زن مرد #مقتدر را دوست دارد
مرد حتی اگر ضعیف باشد نباید ابراز ضعف کند
دست کم
نشان دهید که مقتدر هستید
خرابی های خانه را اصلاح کنید و مسئولیت پذیر باشید
🏡 http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خاطره زیبا از رهبر معظم انقلاب
http://eitaa.com/cognizable_wan
16.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حرف، باد هوا نیست
#روانشناسی
http://eitaa.com/cognizable_wan
درست است عشقِ پس از #ازدواج از اصالت و پایداری بیشتری برخوردار بوده و میشود روی آن حساب بیشتری باز کرد، اما علاقه و دوست داشتن قبل از ازدواج هم در حد متعارف بسیار لازم و ضروری است.
دختر و پسر نمیتوانند با نگاهی کاملا منطقی و عقلانی اما بدون هیچ علاقه یا ذرهای احساسات سر سفره عقد بنشینند و به این مسئله امید داشته باشند پس از ازدواج علاقه حاصل میشود
🏡 http://eitaa.com/cognizable_wan
🌸 خانمای عزیز !
🌸 به شدت از ماهواره و تلویزیون و فضای مجازی ، دوری کنید
🌸 آنها را دشمن خود و زندگیتان ، بدانید
🌸 اگر به زندگی خود علاقه دارید
🌸 آنها را از برنامه روزانه خود حذف کنید
🌸 در عوض ، خود را
🌸 با کتاب و همسر و بچه ها ، مشغول کنید
🌸 و با عشق ، همسرداری و بچه داری کنید
http://eitaa.com/cognizable_wan
💠حسین علیه السلام و امتحان طبیب:
روایت است که در شهر موصل طبیبی بود مروانی و اکثر اوقات در خدمت معاویه علیه الهاویه به سر می برد. در زمان خلافت امام حسین علیه السلام آن طبیب می گفت: که امام زمان، حسین بن علی بن ابیطالب است. علت آن این بود که روزی درویشی به طبیب گفت: اعتقاد یزید پلید که فاسق و فاجر و ظالم و عاصی است، مانند پدرش معاویه و جدش ابوسفیان می باشد. ولی امام زمان حسین بن علی علیه السلام است که به جمیع اوصاف حمیده موصوف است و کمترین صفاتش این است که مال او وقف محتاجان و بیوه زنان است و در یزید این صفات موجود نیست.
طبیب این سخن را در ظاهر قبول نکرد؛ اما در دل می گفت: من این قول درویش را امتحان می کنم، اگر در این باب صادق باشد من نیز شیعه وی خواهم شد.
از قضا در همسایگی آن طبیب زنی بود بیوه و پسر یتیم داشت.
وقتی آن زن بیمار گردید پسر خود را نزد طبیب فرستاد که فلان مرض را دارم، علاج فرمای.
طبیب گفت: ای پسر، مادرت را جگر اسب سالم می کند که فلان رنگ باشد.
آن یتیم گفت: من جگر اسبی از کجا پیدا کنم؟
طبیب گفت: نزد حسین بن علی.
قصد طبیب این بود که ببیند کرم و خلقی که لازمه امامت است آیا در امام حسین علیه السلام موجود است یا خیر.
یتیم به در خانه امام حسین علیه السلام آمده، احوال مادر خود و قول حکیم را معروض داشت. آن حضرت فرمودت تا یک اسب را طویله را معروض داشت. آن حضرت فرمود، تا یک اسب را طویله بیرون آوردند و کشتند و جگرش را به یتیم دادند. یتیم جگر را گرفته، نزد طبیب آورد. طبیب گفت: اسبت چه رنگ بود؟
یتیم گفت: فلان رنگ که تو گفتی.
طبیب گفت: جگر اسب این رنگی خوب نیست، فلان رنگ خوب است.
برای بار دوم یتیم خدمت امام حسین علیه السلام رسیده، قول حکیم را بیان نمود.
حضرت فرموده تا اسب دیگر را سر بریدند و جگرش را به یتیم دادند.
یتیم آن را گرفته نزد طبیب آورد. طبیب گفت: این نوع اسب نیز جگرش خوب نمی باشد، اسب باید فلان رنگ باشد.
پسر یتیم برای بار سوم خدمت حضرت رسیدند تا آنکه این مراجعه ها پنج بار تکرار شد و هر نوبت حضرت اسبی می کشت و جگرش را به طفل می داد. طبیب چون این حسن خلق و کرم آن حضرت را مشاهده کرد، برخاست و به در خانه آن حضرت آمد و از ملازمان آن حضرت التماس کرد که مرا به طویله حضرت ببرید.
خادمان طبیب را به طویله بردند؛ نگاه کرد. دید پنج اسب سر بریده در طویله افتاده است.
پرسید: چرا این اسبها را سر می بریده اند؟
گفتند: برای خاطر یک یتیم که مادر او را گفته طبیب باید با جگر اسب معالجه نمود.
طبیب با دیدن این جریان، به در خانه حضرت نشست تا آنکه حضرت بیرون آمد. طبیب برخاسته دست و پای آن حضرت را بوسید و از آن حضرت عذر می خواست و از شیعیان خاص آن حضرت شد.
حضرت پرسید: سبب اخلاق و اعتقاد تو چه بوده است؟
طبیب احوال یتیم و امتحان خود را برای حضرت بیان نمود.
حضرت فرمود: این ها سهل است، بیا تا تو را خبر دهم به چیزی که بالاتر از این فضل باشد.
پس امام حسین علیه السلام دست به آسمان برداشته، عرض کرد.
خدای برای رضای تو و دوستان تو این اسبها را کشتم و تو قادری که آنها را زنده گردانی. اگر خانواده ما نزد تو قرب و منزلتی دارند، به حرمت جدم مصطفی و پدرم علی مرتضی و مادرم فاطمة الزهرا و برادرم حسن مجتبی این اسبها را زنده گردان.
هنور دعای حضرت تمام نشده بود که هر پنج اسب زنده شده، برخاستند.
✍
💚 http://eitaa.com/cognizable_wan
✳️علامه حسن زاده آملی
وضو در هنگام کار به مثابه ی تطهیر در حین عبادت است هر صبح که برای کار بر می خیزید، وضویی بگیرید و بعد از آن نوزده بار «بسم الله الرّحمن الرّحیم» به عدد حروف این آیه ی مبارکه تلاوت کنید تا آن «وضو» تطهیرتان کند و آن «بسم الله» آفات و بلیّات و شعله های اشتغالات جهنّمی دنیا را از شما دور نماید. این قدر به زور و بازوی تان متّکی نباشید، رزق را باید از جای دیگر بدهند شما دائماً اهل طهارت و پاکی باشید، رزق تان وسیع خواهد شد.
⬅️شرح مراتب طهارت
http://eitaa.com/cognizable_wan
💞 بهترين زنان شما
💞 زنی است که برای شوهرش
💞 آرايش و خودنمايی کند ،
💞 و خود را از نامحرمان بپوشاند.
🌷 پيامبر اکرم صلّی الله عليه و آله
📖 بحارالانوار، ج 103، ص 235
http://eitaa.com/cognizable_wan
كارما ميگه :
بعضي وقتا بايد تو زندگي رنج بكشي ؛
نه به خاطر اينكه آدم بدي بودي
بلكه به خاطر اينكه درك نكردي كجا بايد
دست از خوب بودن برداري!!!
『 http://eitaa.com/cognizable_wan 』
*🌸مژده🌸*
☺️ #سامانه #پیامکی احکام #مرکز #ملی پاسخگویی قم درخدمت شماست
*#سوالات احکام خود را با نام مرجع تقلید به سامانه 👈
30009640 ارسال و پاسخ را دریافت نمائید*
همچنین می توانید از طریق این سایت👈
╭─═ঊঈ🔻🔻ঊঈ═─╮
30009640.ir
╰─═ঊঈ🔺🔺ঊঈ═─╯
سوال خود را رایگان (بدون هزینه پیامکی) ارسال کنید پاسخ از طریق پیامک به خط شما ارسال می شود
*✳️نشر این پیام #صدقه #جاریه برای شماست*
✳️http://eitaa.com/cognizable_wan
🌸✳️
✳️🌸✳️
جملات ممنوعه:
❌بمیرم از دستت راحت بشم!
❌دیگه مامانت نیستم!
❌لولو میخوره تورو!
❌غذا نخوری کوچولو میمونی!
❌پلیس دستگیرت میکنه!
لجبازی بین دو تا پنج سالگی طبیعی است و کودک بین این سنین به دلیل خودمختاری لجاجت میکند و دوست ندارد به حرف والدین خود گوش دهد. برای مجبور کردن کودک او را نترسانید.
🍃🌸
🌸JOin👇
👶🏻 http://eitaa.com/cognizable_wan
📌
انسانها عاشق شمردن مشکلاتشان هستند
اما لذتهایشان را نمیشمارند!
اگر آنها را هم میشمردند میفهمیدند
که به اندازه کافی از زندگی لذت بردهاند...
http://eitaa.com/cognizable_wan
📛 بزرگترین خیانت زنان به خودشان
♨️ زنان خواسته یا ناخواسته ، مردان خود را در معرض خیانت قرار می دهند .
♨️ قصه از آنجا شروع می شود که زن ، در کنار شوهر خود ، عکس دختر و زنان بی حجاب ماهواره یا تلویزیون یا فضای مجازی 📵 نگاه می کند 😡
♨️ و یا عکس دختران هم کلاسی و فامیل را ، به شوهرش نشان می دهد 😳
♨️ و یا پای شوهر خود را به مهمانی های مختلط و قاطی از محرم و نامحرم 😱 ، باز می کند
♨️ مخصوصا در عروسی ها و میهمانی های فامیلی که حیا در آنها کمتر است 😔
♨️ و حتی ممکن است برای جلب توجه و چشم و هم چشمی ، شوهر خود را به وسط میدان آورده و با او رقص و ... می کند 😱
📛 شاید به نظر آنان ، این کار هیچ اشکالی نداشته باشد و حتی با این توجیه که من به شوهر خودم اعتماد دارم یا اون چشمش پاکه ، مذهبیه یا فلان دختر مثل خواهرشه و... به سادگی از این موضوع بگذرد
🆑 اما باید این را به زنان گفت :
👈 که با استمرار این امر ، خیانت بزرگی در حق خودشان و بنیان خانواده کرده اند .
📵 چون با این کار ، مردان تنوع طلب شده و به دنبال زنان دیگر می روند
😡 و اینجاست که خیانت مردان به زنان ، آغاز می شود
🌷 اگر مرد آنقدر مرد باشد که به جای خیانت ، برود یک بار ازدواج موقت یا دائم بکند
👈 از نظر روانشناسی خیلی خوب و عالی است و حتی به نفع زن است
🌷 چون نهایتا بازگشتش به زن اول خواهد بود
👈 و حتی در چشم مرد ، زن اولش ، عزیزتر و جذابتر خواهد شد
🌷 و بنیان خانواده محکمتر می شود
📛 اما وای به روزی که شوهرش ، نامرد باشد
♨️ هر روز با یک جنس مخالف ، به صورت نامشروع و حرام ، در ارتباط مخفیانه خواهد بود
♨️ و کم کم ، میل جنسی او به زن خود کم شده ،
♨️ بعد طلاق عاطفی و در نهایت طلاق محضری و...
📵 پس خانمای عزیز
📵 از هم اکنون مراقب بنیان خانواده خود باشید
👈 و به ماهواه 📡 و تلویزیون 🖥 و فضای مجازی 📱 به عنوان یک دشمن واقعی و جدی ☠️ ، نگاه کنید .
http://eitaa.com/cognizable_wan
🦋🐾
ميدونيد يك روش تربيت بچه لوس چيه؟
وقتي به فرزندتون نه بگيد وقتي گريه و زاري كرد جلوش كوتاه بيايد فرزندتون تبديل بچه لوس ميشه.
وقتي كودك ميبينه در جواب "نه" والدين دست به مانور و بازي و گريه ميزنه و به هدفش ميرسه و نه رو به بله تبديل كنه، معمولا در بزرگسالي شنيدن نه براي او بازي تازه يست.
بنابراين تا ميتونيد به بچه نه نگيد اما وقتي نه گفتين با مانورهاي كودك كوتاه نياييد.
🍃🌸
🌸JOin👇
👶🏻 http://eitaa.com/cognizable_wan
کودکانی که بیشتر حضور فیزیکی پدران خود را احساس میکنند، از آستانهی تحمل استرس، توانایی حل مسئله، مدیریت احساسات و مهارت های اجتماعی بالاتری برخوردارند.
🏡 http://eitaa.com/cognizable_wan
👏همسرتان را تشويق كنيد
🔗 زوج هايى كه يكديگر را تشويق و تحسين مى كنند به اعتماد به نفس يكديگر و افزايش علاقه بينشان كمك مى كنند
#همسرداری
🏡 http://eitaa.com/cognizable_wan
❌هرگز داد نكشید وتحقیر نكنید
💟مهربانی ونرمی درسخن آنچنان در دل زنان نفوذ میكند كه تاثیرش هزاران برابر فریاد است
🔺فریادو تحقیرشما را از چشم همسرتان میاندازد
#آقایان_بخوانند
🏡 http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شرح احوالات فقیه عالیقدر،علامه حسن زاده آملی(ره)
از زبان ایه الله علامه جوادی آملی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛑 مراسم وداع با پیکر علامه فقید حضرت آیت الله حسن زاده آملی در آمل
🔺پیکر این عالم ربانی امروز در زادگاهشان، روستای ایرا به خاک سپرده می شود.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نوحه زیبای #اربعین آمد یاحسین، ما را نطلبیدی😭😭😭
http://eitaa.com/cognizable_wan
⚫⚫⚫⚫⚫⚫
حضرت علامه حسنزاده آملی:
ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ "ﻋـﺎﺑـﺪ" ﺑﺎﺷﯽ،
"ﻋـَﺒﺪ" ﺑـﺎﺵ!
ﺷـﯿﻄﺎﻥ ﻫﻢ ﻗﺮﯾﺐ ﺑﻪ 6000 ﺳـﺎﻝ ﻋﺒـﺎﺩﺕ ﮐﺮﺩ،
ﻋـﺎﺑـﺪ ﺷﺪ، ﺍﻣﺎ
"ﻋـَﺒـﺪ" ﻧـﺸﺪ ...
ﺗــﺎ ﻋـَﺒـﺪ ﻧـﺸﻮﯼ، ﻋﺒﺎﺩﺗﺖ ﺳـﻮﺩﯼ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﺖ ﻧـﺪﺍﺭﺩ؛
ﻋـَﺒﺪ ﺑﻮﺩﻥ ﯾﻌﻨﯽ:
ﺑﺒـﯿﻦ ﺧﺪﺍﯾﺖ ﭼﻪ ﻣﯽﺧـﻮﺍﻫﺪ، ﻧﻪ ﺩﻟﺖ...!!!
🖤🖤🖤🖤🖤
http://eitaa.com/cognizable_wan
#رنج_مقدس
#قسمت_صد_شصت_یکم
بدنم می سوزد. آتش در تمام تنم زبانه می کشد.
چشمم را که باز می کنم، حس می کنم حرارت از چشمانم بیرون می زند. می سوزد و اشک سرازیر می شود. می بندمش. کسی سرم را نوازش می کند؛ اما از ورای هرم گرما نمی توانم ببینم.
- لیلاجان! خوبی خواهری؟
یک بار فکر می کردم خوبی حس است یا فعل؟ أما الآن می گویم: خوبي الماس این است که نایاب است. نه! من دیگر هیچ وقت خوب نیستم.
- چی شدید تو و مصطفی؟
اسم مصطفی در ذهنم تکرار می شود. چه بر سر من و مصطفی آمد. الآن او هم تب کرده است؟ او هم بیمارستانی شده است؟ حتما از غصه ی دردهای شیرین است.
نمی توانم حرف بزنم. تا دکترها اجازه بدهند و برویم یک روز طول می کشد. نگران تبم هستند که پایین نمی آید. توی ماشین، علی آهسته برایم حافظ می خواند. جز این تحمل هیچ ندارم. سراغ مصطفی را نمی گیرم. می ترسم از جوابها. چه قدر پیر شده، شاید هم چشمان من دیدش عوض شده است. دنیا تب کرده است. مادر برایم شربت عسل و کاسنی می آورد. نمی خواهم؛ یعنی نمی توانم که بخواهم، نفرت معده ام هنوز بر طرف نشده است.
چهل و هشت ساعتی در تب می سوزم. این روزها که به ساعت نمی گذرد. به ثانیه دور می زند و برای من دیر و تلخ می گذرد. باید امشب اسم تک تک افراد اطرافم را بنویسم و ببینم که کدامشان کمکم کرده تا من کس دیگری بشوم؛
متفاوت متغير پیش رو.
دنبال بی نهایت رفتن با کدامشان ممکن است ؟ همه که اهل ماندن و گندیدن هستند. باید کسی را پیدا کنم که مثل همه نباشد.
هزاران فکردر مغز سوزانم، می آید و می رود؛ یعنی اگر مصطفی همان ابتدا تن به همراهی با شیرین می داد، او خراب نمی شد؟ مصطفی که بوده، من هم که نبودم، پس چرا شیرین آن قدر زشت زندگی کرده است؟
من حتم دارم اگر عفیف می ماند، حالا بچه هم داشتند. چه با هم، چه با دیگری. دیشب فهمیدم که شیرین از تمام کارهایش در این مدت، نه تنها لذت نمی برده، بلکه زجر سنگین بر باد دادن حیا و نور وجودش در لحظات تنهاییش، او را کشته است. شاید هم لذت واقعی را مصطفی می برده که هربار هوسش را به بند می کشیده و در سخت ترین سن، خودش را پاک نگه داشته است.
اصلا اصل لذت همین است. به آنی که شأن تو نیست، دل نبازی؛ هرچند که بهترین جلوه را مقابلت کند. الحق که حضرت امیر علیه السلام چه فرموده است: بها و ارزش شما بهشت است، به کمتر از بهشت خودتان را نفروشید.
درتب که می سوزم، موحد می شوم. حتمأ مصطفی هم که در بند ترک هوس
بوده، رنجی را که تحمل کرده، ثمره اش شده همین. این سه روزه بدون او عجیب سخت گذشت. پنج روز بیشتر تا قرار عقد باقی نمانده است. همه ساکت اند تا شیرین تصمیم بگیرد. حتی مصطفی که دلم برایش تنگ شده و از نبودنش می ترسم؟ یعنی تا کی باید در حسرت لحظه ای بهتر باشم؟
بیست سال کنار پدربزرگ و مادربزرگ به این امید طی کردم که روزی کنار خانواده قرار
می گیرم. هرچند که آن بیست سال هم جز سختی دوری هیچ غصه ای نداشتم. یک دانه ای بودم زیر چتر محبت شدید و ناز و نوازش. حتی وقتی هم که مریض بودند و پرستارشان بودم، زبانشان آن قدر محبت می ریخت به پایم که مشتاقانه دورشان
می چرخیدم.
دنبال مقصر گشتم و گشتم تا يقه ی پدری را گرفتم که بیش از همه سر می زد و محبت می کرد. شاید چون جلوی چشمم بود. یا شاید چون مظلوم تر و کم حرف تر بود. شاید هم خودش خواست که سیبل تمام اتهامات من بشود، اما بقیه راحت باشند. بعد که همه ی این ها تمام شد مصطفی آمد. پر محبت و پرنشاط
#نرجس_شكوريان_فرد
#رنج_مقدس
٭٭٭٭٭--💌 #ادامه_دارد 💌 --٭٭٭٭٭
http://eitaa.com/cognizable_wan
#رنج_مقدس
#قسمت_صد_شصت_دوم
#قسمت_آخر
ولی راستی مقصر این لحظات تلخ فعلی من کیست؟ باید این بار یقه ی چه کسی را بچسبم و مقصر بدانم؟ نکند تمام زندگی چای قند پهلوست. تلخی اش یک استکان و شیرینی اش اندازه ی قندی کوچک است و من باید راضی باشم که یک استکان چای تلخ را با قندی کوچک بخورم، یعنی پدر مرا بخشیده ؟ تاوان خودخواهی هایم را
می دهم؟ می خواهد خیلی مست دنیا نشوم و خودم را گم نکنم.
یاد گلبهار می افتم. یاد دوستانش و استدلال هایشان. مدل تلخی و رنج زندگی آنها با من خیلی فرق می کند. آن ها نمی دانند از دنیا چه
می خواهند. تئاتر شادی بازی می کنند. مجسمه ی شادی می شوند، آن ها واقعیت زندگیشان بازیگری است.
من که این طور فکر نمی کردم. من قائل به رنج مقدس بودم. رنجی که از دنیا می بینی تا طالبش نشوی. مثل شیر مادر که بعد از دو سال برای بچه ضرر دارد و مادر، مادۂ تلخی می مالد تا کودک دیگر طلب شیر نکند، غذاخور شود و رشد کند. پس من چه مرگم شده که در همه رنج هایم دنبال مقصر می گردم تا یقه اش را بچسبم و او را به دیوار بکوبم.
مصطفی رنج مقدسی کشیده تا پاک بماند. حقش نیست که دچار زحمت شود. مادر که اعتقاد دارد خدا می خواهد وصلت پاکان رخ بدهد. خدايا! این تردیدها از کجا آمده که میل رفتن ندارد. کنار چشمه از تو خواستم دستم را بگیری، پس چه شد؟ حتما این تدبیر پدر همان دست محبت است که دوست دارد خودم محکم بگیرم و رها نکنم.
شب پنجم بدون مصطفی است. شیرین برای پدر پیام زده بود:
- «کاش من پدر و مادری مثل شما داشتم. به لیلا بگید تا آخر عمرش، چشم من حسرت زده ی زندگی اش می مونه. البته هم بگید ببخشه.»
زیر آسمان سجاده می اندازم. دنبال یک بی نهایت هستم؛ کسی که بشود
همیشه در جست وجویش بود و همیشه هم داشتش. خسته شده ام از هر چیزی که یک زمانی تمام می شود. محدودیت ها کلافه ام می کند. باید همه ی کلاف های سردرگم زندگی ام را باز کنم. به هر کدام از بودهای دور و برم که دل بسته ام، بعد از مدتی، کوچکی شان افسرده و دل مرده ام کرده است. عالم و آدم نمی تواند دل خواهم بشود. سردم می شود؛ اما گرمای التماس اینکه می خواهم زیر چترش برای همیشه بمانم، حرارتی ایجاد می کند که سرما را نفهمم.
صبح از خانه بیرون می زنم. با پدر راهی
می شویم. پدر گفته بود: دنیا همش همینه . اگه همین چند سال زندگی، پراز ارزش افزوده و مقاومت در مقابل هوس های سطحی نباشه ، پشیمان می شی.
این روزها جاده ی جمکران چشم انتظارتر و گریان تر از همه است. چند روز بیشتر تا نیمه ی شعبان نمانده است.
تا برگردیم غروب شده است. صدای مسعود و علی تا سر کوچه می آید. معلوم است که دوباره دارند والیبال بازی می کنند. کلید می اندازم و در را باز می کنم. از سروصدایشان خنده ام می گیرد. توپ که می افتد توی حوض، تازه متوجه می شوم که چهار نفرند. مصطفى مات می ماند. چه لاغر شده است! سعید می آید سمتم و بغلم می کند:
- این پنج روز اندازه ی پنج سال سخت گذشت.
و می رود داخل خانه . مسعود وعلی هم دستی تکان می دهند و می روند... می ماند مصطفی و من و توپی که توی حوض چرخ می خورد و موج ایجاد می کند. مصطفی خم می شود و توپ را برمی دارد. می آید سمت من. قلبم تپش می گیرد. نگاهم به قطره های آب است که از توپ می چکد. کنار هر قدمش قطره ای هم می افتد. مقابلم می ایستد و توپ را به سمتم می گیرد. مانده ام که در چرخه ی گردون دنیا که هرچرخشش موج امتحانی را به سمت تو راه می اندازد، این آب حیات چه می کند؟
دست مصطفی که زیر چانه ام می نشیند و سرم را بالا می آورد، تازه صورت گر گرفته و چشمان خسته ی زیبایش را می بینم.
- لیلاجان ! قرار نیست تنها باشی! با هم
می سازیم.
نه فضای مه آلود دارم، نه قطره های شبنم را، این بار حس دانش آموزی را دارم که سر جلسه ی امتحان نشسته ام. بی اختیار می گویم:
- می ترسم.
- اگر در جاده ای که امروز در آن قدم زدی
می مانی، آرام باش.
نمی گذارد حرفی بزنم. دستم را می گیرد و
می بردم سمت زمین بازی. چادر و مقنعه ام را در
می آورم. موهای آشفته ام را با دستش صاف
می کند. پشت تور، سرویس را که می زند، تازه دوزاری ام می افتد که با مصطفی وارد بازی دنیا شده ایم ...
#پایان
#نرجس_شكوريان_فرد
#رنج_مقدس
٭٭٭٭٭--💌 #پایان 💌 --٭٭٭٭٭
http://eitaa.com/cognizable_wan