eitaa logo
🌱به شرط عاشقی باشهدا❤
8.5هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
2.2هزار ویدیو
30 فایل
رمان #مستِ_مهتاب #خانم_یگانه 💙کانالداران عزیز ✅کپی مطالب فـــقــــط با فوروارد مستقیم😊 🎀 #تبلیغ کانالهای شما👇 https://eitaa.com/joinchat/254672920C9b16851ec4
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از مستِ مهتاب
🥀 🥀🥀 🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀 🥀🥀 🥀 _نه.... این تصورات شماست. سرش را کمی کج کرد و نگاهم. _من دقیقا از رفتارت متوجه می شم که چه احساسی به من داری.... دائم می خوای از من فرار کنی.... گاهی هم از دست حرفام کلافه می شی.... درست نمی گم؟ _خب حق بدید.... تمام حرفهای شما شده در مورد احساسات من.... من چه فکری درباره شما دارم... چه احساسی در موردتون دارم... چرا نمی خوام درخواست دوستی شما رو بپذیرم..... من تمام فکر و ذهنم کارم و درسم هست ولی شما..... _نگران نباش... دیگه کاری به تو و افکارت ندارم. این را گفت و وارد اتاق عمل شد. بعید می دانستم اما در آن عمل چیزهای عجیب تری دستگیرم شد. _هیچ می دونستی سیگار رو ترک کردم. وسط یک عمل جراحی اورژانسی.... با یک شکم باز شده ی بیمار، دکتر آنژه از ترک سیگارش گفت! دستیار بی هوشی به جای من، با تعجب پرسید: _دکتر!.... شما سیگار می کشیدید؟! _گاهی... خیلی کم.... اونم گذاشتم کنار. _چه جالب.... چون من کمتر کسی رو دیدم که سیگاری باشد و ترک کند..... و دکتر آنژه، نگاه ریزی به من انداخت. _اینم از لطف یه دشمن بود.... رو در روی من گفت که از اینکه سیگار می کشم خوشش نمی آید. همه خندیدند جز من.... نمی توانستم بفهمم آن حرفها را برای تمسخر من می زند یا واقعا قصد تمجيد دارد. اما به هرحال چندان از آن بحث خوشم نمی آمد. با افت ضربان قلب بیمار، همه به تکاپو افتادند و من بی اختیار بلند شروع کردم به خواندن آیه الکرسی..... در میان درخواست های پشت سر هم دکتر آنژه، و تمام اقدامات پزشکی که باید انجام می دادم، صدای من ریز شنیده می شد. _الله لا اله الا هو الحی القیوم..... لا تاخذه سنة و لا نوم.... _چی می خونی؟... حواست به کارت باشه. توجهی نکردم و ادامه دادم. و عجیب ترین معجزه را به چشمم دیدم. درست وقتی رسیدم به آیه ی آخر آیه الکرسی. _الله ولی الذین آمنوا یخرجهم من ظلمات الی النور..... ضربان قلب بیمار به حالت نرمال برگشت. معمولا با آنکه سابقه ی جراحی چندانی نداشتم اما سوابق کاری من می گفت وقتی مریضی در حین عمل جراحی با آن حجم خونی که از دست می دهد، دچار افت ضربان قلب می شود، فوت می کند اما آن دفعه این اتفاق نیفتاد.... و نه تنها در سابقه ی کاری من، بلکه حتی در سابقه ی کاری دکتر آنژه و سایرین هم نادر بود! بعد از اتمام عمل، در رختکن اتاق عمل، دکتر آنژه باز سراغم را گرفت. _کجا می ری؟ _نیاز به استراحت دارم. _کارت دارم... چند لحظه. بیرون درب شیشه ای اتاق عمل ایستادم که آمد و بی مقدمه پرسید: _داشتی چی می خوندی وسط عمل جراحی؟ 🥀 حتی بالینک کانال و اسم نویسنده⛔️ 🔴 پیگرد قانونی دارد ⚖ 🥀 🥀🥀 🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀🥀🥀〰〰〰〰〰〰〰〰〰 🥀@be_sharteasheghi🥀 〰〰〰〰〰〰〰〰 🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀 🥀🥀 🥀