🥀
🥀🥀
🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀
🥀🥀
🥀
#رمان_آنلاین
#مستِ_مهتاب
#فصل_دوم
#مرضیه_یگانه
#پارت_1026
#مهتاب
فردای آن روز باز هردو در سکوت به بیمارستان رفتیم با این تفاوت که او مرا به بیمارستان خودم رساند و خودش به بیمارستان دیگری که روز کاری اش بود رفت.
و من چقدر عصبی بودم آنروز... حتی چندباری با بیمارانم سر موضوعات جزیی بحثم شد.
اما وقتی کار بدتر شد که یک عمل جراحی اورژانسی پیش آمد و من به اتاق عمل احضار شدم و آن عمل جراحی از آنچه فکرش را می کردم بیشتر طول کشید و بعد از 5 ساعت ایستادن وقتی از اتاق عمل بیرون آمدم و نگاهم به ساعت افتاد که 6 بعد از ظهر بود، فهمیدم باز جریان دیگری در راه است.
به اتاقم برگشتم تا لباس عوض کنم و سریع به خانه برگردم که از شدت خستگی اول روی صندلی ام افتادم و هنوز چند دقیقه طول نکشیده بود که چنان زیر دلم درد گرفت که احساس کردم دارم عادت ماهانه می شوم.
و اگر اتفاقی می افتاد، علی گفته بود که مرا نخواهد بخشید. چند دقیقه ای نشستم تا حالم کمی بهتر شد و بعد لباس عوض کردم و تا خواستم از اتاقم بیرون بزنم، در اتاقم با شدت باز شد.
علی بود.
نگاهم کرد و نگرانی نشسته در نگاهش با نگاه من يکدفعه آب شد.
_مهتاب تو هنوز اینجایی؟!.... ساعت رو دیدی اصلا؟!
با خستگی گفتم:
_ببخشید... یه عمل اورژانسی پیش اومد.
و دیگر صدایش بالا رفت.
_من بهت چی گفتم؟!.... نگفتم تو نمی تونی روی ساعت کاری بیمارستان قول بدی؟
_وای علی تو رو خدا.... صدات رو بلند نکن.... من خسته ام... 5 ساعت تو اتاق عمل بودم... خواهش می کنم.
و صدایش باز بالا رفت.
_5 ساعت عمل داشتی؟!.... می گفتی دکتر نیک پور عمل رو انجام بده... چرا نگفتی تو نمی تونی؟
_دکتر نیک پور گفت من نمی تونم باید برم... از من خواست انجامش بدم.
عصبانی نگاهم کرد و بعد با همان عصبانیت گفت :
_من تو ماشین منتظرم.
و در را چنان کوبید و رفت که انگار باز یک دعوای حسابی در راه است!
و شد.... همین که سوار ماشین شدم فریاد زد.
_من همین فردا با مدیریت صحبت می کنم و میگم دیگه نمی خوام تو توی این بیمارستان کار کنی.
_علی!.... چرا آبروریزی می کنی؟!.... اتفاقی نیافتاده که.... الان می رم خونه استراحت می کنم.
_استراحت!.... تو الان باید شام درست کنی...
نفهمیدم طعنه زد یا جدی گفت!
و تا گفتم :
_جدی گفتی یا شوخی کردی؟
فریاد زد. طوری که نفسم حبس شد!
🥀#کپی_رمان_حرام حتی بالینک کانال و اسم نویسنده⛔️
🔴 پیگرد قانونی دارد ⚖
🥀
🥀🥀
🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀🥀🥀〰〰〰〰〰〰〰〰〰
🥀@be_sharteasheghi🥀
〰〰〰〰〰〰〰〰
🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀
🥀🥀