•♥️•
.
‹برناکسانحراماست ، تشریفپادشاهی!
ایشمراینکهبردیپیراهنحسیناست🕯›
#امامـحسین‹ع›
#محرم
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
أَنتــَ فـــے قَلبـے حـُـسین :)🖤
#ڪربݪا'
#محرم
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
🥀
🥀🥀
🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀
🥀🥀
🥀
#رمان_آنلاین
#مستِ_مهتاب
#مرضیه_یگانه
#پارت_268
نامه را تا زدم و باز چادر به سر کرده با همان چشمان اشک آلود از اتاق بیرون زدم.
سمت خانه ی خاله اقدس رفتم. خانه ی آنها هم مثل ما شلوغ بود. دیگ و دیگچه ها روی اجاقی از چوب در حال قُل قُل بود و شام مهمانان عروسی داشت آماده می شد.
و من میان آنهمه شلوغی دنبال پیدا کردن یوسف بودم.
و دیدمش که از پله های حیاط پایین آمد و من دویدم سمتش. ایستاد و سر به زیر منتظر شنیدن حرفهای من شد.
_این نامه ی من.... لطفا بدستش برسونید...
نگاهش سمت کاغذ تا شده ای آمد که سمتش گرفته بودم.
_پاکت نامه نداشتید؟
_نه....
_باشه.... برم ببینم میتونم یه پاکت نامه ای چیزی اول پیدا کنم.
خواست سمت خانه برگردد که گفتم :
_آقا یوسف.....
ایستاد. همچنان سر به زیر.
_به دستش می رسه حتما دیگه؟
_ان شاء الله.... گفته که می رسونم... به شرط حیات.
_ان شاء الله.... ممنونم.
سمت خانه چرخید و رفت و من انگار تمام رمقم را از دست دادم.
گویی تمام انرژی ام پای همان چند خط نامه رفته بود!
برگشتم خانه. باز کار بود و مراسم فهیمه. و من چه حال بدی داشتم. دلم می خواست به قدر هفته ها گوشه ای کز کنم و زانوی غم بغل بگیرم و در تنهایی ام اشک ها بریزم اما حتی برای تنهایی من هم وقت نبود!
تا خود شب برای خوب بودن مراسم فهیمه دویدم و کار کردم و شب.... با آمدن عروس و داماد رسما مراسم شروع شد.
هر چند من حوصله ی چندانی نداشتم. خانه شلوغ تر شد و کار من و خاله طیبه بیشتر.
پذیرایی و چایی و شام و شیرینی و.... اما هر وقت دلم از غم نبود یونس گرفت باز برای فهیمه خدا را شکر کردم.... شاید این تقدیر من و فهیمه بود که هر دو با هم نمی توانستیم خوشبختی را تجربه کنیم.
🥀#کپی_رمان_حرام حتی بالینک کانال و اسم نویسنده⛔️
🔴 پیگرد قانونی دارد ⚖
🥀
🥀🥀
🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀🥀🥀〰〰〰〰〰〰〰〰〰
🥀@be_sharteasheghi🥀
〰〰〰〰〰〰〰〰
🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀
🥀🥀
🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨بِسْمِاللّٰهِالرَّحْمٰنِالرَّحیٖم✨
🌸امروزتـون بخیر و عالی
صبح بقچه
مهربانیش را باز کرده
امروز هم لبخند خورشید
سهم من و توست
دلت که گرم شد
در فنجان چای آدمها
لبخند بریز
صبح بوی زندگی بوی
راستگویی بوی دوست داشتن
و بوی عشق و مهربانی می دهد
الهی🙏
زندگیتون مثل صبح پراز
عطر خوش مهربانی باشد
و روز خـوبی داشتـه باشین
🥀
🥀🥀
🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀
🥀🥀
🥀
#رمان_آنلاین
#مستِ_مهتاب
#مرضیه_یگانه
#پارت_269
مراسم فهیمه به خوبی و خوشی به پایان رسید. آخر شب عروس و داماد به همراه اقوام داماد رفتند و من و خاله طیبه ماندیم و کلی ریخت و پاش و ظرف و....
هم خسته بودم و هم دلتنگ... هم دلتنگ یونس و هم دلتنگ فهیمه ای که تنها یک ساعتی بیشتر نشده بود که از خانه ی خاله طیبه رفته بود.
کنج اتاق پذیرایی، درست وسط همان ریخت و پاش ها نشسته بودم که صدای زنگ در خانه برخاست.
خاله تنها نگاهم کرد و من فوری گفتم:
_اصلا حال و حوصله ی بلند شدن از جام رو ندارم.
و خاله رفت تا در خانه را باز کند.
طولی نکشید که صدای خاله اقدس را شنیدم.
_ان شاء الله به دل خوش برن همه ی جوونا.
و با ورود خاله اقدس به اتاق ناچار روی زانوهایم بلند شدم که دست روی شانه ام گذاشت و گفت :
_بشین بشین که می دونم خیلی خسته ای.
و کنارم نشست و دستم را گرفت.
_امروز عروسم خیلی خسته شده....
خاله طیبه پوزخندی زد که به جای من خاله اقدس جوابش را داد.
_راست میگم.... این بنده خدا امروز اعصابش بخاطر یونس خط خطی شده.... از طرفی هم خواهرش رفته و تنها شده.
و بعد سر چرخاند سمت من و زل زد در چشمانم که آماده ی گریستن بود.
_نه فرشته جان؟
اشکم سرازیر شد.
_چرا خاله....
_الهی بمیرم برات دخترم.
و سرم را روی شانه اش کشید. بغضم داشت می شکست که گفتم :
_یونس برام نامه داده.... نوشته باقی مدت عقدمون رو می بخشه.... نوشته حالا حالاها بر نمی گرده.
صدای گریه ام بلند شد و سکوت حاکم.... شاید خاله اقدس و خاله طیبه هر دو از شنیدن این خبر شوکه شده بودند!
_نگران نباش دخترم.... یونس اینا رو گفته که تو دلتنگش نشی وگرنه خودش بیشتر از تو دلش برات تنگ شده.
حرف خاله اقدس کمی آرامم کرد اما انگار قرار نبود روی خوش زندگی به این راحتی ها سراغم بیاید.
🥀#کپی_رمان_حرام حتی بالینک کانال و اسم نویسنده⛔️
🔴 پیگرد قانونی دارد ⚖
🥀
🥀🥀
🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀🥀🥀〰〰〰〰〰〰〰〰〰
🥀@be_sharteasheghi🥀
〰〰〰〰〰〰〰〰
🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀
🥀🥀
🥀
و سلام بر او که می گفت:
«علی، مقیاس و میزانی است برای
سنجش فطرت ها و سرشت ها،
آنکه فطرتی سالم و سرشتی پاک دارد از
وی نمی رنجد ولو اینکه شمشیرش بر او
فرود آید و آنکه فطرتی آلوده دارد به او
علاقه مند نگردد ولو اینکه احسانش کند»
| شهید مرتضی مطهری❣|
#شهیدانه
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
#تلنگـرانھ
دیدیبعضیوقتادلتمیگیره ...⁉️
حالخوبینداری .. دلیلشمیدونیچیه ؟!
چونگناهکردی💔چونلبخندخداروگرفتی !
چوناشکامامزمانتوریختی !
چونخودتوشرمندهکردی !
بخداکهزشته🍂..
ماروچهبهسرپیچیازخدا \:
مگهماچقدرمیمونیم ..؟
مگهماچقدرقدرتداریم ..؟
بهچیمیرسیم ..؟
باگناهبههیچینمیرسیمهیچ‼️🖐🏻
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
_
_
| #پروفایل📸
#سپاهی |🌱
_
_
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨بِسْمِاللّٰهِالرَّحْمٰنِالرَّحیٖم✨
🌸امروزتـون بخیر و عالی
صبح بقچه
مهربانیش را باز کرده
امروز هم لبخند خورشید
سهم من و توست
دلت که گرم شد
در فنجان چای آدمها
لبخند بریز
صبح بوی زندگی بوی
راستگویی بوی دوست داشتن
و بوی عشق و مهربانی می دهد
الهی🙏
زندگیتون مثل صبح پراز
عطر خوش مهربانی باشد
و روز خـوبی داشتـه باشین
#بدونتعارف❄️
پشتخیلےازدخترایۍڪهدرگیرعشقمجاز؎شدن؛یھخانوادههستڪهبهشبۍتوجهےڪردن-!
یھپدرکہمحبتنڪردهبھدخترش-!
یھبرادرکہنادیدهگرفتھخواهرشرو-!
یھمادرکہدركنڪردهدخترشرو-!
والبتہ…!یھدخترکہراهواشتباهرفتہ-!
•••━━━━━━━━━
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
Γ♥️🍃••
#پروفایل
#حاجقاسم
قاسمبنالحسن!'
توراھِرسیدنبهیابنالحسنهستی♥️(:
↳⋮❥⸽‹ 🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝