eitaa logo
🇮🇷غواص‌ها بوی نعنا می‌دهند🇮🇷
108 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
44 ویدیو
4 فایل
مرد غسال به جسم و سر من خرده مگیر چند سالیست که از داغ حسین لطمه زنم سر قبرم چو بخوانند دمی روضه‌ی شام سر خود با لبه‌ی سنگ لحد می شکنم ملا شدن چه اسان آدم شدن محال است...
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سردار مرتضى قربانى : اگر لشكر كربلا چهار ستون داشت، يكى از اين ستونها سردار عسگرى بود. 🌷 معرفی 💠 ارائه : خادم الشهدا یازینب (س) 📆 چهارشنبه ۱۴۰۰.۰۸.۱۸ ⏰ ساعت ۲۱:۰۰ 🕊گروه جامانده از شهدا eitaa.com/joinchat/2098397195Cd150cbd0c1 کانال غواص ها بوی نعنا می دهند👇🍃 eitaa.com/booyenaena
شهید محمدرضا عسگری دهم تیرماه 1365 در عملیات کربلای1 در دشت مهران به شهادت رسید.
محمدرضا عسگرى، در 6 مهر 1337 در روستاى ليوان غربى - از توابع شهرستان گرگان - در خانواده على‏ اكبر عسگرى و صديقه بهرامى به دنيا آمد. خانواده عسگرى در زمان تولد محمدرضا شرايط دشوارى داشت و مادر او در دوران باردارى مجبور بود در كنار رسيدگى به امور خانه به صحرا رفته و در كار جمع ‏آورى محصول نيز كمك كند. هنگامى كه درد زايمان آغاز شد او در صحرا مشغول كار بود.
محمدرضا، در هفت سالگى وارد دبستان دادگر در روستاى محل تولد خود شد و دوران ابتدايى را در همين روستا به پايان رساند. خواهر بزرگش درباره اين دوران از زندگى محمدرضا مى ‏گويد: در همان كودكى به خاطر علاقه به قرآن، قرائت آن را به خوبى فراگرفت. بچه فعال و زرنگى بود و از همان دوران، احساس مسئوليت مى‏ كرد. كمتر به فكر بازى بود و هميشه در اين انديشه بود كه بتواند كمكى به خانواده بكند. به پدر و مادرش علاقه شديدى داشت و به آنها احترام مى‏ گذاشت. تكاليف مدرسه را به موقع انجام مى‏ داد و پس از آن براى كمك به پدر و مادر به صحرا مى‏ رفت. به خاطر كمك به پدر و مادر، خود را به آب و آتش مى‏ زد. خواهر بزرگش را محرم اسرار خود مى‏ دانست و مسائل و مشكلاتش را با او در ميان مى‏ گذاشت.
محمدرضا، پس از به پايان رساندن دوره ابتدايى به دليل نبود مدرسه راهنمايى در زادگاهش، براى ادامه تحصيل به بندر گز رفت و در مدرسه دكتر معين آن شهرستان مشغول تحصيل شد. در آنجا اتاقى اجاره كرد اما از پس مخارج آن برنمى ‏آمد. صاحبخانه وقتى متوجه وضعيت نامناسب اقتصادى او شد نه تنها اجاره‏اى از او نگرفت بلكه كمك هم مى‏ كرد.
محمدرضا هفده ساله بود كه پدرش را از دست داد. بعد از آن براى اينكه بتواند روزها به كسب و كار بپردازد، شبانه ادامه تحصيل داد. ابتدا آرايشگر شد و پس از آن مدتى قهوه‏ خانه‏اى به راه انداخت و زمانى هم بلال ‏فروشى مى ‏كرد. سرانجام، با مرارت و پس از طى دوره متوسطه در هجده سالگى موفق به دريافت ديپلم در رشته علوم طبيعى شد. پس از فارغ‏ التحصيلى چون پدر نداشت و سرپرست خانواده بود از انجام خدمت سربازى معاف و در كارخانه رب گوجه فرنگى مشغول به كار شد. خواهرش از اين دوران چنين مى‏ گويد: با علاقه زيادى به تحصيل ادامه داد. قرآن مى‏خواند. دلسوز، مومن و مذهبى بود. براى تامين هزينه ‏هاى زندگى فعاليت مى ‏كرد. هرگز نماز و روزه‏اش قضا نشد. بيشتر كتابهاى مذهبى مى‏ خواند. اهل معاشرت بود و با دوستان رفت و آمد داشت. به افراد مومن و مذهبى علاقه‏ مند بود و از افراد بدحجاب و لاابالى تنفر داشت. ابتدا سعى مى‏ كرد با نصيحت، آنها را اصلاح كند و اگر قابل اصلاح نبودند قطع رابطه مى‏ كرد.
با آغاز انقلاب اسلامى و اوج‏گيرى مبارزات مردم ايران عليه رژيم شاه، محمدرضا نيز به صف مبارزان پيوست. بعد از پيروزى انقلاب با همه توان، خود را وقف دفاع از نظام جمهورى اسلامى ايران كرد. در 14 مهر 1358 به عضويت رسمى سپاه پاسداران انقلاب اسلامى بندر گز1 در گز، 4 درآمد. در اوايل پيروزى انقلاب كه ضد انقلابيون در شهر گنبد، جنگ مسلحانه به راه انداخته بودند، محمدرضا عسگرى در سركوبى آنها نقشى تعيين‏ كننده داشت. پس از پايان درگيريها به اتفاق ساير پاسداران انقلاب، اقدام به جمع‏آورى سلاحهايى كرد كه در منطقه به خصوص در آق‏قلا پخش شده بود. اين اقدام، نقش موثرى در ايجاد آرامش در منطقه و برهم‏خوردن نقشه‏ هاى ضدانقلاب داشت. با تشديد بحران كردستان، محمدرضا به آن منطقه عزيمت كرد.
در سال 1359 با خانم صديقه دربارى، طى مراسم ساده‏ اى ازدواج كرد. خواهرش مى‏ گويد: مراسم ازدواج بسيار ساده و با صرف شيرينى و ميوه برگزار شد. با همسرش مهربان و خوش رفتار بود. در دوران جنگ، خودش در جبهه و همسرش در پشت جبهه براى جنگ فعاليت مى‏ كردند