eitaa logo
🌱به شرط عاشقی باشهدا❤
7.4هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
2.2هزار ویدیو
30 فایل
رمان #مستِ_مهتاب #خانم_یگانه 💙کانالداران عزیز ✅کپی مطالب فـــقــــط با فوروارد مستقیم😊 تبلیغاتمون🪄💚 https://eitaa.com/joinchat/254672920C9b16851ec4
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از مستِ مهتاب
🥀 🥀🥀 🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀 🥀🥀 🥀 _من ازت خوشم اومده.... اصلا تا بحال دانشجویی مثل تو نداشتم.... نمی فهمم چرا متوجه نیستی که چقدر می تونی جذاب و فریبنده باشی. خجالت زده سر بلند کردم و از شنیدن این حرفش گفتم: _ببخشید!..... من با این پوشش و حجاب برای شمایی که حتی اعتقادی به خدا ندارید، چطور جذاب و فریبنده هستم؟! نفسش را فوت کرد و بعد از مکث کوتاهی گفت : _همین.... همین حجابت شاید.... شاید همین حجابت تو رو اینقدر خاص کرده باشه.... من می تونم قسم بخورم که در طول زندگیم با دختری مثل تو برخورد نکردم..... دختری که.... که..... انگار کلمه ی مناسبی برای حرفش پیدا نکرد و کلافه باز از روی صندلی برخاست و این بار رو به روی من، روی صندلی کنار میزش نشست. _نمی دونم چطور توصیفت کنم..... ولی.... تو.... تو خیلی برام عجیبی.... و من خیلی کنجکاوم که بشناسمت. برخاستم و گفتم : _ببخشید دکتر بهتره به جای شناخت من، خدا را بشناسید.... به نظرم هم خیلی جالب تره هم جواب همه ی کنجکاوی هاتون رو می گیرید. و تا در کنار اتاقش رفتم که باز گفت : _بهم بگو چه عیبی در من می بینی که حاضر نیستی این فرصت رو بهم بدی. شانه هایم را بالا انداختم. _در دین من.... ما دنبال عیب مردم نیستیم.... ما عیب های خودمون رو برطرف می کنیم. دستم روی دستگیره ی در اتاقش بود که باز پرسید: _خب حتی یک عیب کوچیک.... یه چیزی که تو در وجودم می بینی و نمی پسندی. فقط برای اینکه دست از پرسش بردارد، گفتم : _یکیش همین سیگاری که می کشید.... باورم نمی شه شما با این تحصیلات، در حالیکه تمام مضرات سیگار رو می دونید اما سیگار می کشید! و دیگر مهلت ندادم که باز سوالی بپرسد. برگشتم به اتاق استراحت پزشکان و وضو گرفتم و نماز ظهر و عصرم را با تاخیر خواندم. بعد از نماز یک ساعتی وقت استراحت داشتم که در همان اتاق ماندم. آن روز تا شب دیگر دکتر آنژه را ندیدم و چقدر خوشحال شدم که بالاخره حرفهایم بر روی او اثر کرد که دیگر مزاحمم نشد. شب زمان افطار، به حیاط بیمارستان رفتم و داشتم با بیسکویت ساده و کمی قهوه افطار می کردم که سر رسید. دلم خواست جیغ بزنم که دست از سرم بردار... اما نتوانستم. تنها بيسکوئيت در دهانم ماند و به زور جرعه ای قهوه، آن را قورت دادم. 🥀 حتی بالینک کانال و اسم نویسنده⛔️ 🔴 پیگرد قانونی دارد ⚖ 🥀 🥀🥀 🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀🥀🥀〰〰〰〰〰〰〰〰〰 🥀@be_sharteasheghi🥀 〰〰〰〰〰〰〰〰 🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀 🥀🥀 🥀