eitaa logo
بهشتیان 🌱
31.6هزار دنبال‌کننده
157 عکس
53 ویدیو
0 فایل
کد شامد کانال 1-1-774454-64-0-3 به قلم فاطمه علی‌کرم کپی حرام و نویسنده راضی نیست نام‌اثرها زبان‌عشق اوج نفرت یگانه منتهای عشق تمام تو، سهم من روزهای تاریک سپیده کنار تو بودن زیباست تبلیغات👈🏻    @behestiyan2
مشاهده در ایتا
دانلود
بهشتیان 🌱
🍂💫🍂💫🍂💫🍂 💫🍂💫🍂💫🍂 🍂💫🍂💫🍂 💫🍂💫🍂 🍂💫🍂 💫🍂 🍂 #پارت‌397 💫کنار تو بودن زیباست💫 بیرون رفت و در رو بست‌. فردا
🍂💫🍂💫🍂💫🍂 💫🍂💫🍂💫🍂 🍂💫🍂💫🍂 💫🍂💫🍂 🍂💫🍂 💫🍂 🍂 💫کنار تو بودن زیباست💫 به جاوید که روبروم نشسته نیم‌نگاهی انداختم و بالای مقنعه‌م رو مرتب کردم _غزال چرا داری اینجوری می‌کنی؟ با اینکه متوجه منظورش هستم ولی پرسیدم _چه جوری؟ _آخه کی تو مهمونی خانوادگی با مانتو مقنعه میاد؟! _کدوم خانواد؟ من یه خانواده دارم که تو جمعشون باتونیک و روسری بودم. جمعی که امشب قراره برم پیششون همه‌شون برام غریبه‌ن درمونده گفت _خب نکن دیگه! چند روزه دارم پُزت رو می‌دم که خواهرم تحصیل‌کرده‌ست با شعوره... _اولا برو حرفت رو پس بگیر‌ دوما من جز اینا لباسی اینجا ندارم _برات خریدیم دیگه! _لباس باید به سلیقه‌ی خودم باشه اخم کرد و ایستاد _من توی سه روزی که اینجایی همه جوره هوات رو داشتم تو هم‌به خاطر من حرف گوش کن. اگر هم انقدر معرفت نداری که دیگه هیچی ناراحت از اتاق بیرون رفت. نفس سنگینی کشیدم و چشمم به مشمایی افتاد که دیروز بهم داد. مشما رو برداشتم و صدای سپهر رو از بیرون شنیدم _حاضر شده؟ جاوید گفت _بله محتوای مشما رو روی تخت ریختم. دو تا تونیک‌و روسری همرنگشون. یکی آبی و اون یکی کرمی. خیلی دوست داشتم امشب رنگ تیره بپوشم ولی انگار چاره‌ی دیگه‌ای نیست.‌ لباس آبی رو پوشیدم. در اتاق رو نیمه باز کردم و گفتم _من یه سوزن لازم دارم سپهر گفت _ببین چی می‌خواد! فشاری به در اومد خودم رو کنار کشیدم نگاه دلخور جاوید با دیدن لباس توی تنم از بین رفت و لبخند رضایت بخشی رو لب‌هاش نشست _سوزن برای چی؟ به روسری اشاره کردم _گره که نمی‌تونم بزنم! _صبر کن الان برات میارم با عجله بیرون رفت.‌روسری رو برداشتم روبروی آینه ایستادم و رو روسری رو روی سرم انداختم با حرص تو چشم‌های خودم خیره شدم. مامان یه لباس عوض کردم. فکر نکنی قراره باهاشون بشینم گل بگم و گل بشنوم.‌ اینا همشون باید تاوان اون روز هایی که از تنهایی و بی کسی بالای سنگ قبر شکسته‌ت اشک‌می ریختم و آرزوی داشتنت رو می‌کردم، بدن. فقط خدا کنه هیچ کس باهام حرف نزنه _غزال ببین کدوم اینا رو می‌خوای؟ نگاهی به دست جاوید انداختم.‌یه کلیپس ریز و یه سوزن بغل‌سر. _از کی گرفتی؟ _زن عمو. به خدا زن خوبیه‌ اصلا هم تو اتفاقاتی که برای مادرت افتاده نفش نداشته سوزن بغل سر رو برداشتم _دستت درد نکنه سمت آینه چرخیدم و روسری رو با سوزن بغل سرم بستم. _چقدر بهت میاد! _ممنون. بابات حاضره؟ _اره منتظره توعه _برو الان میام لبخندی زد و بیرون رفت. چادر نمازی که جاوید برام آورده بود رو روی سرم انداختم و بیرون رفتم. سپهر با دیدنم ایستاد و سمت در رفت _من نمیام اونجا برای خوشگذرونی میدونی که؟ ایستادو سمتم چرخید جاوید مضطرب نگاهم کرد _اصلا هم برام‌مهم نیست اونایی که پایین کیا هستن که بخوای معرفیشون کنی _می‌دونم _دارم میام که هر چی بلدم بگم که اون روزهایی که باعثش بودن رو تلافی کنم _اینم می‌دونم _میدونی و میخوای ببریم؟ چند قدم سمتم اومد و جاوید هم با احتیاط بهمون نزدیک شد. از بعد اون دو تا سیلی، یکم از نزدیکی زیاد باهاش ترس دارم. ناخواسته نگاهم رو به زمین دادم. _بهت حق می‌دم که باهاشون اخت نگیری. مخصوصا که نمی‌دونم زن عموت چیا بهت گفته. حرفت رو بزن که امیدوارم حرف دل من رو بزنی. ولی بی ادبی نکن بدون اینکه نگاهش کنم گفتم _بی ادبی هم تو برنامه‌م هست‌ با نک‌انگشت چند صربه‌ی آروم به سرشونم زد _این رو بدون که من بی ادبی هات روبی‌جواب نمیدارم. ضمن اینکه به پای من هم نمی‌نویسن.‌همه‌ش میره پای خاله‌ت که وظیفه‌ی تربیتت رو به عهده گرفته بوده. حالا اگر دوست داری آبروش رو ببری هر طور صلاح می‌دونی رفتار کن. دستش رو به تهدید بالا آورد و گفت _عواقب بعدش رو هم بپذیر. چون‌از این به بعد رو به پای من مینویسن چرخید و سمت در رفت. پارت زاپاس رمان کامل شده. ۸۴۱ پارت داره😋 قیمت ۵۰ تومن بزنید روی شماره کارت ذخیره میشه
6037997239519771
بانک ملی فاطمه علی کرم فیش رو برای این ایدی ارسال کنید @onix12 عزیزان پی دی اف نیست کانال خصوصی هست. بعد از خرید رمان رو فقط خودتون میتونید بخونید. نه اجازه دارید به کسی لینک رو بدید نه تو هیچ کانال و گروهی بزارید❌. 🖊 : فاطمه علی‌کرم 🍂 هدی‌بانو🍂 🚫 و پیگرد دارد🚫 ╔═💫🍂════╗       @behestiyan ╚════💫🍂═╝ 💫 🍂💫 💫🍂💫 🍂💫🍂💫 💫🍂💫🍂💫🍂 🍂💫🍂💫🍂💫🍂 💫🍂💫🍂💫🍂💫🍂