#آیت الله #بهجت (ره):
🔶«بهگونهای #قرآن بخوان که #چشم تو قرآن را ببیند، #گوش تو قرآن را بشنود و #قلب تو نسبت به #معارف بلند او حضور داشته باشد. باید آن را از #آفرینندۀ قرآن تلقی کند، که قرآن را خدا میگوید و تو شنونده قرآن هستی»🌸🍃
─┅─═इई 🍁🍂🍁ईइ═─┅─
📌کانال #دانستنی_های_زیبا👇👇
http://eitaa.com/cognizable_wan
🔗یه کانال بجا #صدکانال👆
#توصیه_خودمونی
#ضعف همسرتان را بازگو نکنید!
یکی از بدترین رفتارها اشاره کردن به #ضعفها و ناتوانیهای همسرتان در مهمانیهای فامیلی یا جمعهای دوستانه است.
این رفتار در جریحهدار کردن #قلب همسرتان بسیار نقش دارد.
و گاهی مدتها رابطه زن و شوهر را به #سردی میکشاند.
💍 http://eitaa.com/cognizable_wan
┄┅─✵💞✵─┅┄
❂○° #مدافع_عشق °○❂
🔻 قسمت #سی_وپنج
ازاتاق بیرون میروی و تاکید میکنی باچادر پشت سرت بیایم.
میخواهم همه چیز هرطور که تومیخواهی باشد.ازپله ها پایین میرویم.همه درراهرو جلوی درحیاط ایستاده اند و گریه میکنند.تنها کسی که بیخیال تمام عالم بنظرمیرسد علی اصغراست که مات و مبهوت اشکهای همه گوشه ای ایستاده.مادرت ظرف اب را دستش گرفته و حسین اقا کنارش ایستاده
فاطمه درست کنار درایستاده و بغض کرده. زینب و همسرش هم امده اند برای بدرقه.پدر و مادر من هم قراربود به فرودگاه بیایند.
نگاهت را درجمع میچرخانی و لبخند میزنی
_ خب صبر کنید که یه مهمون دیگه هم داریم.
همه باچشم ازت میپرسند
_ کی مهمونه؟
روی اخرین پله میشینی و به ساعت مچی ات نگاه میکنی
زینب میپرسد
_ کی قراره بیاد داداش؟
_ صبرکن قربونت برم
هیچ کس حال صحبت ندارد.همه فقط ده دقیقه منتظر ماندیم که یکدفعه صدای زنگ در بلند میشود
ازجا میپری و میگویی
_ مهمون اومد
به حیاط میدوی و بعداز چندلحظه صدای باز شدن در و سلام علیک کردن تو با یک نفر بگوش میرسد
_ به به سلام علیکم حاج اقا خوش اومدی
_ علیکم السلام شاه دوماد !چطوری دیر که نکردم.؟
_ نه سروقت اومدید
همانطور صدایتان نزدیک میشود که یک دفعه خودت بامردی با عمامه مشکی و سیمایی نورانی جلوی در ظاهر میشوید.مرد رو بهمه سلام میکند و ما گیج و مبهوت جوابش رامیدهیم.همه منتظرتوضیح توایم که تو به مرد تعارف میزنی تاداخل بیاید.اوهم کفش هایش راگوشه ای جفت میکند و وارد خانه میشود.راه را برایش باز میکنیم.به هال اشاره میکنی که _ حاجی بفرمایید برید بشینیدمام میایم
اومیرود و تو سمت ما برمیگردی و میگویی
_ یکی به مادرخانوم پدرخانومم زنگ بزنه بگه نرن فرودگاه بیان اینجا
مادرت ظرف آب را دستم میدهد و سمتت می آید
_ نمیخوای بگی این کیه؟باز چی تو سرته مادر
لبخند میرنی و رو بمن میکنی
_ حاجی از رفقای حوزس ازش خواستم بیاد قبل رفتن عقدمنو ریحان رو بخونه!
حرف ازدهانت کامل بیرون نیامده ظرف از دستم میفتد
همگی بادهان باز نگاهت میکنیم
خم میشوی و ظرف رااز روی زمین برمیداری
_ چیزی نشده که گفتم شاید بعدن دیگه نشه
دستی به روسری ام میکشی
_ ببخش خانوم بی خبر شد.نتونستی درست حسابی خودتو شبیه عروساکنی میخواستم دم رفتن غافلگیرت کنم
علاقه ات میشود بغض در سینه ام و نفسم را بشماره میندازد
چقدر دوست دارم علی!
چقدر عجیب خواستنی هستی
خدایا خودت شاهدی کسی را راهی میکنم که شک ندارم جز ما نیست
ازاول #اسمانی بوده
امن یجیب #قلب من چشمان بی همتای توست
همانطور که هاج و واج نگاهت میکنم یکدفعه مثل دیوانه ها آرام میخندم.
زهرا خانوم دست درازمیکند و یقه ات را کمی سمت خود میکشد
_ علی معلومه چته؟مادر این چه کاریه؟میخوای دخترمردم بدبخت شه؟نمیگی خانواده اش الان بیان چی میگن؟
خونسرد نگاه آرامت را به لبهای مادرت دوخته ای.دودستت را بلند میکنی و میگذاری روی دستهای مادرت.
_ اره میدونم دارم چیکار میکنم میدونم!
زهرا خانوم دودستش را از زیر دستهایت بیرون میکشد و نگاهش را به سمت حسین اقا میچرخاند
_ نمیخوای چیزی بگی؟ببین داره چیکار میکنه!صبرنمیکنه وقتی رفت و برگشت دختر بیچاررو عقد کنه!
اوهم شانه بالا میندازد و به من اشاره میکند که:
_ والا زن چی بگم؟وقتی عروسمون راضیه!
چشمهای گرد زهرا خانوم سمت من برمیگردد.از خجالت سرم را پایین میندازم و اشک شوقم را از روی لبم پاک میکنم
_ دخترعزیز دلم! منکه بد تورو نمیخوام!یعنی تو جدن راضی هستی؟نمیخوای صبر کنی وقتی علی رفت و برگشت تکلیفت رو روشن کنه؟
فقط سکوت میکنم و او یک آن میزند پشت دستش که:
_ ای خداجووناچشون شده اخه
صدای سجاد درراه پله میپیچد که
_ چی شده که مامان جون اینقد استرس گرفته؟
همگی به راه پله نگاه میکنیم.او آهسته پله هارا پایین می آید.دقیق که میشوم اثر درد را در چشمان قرمزش میبینم.لبخند لبهایم را پر میکند.پس دلیل دیر امدن از اتاقش برای خداحافظی ،همین صورت نم خورده از گریه های برادرانس
زینب جوابش را میدهد
_ عقد داداشه!
سجاد باشنیدن این جمله هول میکند، پایش پیچ میخورد و از چند پله اخر زمین میخورد.
زهراخانوم سمتش میدود
_ ای خدا مرگم بده! چت شد؟
سجاد که روی زمین پخش شده خنده اش میگیرد
_ چیه داداشه؟بلاخره علی میخوای بری یا میخوای جشن بگیری؟دقیقا چته برادر
و بازهم بلند میخندد.مادرت گوشه چشمی برایش نازک میکند
_ نعخیر.مثل اینکه فقط این وسط منم که دارم حرص میخورم.
فاطمه که تابحال مشغول صحبت باتلفن همراهش بود.لبخند کجی میزند و میگوید
_ به مریم خانوم و پدر ریحانه زنگ زدم.گفتم بیان
زینب میپرسد
_ گفتی برای چی باید بیان؟
_ نه!فقط گفتم لطف کنید تشریف بیارید.مراسم خداحافظی توخونه داریم
_ عه خب یچیزایی میگفتی یکم اماده میشدن
تو وسط حرفشان میپری
_ نه بزار بیان یهو بفهمن
↩️ #ادامہ_دارد...
╭─┅═♥️═┅╮
http://eitaa.com/cognizable_wan
╰─┅═♥️═┅╯
🔴 #دلخوریهای_ساحلی
💠 گاه کنار #دریا زبالهها و آشغالهای ریز و درشت، زیبایی #ساحل را از بین میبرند. تنها راه نجات ساحل از این چهرهی غیر طبیعی، آمدن چند #موج قوی از دریاست تا این آلودگیها را بشوید و خاک ساحل را مثل روز اول صاف و زیبا کند.
💠 در زندگی مشترک گاه، دلخوریهای ریز و درشت #قلب همسران را جریحهدار میکند. یکی از تکنیکهایی که مانند موج قوی، صفحه دل را شستشو میدهد و صاف و الهی میکند فرمول #خدمت و #احترام است.
💠 به عنوان مثال: #کفش همسرتان را جلوی پایش جفت کنید! در خلوت جلوی پای او #بلند شوید! به او بگویید ببخشید که پشتم به شماست! #ماساژ دست و شانه همسر هنگام خستگی، گرفتن ناخنهای همسر، شانه کردن موی همسر، #تعریف از همسر در جمع و دهها کار دیگر که مانند موجهای قوی، قلب همسرتان را برای رابطه با شما #صاف و زیبا میکند.
http://eitaa.com/cognizable_wan
#تلنگرانہ🍃💥
✍این روزها ســـــعے ڪن
#مـــــدافع قــــــــــلبت باشے
ازنـــــفوذ شـــــیطان
شاید سخت تر از #مدافع حـــــرم بودن مدافع #قـــــــلب شدن باشد
" الْقَـــــلْبُ حـــــَرَمُ اللَّه "ِ
#قـــــلب،حرم خــــــــــداوند متعال است
پس در حـــــرم او غیر او را #ســـــاڪن نڪن #الا_بذڪر_الله_تطمئن_القـــــلوب
💠 علامه حسن زاده آملی :
📿 پنج #ذکر قرآنی که توی #زندگی معجزه ها میکنه :
💎 ذکر برای وقتایی که میخوای #خدا مکر و حیله دیگران رو در حق تو خنثی کنه
«اُفوِّضُ أمری إلَی الله إنّ الله بصیرٌ بالعباد» .
💎 ذکر برای کسی که #فرزند دار نشده و برای وقتی #ناراحتی و دلت گرفته
«لَّا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَک إِنِّی کنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ» .
💎 ذکر برای وقتایی که طالب #زیبایی در #دنیا هستی
«ما شآءَ اللَّهُ لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ الّا بِاللَّهِ» .
💎 ذکر برای وقتایی که #ترس و #اضطراب داری
«حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکیلُ» .
💎 ذکر برای گشایش در کارها و #آرامش #قلب و رهایی از #غم
«وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ»
____________________________
http://eitaa.com/cognizable_wan
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹
🕌رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق
🕌قسمٺ #سی_وچهار
تا حتی #راه_خودکشی را به رویم ببندد.
تاکسی دقایقی میشد از مسیر زینبیه💚فاصله گرفته..
و #قلب من هنوز پیش #نام زینب جا مانده بود که دلم سمت حرم پرید😍😢
و #بی_اختیارنیت_کردم..
🌟اگر از دست سعد #آزاد شوم، دوباره #زینب شوم!😍🌟
اگر حرفهای مادرم حقیقت داشت،..
اگر اینها خرافه نبود..
و این شیطان🔥 رهایم میکرد، دوباره به تمام مقدسات #مؤمن میشدم😍😢
و ظاهراً خبری از اجابت نبود..
که تاکسی مقابل ویلایی زیبا🏡 در محلهای سرسبز🌳 متوقف شد تا خانه
جدید من و سعد باشد...
خیابانها و کوچه های این شهر
همه سبز و اصلاً شبیه درعا نبود.. 😟
و من دیگر نوری به نگاهم برای لذت بردن نمانده بود که مثل #اسیری پشت سعد کشیده میشدم..
تا مقابل در ویلا رسیدیم...
دیگر از فشار انگشتانش دستم ضعف میرفت.. 😥
و حتی #رحمی به شانه مجروحم نمیکرد که لحظهای دستم را رها کند و میخواست همیشه #درمشتش باشم.
درِ ویلا را که باز کرد..
به رویم خندید و انگار در دلش آب از آب تکان نخورده بود که شیرین زبانی کرد
_به بهشت داریا خوش اومدی عزیزم!
و اینبار دستم را نکشید و با فشار دست هلم داد تا وارد خانه شوم و همچنان برایم زبان میریخت
_اینجا ییلاق دمشق حساب میشه! خوش آب و هواترین منطقه سوریه!
و من جز #فتنه در 🔥چشمان شیطانی سعد🔥 نمیدیدم..که به صورتم چشمک زد و با خنده خواهش کرد
_دیگه
بخند نازنینم! هر چی بود تموم شد، دیگه نمیذارم آب تو دلت تکون بخوره!
یاد دیشب افتادم که به صورتم دست میکشید و دلداری ام میداد تا به #ایران #برگردیم..
و چه راحت دروغ میگفت و آدم میکشت و حالا....
ادامه دارد....
🌹http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❓بعضی مواقع یه حال سنگین و گرفتگی قلب در انسان ایجاد میشه؛ چگونه میشه این حالت رو رفع کرد؟
💠 پرسش و پاسخ از مرحوم آیت اللَّه خوشوقت رضوان الله تعالی علیه
⏰ کمتر از 1 دقیقه
#قلب #انسان #خوشوقت
http://eitaa.com/cognizable_wan
⭕️✍حکایتی بسیار زیبا
تاجر ثروتمندی با غلام خود از قونیه به سفر شام رفتند، تا بار بخرند و به شهر خود برگردند.
مرد ثروتمند برای غلام خود در راه که به کارونسرایی میرفتند، مبلغ کمی پول میداد تا غذا بخرد و خودش به غذاخوری کارونسرا رفته و بهترین غذاها را سرو میکرد.
غلام جز نان و ماست و یا پنیر، چیزی نمیتوانست در راه بخرد و بخورد.
چون به شهر شام رسیدند، بار حاضر نبود، پس تاجر و غلاماش به کارونسرا رفتند تا استراحت کنند.
غلام فرصتی یافت در کارونسرا کارگری کند و ده سکه طلا مزد گرفت.
بار تاجر از راه رسید و بار را بستند و به قونیه برگشتند.
در مسیر راه، راهزنان بار تاجر را به یغما بردند و هرچه در جیب تاجر بود از او گرفتند اما گمان نمیکردند، غلام سکهای داشته باشد، پس او را تفتیش نکردند و سکه دست غلام ماند.
با التماس زیاد، ترحم کرده اسبها را رها کردند تا تاجر و غلام در بیابان از گرسنگی نمیرند.
یک هفته در راه بودند، به کارونسرا رسیدند غلام برای ارباب خود غذای گرم خرید و خود نان و پنیر خورد.
تاجر پرسید: «تو چرا غذای گرم نمیخوری؟» غلام گفت: «من غلام هستم به خوردن تکه نانی با پنیر عادت دارم و شکم من از من میپذیرد اما تو تاجری و عادت نداری، شکم تو نافرمان است و نمیپذیرد.»
تاجر به یاد بدیهای خود و محبت غلام افتاد و گفت: «غذای گرم را بردار، به من از " #عفو و #معرفت و #قناعت و بخشندگی خودت هدیه کن" که بهترین هدیه تو به من است.»
من کنون فهمیدم که؛ " #سخاوت به میزان #ثروت و #پول بستگی ندارد،" مال بزرگ نمیخواهد بلکه #قلب بزرگی میخواهد.
"آنانکه غنی هستند نمیبخشند آنانکه در خود احساس غنیبودن میکنند، می بخشند."👌
"من غنی بودم ولی در خود احساس #غنی بودن نمیکردم و تو #فقیری ولی احساس غنی بودن میکنی."
🍃http://eitaa.com/cognizable_wan
🌺🍃
🍃 آیت الله بهجت رحمه الله علیه:
✍🏼 قلبها از ایمان و نور معرفت خشکیده است.
❤️ #قلب آباد به #ایمان و #یاد_خدا پیدا کنید، تا برای شما امضا کنیم که امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) آن جا هست!
✨ امام (عجل الله تعالی فرجه الشریف) اشخاصی را می خواهند که تنها برای آن حضرت باشند.
📚 درمحضربهجت
#کلام_بزرگان
#کلامی_از_بهجت
✾📚 http://eitaa.com/cognizable_wan
چهار چيز را هيچگاه نشكنيد:
اعتماد، قول، رابطه و #قلب!
زيرا اينها وقتي مي شكنند،
صدايي ندارند ولي درد زيادي دارند!
💠 🇮🇷🌸🌹🌸
#کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan
❤️🍃❤️
#آقایون_بخوانند
✅از همسر خود #تعریف کنید
وقتى همسرتان لباس خودرا عوض میکند
❣به اوبگویید چقدردوستداشتنی شده.
❣یامثلا بگوییدفلان رنگ چقدربه اومیآید
❣چقدر خوب آشپزی میکند،
❣چقدر خوب صحبت میکند
❣یا چقدر زیبا میخندد...
بی توجهی مردان به نوع پوشش همسرشان و #ظاهرشان باعث میشود زنان کم کم نسبت به ظاهرخود بی اهمیت شوند و احساس کنند که با بی ذوق ترین و بی تفاوت ترین مرد دنیا #ازدواج کرده اند که هیچگاه زیبایی های همسرش را نمیبیند این حس در خانم هایی که #چهره ی زیبا و جذاب تری دارند خیلی شدید تر است زیرا همیشه کسانی بوده اند که در اطراف آن ها به او بگویند زیبا است و از او #تعریف کنند اما حالا همسرشان هیچ توجهی به زیبایی و یا تغییر او به هنگام تعویض لباس.تغییر رنگ موها.ارایش و...نمیکند
❌❌بزرگترین #اشتباه مریخی ها این است که به همسرشان نمیگویند
که چقدرزیبا و جذاب هستند اگر بدانند که شنیدن این جمله با #قلب خانم ها چه میکند لحظه ای از گفتن این جمله غافل نمیشدند.
#همسرداری
💠 🇮🇷🌸🌹🌸
#کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
🇮🇷🌸🌹🌸🇮🇷
به مادرم گفتم:
چرا ما #سینه میزنیم؟
گفت: وقتی #خونهتکونی میکنیم برای #عیددیدنی، این #فرش رو میندازیم رو یه #بلندی و با #چوب میزنیم روش تا این #خاکهاش بریزه؟
اون #چوبه این #دست شماست،
اون #فرشه این #قلب شماست،
وقتی میزنه رو #قلبت میگی #حسین
همه ی این #خاکها میریزه.
این تفسیر #عزاداری توسط #مادر بود....
🔹من یه چیزی شنیدم که نمیدانم چقدر
درست است.
عزیزی میگفت:
همه یقین دارند در بدن هر آنچه که به مدیریت #پیکر بر میگردد در #مغز است.
اما در #قلب_خبری است و در قلب #چیزی است که عقل #هنوزنتوانسته آن را #کشف کند....
#قلب خود را #خانهتکانی کنید.
اگر #هیئت نمیتوانید بروید، در #خلوت به آرامی بر #سینه بزنید.
به یاد #حضرتحسین که سلام و درود خدا بر او باد...❤️❤️❤️
🔹#حجةالاسلاموالمسلمین_دانشمند
┄┄┄┅┅𑁍♥️𑁍┅┅┄┄┄
✅ #کانال_دانستنی_های_زیبا بجمع ما بپیوندید👇👇👇
@cognizable_wan