eitaa logo
🌱به شرط عاشقی باشهدا❤
7.4هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
2.2هزار ویدیو
30 فایل
رمان #مستِ_مهتاب #خانم_یگانه 💙کانالداران عزیز ✅کپی مطالب فـــقــــط با فوروارد مستقیم😊 تبلیغاتمون🪄💚 https://eitaa.com/joinchat/254672920C9b16851ec4
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀 🥀🥀 🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀 🥀🥀 🥀 صبح با صدای ریزی بیدار شدم. علی داشت آماده ی رفتن به بیمارستان می شد که فوری از روی تخت پایین آمدم و گفتم: _علی گوش کن خواهش میکنم..... باور کن خوبم..... چرا اینجوری می کنی آخه! و جوابم را نداد که تا خواست از اتاق بیرون برود فوری جلوی در ایستادم و با دو دست چهارچوب در را گرفتم و با بغض گفتم : _اگه اینجوری بری تا شب گریه می کنم. نگاهش بالاخره بالا آمد و نگاهم کرد. آنقدر هنوز جدیت در نگاهش بود که مرا تا روزهای اوایل آشنایی مان ببرد..... نگاهم چند ثانیه در نگاهش ماند. نه من از سد راهش عقب رفتم و نه او مرا کنار کشید. با بغض گفتم : _وقتی اینجوری بداخلاق میشی و قهر می کنی دلم می خواد همون رابرت صدات کنم. بالاخره کنج لبش یک نیمچه لبخند دیدم. اما کوتاه نیامدم و با پررویی سرم را کج کردم و گفتم : _منو ببوس.... دو روزه فقط داری سرم داد می زنی.... حواست هست؟ سرش را جلو کشید و بوسه ای روی گونه ی چپم گذاشت. باز کوتاه نیامدم و سرم را چرخاندم و گونه ی راستم را سمتش گرفتم. _این طرف چی؟ اینبار به وضوح لبخند زد و طرف راست گونه ام را هم بوسید. نگاهم صاف سمت چشمانش رفت و دیگر نشد.... خودم را در آغوشش انداختم و گفتم: _می دونستی قهر می کنی چقدر حرص می خورم؟!... نمیگی اینهمه حرص خوردن برام بده؟ دستانش محکم محصورم کرد اما زبانش هنوز روی نقطه ی سکوت مانده بود! _باشه علی آقا.... باشه... اصلا نگو.... حرف نزن.... اگه اینقدر سخته برات باشه. خودم را عقب کشیدم و از مقابل چهارچوب در کنار رفتم. نگاهم را انداختم پایین و سرم را بلند نکردم و او هم چند ثانیه ای فقط ایستاد و نگاهم کرد. دلم می خواست لااقل به قدر یک کلام محبت آمیز با من حرف بزند ولی نزد و رفت و بعد از رفتنش چقدر دلم شکست! آنقدر که بی اختیار گریستم. این اولین بار بود از هم دلخور می شدیم و من هیچ سابقه ی قبلی نداشتم که بتوانم با توجه به آن، حال او را یا حتی واکنش هایش را درک کنم و حدس بزنم. دوباره بعد از رفتنش، بعد از چند دقیقه گريستن، آرام گرفتم و خوابم برد. و نمی دانم چقدر گذشت که صدای زنگ خانه بیدارم کرد. حالم یه جور عجیبی بود. با حال بدی سمت آیفون رفتم و چون چهره ی مردی که سر پایین انداخته بود را کامل نمی دیدم، گوشی آیفون را برداشتم. _بله..... 🥀 حتی بالینک کانال و اسم نویسنده⛔️ 🔴 پیگرد قانونی دارد ⚖ 🥀 🥀🥀 🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀🥀🥀〰〰〰〰〰〰〰〰〰 🥀@be_sharteasheghi🥀 〰〰〰〰〰〰〰〰 🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀 🥀🥀