10M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
معلوم نیست دعات مستجاب بشه
وقتی که فقط برای خودت دعا میکنی!
ولی دعایی که برای رفیقت میکنی
صدها برابر برای خودتم اجابت میشه
حتما و قطعاً...
دعا برا فرج امام زمان عج #میانبری_سریع برای رسیدن به هوایج خودتون
📌 محمدحسین یوسفی
اون فرمانده بود و من دانشجوی پرستاری؛ سایه همدیگه رو با تیر میزدیم و از هم متنفر بودیم، زخمی شد و آوردنش بهداری، سرباز و معاونش نمیذاشتند پرستار زن نزدیکش بشه و گفتند: ایشون مذهبیاند و سختشونه خواهرها زخمشون رو ببندند.
+ من به ایشون محرمم و خودم براشون میبندم.
بخاطر نجات جونش مجبور شدم دروغ بگم و به خدا قول دادم آخرین دروغم باشه، اونها با تعجب نگاهم کردند چون شباهتی بهش نداشتم و میدونستند خواهر به سن و سال من نداره ولی چیزی نگفتند و اجازه دادند.
وقتی بهوش اومد و معاونش بهش گفت: خداروشکر همسرت اینجا بود و زخمت رو مداوا کرد.
درخواست کرد منو ببرند پیشش، آهسته داشتم فرار میکردم که صدام زد و گفت: مگه زنم نیستی، کمک کن لباسم رو عوض کنم...
چشمام گرد شد و ناباورانه نگاهش کردم که معاونش ساکش رو دستم داد و از اتاق بیرون رفت... 🤦♀ 🤣👇
https://eitaa.com/joinchat/3375759688Cddb5e445af
انتقام به سبک فرمانده 🙃
رمان براساس واقعیت #برآمِهوِمین_برایمبمان 👆
16.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کلیپی زیبا پیرامون یوسف زهرا سلام الله علیها از استاد دانشمند
1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨💫 #میلادنهمیناخترتابناکامامتولایت
#حضرتاماممحمدتقیامامجواد #علیهالسلاممبارک 🌸🍃
💖 دلهامون رو به نور اماممهربونحضرتجوادِ آلالله گره میزنیم 💖
🌸 تا با هم، سهمی هرچند کوچیک #دربرپاییجشنِآقاامامجوادعلیهالسلامداشتهباشیم🙏
عزیزان، اجرتون با پدر بزرگوارشون
امام رضا علیهالسلام❤️
هر مقدار که در توانتون هست،
ما رو در برگزاری این جشن یاری کنید 🌹
#شماره_کارت 👇👇
5892107050025454
#گروهجهادیشهدایدانشآموزی
فیش واریزی رو برای این آیدی بفرستید🌹👇👇
@shahid_abdoli
#لینکقرارگاهگروهجهادی:
https://eitaa.com/joinchat/3165061169C62614d580a
عزیزان، این اجازه رو به گروه جهادی ما بدید که احیاناً اگر مبلغی اضافه اومد، صرف کارهای خیر شود🙏
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
✨💫 #میلادنهمیناخترتابناکامامتولایت #حضرتاماممحمدتقیامامجواد #علیهالسلاممبارک 🌸🍃 💖 دل
اجرتون با موسیابن جعفر انشاالله قسمتتون شه میلاد امام جواد علیه السلام کاظمین کنار حرم شریفینشون باشید🤲
عزیزان در حد توانتون به برگزاری جشن جوانترین اماممون حضرت جواد الا ائمه کمک کنید🙏🌹
🖤 •●◉✿ازناباروری_تاباروری✿◉●•🖤
▣⃢🖤 به امر ولیعصر جهت #فرزندآوری و پرورش #سربازان_امام_زمان اقدام میکنیم.
▣⃢🖤 برای بدنیا آوردن یک #فرزند_صالح و سالم نیازی به IUI و IVF نیست
⭕️ به یاری خدا و مدد #حضرت_فاطمه_زهرا(ص) برای درمان بدون عوارض و حساسیت ناباروری خود قدم بردارید و نتیجه رو ببینید.
☎️جهت مشاوره رایگان روی لینک زیر کلیک کنید
https://survey.porsline.ir/s/W6tytggL
▣⃢🖤 وارد کانال زیرشو و برای تحقق امر الهی قدم بردار 👇👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2153907628Cf643686ebd
1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨💫 #میلادنهمیناخترتابناکامامتولایت
#حضرتاماممحمدتقیامامجواد #علیهالسلاممبارک 🌸🍃
💖 دلهامون رو به نور اماممهربونحضرتجوادِ آلالله گره میزنیم 💖
🌸 تا با هم، سهمی هرچند کوچیک #دربرپاییجشنِآقاامامجوادعلیهالسلامداشتهباشیم🙏
عزیزان، اجرتون با پدر بزرگوارشون
امام رضا علیهالسلام❤️
هر مقدار که در توانتون هست،
ما رو در برگزاری این جشن یاری کنید 🌹
#شماره_کارت 👇👇
5892107050025454
#گروهجهادیشهدایدانشآموزی
فیش واریزی رو برای این آیدی بفرستید🌹👇👇
@shahid_abdoli
#لینکقرارگاهگروهجهادی:
https://eitaa.com/joinchat/3165061169C62614d580a
عزیزان، این اجازه رو به گروه جهادی ما بدید که احیاناً اگر مبلغی اضافه اومد، صرف کارهای خیر شود🙏
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
✨💫 #میلادنهمیناخترتابناکامامتولایت #حضرتاماممحمدتقیامامجواد #علیهالسلاممبارک 🌸🍃 💖 دل
اجرتون با موسیابن جعفر انشاالله قسمتتون شه میلاد امام جواد علیه السلام کاظمین کنار حرم شریفینشون باشید🤲
عزیزان در حد توانتون به برگزاری جشن جوانترین اماممون حضرت جواد الا ائمه کمک کنید🙏🌹
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
\╭┓ ╭🌺🍂🍃🌺🍂🍃 ┗╯\ #قسمت_۴۹۱ #رمان_آنلاین_نرگس(فصل دوم) به قلم #زهرا_حبیباله(لواسانی) خداحافظی کردی
\╭┓
╭🌺🍂🍃🌺🍂🍃
┗╯\
#قسمت_۴۹۲
#رمان_آنلاین_نرگس(فصل دوم)
به قلم #زهرا_حبیباله(لواسانی)
فضا خونه یههو سنگین شد. انگار یکی دلم رو چنگ زد... ناصر هم چند ثانیه فقط نگاش کرد... و بعد دستهاشو باز کرد.
امیرحسن دیگه طاقت نیاورد، خودش رو پرت کرد تو بغلش.
ناصر محکم بغلش کرد، صورتشو بوسید و دست کشید رو سرش.
یه دفعه بغض امیرحسن شکست…
بابا تو رو خدا خوب شو این رخت خواب لعنتی رو جمع حالم از این رخت خوابت بهم میخوره
ناصر امیر حسن رو بیشتر به خودش چسبوند و سرش رو بوسید رو کرد به من
_ این بچهرو آروم کن
آروم دست امیر حسن رو نوازش کردم
عزیزم بابا تازه داره حالش خوب میشه میشه بیای کنار من
امیر حسن از آغوش باباش اومد بیرون زینب اومد جلوی ناصر در حالی که اشک از چشمهاش روونه گفت
_ بابا منم زینب، یادته برام میخوندی... یکی یک دونه، خانم خونه، حرف گوش کنه
نگذاشت ناصر براش بغلی باز کنه خودش رو انداخت تو بغلش
ناصر سرش رو به سینهش گذشت و بوسید از عکس العمل ناصر مشخصه که این بچهها رو یادش نمیاد حسم بهم میگه میخواد دلشون نشکنه بغلشون میکنه... اشکهام رو پاک کردم و آروم دستم رو گذاشتم روی دست زینب
خوشگلم میشه بیای اینطرف بابا تازه داره ماها رو یادش میاد
سرش رو از روی سینه بلند کرد رو به من پرسید:
_ آخه چرا فقط عزیز رو میشناسه
_ چون بچهی اول بوده
خب چرا منو اول نهزاییدی؟ چرا آخر زاییدی؟
در میون بغض و اشکی که از چشمهام سرازیر شده خندهام گرفت ولی جلوی خودم رو گرفتم و گفتم
_ حالا بعدا راجع به این موضوع با هم صحبت میکنیم
جواد در حالی که چشمهاش خیس اشگ بود آهسته گفت
آبجی بگو منم بوس کنه وگرنه افسردگی میگیرم
همه به حرف جواد خندیدن
اومد کنار رخت خواب ناصر نگاهم افتاد به امیر حسین بچم اشکهاش روی گونهشه بهش گفتم...
جمعه ها و روزهای تعطیل پارت نداریم🙏
⛔️کُپی حَرام اَست⛔️ و پیگرد الهی و قانوی دارد❌
پارت اول👇👇
https://eitaa.com/chatreshohada/78183
╭🌺🍂🍃🌺🍂🍃
┗╯\
🎲 بازی 2048 🎮
📱بدون نصب در ایتا 💥
🔢 بازی 2048 یک پازل عددی ساده اما بسیار چالشبرانگیز است.
💡بازیکن باید با حرکت دادن کاشیها آنها را ترکیب کند تا به عدد بزرگتر برسد و در نهایت کاشی 2048 ساخته شود 🧩
⬆️➡️ هر حرکت میتواند مسیر بازی را تغییر دهد و نیازمند برنامهریزی دقیق و تمرکز است.
🧠 این بازی هم سرگرمکننده است و هم مهارت حل مسئله را تقویت میکند.
🧩 @trendingapps | برنامکهای ایتا
هدایت شده از زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌱✨🌱✨🌱✨🌱✨🌱✨🌱✨🌱✨
🌱✨🌱✨🌱✨🌱✨🌱✨
🌱✨🌱✨🌱✨🌱✨
تولد دوباره
#برگ1
با صدای کشیده شدن لاستیک ماشین روی آسفالت نگاهم سمت ماشینی که جلوم توقف کرده بود رفت. دستم مشت شد و سر جام ایستادم. نگاهم سمت رانندهی ماشین رفت
چشم ریز کردم تا بهتر ببینمش. با دیدن امیرعلی دلم هری ریخت پایین و انگار قلبم از جا کنده شد. هنوز تو بهت بودم و بدون پلک زدن نگاهش میکردم که از ماشین پیاده شد. با قدمهایی بلند ماشین رو دور زد و جلوم ایستاد.
با صدای طلبکارش که از بین دندونهاش غرید به خودم اومدم و شونههام پرید
_حالا دیگه ما رو بخیر تو رو به سلامت حنانه خانم ؟!آره
فکر کردی با یه حرف پا پس میکشم هان؟!
نگاه از چشمهایی که یک روزی آرزوم بود که بتونم بدون مانع بهشون زل بزنم گرفتم، دستهاش رو توی جیب لباس ورزشیش کرد و با صدایی گرفته گفت
_چی با خودت فکر کردی حنانه
پوزخندی عصبانی زد و ادامه داد
_ که بهش میگم نمیخوامش و دست به سرش میکنم ،آره ؟
نفس خفه ای کشیدم نگاهی به اطراف کردم، با تصور اینکه اگه بابا الان برسه خون دوتامون ریختهست تمام بدنم شروع به لرزیدن کرد. لرزیدنی که حتی امیرعلی هم متوجهش شد ،بعد از چند لحظه نگاه خیرهش رو از روم برداشت، پاش رو به طرف ماشینش کج کرد
هنوز چند قدم نرفته بود که به طرفم برگشت، انگشتش رو تهدید وار جلوی چشمهام تکون داد و شمرده شمرده گفت
_به اون شوهر خواهر عوضیت هم بگو قید خواستگار آوردن واسه تورو بزنه
مکثی کرد و دندونهاش رو روی هم فشار داد
_وگرنه دندون هاش رو تو دهنش خرد میکنم،بگو امیرعلی گفته هنوز نمردم که واسه حنانهم خواستگار بیاری حاج آقا
ادامهشو اینجا بخون👇
https://eitaa.com/joinchat/2236219683Ca3e8232faa