eitaa logo
"دانستنیهای زیبا"
3.7هزار دنبال‌کننده
14.5هزار عکس
14.5هزار ویدیو
679 فایل
کانالی برای قشر جوان؛ بابهترین داستانها؛ تلنگرها؛ نکات زیبا؛ طنز جالب؛ و... ادمین: https://eitaa.com/alimaola_110 یک کانال #زیبا بجای #صدکانال مولانا: آنکس که نداند و نخواهد که بداند حیف است چنین جانوری زنده بماند جهت ارسال سوالات👇👇👇 @alimaola_110
مشاهده در ایتا
دانلود
📣 هفت نشانه کمبود امگا 3 در بدن: 🔸خشکی پوست 🔸موی بی جان 🔸بی خوابی 🔸ضعف تمرکز 🔸خستگی 🔸درد مفاصل 🔸ناخن های شکننده و http://eitaa.com/cognizable_wan
۱۶ مرداد ۱۴۰۲
📣 حتما گوشت بلدرچین را در برنامه غذایی خود قرار دهید 🔸سنگ کلیه و مثانه را خرد می کند 🔸برای افزایش وزن مفید است 🔸برای درمان آسم موثراست 🔸به علت غنی بودن از ویتامین B، در درمان بیماری های عصبی موثر می باشد و http://eitaa.com/cognizable_wan
۱۶ مرداد ۱۴۰۲
🌱 •نكاتي در مورد سلامت رواني كه بايستي اجرا كنيد: ١)بدانيد كه مي توانيد كامل نباشيد. ٢)بدانيد با نگراني نمي توانيد چيزي را تغيير دهيد. ٣)بدانيد هميشه نياز نيست به خودگويي هاي درون مغزتان گوش دهيد.. ٤)بدانيد احساسي را كه داريد خود شما انتخاب كرده ايد. ٥)بدانيد شما لايق كمك گرفتن از ديگران هستيد. ٦)از آن چه هستيد، شرمگين نباشيد. ٧)جدولي ( هفتگي يا ماهيانه) از تغييرات احساس خود بنويسيد، تا بتوانيد احساس خود را كنترل كنيد. ٨)فكر نكنيد همه چيز را شما بايستي درست كنيد. ٩)به دنبال شادي بگرديد نه كمال گرايي. ١٠)بدانيد هيچ كسي به اندازه خودتان، شما را قضاوت نمي كند. ١١)نيازي نيست خودتان را بسوزانيد تا ديگران گرم شوند. ١٢)اجازه بدهيد تا ديگران به شما كمك كنند و به آن ها بگوييد چگونه. ١٣)اجازه ندهيد هرج و مرج ديگران هرج و مرج شما شود. ١٤)مشكلات را با ماژيك روي بدنتان بنويسيد سپس دوش بگيريد تا از بين بروند. ۱۵)نه گفتن را ياد بگيريم . ١٦)پيروزی هاي كوچك خود را جشن بگيريد. 💟 http://eitaa.com/cognizable_wan
۱۶ مرداد ۱۴۰۲
🌱 •افزایش سواد رابطه : ۱.درهمه مسائل و مشکلات باهم مشورت میکنید و هیچوقت نظر خودتان را تحمیل نمیکنید ۲.به راحتی باهم صحبت میکنید و فکر و ایده هاتون رو بازگو میکنید ۳.به راحتی باهم دردودل میکنید ۴.به دنبال سواستفاده جنسی و مالی نیستید ۵.برای رابطه وقت میزارید و بهش توجه میکنید ۶.هیچ وقت به خاطر اشتباه طرف مقابلت خود را سرزنش و قانع نمیکنی 💟 http://eitaa.com/cognizable_wan
۱۶ مرداد ۱۴۰۲
اﺯ ﺑﺮﺗﺮﺍﻧﺪ ﺭﺍﺳﻞ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ : ﭼﺮﺍ ﯾﮏ ﺁﺩﻡ ﻣﺘﻌﺼﺐ ﻣﯽ ﺗﺮسد ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺍﻋﺘﻘﺎﺩﺍﺗﺶ ﺷﮏ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺭﺍﻫﺶ ﺭﺍ ﺍﺻﻼﺡ ﮐﻨﺪ ؟ ﺭﺍﺳﻞ پاسخ ﻣﯿﺪﻫﺪ: ﭼﻮﻥ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ؛ چگونه ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﻢ ﺑﻪ ﺗﺎﻭل های ﮐﻒ ﭘﺎﯾﻢ ﺑﮕﻮﯾﻢ ﺗﻤﺎﻡ ﻣﺴﯿﺮﯼ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺁﻣﺪﻩﺍﻡ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ! ﺍﯾﻦ ﯾﮏ ﻣﺼﯿﺒﺖ ﺑﺰﺭﮒ ﺍﺳﺖ .. و ﺍﮐﺜﺮ ﺁﺩﻡ ﻫﺎﯼ ﺍﻣﺮﻭﺯﯼ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭﺵ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ! " ترس از تغییر" 💟 http://eitaa.com/cognizable_wan
۱۶ مرداد ۱۴۰۲
عشق این دیوانگی جذاب @ma_mm_no.pdf
7.66M
💓رمان‌ عشق این دیوانگی جذاب 💓نویسنده : زهرا قلنده 💓صفحات : 400 💓خلاصه : این رمان در موردی پسری به اسم رسا است که آدم خیلی خوش گذرون و عیاشیه که یه عالمه دوست دختر داره و داره مدرک تخصصشو تو پزشکی می گیره اما همه چی با تصادف کوچیکی که با یه دختر بیرستانی به اسم ملودی می کنه عوض میشه و تو یه مهمونی ملودی و میبینه و...
۱۶ مرداد ۱۴۰۲
چهار چيز برای چهار مقصد ديگر آفريده شده اند : ❶ "مال برای خرج کردن" در *احتياجات زندگے نه برای نگهداری* ❷ "علم برای عمل کردن" به آن *نه جدال و کشمکش و بحث* ❸ انسان برای "بندگی و اطاعت" از خدا *نه خوشگذرانی و معصيت* ❹ دنيا برای "جمع آوری توشه آخرت" *نه غفلت از آخرت و آباد ساختن* ♡حضرت علی(؏)♡ ✾📚 http://eitaa.com/cognizable_wan
۱۷ مرداد ۱۴۰۲
🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱 🔆ورشکست اقتصادی 🌱روزی پیرمردی دست پسرش را گرفت و خدمت پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم آورد، درحالی‌که اشک از چشمانش سرازیر بود، عرض نمود: «یا رسول‌الله! این فرزندم است، او را تربیت کرده‌ام و ثروت خود را صرف او نموده‌ام؛ حالا مال بسیاری از گندم، جو، کشمش، کیسه خلال و نقره دارد و چیزی به من نمی‌دهد.» 🌱پیامبر به آن پسر فرمود: «تو چه می‌گویی؟» عرض کرد: «من زیاده از خرج خود و عیالم چیزی ندارم!» 🌱پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم فرمود: «این ماه ما خرج پدر تو را می‌دهیم، ماه‌های دیگر، تو خرجش را بده.» پس پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم اُسامه را طلبید و فرمود: «صد درهم به این پدر بده که در این ماه صرف زندگی خود کند.» 🌱ماه دیگر پدر همراه با پسرش نزد پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم آمد و عرض کرد: «پسرم چیزی به من نمی‌دهد.» پسر عرض کرد: «از مال دنیا چیزی ندارم.» 🌱پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم فرمود: «دروغ می‌گویی؛ مال بسیاری داری، امّا امشب از نظر مالی، تو از پدرت بدتر خواهی شد.» 🌱پسر موقع شب به خانه آمد؛ همسایه‌ها پیش او آمدند و گفتند: «بیا این انبارها را تخلیه کن که از بوی گند آن‌ها داریم مریض می‌شویم!» پسر توی انبار آمد و دید که همه‌ی گندم‌ها و جوها و کشمش‌ها کرم‌زده شده و گندیده‌اند. به خاطر فشار زیاد همسایه‌ها پول زیادی به حمّال‌ها داد تا آن‌ها را از داخل شهر به بیرون شهر مدینه ببرند. 🌱وقتی سرِ کیسه‌ی پول‌ها آمد، دید پول‌ها کفایت مخارج باربری را نمی‌کند، لذا فرش و ظروف خود را هم فروخت و به حمّال‌ها داد و خودش شب‌هنگام محتاج شد. 📚رهنمای سعادت، ج 1، ص 31 -بحارالانوار، جلد ششم چاپ قدیم ✾📚 http://eitaa.com/cognizable_wan
۱۷ مرداد ۱۴۰۲
💦💧در حیرتم از "خلقت آب " 💧اگر با درخت همنشین شود، آنرا شکوفا میکند 💧اگر با آتش تماس بگیرد، آنرا خاموش میکند. 💧اگر با ناپاکی ها برخورد کند، آنرا تمیز میکند. 💧اگر با آرد هم آغوش شود، آنرا آماده طبخ میکند. 💧اگر با خورشید متفق شود، رنگین کمان ایجاد میشود. ❄️ولی اگر تنها بماند، رفته رفته گنداب میگردد. 🔻💎دل ما نیز بسان آب است، وقتی با دیگران است زنده و تأثیر پذیر است، و در تنهایی مرده وگرفته است... "باهم" بودنهایمان را قدر بدانیم... 💙💙👇👇 http://eitaa.com/cognizable_wan
۱۷ مرداد ۱۴۰۲
🌹اواخر سال 60 بود. سید محمد خیلی اصرار داشت به جبهه برود، برادر بزرگمان که سرپرست خانواده بود مخالف بود، مادر موافق! بالاخره هم توانست رضایت برادرمان را هم بگیرد. خواهرم می گفت قبل از رفتن یک عکسش را به من نشان داد. یقه لباسش کج بود. گفتم: محمد چرا یقه لباست را قبل عکس گرفتن درست نکردی؟ خندید و گفت: به خاطر بی زنی است، اگر زن داشتم حواسش به یقه لباسم بود. با ذوق و شوق گفتم: تو لب تر کن، برایت زن می گیریم. جدی گفت: من کاری مهم تر از زن گرفتن دارم، من باید به جبهه بروم و حقم را ادا کنم، شما هم دعا کنید وقتی به جبهه رفتم شهید شوم که با شهادت همه چیز به دست می آورم. قبل از خداحافظی مادر گفت: سید محمد داری می ری، دوست ندارم زخمی برگردی یا اسیر دشمن شوی، من تو را در راه علی اکبر امام حسین دادم دوست دارم شهید ببینمت! سید محمد خم شد و دست مادر را بوسید و گفت: مادر از من راضی باشید! مادر هم سید محمد را در آغوش گرفت و گفت: پسرم من از تو راضی هستم. یکی دو شب از عید سال 1361 می گذشت. مادر گفت: در دلم آشوبی به پا شده است، احساس می کنم می خواهند خبری به من بدهند. صبح روز بعد خبر شهادت سید محمد را برایمان آوردند. مادر دست به بالا کشید و گفت: الحمدالله منتظر این خبر بودم، من پسرم را در راه علی اکبر امام حسین(ع) دادم. ✳️راوی خواهر شهید 🌹شادی روح شهید سید محمد موسوی صلوات... ✾📚 http://eitaa.com/cognizable_wan
۱۷ مرداد ۱۴۰۲
پادشاهی ۲ شاهین گرفت آنها را به مربی پرندگان سپرد تا آموزش شکار ببینند. اما یکی از آنها از روی شاخه ای که نشسته بود پرواز نمی کرد. پادشاه اعلام کرد هرکس شاهین را درمان کند پاداش خوبی می گیرد. کشاورزی موفق شد. پادشاه از او پرسید: چگونه درمانش کردی؟ کشاورز گفت: شاخه ای که به آن وابسته شده بود را بریدم. گاهی اوقات باید شاخه عادتها و باورهای غلط رو ببریم تا بتوانیم پرواز کنیم... 💟 http://eitaa.com/cognizable_wan
۱۷ مرداد ۱۴۰۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔖منبر کوتاه 🔖 🎥 🔅سخاوت و کار راه اندازی حضرت موسی ابن جعفر علیه السلام ✅داستان دعای امام کاظم علیه السلام برای حوائج یک جوان 🔰 ✾📚 http://eitaa.com/cognizable_wan
۱۷ مرداد ۱۴۰۲
۱۷ مرداد ۱۴۰۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 انیمیشن ابر مغناطیس اربعین ⭕️ روایت استقبال بی‌نظیر کشورهای مختلف از پیاده روی اربعین 🌏 👇 🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
۱۷ مرداد ۱۴۰۲
روزی خبرنگار جوانی از ادیسون پرسید: آقای ادیسون شنیدم برای اختراع لامپ تلاش‌های زیادی کرده ای، اما موفق نشده‌ای، چرا؟! پس از ۹۹۹ بار شکست همچنان به فعالیت خود ادامه می‌دهی؟ ادیسون با خونسردی جواب می‌دهد: ببخشید آقا من ۹۹۹ بار شکست نخورده ام، بلکه ۹۹۹ روش یاد گرفته‌ام که لامپ چگونه ساخته نمی‌شود! طرز نگرش می‌تواند آنچه که شکست نامیده می‌شود را تبدیل به معجزه کند. 🍃http://eitaa.com/cognizable_wan 🌺🍃
۱۷ مرداد ۱۴۰۲
🔻📸کدام را اشتباه می‌نوشتید؟🧐 ✅ http://eitaa.com/cognizable_wan
۱۷ مرداد ۱۴۰۲
🌱 نقل کننده می گوید: در سال 93 که یک راننده نیسان برای مرکز ما بار آهن آورد وقتی وارد اتاق کار من شد برای گرفتن فاکتور، عکس ابراهیم هادی را که دید گفت: خدا رحمتت کنه آقا ابراهیم. من گفتم با آقا ابراهیم جبهه بودید یا بچه محلتون بود؟ راننده گفت: هیچکدوم. ماجراش طولانیه و باورش هم سخت. من پرسیدم جریان چیه؟ راننده گفت من ساکن ورامین هستم حدود پانزده سال قبل بار زده بودم برای خیابان 17 شهریور تهران. وقتی آمدم خانه با صدای همسایه ها متوجه شدم دخترم افتاده داخل استخر کشاورزی که در زمین مجاور ما بود. بلافاصله او را به بیمارستان رساندیم. حال دخترم اصلاً خوب نبود. دکتر گفت: ما تلاش خودمان را انجام می دهیم اما از ریه اش که عکس گرفتند گفتند: آبهای آلوده وارد ریه اش شده و بعید است این مشکل حل شود خیلی ناراحت شدم و برای رساندن بار مشتری به خیابان 17 شهریور تهران رفتم و در حوالی پل اتوبان شهید محلاتی که در حال تخلیه بار بودم نگاهم به چهره یک شهید افتاد. چهره جذاب و ملکوتی داشت. به تصویر شهید نگاه کردم و گفتم یقین دارم شما پیش خدا مقام دارید از شما می خواهم برای دخترم دعا کنی و از خدا بخواهی او را به ما برگرداند. از پایین عکس نام شهید را دیدم نوشته بود شهید ابراهیم هادی. آن شب در بیمارستان بودیم و در نمازخانه از فرط خستگی لحظاتی خوابم برد که جوانی خوش سیما وارد شد و گفت: دختر شما حالش خوب شده پیش دخترت برو.بیدار شدم و با عجله به طرف بخش مراقبت های ویژه رفتم، همه در تکاپو بودند دخترم هوش آمده بود و گریه می کرد پرستارها بودند، دکتر بخش هم آمد. دوباره از ریه اش عکس گرفتند و گفتند آب داخل ریه جذب بدن شده و از بین رفته. اما من می دانستم آن جوانی که در خواب دیدم همان ابراهیم هادی بود فقط چهره اش نورانی بود و شلوار کردی پایش بود. و از دعا و کرامت او دخترم شفا گرفت. از آن به بعد ما ارادت عجیبی به ایشان داریم و خانه ما پر از تصاویر این شهید است و از پانزده سال پیش تا حال عکس های ریه دخترم را نگه داشته ام که عکس اول نشان می دهد که ریه پر از آب است و در عکس بعدی اثری از آب در ریه نیست. من پرسیدم دخترت الان چکار می کنه؟ راننده گفت دانشجوی رشته مهندسی است 🍃http://eitaa.com/cognizable_wan
۱۷ مرداد ۱۴۰۲
📿 برادر شهید سیدمحسن حسنی درباره توجه این بزرگوار به مسئله نماز شب چنین می گوید: «چند روزی بود که برای اولین بار در جبهه بودم. یک شب دیدم برادرم محسن مشغول نماز خواندن است. کمی در رخت خواب جابه جا شدم. پس از جایم بلند شدم و کنار محسن به نماز ایستادم و بعد برای استراحت به رخت خواب برگشتم✨ حسابی گرم خواب بودم که محسن دستش را روی شانه ام گذاشت و گفت: بلند شو، وقت نماز صبح شده. به پهلوی دیگر چرخیدم و پشت به محسن گفتم: برو بابا، خواندم. محسن گفت: بلندشو. الان تازه اذان گفتند. ملحفه را کنار زدم و در جایم نشستم و گفتم: جانِ محسن خواندم. تو داشتی نماز می خواندی، من هم کنارت ایستادم و خواندم، ولی محسن دست بردار نبود. بالاخره مرا مجبور کرد که نماز را بخوانم و محسن بدون عکس العمل به حرف های من فقط می خندید🙂 بعدها فهمیدم محسن نماز شب می خوانده و من غافل از همه جا بودم. 🤝 🌷http://eitaa.com/cognizable_wan
۱۷ مرداد ۱۴۰۲
در راسته بازار پالاندوزان، جوانی پالان می‌دوخت و در زمان فراغتش با حرکت سریع دست، مگس را در کف دستش شکار می‌کرد بعد به آرامی دست خود را می‌گشود و یک بال مگس را می‌کَند و در زمین رهایش می‌کرد و می‌خندید، این کار تفریح او شده بود. بعد از پنج سال صبحی از خواب بیدار شد در حالی که دست راستش کلاً فلج و بی‌حس در کنارش افتاده بود و تا آخر عمر فلج زندگی کرد. در واقعیت دیگری، جوانی انگشتان دستش به ارّه‌ی آهنگری گرفتار و قطع شد. بعدها خودش می‌گفت: روزی تُن ماهی را با انبر باز کردم و خوردم. قدری گوشت داخل آن بود پیش گربه‌ای انداختم که کنار دستم التماس می‌کرد. گفتم: من زحمت کشیدم، کار کردم و این تُن ماهی را خریدم و خوردم، پس درب قوطی تُن ماهی را به جای خود برگرداندم و کمی باز گذاشتم. گربه مجبور شد دست خود داخل قوطی کنسرو کند و دستش گیر کرد و از مغازه‌ی من دور شد، روزی که انگشتان من قطع شد، یقین کردم که قوطی کنسرو هم پنجه گربه را قطع کرده بود. 🍃http://eitaa.com/cognizable_wan 🌺🍃
۱۷ مرداد ۱۴۰۲
که بدردتون میخوره: شماره ۲۱۸: اگه جلوی در خونتون یه ماشین پارک شده و صاحبش نیست این شماره ی راهوره باهاش تماس بگیرید شماره پلاک رو بگید، بهشون زنگ میزنن! شماره ۱۹۱: اگه جایی به داروخونه نیاز داشتی، اسم و آدرس داروخونه های نزدیکتو بهت میده. شماره ۲۱۵۱: آمبولانس حیوانات خانگیه! شماره ۱۲۴: اگه جایی گرون فروشی کردن میتونین به این شماره اطلاع بدین. شماره ۰۹۶۶۹: واسه گردشگری استان هاست و برای جاهای دیدنیش راهنماییت میکنه! شماره ۱۹۹: اطلاعات کامل پرواز رو بهت میده مثلا بفمی پرواز تاخیر داره یا نه! http://eitaa.com/cognizable_wan
۱۷ مرداد ۱۴۰۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با کش پول یا کش چهل گیس و یه تکه ابر یا اسکاچ راحت بسازش ☝️ بچه ها خیلی خوشحال میشن 😍 ♨️ 👇👇👇 🌍 http://eitaa.com/cognizable_wan
۱۷ مرداد ۱۴۰۲
🟩چشمش آلبالو گیلاس می چینه 🔻چیزی را به طور درست نمی بیند. 🔹️۱- یعنی چشم هایش چیزی را اشتباه و به خطا دیده است. 🔸️۲- به کسی می گویند که نتواند چیزی یا مسئله ای را به درستی تشخیص دهد. مثلا کسی که مواد توهم آور و نشئه زا مصرف کرده باشد، چنین خصوصیتی دارد. مبهم حرف می زند، نمی تواند با چشم هایش چیزی را درست ببیند. به اصطلاح میگویند چشم هایش دو دو می زند! 🔹️۳- شاید از این جهت آلبالو و گیلاس را به کار می برند که این دو میوه شبیه هم هستند. مثلا به آلبالو بگوید گیلاس است و برعکس. کسی هم که نمی تواند دو چیز مشابه را از هم متمایز کند و هیچ فرقی بین آنها نمی گذارد یا اشتباه در نظر می گیرد، این اصطلاح آلبالو گیلاس را برایش می گویند. 🔸️۴- یعنی خیالاتی شده ای! 🔹️۵- چیزی را که مانند روز روشن است را اشتباه می بیند http://eitaa.com/cognizable_wan
۱۷ مرداد ۱۴۰۲