eitaa logo
"بیداری مــردم "
2.7هزار دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
1.5هزار ویدیو
12 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🌼روایتی از درخواست کمک شهید همت از حاج قاسم ✍سردار رضا غزلی از نیرو‌های قدیمی و پیشکسوت لشکر 27 در دوران دفاع مقدس و همرزم شهید همت:زمانی‌که حاج همت در خیبر دیگر نیرویی نداشت، از شهید سلیمانی درخواست نیرو می‌کند. حاج قاسم پیکش را پیش شهید همت می‌فرستد و پیک حاج قاسم با موتور به لشکر 27 می‌آید. حاج قاسم به پیکش گفته بود که حاج همت را به لشکر ببر تا یک گروهان از نیرو‌های لشکر ثارالله (ع) بگیرد. حاج ابراهیم پشت موتور پیک حاج قاسم می‌نشیند و دشمن روی دژ را با خمپاره و توپ خیلی شدید می‌زد. نیرو‌های زیادی از لشکر 27 شهید شده بودند و شهید زجاجی، معاون حاج همت، هم در این عملیات شهید شده بود. حاج همت در خیبر در غربت کامل قرار داشت. می‌خواست یک گروهان نیرو از لشکر ثارالله (ع) بگیرد تا حرف امام(ره) که گفته خط را نگه دارید را انجام دهد. می‌خواست به طرف لشکر ثارالله (ع) برود و از این لشکر نیرو بگیرد که خمپاره به دژ می‌خورد و نصف صورت همت می‌رود. در کوران عملیات خیبر، حاج همت شهید شده بود و کسی از این موضوع خبر نداشت. بچه‌های لشکر بعداً متوجه شهادت فرمانده‌شان می‌شوند. بعد‌ها سردار سلیمانی ماجرای گرفتن یک گروهان نیرو را بازگو کرد تا اوج مظلومیت حاج همت مشخص شود. همت در خیبر خیلی مظلوم بود. آنقدر در جزیره تلاش کرد تا آخر در غربت تمام به شهادت رسید و تازه چند ساعت بعد متوجه شهادت ایشان می‌شوند. تا یکی دو روز بعد به بچه‌های لشکر اعلام نکردند که حاج همت شهید شده است. نمی‌خواستند بچه‌هایی که در خط بودند روحیه‌شان را ببازند. شهادت فرمانده و جانشینش در یک عملیات خیلی سنگین بود و شنیدن این خبر تأثیر زیادی روی روحیه رزمندگان می‌گذاشت. تعبیر من این است که خدا قاسم سلیمانی را نگه داشت تا ما پی به وجود همت‌ها و متوسلیان‌ها ببریم. اینگونه با دیدن حاج قاسم می‌فهمیدیم همت و متوسلیان و شهبازی چه انسان‌های بزرگی بودند. حاج قاسم هم با گذشت زمان و در کوران حوادث آبدیده شد. خدا حاج قاسم را نگه داشت تا با تجربه شود و در دنیا خودنمایی کند و جوانان بفهمند حاج احمد و حاج ابراهیم چه کسانی بودند. حاج احمد و حاج همت پیشقراولان نهضت مقاومت بودند که حاج قاسم نیز دنباله‌رو این فرماندهان بزرگ بود ‌ "شهــ گمنام ــیـد"
🔰 🔰 📿 ختم صلواتـ 📿 🌹 هدیه به شهیـد:🕊 🌹ابراهیم هادے🌸 ♦مهلت: ساعت ۲۰:۳۰ شب آینده ‌ "شهــ گمنام ــیـد"
"بیداری مــردم "
🦋از #لاک_جیغ تا #خدا 🦋 🌷سید محمد حسین قائم مقامی مخترعی ک منحرف شده بود 🌷 قسمت اول 😍پیشنهاد ویژه
21.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🦋از تا 🦋 🌷سید محمد حسین قائم مقامی مخترعی ک منحرف شده بود 🌷 قسمت دوم 😍پیشنهاد ویژه دانلود😍 "شهــ گمنام ــیـد"
-_🌙- ‌مـن‌درقفسِ‌بال‌وپَـرِخویش‌اسیـرم ای‌کاش‌تـویک‌باربـه‌بالینِ‌مـن‌آیی...(:♥️ 🌱 ‌ "شهــ گمنام ــیـد"
امام فرمود: احمد، شما را میگویند منافق!!! گفتم: بله فرمودند: برگرد همانجا که بودی و محکم بایست. ‌ "شهــ گمنام ــیـد"
زنی 50 ساله به نام حسنیه از عشیره‌ی ما بود که مرض سل داشت و همه رهایش کرده بودند، پدرم او را به خانه آورد و مادرم 4 سال از او پذیرایی کرد تا زمانی که حسنیه از دنیا رفت، هرگز ندیدم مادرم با پدرم در این مورد بگومگویی داشته باشد. 📚برشی از کتاب "از چیزی نمی‌ترسیدم" خاطرات خودنوشت حاج‌قاسم سلیمانی🌷 ‌ "شهــ گمنام ــیـد"
🌹 عازم جبهه بودم. یڪے از دوستانم براے اولین بار بود ڪه به جبهه مےآمد.😍 مادرش براے بدرقه ے او آمده بود. خیلے قربان صدقه اش مےرفت و دائم به دشمن ناله و نفرین مےڪرد. به او گفتم: « مادر ، شما دیگه برگردید فقط دعا ڪنید ما شهید بشیم. دعاے مادر زود مستجاب مےشود.»😌 او در جواب گفت:« خدانڪنه مادر ، الهی صد سال زیر سایه ی پدر و مادرت زنده بمونے!🙄 الهے ڪه صدام شهید بشه ڪه اینجور بچه هاے مردم رو به ڪشتن مےده!» 😐😂 شادے روح همه شهدا صلوات "شهــ گمنام ــیـد"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آدم شجاع کیه؟ ادم شجاع کسیه که میترسه... میگه خدایا ببین قلبم داره میزنه... میترسم! ولی بخاطر تو به ترسم غلبه میکنم چون تو عشق منی... چون تو خدای منی... 🌷شهید مصطفی صدرزاده🌷 "شهــ گمنام ــیـد"
داستان سریالی "ط" ( ) (خون، آتش، دین؛ آنچه نباید می گذشت و اما...) ...پیادم کردن و منو کشیدن سمت یک ساختمان، شب خنکی بود و هرمان درونم را کمی تسکین می داد. ولی حرارت قلبم با این چیزا سرد نمی شد، داشتم آتش می گرفتم، خودمو درون جهنم می دیدم و احساس می کردم همه پل ها را پشت سرم ویران کرده بودم، حالم بصورت غیر قابل وصف بد بود. هجدهم ماه صفر بود، یادم میاد اون روزها توی روستا وقتی این ایام می رسید سر از پا نمی شناختیم و همه تلاشمون این بود تا چهلم پسر پیامبر را هرچه بزرگتر برگزار کنیم. اما تو این سالها نه تنها خیلی از این حس و حال فاصله گرفته بودم بلکه حس تنفر به شیعه ها و اعتقاداتشون پیدا کرده بودم و همه اونا رو پوچ می دانستم، دلیلی نداشت ما سنگ اعتقادات اونا رو به سینه بزنیم در عوض شیعه ها به خلفای ما اهانت کنند و جلسات لعن برگزار کنند و بدترین و مبتذل ترین فحش ها را به خلفای بلافصل پیامبر نسبت دهند. بعد از گذشت اون همه اتفاق و فاصله گرفتنم از رسوم دیرینه پدری، با اینکه بغض عجیبی نسبت به شیعه ها داشتم و تشنه خونشان بودم اما هیچ گاه جرات نکرده بودم به فرزند پیامبر اهانت کنم و حرفی بزنم که حتی بوی بی حرمتی داشته باشه، گاهی اوقات هنوز هم خودمو یک سنی شافعی می دونستم تا وهابی داعشی، اما آن حال سابق را هم نداشتم و عزاداری را یک رفتار صرفا احساسی می دونستم. من کسی نبودم که به این راحتی وا بدم و خودمو ببازم، در واقع عواملی دست به دست هم دادن و منو به این منجلاب کشوندن. همه چیز اون شبی برام رنگ باخت و منو از گذشته ام غریب کرد که مولوی عبدالرحیم مولانا یک مجلسی برگزار کرد و بعضی طلبه های مدرسه مکی رو مخصوصا انتخاب کرد تا در آن مجلس شرکت کنند و من هم یکی از اونا بودم. می گفت مجلس بکاء و مصیبت می گیریم. تصورم قبل از رفتن به اون جلسه این بود که منظورشون همون عزاداری مرسوم شیعه ها بود به همین خاطر با تعجب و کنجکاوی تو مجلس شرکت کردم، اما تصورم اشتباه بود و هدفشان از تشکیل این جلسه و بعد ها ده ها جلسه مشابه این، ایجاد تنفر از شیعه و زمینه سازی برای وارد کردن طلاب و مبلغین به وهابیت بود. وارد مجلس شدیم و دیدیم همه جا را سیاه پوش کرده اند، برایم خیلی عجیب بود که آفتاب از کدام طرف دراومده اینا می خوان برای فرزند زهرا (رضی الله عنها) مجلس بگیرن. بعد از اینکه مولوی عبدالرحیم مولانا زاهدانی شروع به صحبت کرد همون شروع جلسه متوجه عداوت و دشمنی عمیقش به شیعه شدم و بعدها فهمیدم ناصبی بوده، شروع کرد به زیر سوال بردن اعتقادات شیعه، از جمله توسل و شفاعت و زیارت اهل قبور و ... و این رفتارها را موجب شرک و ارتداد شیعه ها دانست، راستش جلسه، ظرفیت این همه تهمت ها را نداشت، از بین حضار تعدادی طلبه شافعی اعتراض کردند و درصدد جواب دادن به شیخ عبدالرحیم شدند اما در نهایت مغلوب شدند. سکوت عجیبی در جلسه حکم فرما شد، شیخ پشت میکروفن قرار گرفت و شروع کرد با لهجه غلیظ زاهدانی حرف زدن -برادران عزیزم، فرزندان من می دانم برخی از شما هنوز در دل به سخنان من اعتقاد پیدا نکردید و سکوت شما را نشان از پذیرش حرفهایم نمی دانم، اما از شما خواهش می کنم، عاجزانه التماس می کنم بدون تعصب این فیلم و صحنه های داخل اونو ببینید و بعدش قضاوت با خودتان. خیلی کنجکاو بودم ببینم تیر آخرش برای از بین بردن وجهه شیعه چی بود، تیری که البته قلب من را هم پاره کرد و نیمچه اعتقادی که به آل پیامبر (صلی الله علیه) داشتم ازم گرفت... ادامه دارد... نویسنده: ❌انتشار داستان بدون ذكر منبع مورد رضایت نیست. ‌ "شهــ گمنام ــیـد"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢خاطره جالب و شنیدنی از شهیدان علی صیاد شیرازی و حسن تهرانی مقدم......😍 💢از زبان استاد حسن عباسی...👌 😂 ❤️اللهم عجل لولیک الفرج به حق حضرت زینب سلام الله علیها ❤️ ‌ "شهــ گمنام ــیـد"
🌸 🌸 🌸داستانی شیرین 🌸 سلام عزیزان من سرابم سراب نور خب میخواستم ماجراے تحولم رو بگم .. . . . . . . . . .... . . من از اول به لطف خدا چادرے بودم و عاشق اهل بیت🤩🤩🤩 .جهت.شوخے😂😂 ‌ "شهــ گمنام ــیـد"