eitaa logo
🌱به شرط عاشقی باشهدا❤
8.4هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
2.2هزار ویدیو
30 فایل
رمان #مستِ_مهتاب #خانم_یگانه 💙کانالداران عزیز ✅کپی مطالب فـــقــــط با فوروارد مستقیم😊 🎀 #تبلیغ کانالهای شما👇 https://eitaa.com/joinchat/254672920C9b16851ec4
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از مستِ مهتاب
🥀 🥀🥀 🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀 🥀🥀 🥀 دکمه های روپوش را نبسته جلو رفتم و سر میز ایستادم. جعبه ای مستطیلی شکل که پاپیونی صورتی رنگ رویش خورده بود. در جعبه را برداشتم و با دیدن رزهای زیبای قرمز رنگ داخل جعبه و کاغذ روی آن ها غافلگیر شدم. _بابت قضاوت نابه جا، مرا ببخش. این جمله را درون کاغذ نوشته بود.... با خطی بسیار زیبا و قشنگ! خنده ام گرفت که از دید آنه پنهان نماند. _خندیدی مهتاب... خندیدی.... دکتر هنوز بخشه.... نمی خوای ببینیش؟ آنه داشت بدجوری وسوسه ام می کرد که با رابرت مواجه شوم. خنده ام گرفت از اصرار آنه و تنها درمانده نشستم پشت میز و باز نگاهم روی گل های رز قرمز ماند. _پس من می گم دکتر بیاد اینجا ببینتت. و تا خواستم اعتراضی کنم رفت. فوری از پشت میز برخاستم و سمت طرف دیگر اتاق که کمدهای مخصوص پزشکان بود، رفتم. روسری ام را داخل آینه ی مقابلم مرتب کردم و با لبخندی که نمی خواست از روی لبانم محو شود برگشتم و پای میز نشستم. کمی بعد در اتاق باز شد. حتی نگاهی به کسی که کنار در ایستاده بود، نیانداختم. جلو آمد و رو به رویم پشت میز نشست. نگاهش با من بود که گفتم : _لزومی نبود که گل بخرید. _حق با تو بود.... قضاوت قبل از جرم کردم.... سرم بالا آمد و نگاهش کردم لحظه ای که گفت : _مهلت بهم بده مهتاب.... شوکه شدم که مرا به اسم صدا کرد. _مهلت بده.... من خیلی خوب پیش رفتم..... من در مورد اسلام تحقیق کردم.... من در مورد شخصیت های مهم این دین تحقیق کردم.... من در مورد خود تو.... در مورد ایران حتی.... تحقیق کردم.... دوست دارم بهم مهلت بدی برای این که هم تو رو بشناسم و هم.... هم شاید مسلمان شدم. _دکتر شما واقعا انسان پاک و خداجویی هستید اما.... من مسلمان هستم.... پدرم هم باید شما رو بشناسه.... و این اصلا ممکن نیست. _اما نگو.... حق با تو بود.... روز اولی که درخواست دوستی با تو داشتم، از روی هوس یا کنجکاوی بود شاید.... ولی الان نه.... من... منی که یک روز سر کلاسم بهت گفتم از این مدل لباس پوشیدنت خوشم نمی آد.... اما حالا می فهمم که اگر این مدل لباس اسلامی نبود، شاید الان من شیفته ی شخصیت تو نبودم.... من... من حاضرم تو رو رسما از پدرت خواستگاری کنم.... حتی اگه شرط بذاری میام ایران.... میام و با پدرت حرف می زنم. نفس پری کشیدم و گفتم: _من مسلمان هستم دکتر.... یه مسلمان نمی تونه با غیر مسلمان ازدواج کنه.... این هم هست. مکثی کرد و بعد در حالیکه نگاه چشمان عسلی اش به من بود گفت : 🥀 حتی بالینک کانال و اسم نویسنده⛔️ 🔴 پیگرد قانونی دارد ⚖ 🥀 🥀🥀 🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀🥀🥀〰〰〰〰〰〰〰〰〰 🥀@be_sharteasheghi🥀 〰〰〰〰〰〰〰〰 🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀 🥀🥀 🥀