از برادران #پاسدار برگزار شد.
نمیدانم این چه رازی است که همه #پاسداران این مراسم و #علی_آقا و #آیت_الله_مدنی همه به فیض #شهادت نائل شدند ...
#پنجشنبه_های_دلتنگی
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🌴🥀🌼🌺🌼🥀🌴
#همسرانه
#همسرداری_شهدا
#سردار_شهید
#حاج_عباس_کریمی
تواضع و فروتنی #عباس باور نکردنی بود.
همیشه عادت داشت، وقتی #من وارد #اتاق می شدم، بلند می شد و به #قامت می ایستاد .
یک روز وقتی وارد شدم روی #زانوانش ایستاد .
ترسیدم، گفتم : #عباس چیزی شده، پاهایت چطورند؟
#خندید و گفت : نه شما بد #عادت شده اید؟
من همیشه #جلوی تو بلند می شوم. امروز خسته ام. به زانو ایستادم .
می دانستم اگر #سالم بود ، بلند می شد و می ایستاد.
#اصرار کردم که بگوید چه #ناراحتی دارد.
بعد از #اصرار زیاد من ، گفت: چند روزی بود که پاهایم را از #پوتین در نیاورده بودم. انگشتان #پاهایم پوسیده است. نمیتوانم روی #پاهایم بایستم.
#عباس با همان حال، #صبح روز بعد به #منطقه جنگی رفت.
این #اتفاق به من نشان داد که #حاج_عباس_کریمی از بندگان #خاص خداوند است .
راوی :
#همسر_شهید
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
💐 @dashtejonoon1🥀🕊
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
#همسرانه
#همسر_شهید
#سردار_شهید
#حاج_محمدابراهیم_همت
هر وقت حاجے از منطقه به منزل مے آمد،
بعد از اینکه با من احوالپرسے می کرد، با همان لباس خاکے بسیجے به نماز مے ایستاد.
یه روز به قصد شوخے گفتم: تو مگر چقدر پیش ما هستے که به محض آمدن، نماز می خونے ؟
نگاهے کرد و گفت: هروقت تو را می بینم، احساس می کنم باید دو رکعت نماز شکر بخونم .
راوی :
#همسر_شهید
#محمد_ابراهیم_همت
#تا_شهادت
#راهی_نیست
🕊🌹🌴🥀🌴🌹🕊
#شهدا
#حجاب
#سردار_شهید
#محمد_منتظر_القائم
می دانست از ساواکی ها هستند و می خواهند براش پرونده سازی کنند. از او پرسیده بودند نظرت در مورد #حجاب چیه؟
گفته بود: من که نظری ندارم باید از روحانیت پرسید!
من فقط یه حدیث بلدم که هرکس همسرش را #بی_حجاب در معرض دید دیگران قرار دهد #بی_غیرت است و #خداوند او را #لعنت می کند.
ساواکی ازش پرسید شاه را داری می گی؟
خنده ای کرد و گفت من فقط #حدیث خواندم.
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🌹🕊🌴🥀🌴🕊🌹
گذری کوتاه بر زندگی
مالکِ اشترِ لشگرِ
#حاج_احمد_متوسلیان
#سردار_شهید
#احمد_بابایی
#احمد_بابایی به تاریخ ۱۵ خرداد ۱۳۳۴ شمسی، در رامند (از توابع بوئین زهرا) متولد شد.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، ابتدا به «کمیته انقلاب اسلامی» و سپس به «سپاه پاسداران انقلاب اسلامی» ملحق شد.
به عنوان پاسداران در جبهه های غرب کشور، «بازی دراز» و «سوسنگرد» حضور داشت و پس از تاسیس تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص)، #شهید_احمد_بابایی توسط زنده یاد #حاج_احمد_متوسلیان به فرماندهی یکی از گردان های تیپ مزبور، به نام گردان مالک اشتر نخعی منصوب گردید .
#احمد_بابایی در عملیات فتح المبین خوش درخشید و در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۳۶۱ شمسی، تقدیر چنین بود که در عملیات الی بیت المقدس با خون خویش وضو بگیرد .
🌹 #سالروز_شهادت🕊
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
#مثل_شهدا
#سردار_شهید
#عبدالحسین_برونسی
هر خانهای که می ساخت، انگار برای خودش میساخت. یعنی اصلاً این براش یک عقیده بود، عقیدهای که با همه وجود بهش عمل میکرد. کارش کار بود؛ خانهای هم که میساخت واقعاً خانه بود. کمتر کارگری باهاش دوام میآورد. همیشه میگفت: نانی که من میخورم باید حلال باشه.
میگفت: روز قیامت، من باید از صاحبکار طلبکار باشم نه او از من. برای همین هم زودتر از همه میآمد سر کار، دیرتر از همه هم میرفت: حسابی هم از کارگرها کار میکشید.
#حق_الناس
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹
#خاطرات_شهدا
#سردار_شهید
#سیدمرتضی_آوینی
یادم هست یک روزی #شهید_آوینی، #شهید_گنجی و بنده در جایی نشسته بودیم. #شهید گنجی جمله ای را ابراز کرد که #شهید_آوینی در جواب جمله جالبی گفت. من بین این دو #شهید بودم.
#شهید_گنجی خطاب به #شهید_آوینی گفت: « حاج مرتضی! دیگر باب #شهادت هم بسته شد ». #آوینی در جواب گفت: «نه برادر، #شهادت لباس تک سایزی است که باید تن آدم به اندازه آن در آید، هر وقت به سایز این لباس تک سایز درآمدی، پرواز می کنی، مطمئن باش »!
من که میان این دو بودم گفتم: « حاج مرتضی، پس من چی؟ من کی پرواز می کنم؟». #شهید_آوینی در جواب گفت: « تو در کوله ات چیزهایی داری » و نام چند منطقه جنگی که در آنها مستند ساخته بودم را آورد و بعد ادامه داد: «در کوله ات چیزهای دیگری هم هست که نمی دانم چیست، هر وقت کوله ات سبک شد، پرواز خواهی کرد».
مدتی پس از این گفت وگو #مرتضی_آوینی به #شهادت رسید و به فاصله یک سال دیگر نیز گنجی#شهید شد.
راوی :
رضا برجی از همراهان #شهید_آوینی
#روحشان_شاد
#یادشان_گرامی
#راهـشان_پر_رهرو
🌷🕊💐🌹💐🕊🌷
#خاطرات_شهدا
#نمایندگی_مجلس
#سردار_شهید
#محمد_ابراهیم_همت
#حاجے خیلی به بسیجےها علاقه داشت.
وقتی یکی از #نمایندگان مجلس پیش او آمد و گفت شنیدیم می خواهی نماینده بشوی،گفت :
نه من هرگز همچین فکری نکرده ام.
بنده یک #بسیجی هستم و اگر #مسئولین اجازه می دادند و #فرماندهی را از دوش من بر می داشتند، من به عنوان یک #بسیجی می رفتم توی #سنگرها.
نماینده گفت : خب اینجا هم در #مجلس به تو احتیاج داریم.
اما #حاجی جواب داد: من دراین #بیابانها_و_جبهه ها انسی پیدا کرده ام که به هیچ وجه حاضر نخواهم شد آنجا را ترک کنم، بیایم نماینده شوم.
سه ماه بعد هم #شهید شد.
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
#خاطرات_شهدا
#سردار_شهید
#حاج_احمد_کاظمی
#دیدار_آخر_با_محبوب
در آخرین ملاقاتش خدمت مقام معظم رهبری که سوم دیماه بود، از حضرت آقا خواهش کرده بود، آقا دعا کنید ما هم شهید شویم. حقیقتا یک حال و هوای دیگری داشت، خدا می داند، من که رفته بودم برای معرفی اش بعنوان فرمانده نیروی زمینی، پشت تریبون، من گفتم: سرتیپ احمد کاظمی از نظر من شهید زنده است، شروع کرد به گریه کردن، فیلمش را فکر می کنم پخش کرده اند، خودش پشت تریبون که آمد گفت: خدایا شهادت را نصیب من کن، حال و هوای دیگری داشت، دائم می گفت دلم برای حسین خرازی پر می کشد برای شهداء پر می کشد، می گفت تف به این دنیا، دنیا را رها کنید، دنیا را ول کنید، همه چیز را در آخرت پیدا کنید،رضای خدا را بر رضای مخلوق ارجحیت بدهید، واقعا این بزرگوار از دنیا بریده بود.
#راوی
سرلشکر سیدیحیی رحیم صفوی
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم