eitaa logo
🌱به شرط عاشقی باشهدا❤
7.4هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
2.2هزار ویدیو
30 فایل
رمان #مستِ_مهتاب #خانم_یگانه 💙کانالداران عزیز ✅کپی مطالب فـــقــــط با فوروارد مستقیم😊 تبلیغاتمون🪄💚 https://eitaa.com/joinchat/254672920C9b16851ec4
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀 🥀🥀 🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀 🥀🥀 🥀 _چی بگم.... حالا می خوای شماره موبایلم رو بده تو واتساپ بهم زنگ بزنه.... ما که بخاطر تو همیشه آنلاین هستیم دیگه.... آره شماره موبایلم رو بده. _باشه چشم. _مراقب خودت باش.... اگه هر وقت هم دیدی که نظرت نسبت به این دکتره مثبته، حتما قبلش با پدرت حرف بزن.... لااقل باید یه مراسمی داشته باشید به عنوان خواستگاری. خنده ام گرفت. _آره حتما.... فقط مشکل اینه که رابرت زیاد فارسی بلد نیست. مادر به شوخی گفت: _دیگه مشکل خودشه.... ما دختر به کسی که فارسی بلد نیست نمی دیم. نگاهم بلند شد و سمت رابرتی رفت که کنار چهارچوب آشپزخانه داشت نگاهم می کرد. به انگلیسی ترجمه کردم و گفتم : _مادرم می گه باید زبان فارسی یاد بگیری وگرنه جواب مثبت بهت نمی دیم. خندید و سری تکان داد و دست و پا شکسته گفت : _ بله.... ان شاء الله بله بلدم. خندیدم و گفتم: _شنیدی مامان؟..... می گه بلدم. مادر هم خندید. _نه انگار زبون داره ماشاالله. _آره دیگه اگه نداشت که.... دل منو نرم نمی کرد. _خب حالا.... از تو بعیده!.... چقدر زود وا دادی مهتاب خانم... این محمد رضای بيچاره خودشو کشت نگاهش نکردی، اون پسر انگلیسی چکار کرده، نمی دونم! _مامان!.... بحث محمد رضا رو دیگه پیش نکش لطفا... حتی شوخیش هم خوب نیست. _راست می گی.... خب شماره ی منو برای اون آقا بفرست ببینم چه جوری منو می شناسه. بعد از تماس با مادر، شماره موبایلش را برای مستر عدالت پیامک کردم و روی مبل دراز کشیدم و چشمانم را بستم که رابرت بالای سرم آمد. چیزی دور بازویم بست و صدای پیس پیس ریزی آمد. داشت فشارم را می گرفت که گفتم : _حالم خوبه.... و ناگهان چیزی گفت که باز حد و حدود و شرط و شروط ها از ذهنم رفت! _Today I love you more than yesterday امروز بیشتر از دیروز دوستت دارم And tomorrow I will love you more than today و فردا بیشتر از امروز And , it’s not my debility و این، ضعف من نیست It’s your power قدرت تو است … نگاهش کردم که نگاهش در حین خواندن فشارم با لبخندی سمتم آمد. من هم خندیدم و نتوانستم به جبران تمام زحمات پرستاری مهربانانه اش او را در آغوش نکشم. نشستم روی مبل و دستانم را طوری دور گردنش حلقه کردم که فشاری بادکنکی دستگاه فشار سنج از کف دستش در رفت. _رابرت!.... این جملات عاشقانه ات خیلی خیلی زیبا بود! و او باز گفت : _The world map is wrong … نقشه جهان اشتباه است hottest place in world is your hug گرم ترین جای جهان آغوش توست! 🥀 حتی بالینک کانال و اسم نویسنده⛔️ 🔴 پیگرد قانونی دارد ⚖ 🥀 🥀🥀 🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀🥀🥀〰〰〰〰〰〰〰〰〰 🥀@be_sharteasheghi🥀 〰〰〰〰〰〰〰〰 🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀 🥀🥀 🥀