💢چرا سید حسن نصرالله در کنار سوریه ماند؟
🔹سید مقاومت معتقد است الان دفاع از دولت بشار اسد دفاع از یک دولت مقاومتی و ضداسرائیلی در منطقه است، نه دفاع از یک دولت مکتبی و ایدهآل. او میگوید الان تلاش میکنند یک حاکم خودفروخته حامی غرب که با اسرائیلیها کنار بیاید (مانند مبارک) در سوریه بر سر کار بیاورند، لذا ما با شبهات بچههای حزبالله مواجه میشویم. آنها به ما میگویند ما به کمک ارتش سوریه رفتهایم اما خیلی از آنها اهل نماز نیستند! یا شاید حتی لائیک باشند، غافل از اینکه هماکنون مقاومت در قاموس دولت بشار اسد تجلی پیدا میکند و اگر این سنگر سقوط کند، برگ برنده بزرگی به دست صهیونیستها میافتد. جالب است که (چه بسا داعشیها بیشتر اهل نماز باشند تا بعضی از افراد کادر ارتش سوریه.) سید برای شخص بشار جایگاه ویژه قائل است اگر بشار مقاومت نمیکرد، اوضاع به گونهای دیگر رقم میخورد و از حضور ایران در سوریه هم ثمری حاصل نمیشد. او ایستاد و مقاومت کرد و صحنه را ترک نکرد و ما مدیون او هستیم و باید تشکر کنیم.
🔹او میگوید وقتی مُرسی در مصر سقوط کرد ما اظهار خوشحالی کردیم (رحماندوست: مرسی با نوشتن نامه فدایت شوم به نخستوزیر اسرائیل و برخورد کاملا غیرمعمولش در ابتدای سخنرانیاش در محل اجلاس سران در ایران و ملاقات نکردن با رهبری که ناشی از ترس او از سعودیها بود و مجموع عملکردهای دیگرش خصوصا در سیاستهای اصلی و کلان مصر در برخورد با مسئله صهیونیسم دل انقلابیون مقاومتی و خصوصاً شیعیان ایران را به درد آورد.) او میگوید از سقوط مرسی اظهار خوشحالی کردیم، اما بعداً شنیدیم حضرت آقا از سقوط او ناراحت شده اند، چراکه اولین حکومت و دولتی بود که در مصر متکی به آرای مردم بر سر کار آمده بود. میگفت وقتی ناراحتی آقا را شنیدیم از خوشحالی کردنمان استغفار کردیم. از اینکه بر خلاف مرام ولیمان عمل کردهایم به درگاه خدا توبه کردیم.
🟢متن بالا برشیست از روایت مجتبی رحماندوست از ملاقات با شهید سید حسن نصرالله در تاریخ ۱۳۹۲/۱۲/۹، از کتاب رأی حلال
📚 کتاب: رأی حلال
✍نویسنده: مجتبی رحماندوست
🔘 ناشر: سروش
#بدون_مرز
#معرفی_کتاب
#حزب_الله
#سید_حسن_نصرالله
#مجتبی_رحماندوست
#سید_مقاومت
#لبنان
#رهبر
#ولایت
#ادبیات_بیداری
🌍با بدون مرز همراه باشید!
@bedun_e_marz
💢عالم وهابی که بر دستان رهبر انقلاب بوسه زد!
🔹زمستان سال ۸۷ ما با پدیدهٔ مهمی در جهان اسلام مواجه شدیم. خبر حمله به غزه و اتفاقات جنگ بیستودو روزه همه را متلاطم کرده بود. حالا دیگر نه فقط منی که عاشق فلسطین بودم، بلکه جمعهای کوچک و بزرگ پیگیر اخبار و اتفاقات فلسطین بودند. گزارشهای مربوط به فلسطینیان و مقاومت و شهادت مردمش صدر اخبار بود و هر گروه کوچک و بزرگ سعی داشت بیتفاوت نماند و کاری کند. مجلس شورای اسلامی ایران تحت تأثیر ماجرای جنگ بیستودو روزه برنامههایی تدارک دید و رؤسای مجالس اسلامی را دعوت کرد تا گردهمایی بزرگی برگزار شود و حمایتی برای فلسطینیان رقم بخورد. طبیعتاً مثل هر برنامهای در کنار مهمانان رسمی، مهمانان ویژه هم بودند. یهودیان ضدصهیونیست و علمای جهان اسلام و فعالان منطقه. موضوعی که در آنجا بیشتر فهمیدم، این بود که لزوما همهٔ مهمانان، افراد متخصص و فعال در رابطه با منطقه و پیگیر فعالیتهای متنوع و پارتیزانی نیستند؛ بلکه خیلی وقتها فقط سخنرانیهای رسمی و بیانیههای عمومی خوانده میشود و تمام. فهمیدم که از اساس غلط است که دنبال اتفاق مبارک و خاصی در این برنامههای عمومی باشم. در این نوع مراسم همین که میدیدیم افراد مختلف با نژادهای متفاوت حتی برخی از دینهای مختلف، همه نگران مسائل منطقه هستند خدا را شکر میکردیم.
🔹یادم نمیرود در افتتاحیهٔ مراسم، رهبری به عنوان میزبان برنامه، سخنرانی مهمی داشتند. صحبتهایشان که تمام شد و از پشت جایگاه پایین آمدند، بسیاری از مهمانان آقا و خانم که از کشورهای مختلفی بودند، خودشان را نزدیک آقا رساندند. هرکس جملهای، التماس دعایی، حرفی، نامهای داشت. من هم خیلی دوست داشتم بروم، اما نتوانستم خودم را راضی کنم که در آن ازدحام بین آقایان نزدیک شوم. همین بود که از کمی دورتر، ناظر آن صحنههای زیبا بودم. پدرم هم با ذوق و شوق بسیار، با یکی از همراهانش به میان جمعیت رفت و از نزدیک رهبری را دید. وقتی برگشت، حسابی سرحال بود. میدانستم که الان چقدر خوشحال است، اما چیز عجیبتری دیدم: آن آقایی که دوست پدرم بود، از علمای وهابی تانزانیا حساب میشد. وقتی برگشت، شور و شوق را در صدای بلند و هیجانانگیزش حس میکردم! رو کرد به پدر و گفت: «احمد، دست خامنهای رو گرفتم و بوسیدم! عجب معنویتی داشت!» هر آشنایی را که میدید، با ذوق تعریف میکرد که دست فلانی را گرفتم و بوسیدم. همان روزها پدرم برایم تعریف کرد: «بعد از جنگ بیستودو روزه ما در دارالسلام با همکاری علمای شیعه و سنی و حتی همین بزرگوار وهابی، راهپیمایی بزرگی در حمایت از فلسطین و فلسطینیان تدارک دیدیم که تیتر یک رسانهها شد: «اینجا دارالسلام است نه غزه!»
همایش تمام شد، ولی حس امیدی که در من زنده کرد و نورش را روشن نگه داشت، اتفاق مبارکی بود. افراد زیادی را با دین و مذهبهای مختلف دیدم که در کنار ما ایرانیان نگران مسائل منطقه هستند. هیچوقت آن خانم و آقای یهودی را فراموش نمیکنم که سر میز ناهار با هم نشستیم و به جنایات صهیونیستها معترض بودند!
🟢متن بالا برشیست از کتاب «تبسم کلارا»؛ روایت فاطمه خطیب از خیریه بینالمللی انفاق
📚کتاب: تبسم کلارا
✍نویسنده: نرگس سادات مظلومی
🔘ناشر: سوره مهر
🔳 کاری از: دفتر هنر و ادبیات بیداری حوزه هنری
🖇 کتاب «تبسم کلارا» را میتوانید از سایت سوره مهر به آدرس https://sooremehr.ir/book/54461/تبسم_کلارا/ تهیه کنید 🌱
#بدون_مرز
#معرفی_کتاب
#امت_واحده
#فلسطین
#غزه
#رهبر
#ادبیات_بیداری
🌍با بدون مرز همراه باشید!
@bedun_e_marz