فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خــــدایــــاحفـظ ڪن مردمِ سـرزمینـم را
از بلاها، سختیها،
مصیبتها و گرفتاریها
خدایا خودت پناه و
تسڪینِ دردهایشان باش
خدایا دلشوره و دلواپسے را
از ڪشور ما دور ڪن
آمیـــن
🌙شبتون در پناه امن الهــی🌙
هدایت شده از گسترده 5 ستاره 🌟🌟🌟🌟🌟
یکی از #شاگردان #آیت_الله_مجتهدی تعریف میکند که یک روز با #اصرار بعد از کلاس درس استاد را برای ناهار به منزل خودمون بردم، بعد از یک بار #غذا کشیدن از من خواست دوباره برایشان غذا بکشم، خیلی تعجب کردم اما چیزی نگفتم، بعد از جمع کردن #سفره طاقت نیاوردم از ایشان پرسیدم حضرت استاد ببخشید که ازتون این سوال رو میپرسم، آخه شما اهل غذا نیستید چطور دوبار غذا کشیدید؟ استاد فرمودند برو جوابشو از خانومت بگیر. رفتم از #همسرم پرسیدم کمی فکر کرد و گفت باوضو بودم.گفتم #خانومم باوضو بوده. فرمودند اینکه کار #همیشگی شان است، بپرس دیگر چکار کرده؟ رفتم پرسیدم، خانومم کمی فکر کرد و گفت وقتی داشتم #غذا میپختم 👇🔴
https://eitaa.com/joinchat/3078488073C9f200627db
😔👆کاش مام بلد بودیم🔴
هدایت شده از 🌱 حـــديثــــ عـــشـــق (رمان)
وارد حیاط که شدم دیدم یک گوسفند سفید را برای قربانی فردا به نرده بسته اند. شب شد،ناله ی این گوسفند تمام مجتمع روبرداشت .. آمدیم پایین ببینیم چرا این حیوان ناله میکنه . هرچه آب و کاهو گذاشتیم نخورد ، بی توجه ناله میکرد ، بازدید بدنی هم کردیم چیزی نفهمیدیم ، تا صبح ناله کرد ، ناله کرد ، آفتاب نزده صاحبش به سرعت رفت دنبال قصاب ، قصاب اول سعی کرد آبی به حیوان بدهد ،نخورد ،ناچار گوسفند را زمین زد..ولی تا کارد را روی گلوی حیوان گذاشت ناگهان الله و اکبر خشمگینانه ای گفت ،چاقو را روی زمین انداخت و سرش رو به دیوار تکیه داد👇🏻😔❌
https://eitaa.com/joinchat/3078488073C9f200627db
خدا لعنتشون کنه👆🏻😭
أغمضْ عَينَيكَ، خُذْ شَهِيقًا، وَقُلْ:
"يَارَبّ بالحُسَينِ"
چشمهایتان را ببندید؛ نفس بکشید
و بگویید: پروردگارا بالحسین(ع)
اسلام آسان به دست نیامده.
اسلام با خون کسی به دست آمده
که اگر همه عالم را بگذارند یک طرف،
یک قطره خون او میچربد به کل عالم.
دلیلش این است که وقتی فرزندش
حضرتحجت(ع) با دستور خونخواهی
قیام می کند، برای او سلطه قرار میدهند.
"وَمَنْ قُتِلَ مَظْلُومًا
فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِيِّهِ سُلْطَانًا
فَلَا يُسْرِفْ فِي الْقَتْلِ ۖ
إِنَّهُ كَانَ مَنْصُورًا".
کسی که مظلوم کشته شود
ما برای ولی او سلطه قرار میدهیم
که انتقامش را بگیرد....
استادسیدعلینجفی ؛
زبوراشک، ج۱، ص ۷۶
هدایت شده از مستِ مهتاب
🥀
🥀🥀
🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀
🥀🥀
🥀
#رمان_آنلاین
#مستِ_مهتاب
#مرضیه_یگانه
#پارت_343
خاله اقدس یوسف را صدا زد و یوسف یا الله گویان وارد اتاق شد.
سر به زیر بود که کمی جلوتر آمد و گفت :
_ الحمد الله خیلی بهترید خدا رو شکر.
ماسک را کمی پایین آوردم و گفتم:
_ممنون.... ببخشید.... باعث زحمت شما هم شدم.
سر بلند کرد و کمی نگاهم و باز سرش را پایین انداخت.
_این چه حرفیه.... ان شاء الله بهتر بشید به زودی زود... کل پایگاه نگران شما بودن.... از دکتر و پرستاران بیمارستان گرفته تا حتی آقا سید خودمون که می گفت شما براش سِرُم زدی.
خندیدم که به سرفه افتادم و انگار همه هل شدند به یکباره!
خاله اقدس کمی شانه هایم را مالش داد و خاله طیبه باز ماسک را روی دهانم کشید و یوسف و فهیمه هم بی اختیار خیره ام شدند.
چندین نفس عمیق کشیدم تا باز حالم کمی بهتر شد.
به زحمت گفتم:
_خوبم... الان... خوبم.
و یوسف همان زمان بود که گفت:
_هر کاری داشتید من در خدمت هستم.... اگه داروی خاصی لازمه که باید تهیه کنم یا کاری چیزی هست، تعارف نکنید.
باز ماسک را برداشتم و آهسته آهسته و بریده بریده گفتم :
_نه.... ممنونم..... کاری نیست.
و همان موقع پرستاری وارد اتاق شد و بلند اعلام کرد :
_خانم ها لطفا مریضتون رو اذیت نکنید... تازه امروز وارد بخش شده... نباید زیاد صحبت کنه... اگه می خواید مریض شما زودتر خوب بشه، لطفا بذارید استراحت کنه... بفرمایید.
_خاله جان ما رو دارن بیرون می کنند... مراقب خودت باش فرشته جان....
همه خداحافظی کردند که رو به یوسف گفتم:
_میشه.... چند دقیقه.... با شما.... صحبت کنم؟
نگاه متعجبش را به من دوخت و رو به بقیه گفت :
_شما تو حیاط بیمارستان باشید من میام.
و فهیمه سر خم کرد و کنار گوشم کنايه زد:
_باز چی میخوای بهش بگی شیطون!
با حرص به بازویش، مشتی کوبیدم که با خنده رفت.
🥀#کپی_رمان_حرام حتی بالینک کانال و اسم نویسنده⛔️
🔴 پیگرد قانونی دارد ⚖
🥀
🥀🥀
🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀🥀🥀〰〰〰〰〰〰〰〰〰
🥀@be_sharteasheghi🥀
〰〰〰〰〰〰〰〰
🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀
🥀🥀
🥀
حامدزمانی فرماندهالسلام - yasfatemii .mp3
24.69M
فرمانده السلام . . !
#حامدزمانی