🥀
🥀🥀
🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀
🥀🥀
🥀
#رمان_آنلاین
#مستِ_مهتاب
#فصل_دوم
#مرضیه_یگانه
#پارت_794
#مهتاب
از شدت ذوق فشار دستانم بیشتر شد و او هم انگار قصد جدا کردن مرا از آغوشش نداشت.
چند دقیقه ای در آغوش هم بودیم که گفت:
_اگه سرما نخورده بودی.... یه اجازه هم برای فتح لبانت می گرفتم.
سرم را عقب کشیدم و از فاصله ی کمی که با صورتش داشتم نگاهش کردم.
آنقدر زیبا خیره ام بود که دلم بخواهد به قدر همه ی عمر نگاهش کنم.
_رابرت چرا این جوری عاشق شدی؟... علتش چی می تونه باشه؟
_می خوای بدونی واقعا؟
_آره....
_من طعم پاک ترین عشق رو هیچ وقت نچشیده بودم.... توی دنیای ما توی کشور ما.... کم پیدا می شه که کسانی بهم اینقدر وفادار باشند.... اما وقتی مسلمان شدم دیدم چقدر قشنگه که خدای شما می گه به هیچ زنی نگاه نکن جز زن خودت!.... در حالیکه توی دین ما نگاه آزاده.... هر قدر و هر اندازه... حد و حدود نداره.... اما خدای دین شما برای حفظ و حرمت خانواده و ماندگاری عشق و احساسات عاشقانه هم حدود تعریف می کنه.... من در ازدواج اسلامی دین شما نکته های زیبایی دیدم.... همین چیزی که به اسم مهریه دارید.... یعنی خودت با همسرت صحبت کن ببین چی داری و توانش رو داری که با عشق تقدیمش کنی.... این خیلی برام زیبا اومد!
_رابرت تو خیلی قشنگ حرف می زنی!
خندید.
_فکر کنم خیلی قشنگ متوجه ی آداب و رسوم اسلامی شما شدم... نه؟
_دقیقا.... تو چیزهایی متوجه شدی که ما خودمون بهش نرسیدیم و ازش غافل بودیم!
_خب..... فشارت رو بگیرم یا نه؟
_خوبم.... لازم نیست.... فقط بذار یه کم بخوابم... احساس می کنم خیلی خوابم می آد.
_باشه... تو بخواب من برم ببینم چی می تونم برای ناهار درست کنم.
_سخت نگیر.... من همون سوپ رو می خورم.
_حالا شاید تونستم چیزی درست کنم.
او رفت و من چشم بستم و خوابیدم. انگار به قدر سال ها خسته بودم. شاید هم از عوارض سرماخوردگی ام بود.
نزدیک ظهر بود که از خواب بیدار شدم و متوجه ی عدم حضور رابرت در خانه.
اول سراغ گوشی ام رفتم و تا نت گوشی ام را روشن کردم کلی پیام از واتساپ برایم آمد.
بیشتر مادر بود!
پیام هایش نگرانم کرد.
_مهتاب!.... کجایی؟.... مهتاب کارت دارم.... مهتاب تو رو خدا زود جواب بده.
فوری با او تماس گرفتم.
_الو مهتاب.....
_چی شده مامان؟
_کجایی دخترم؟
_گفتم خونه ی رابرت هستم... چی شده؟!
_وای خدا رو شکر... خدا رو شکر که اونجایی.....
_چرا؟!!!.... مگه چی شده؟!
🥀#کپی_رمان_حرام حتی بالینک کانال و اسم نویسنده⛔️
🔴 پیگرد قانونی دارد ⚖
🥀
🥀🥀
🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀🥀🥀〰〰〰〰〰〰〰〰〰
🥀@be_sharteasheghi🥀
〰〰〰〰〰〰〰〰
🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀
🥀🥀
🥀