دلا بگریز از این خانه که دلگیرست و بیگانه
به گلزاری و ایوانی که فرشش آسمان باشد
#مولوی
#تک_بیتی
@beytolghazal
طلوع مهر بی پایان، شکوه نم نم باران
تنیده عشق تو در تار و پود مردم ایران
به رغم طعنههای عنکبوتیهای تار اندیش
امام خطّهی پروانههایی! عشق جاویدان!
#حسین_مؤدب
#رباعی
@beytolghazal
دلم سه شنبه شبی باز راهی قم شد
کنار درب حرم، بین زائران گم شد
نگاه چشم ترم تا به گنبدت افتاد
دوباره شیفته ی رنگ زرد گندم شد
به یاد مشهد و باب الجواد افتادم
سرود عاشقی ام، یا امام هشتم شد
به محض بردن نام امام آینه ها
لبان آینه هایت پر از تبسّم شد
به استحاله کشاندی مرا به لبخندی
دوچشم مملو اشکم، دو خمره خم شد
سلام بر تو و بر خاندان اطهارت
سرم به زیر قدوم تمام زوّارت
از آب شور حرم، شوق و شور می گیرم
وضو برای تشرّف به طور می گیرم
ستاره ام، که در این آسمان ظلمانی
از آفتاب حضور تو نور می گیرم
چقدر زائر عاشق! شبیه کودکی ام
ضریح مرقدتان را به زور می گیرم
چه افتخار عظیمی ست آمدی اینجا
عجیب نیست که حسّ غرور می گیرم
برای رد شدنم از پل صراط جزا
ز دست لطف تو برگ عبور می گیرم
سلام بر تو و بر خاندان اطهارت
سرم به زیر قدوم تمام زوّارت
نسیم مرقدتان عطر کوچه باغ بهشت
بَرَد ز خاطره ها غصّه ی فراق بهشت
رواق های حریمت بهشت نور و بلور
بلند گنبد نورانی ات، چراغ بهشت
مدام روز قیامت پی تو می گردم
نمی روم به جهنّم، و یا سراغ بهشت
شکسته باد دو پایم، اگر که روز حساب
بدون تو بگذارم قدم به باغ بهشت
منم مدیحه سرایی که آرزو دارم
جوار باغ تو باشم، شده کلاغ بهشت!
سلام بر تو و بر خاندان اطهارت
سرم به زیر قدوم تمام زوّارت
#وحید_قاسمی
#ترجیع_بند
@beytolghazal
دل سپردن ساده اما دل بریدن مشکل است
هر کسی یکبار آمد قم، مهاجر میشود
#محمد_حسین_ملکیان
#غزل
@beytolghazal
جهان درخت بدون جوانهای شده است
که طعمهٔ طمع موریانهای شده است
به گریه سنگ به هم میزنند و میخندند
بیا ببین که چه دیوانهخانهای شده است
«امیدواری بهبود» را چه توصیفی
جز اینکه دلخوشی کودکانهای شده است
به شیر در دل آتش نگاه کن که چه تلخ
مطیع شعبدهٔ تازیانهای شده است
دلی که در فلک سعد بال و پر میزد
کنون فلکزدهٔ آب و دانهای شده است
غمی که چشم جهانی بر آن گریسته بود
به گوش مردم بی غم ترانهای شده است
وفا خیال و محبت فریب و عشق دروغ
رفیق، گمشدهٔ بینشانهای شده است
گمان یافتن کیمیای خوشبختی
برای عهد شکستن بهانهای شده است
نه قدر لطف، نه رسم وفا، نه حق نمک
گلایه نیست ولی بد زمانهای شده است
#فاضل_نظری
#غزل
@beytolghazal
خوش آن زمان که نکویان کنند غارت شهر
مرا تو گیری و گویی که این اسیر من است
#شهیدی_قمی
#تک_بیتی
@beytolghazal
از زمزمه دلتنگیم، از همهمه بیزاریم
نه طاقت خاموشی، نه تاب سخن داریم
آوار پریشانیست، رو سوی چه بگریزیم؟
هنگامهی حیرانیست، خود را به که بسپاریم؟
تشویش هزار آیا، وسواس هزار اما
کوریم و نمیبینیم، ورنه همه بیماریم
دوران شکوه باغ از خاطرمان رفتهست
امروز که صف در صف خشکیده و بیباریم
دردا که هدر دادیم آن ذات گرامی را
تیغیم و نمیبریم، ابریم و نمیباریم
ما خویش ندانستیم بیداریمان از خواب
گفتند که بیدارید، گفتیم کـه بیداریم
من راه تو را بسته، تو راه مرا بسته
امید رهایی نیست وقتی همه دیواریم
#حسین_منزوی
#غزل
@beytolghazal
ای بیتو دلِ تنگم، بازیچهی طوفانها
چشمان تبآلودم، باریکهی بارانها
مجنون بیابانها، افسانهی مهجوری است
لیلای من اینک من: مجنون خیابانها
آویختهی دردم، آمیختهی مردم
تا گم شوم از خود، گم، در جمع پریشانها
آرام نمییارد، گویی غم من دارد
آن باد که میزارد، در تنگی دالانها
با این تپش جاری، تمثیل من است آری
این بارش رگباری، بر شیشهی دکانها
با زمزمهای غمبار، تکرار من است انگار،
تنهایی فوّاره، در خالی میدانها
در بستر مسدودم، با شعر غمآلودم
آشفتهترین رودم، در جاری انسانها
دریاب مرا ای دوست، ای دست رهاننده!
تا تخته برم بیرون، از ورطهی توفانها
#حسین_منزوی
#غزل
@beytolghazal
ایران به جز تو، هیچ سلطانی ندارد
همچون رضا خورشید تابانی ندارد
شکی ندارم بی کرانِ آسمان هم
مانندِ تو، ماهِ فروزانی ندارد
می آورم با خود حرم آقای خوبم
آن دردهایی را که درمانی ندارد
هر مشکلی را ممکن و آسان نمودی
هرآنچه را گفتند: امکانی ندارد!
هر زائری آمد به قصدِ عَرض حاجت
با خنده رفت و چشم گریانی ندارد
با دیدن صحن و سرایت درک کردم
احساس خوبی را که پایانی ندارد
#محسن_زعفرانیه
#غزل
@beytolghazal
آنقدَر حرف زیاد است ،خودم خسته شدم
خوب شد حوصلهی پنجره از فولاد است
#محسن_ناصحی
#تک_بیتی
@beytolghazal
آه ، تاکی ز سفر باز نیایی ، بازآ
اشتیاق تو مرا سوخت کجایی، بازآ
شده نزدیک که هجران تو، مارا بکشد
گرهمان بر سرخونریزی مایی ، بازآ
کردهای عهد که بازآیی و ما را بکشی
وقت آنست که لطفی بنمایی، بازآ
رفتی و باز نمیآیی و من بی تو به جان
جان من اینهمه بی رحم چرایی، بازآ
وحشی از جرم همین کز سر آن کو رفتی
گرچه مستوجب صد گونه جفایی، بازآ
#وحشی_بافقی
#غزل
@beytolghazal
برسان سلام ما را، به رفوگران هجران
که هنوز پارهی دل دو سه بخیه کار دارد
#شهریار
#تک_بیتی
@beytolghazal
ای دیدنت آسایش و خندیدنت آفت
گوی از همه خوبان بربودی به لطافت
ای صورت دیبای خطایی به نکویی
وی قطره باران بهاری به نظافت
هر ملک وجودی که به شوخی بگرفتی
سلطان خیالت بنشاندی به خلافت
ای سرو خرامان گذری از در رحمت
وی ماه درفشان نظری از سر رأفت
گویند برو تا برود صحبتت از دل
ترسم هوسم بیش کند بعد مسافت
ای عقل نگفتم که تو در عشق نگنجی
در دولت خاقان نتوان کرد خلافت
با قد تو زیبا نبود سرو به نسبت
با روی تو نیکو نبود مه به اضافت
آن را که دلارام دهد وعده کشتن
باید که ز مرگش نبود هیچ مخافت
صد سفره دشمن بنهد طالب مقصود
باشد که یکی دوست بیاید به ضیافت
شمشیر ظرافت بود از دست عزیزان
درویش نباید که برنجد به ظرافت
سعدی چو گرفتار شدی تن به قضا ده
دریا در و مرجان بود و هول و مخافت
#سعدی
#غزل
@beytolghazal
پر از شور و شعف با سر به سویت میدوم چون رود
تو دریا باش تا خود را به آغوش تو بسپارم
#فاضل_نظری
#تک_بیتی
@beytolghazal
چشمِ تو را اگر چه خمار آفریدهاند
آمیزهای ز شور و شرار آفریدهاند
از سرخیِ لبان تو ای خونِ آتشین!
نار آفریدهاند، انار آفریدهاند
یکقطره بوی زلفِ تَرَت را چکاندهاند
در عطردانِ ذوق و بهار آفریدهاند
زندانی است روی تو در بندِ موی تو
ماهی اسیر در شبِ تار آفریدهاند
مانندِ تو که پاکترینی فقط یکی
مانند ما هزار هزار آفریدهاند
دستم نمیرسد به تو ای باغِ دور دست!
از بس حصار پشتِ حصار آفریدهاند
این است نسبتِ تو و این روزگارِ یأس
آئینهای میان غبار آفریدهاند
#سعید_بیابانکی
#غزل
@beytolghazal
چون گره بگشایی از مو شام گردد صبحها
پرده چون بگشایی از رو صبح گردد شامها
#صائب_تبریزی
#تک_بیتی
@beytolghazal
هر چند که هرگز نرسیدم به وصالت
عمری که حرام تو شد ای عشق حلالت!
طاووسی و حسنت قفس پر زدن توست
ای مرغ گرفتار! چه سود از پر و بالت
زيبایی امروز تو گنجی ابدی نیست
بيچاره تو و دلخوشی رو به زوالت
مانند اناری که سر شاخه بخشکد
افسوس که هرگز نرسیدم به کمالت!
پرسیدیام از عشق و جوابی نشنیدی
بشنو که سزاوار سکوت است سوالت
یک بار به اصرار تو عاشق شدم ای دل
این بار اگر اصرار کنی، وای به حالت!
#فاضل_نظری
#غزل
@beytolghazal
تو را بینم ز بنیادِ دلم فریاد برخیزد
ز آبم آتش افروزد، ز خاکم باد برخیزد
چو از سنگیندلیهای تو یاد آرم شب هجران
کشم آهی که فریاد از دل فولاد برخیزد
نشیند هرکه در بزمِ منِ مسکین بهصد افسوس
چو برخیزد ز تأثیرِ مکان ناشاد برخیزد
اگر بر تربتِ فرهاد بنشینم ز همدردی
چو برخیزم فغان از تربتِ فرهاد برخیزد
محبت چیست، باغی بار و برگ او گرفتاری
عجب دارم که سروی زآن چمن آزاد برخیزد
ز بس مشتاق بر فرمان عشقم بر هلاکِ خود
به خون غلطم چو دست و خنجرِ جلاد برخیزد
ز بس خو کرده با جور و جفایت هرکجا طالب
ز بیدادِ تو تقریبی برآرَد، داد برخیزد
#طالب_آملی
#غزل
@beytolghazal
بیتابتر از جان پریشان در تب
بیخوابتر از گردش هذیان بر لب
بیرؤیت روی او بلاتکلیفم
مثل گل آفتابگردان در شب
#محمد_مهدی_سیار
#رباعی
@beytolghazal
جان خوش است اما نمیخواهم که جان گویم تو را
خواهم از جان خوشتری باشد که آن گویم تو را
من چه گویم کانچنان باشد که حدّ حُسن توست؟
هم تو خود فرما که: چونی، تا چنان گویم تو را
جان من! با آنکه خاص از بهر کشتن آمدی
ساعتی بنشین، که عمر جاودان گویم تو را
تا رقیبان را نبینم خوشدل از غمهای خویش
از تو بینم جور و با خود مهربان گویم تو را
بس که میخواهم که باشم با تو در گفت و شنود
یک سخن گر بشنوم، صد داستان گویم تو را
قصهی دشوار خود پیش تو گفتن مشکل است
مشکلی دارم، نمیدانم چه سان گویم تو را
هر کجا رفتی، هلالی! عاقبت رسوا شدی
جای آن دارد که: رسوای جهان گویم تو را
#هلالی_جغتایی
#غزل
@beytolghazal