🔴 نقشه شوم دولت روحانی با کمک اینستاگرام برای انتخابات مجلس و بزنگاه های سیاسی:
طی دو هفته اخیر، بیش از ده هزار پیج انقلابی با مجموع 10 میلیون فالور همگی بسته شدن.. در توییتر هم همینطور.. میلیونها پست مربوط به سپاه و حزب الله حذف شدند. البته از پیجهای برانداز و اصلاح طلب نه ابدا!
از دیوار صدا درومده از وزیرارتباطات خائن و دولت روحانی نه..
چرا؟
چون انتخابات 96 را بادروغ و تخلفات انتخاباتی بی شمار و جنگ رسانه ای توی تلگرام بردن. 98 رو میخوان با اینستاگرام
نشر این پست را آزاد و حتی واجب بدانید..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلام_بزرگان
🔆 آیت الله جاودان 🔆
👈🏻 اهمیّت ویژهی ترک گناه
👈🏻 انسانِ قیمتی
4_5829999297764009212.mp3
3.77M
💿 اخلاق خوش در خانواده و خانه
❀ سخنرانی کوتاه #استاد_عالی ❀
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نگاه درست داشته باشیم
#زندگی
#خانواده
#شهیدان_زنده_اند🌷
از سر خاک ایمان بلند شدم و رفتم سمت شهید گمنام.
دو تا دختر سر خاک شهید گمنام نشسته بودن
همینکه فهمیدن مادر شهید ایمان هستم، یکی شون که سر و وضع ظاهری خوبی هم نداشت،
با ذوق خاصی گفت: « من دانشجو هستم،یه حاجت دارم ، میشه برید از پسرتون بخوایید حاجتم رو برآورده کنه؟»
گفتم:«ان شاءالله که حاجتتون رو می گیرید»
گفت:«نه، حالا برید و قسمش بدید. شما مادرش هستید، رد نمی کنه. حرف شما رو گوش میده. میشه همین حالا برید؟»
دوباره برگشتم سر خاک ایمان و ازش خواستم که حاجت این دختر دانشجو رو برآورده کنه
دو هفته بعد توی گلزار بودم که اون دختر دانشجو در به در دنبالم می گشت و با خوشحالی گفت: «من حاجتم رو 9 روز بعد گرفتم.»
دیگه حالا ظاهرش خوب شده بود
و حجابش رو رعایت کرده بود
✍به روایت مادر بزرگوار شهید
#شهید_مدافع_حرم_ایمان_خزاعی_نژاد
#عنایت_شهید
#حجاب
http://eitaa.com/cognizable_wan
باسمه تعالی✴️
❌رسوا شدن آمریکا در اقدام برای سقوط هواپیما، بسیار مهمتر از اذعان به نفوذ آنها به حفره های ما در جنگ سایبری است.❌
❗️- وقتی آمریکا در سال ۱۳۶۷ با ایران درگیر شد و در مقابل قایق های تندرو کم آورد ، برای نشان دادن شدت کثیف بودن خود و تهدید تمام عیار کشتار بی قید و بند مردم غیرنظامی ، یک هواپیمای مسافربری را زد و با این اقدام با اینکه امام(ره) مخالف بود، مسئولین عقب نشینی کردند.
⛔️_ تجربه آنها در این عقب نشینی باعث طراحی کردن حمله به هواپیمای مسافربری دیگری در هنگام درگیری بود ، اما اینبار باید برای جامعه جهانی عامل آن مبهم بماند تا علیه آمریکا موضع نگیرند و فقط آنکس که خورده متوجه بشود.
❗️⛔️- متأسفانه اینبار نیز ما منفعلانه اقدام نموده و حساسترین مدرک(جعبه سیاه) را فرستادیم به کشور نزدیک تر از انگلیس به آمریکا ، فرانسه؟؟!!!
❇️_ اولا:
اگر این فرضیه درست باشد ، زدن هواپیماهای مسافربری ایران و یا شهید کردن مردم بیگناه با شگردهای دیگر ، سنت بدی برای بستن دست و پایمان می شود و یقینا در درگیری و یا حتی مشکلات سطحی بعدی با دشمنان ، تکرار خواهد شد،(علنی و یا غیرعلنی )، لذا بسیار حیاتی است که به شدت دنبال رسوا کردن آمریکا و انتقام معادل آن باشیم و نه اینکه مانند سال ۱۳۶۷ علت این اقدام را مسکوت نگه داریم تا مردم نترسند.
❇️_ ثانیا :
اگر ثابت شود که آمریکا اقدام به هک کردن هواپیما و یا حتی پدافند ما کرده است ، هم امنیت پرواز کل هواپیماهای جهان به چالش می افتد و مردم جهان علیه این اقدام کثیف آمریکا جبهه می گیرند و هم ضربه بسیار مهلکی به شرافت نداشته آمریکا می خورد و هم صنعت هوایی این کشور شاید تا حد ورشکستگی پیش برود ، لذا اگر شایعه اینکه ۳ میلیارد دلاری که قطر آورده بود ، بابت حق السکوت و یا خرید جعبه سیاه از نفوذی ها بوده است ، درست باشد ، امنیت ملی ، رفع حاشیه از انقلاب جهانی شهید سلیمانی ، نابودی آبرو و صنعت هوایی آمریکا ، برائت سپاه و آگاهی مردم ایران از اصل ماجرا خیلی خیلی مفت فروخته شده است.
❇️_ ثالثا:
اگر شایعه حق السکوت دروغ است ، لطفا مسئولین ساده دلی که از نفوذی ها مشورت گرفتند و جعبه سیاه را به فرانسه فرستادند بدانند که:
❌۱- اگر جعبه سیاه در وقت حمل و نقل از کنار یک میدان مغناطیسی شدید رد شود کل اطلاعاتش پاک می شود.
❌۲- تیم نمایندگانی که همراه جعبه سیاه رفته اند ، شبها در کنار آن نمی خوابند.
❌۳- درست کردن کپی ضربه خورده ی جعبه سیاه با همان شکل و وضع ، هیچ کار پیچیده ای نیست.
❌۴- کافیست دستگاهی که قرار است حافظه جعبه سیاه را بخواند از قبل برنامه ریزی شده باشد تا به محض اتصال ، کل محتویات را پاک و یا حتی جایگزین کند.
❌۵- کل هزینه تطمیع و یا تهدید خود و خانواده افراد تیم کارشناس همراه جعبه سیاه ، هر چقدر هم که زیاد باشد از یک هزارم حساسیت جریان ، بسیار کمتر است.
http://eitaa.com/cognizable_wan
#گرای_دویست_نود
پیشگویی ۱۴ سال پیش رهبر انقلاب از قدرت شفاعت حاج قاسم .
در منزل شهید محمدرضا عظیم پور در سال ۱۳۸۴
داماد بزرگ خانواده، جواد روحاللهی، از رهبر انقلاب درخواست میکند: که انشاءالله فردای قیامت همه ما را که اینجا هستیم شفاعت کنید.
امام خامنهای میگویند: ما چهکارهایم که شما را شفاعت کنیم؟
پدر و مادر شهید باید من و شما را شفاعت کند.
... ما سعادتمان به این است و آرزویمان به این است مشمول شفاعت خوبانی از قبیل: این شهدا و امثال اینها باشیم.
🏅بعد رهبر انقلاب خم میشوند و با نگاهی به حاج قاسم سلیمانی میگویند: این آقای حاج قاسم هم از آنهاییست که شفاعت میکند انشاءالله....🏅
حاج قاسم سلیمانی سر پایین میاندازد و با دو دست صورتش را میپوشاند.
- بله! از ایشان قول بگیرید، به شرطی که زیر قولشان نزنند!
همه میخندند، همه به جز سردار سلیمانی که خجالتزده سر به زیر انداخته.
رهبر انقلاب ادامه می دهند : چون امکانات ایشان، امکانات قول دادن و شفاعت کردنشان، الان خیلی خوب است.(یعنی حالت مجاهدت او در جهاد اصغر و اکبر) اگر همین را بتوانند نگه بدارند، مثل همین چهل، پنجاه سالی که نگه داشتهاند؛ خیلی خوب است.
این هم یک هنریست که ایشان دارند...
بعضیها خیال میکنند که در دوره پیشرفته و سازندگی و توسعه و نمیدانم فلان و فلان، دیگر باید آن قید و بندهایی که اول کار داشت را رها کنند. نفهمیدند که هر دوره ای که عوض میشود، تکلیفها و نوع مجاهدت عوض میشود؛ اما روحیه مجاهدتی که آن روز بوده، آن نباید عوض بشود. روحیه مجاهدت اگر عوض شد، آدم میشود مثل آدمهایی که وقتی جنگ بود، در خانههایشان پای تلویزیون نشسته بودند فیلم خارجی تماشا میکردند.))
لحظاتی سکوت میشود و جمعیت حاضر به فکر میروند.
جواد روحاللهی [داماد خانواده]میگوید:
چند ماه بعد از آن دیدار، ماه رمضان، در مراسم افطاری هرساله حاج قاسم به بچه های جبهه و جنگ همان جلویِ در از ایشان قول شفاعت خواستم. حاجی میخواست دست به سرم کند، که گفتم: حاجی! والله اگر قول ندهی، داد میزنم و به همه مهمانها میگویم آقا درباره تو آن روز چه گفتند؟ حاج قاسم که دید اوضاع ناجور میشود؛ گفت: باشد، قول میدهم؛ فقط صدایش را در نیاور!
📕منبع ؛
کتاب «کریمانه» روایت حضور مقام معظم رهبری در منازل شهدای استان کرمان انتشارات صهبا نشر ۱۳۹۵
http://eitaa.com/cognizable_wan
#سر_بجیب_تفکر ➖•❥
چرا؟
چرا همیشہ..
زن "مرڪز تاڪید" است در دایرہ
و مرد "البته" در حاشیہ؟
چرا؟
چرا زن باید حجابش را ڪند رعایت..
بہ هزار و یڪ دلیل
"البته" مرد هم باید نگاهش را ڪند حفظ
در قحطیہ دلیل؟
چرا؟
چرا حجاب زن را تبلیغ میڪنے..
در هزار و سیصد و اندے پیام..
اما نگاہ مرد را در پس حجاب زن..
بصورت:"البته" مرد هم باید..
در آخر همان اندے پیام؟
چرا؟
چرا آیات سے و سےُ یڪ سورہ مبارڪہ نور..
شد بہ همین زودے ها فراموش؟
آنجا ڪہ خطاب بہ رسولش فرمود:
بہ مردان مومن بگو...
"و"
بہ زنان مومن بگو...
گذاشتم سہ نقطہ الباقے داستان را از قصد..
یعنے ڪہ..
اصل داستان هست آن "واو"وسط!
چرا؟
چرا دست ڪم میگیرند و یا ڪہ میگیرے..
غَضِّ بصر را؟
هیهات ڪہ..
معناے غَضِّ بصر را..
شاید نشنیدہ باشے..
حتے تو بہ عمرت..!
و غَضِّ بصر یعنے..
نگاہ ڪنے اما نڪنے دقّت..!
یا ڪہ ببینے اما زُل،نہ اصلا..!
و خواستم چرا،چرا ڪنم..
که بگویم..
یا ایها الناس!
تا زمانے ڪہ مرد و زن..
سهم پنجاہ درصدے خود را..
بجاے نیاورند تڪ تڪ..
هر چہ بگویے خواهرم حجابت..
خواهرت حجاب را نمیڪند رعایت!
و هرچہ بگویے "البته"برادرم نگاهت..
برادرت نمیڪند نہ آن را آنچنان باور!
زین پس..
تو تبلیغ ڪن حجاب را..
در دوقالب جدا و هم اندازہ لطفا..
چیزے بمانند قران مثلا..
بانام..
بانو حجاب
"و"
آقا نگاہ!
💟 http://eitaa.com/cognizable_wan
♡﷽♡
#رمان_رؤیاےوصال❤️
#قسمت56🍃
زهرا _مطمئنے مسڪن نمیخواے ؟
_نمیخوام ،خوبم
زهرا_تو ڪجا رفتے ؟چے شداصلا؟میدونے وقتے شنیدیم چہ حالے شدیم.
از این طرف تو ، از اون ور هم سیدطوفان
_الان حال توضیح دادن ندارم
زهرا_ باشہ پس من برم ، دوباره بهت سر میزنم .
نمیتونستم از زهرا بخواهم ڪہ مرا پیش طوفان ببرد.
موقع خروج از اتاق یہ نگاه بہ دایے ڪرد و سرش را پایین انداخت ،خداحافظے ڪرد و رفت.
این دختر هم خجالت ڪشیدن بلد بود.
با درد لبخند زدم .
دایے نگاه معنادارے بہ من ڪرد ،یعنے اینڪہ جریان چے بود.
چشمامو بستم
"باید تو خُمارے بمونے آقا حبیب ."
قرار شد دڪترے براے چڪ ڪردن زخم دستم بیاید.
دکتر اسلامے بود. استاد دوره عمومے ام .مرد خوش برخوردے بود .همیشہ درس خوندن مرا تحسین میڪرد.
دکتر_حُسنا حڪیمے اینجا چیڪار میڪنے؟ تعجب ڪرده بود
پس اونے ڪہ از دست داعش فرار ڪرده تویے؟
_اینجورے میگن
_حالت چطوره؟دستت هم ڪہ نمیزارے من نگاه ڪنم .میگم افسانہ بیاد زخمتو چڪ ڪنہ.(افسانہ ، همسر دکتر اسلامے جراح داخلے بود)
باید از اون ڪمک بخوام .
وقتے وارد اتاق شد آروم بهش گفتم میخوام تنہا باهاتون صحبت ڪنم .
اون هم بہ مامان و دایے گفت باید بیرون باشند براے پانسمان و چڪ کردن وضعیت بیمار .
شروع بہ باز ڪردن بانداژم ڪرد.
_خانم دڪتر یہ سوال ؟
دکتر_جانم بپرس
_شما از وضعیت سید طوفان حسینے باخبر هستید؟چطوره حالش؟
دکتر_آره ، فعلا کہ بیهوشہ
بخاطر خونریزے داخلے ، هوشیاریش روے ۸هست.
_خانم دڪتر یہ زحمتے میڪشید .من باید حتما ایشون رو ببینم .مهمہ
نمیخوام ڪسے متوجہ بشہ
عمیق نگاهم ڪرد.
دکتر_چشات میگہ هرجورے شده باید برے
بخاطر سعید هم شده باشہ براے دانشجویے مثل تو اینڪارو میڪنم.سعید خیلے از درسات راضے بود.
_ممنون لطف دارند.
بعد از بانداژ مجدد دستم. بہم گفت سہ ساعت دیگہ منتظر باشم خودش میاد.
ساعت ۱۲ شب بود ڪہ خانم دڪتر با ویلچرے کہ پرستار آورد. داخل اومد.
دڪتر_میدونم الان دیگہ میتونے راه برے ولے بخاطر ضعف بدنت فعلا با این میریم.
چادرم را از مامان گرفتم .خانم دڪتر بہ مامان گفت باید ببرمش براے چکاپ بیشتر .
شما اینجا بمونید.
مامان نگرانم بود .
چادرم را پوشیدم و نشستم. وارد آسانسور شدیم و بعد روبہ روے ccu درآمدیم .از دور حاج محسن رو دیدم ، با یہ خانم کہ احتمالا مادر طوفان بود و یہ یڪ دختر ڪہ ...
فاطمہ بود.
آقاے درشت هیڪل دیگہ اے هم شبیہ بادیگاردها ڪنار در ایستاده بود.
یہ آن ترسیدم .آیہ وجعلنا خوندم و
چادرم را سفت گرفتم ، سرم را پایین انداختم.
وارد شدیم . خداروشڪر چیزے نپرسید.
بعد از صحبت ڪردن با پرسنل بخش وارد اتاق شدم.
دڪتر _ اینجاست ...تو بمون من برمیگردم .
↩️ #ادامہ_دارد...
☕️🍃☕️🍃☕️🍃
╭─┅═♥️═┅╮
http://eitaa.com/cognizable_wan
╰─┅═♥️═┅╯
♡﷽♡
#رمان_رؤیاےوصال❤️
#قسمت57🌱
از روے ویلچر بلند شدم .هیچڪس تو اتاق نبود.
هنوز وقتے از روے صندلے بلند میشدم .سرگیجہ داشتم.
دستم را بہ تخت گرفتم .
چقدر آرام خوابیده بود.دقت نکرده بودم نسبت بہ روزهاے اول محاسنش بلندتر شده بود.
بہ سمتش قدم برداشتم کہ پام بہ پایہ ے تخت خورد.
تو دلم گفتم یہ وقت الان بیدار نشے...بزار بعد من بیدار شو .
آخہ میخوام رفتنم رو نبینے .
آروم حرف زدم :
_" اے آفٺاب آهسٺہ نِہ
پا در حريمِ یارِ من
ترسم صداےِ پاےِ تو خواب اسٺ و هُشیارش ڪند ...
اے پروانہ امشب پر نزن اندر حریــــم یارِ من
ترسم صداےِ شَهپَرت قدرے دل آزارش کند"... 🦋
دستاشو گرفتم .
_مےدونے دو روز و نیمہ ندیدمت مرد؟
اشڪام چڪید .خم شدم و دستشو بوسیدم .این دستہا رو دیگہ نمیبینم .
طوفان با دلِ من چہ ڪردے؟ عاشقم ڪردے و رفتے...
یادتہ گفتے حُسنا ڪاش زودتر اومده بودے تو زندگیم؟ دیر اومدم ، زود هم میخوام برم .
خوبہ کہ خوابے وگرنہ نمیتونستم این حرفہا رو بهت بزنم.
من با تو ...صداے گریہ ام در حال بلند شدن بود جلو دهانم رو گرفتم تا صدام بیرون نره .
من باید برم . بخاطر همہ چیز ازت ممنونم .بخاطر اینڪہ این حس قشنگ رو در من ایجاد ڪردے.بخاطر همہ توجہاتت .حمایتات
یڪ لحظہ سست شدم.
دستم رو روے قلبش گذاشتم.
_طوفان من بے تو با خاطراتت چہ ڪنم؟
سرمو بہ چپ وراست تڪون دادم.
حُسنا قوے باش.
دستامو برداشتم. تو فقط بلند شو.
این ڪشور بهت نیاز داره.
بخاطر مردم سرزمینت
نہ بخاطر من ...بخاطر اونہایے کہ اون بیرون منتظرت هستند. بخاطر ِ...بخاطرِ فاطمہ
چقدر گفتن این چند ڪلمہ برایم سخت بود.
دستامو بالا بردم
_خدایا اگر تو اون روزهای سخت، زبونے میگفتم اسماعیلم رو قربانی میڪنم الان عملا دارم از خودم میگذرم فقط بخاطر سلامتے این مرد.
من از طوفان گذشتم .بذار بمونہ و بندگیت رو کنہ.
میل من سوی وصال و قصد او سوی فراق
ترک کام خود گرفتم تا برآید کام دوست...
خداحافظ ...
↩️ #ادامہ_دارد....
☕️🍃☕️🍃☕️🍃
╭─┅═♥️═┅╮
http://eitaa.com/cognizable_wan
╰─┅═♥️═┅╯
♡﷽♡
#رمان_رؤیاےوصال❤️
#قسمت58🌱
همون موقع خانم دڪتر هم وارد شد.
دڪتر_تمومے؟ بریم؟
_بلہ ممنون ،خیلے لطف ڪردید.
لحظہ آخر برگشتم و آخرین نگاهم رو بهش انداختم و بیرون اومدم .
یہ چیزے در درونم این اطمینان رو میداد کہ حال سید طوفان خوب میشہ.
مطمئنم کہ خوب میشہ.
از این اخلاق خانم دڪتر خوشم میاد ،اینڪہ نمیپرسہ جریان چیہ؟
فضولے نمیڪنہ...
دوباره سوار ویلچر شدم ، از اتاق خارج شدیم
.موقع خروج از آی سی یو حاج محسن ما را دید .
بہ سمتمون اومد. سرم را پایین انداختم.
خدایا الان چے بگیم؟
حاج محسن _چیزے شده ،شما اینجا تو آی سے یو ...
در همان حین پرستارے سراسیمہ از بخش خارج شد و خانم دڪتر را صدا زد.
_خانم دڪتر، چشماشو باز ڪرد بہ هوش اومد.
خانم دڪتر نگاهے بہ من انداخت و فورا بہ بخش برگشت.
خدایا شڪرت ،میدونستم جوابم رو میدے مهربونم ...
اینجا همہ هول شده بودند.نگاهم بہ فاطمہ افتاد از خوشحالے مادرشوهرش را بغل ڪرده بود.
_فاطمہ حواست بہ طوفانم باشہ... این میم مالکیت هنوز دست بردار نیست.
دوباره قطره اشڪم چڪید.
خداروشڪر هیچڪس حواسش بہ من نبود.پرستار دیگہ اے آمد و مرا بہ اتاقم برد.
حدود نیم ساعت بعد خانم دڪتر پیش من برگشتند .این بار مامان توی اتاق نبود. لبخندے زد و گفت:
_ اگر میدونستم اینقدر زود نسبت بہ حرفات عڪس العمل نشون میده میگفتم زودتر بیاے
لبخند تلخے زدم.
_ڪار خداست.
لبش به خنده کش آمده بود
_بلہ ڪار خدا و البتہ وجود تو ...
_ خانم دڪتر یہ ڪم عجیب نبود یہ تیر بہ پا باعث میشہ دو روز بیهوشے اتفاق بیفتہ؟
_چرا ڪہ نہ
_مگہ بہ شریان اصلیش خورده بود؟
_ برخلاف باور عموم ڪہ فڪر میڪنن تیر توے دست یا پا موجب مرگ نمیشه اگر بہ موقع بهش رسیدگے نشہ و بہ جاے حساس بخوره قطعا فرد میمیره،اونہم اگر جلوخونریزے گرفتہ نشہ و زمان زیادے هم بگذره.
حالا براے این آدم فعلا معجزه شده
البتہ تو براش معجزه ڪردے...
خوشحال بودم از اینڪہ طوفان بہ هوش آمده بود .
صبح قرار بود مرا مرخص ڪنند .
↩️ #ادامہ_دارد....
☕️🍃☕️🍃☕️🍃
╭─┅═♥️═┅╮
http://eitaa.com/cognizable_wan
╰─┅═♥️═┅╯
🔔تـلنگـــر
مراقــب باشيـم شیـــــطان دزد
است دزد خانه خالی را نمیزند
اگـر دور و برت پرســه مـی زند
در تــو چـــــیزی دیـــــده است.
پس هم شاد باش ڪه در گـوهر
وجودیات چیزی نهفته استکه
ارزش دارد هـم مــراقب باش!
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
💠http://eitaa.com/cognizable_wan
#داستان_کوتاه_آموزنده
🌹روزی لقمان به فرزندش گفت:
«از فردا یک کیسه با خودت بیاور و در آن به تعداد آدمهایی که دوست نداری و از آنان بدت میآید پیاز قرار بده!»
روز بعد فرزند همین کار را انجام داد و لقمان گفت:
«هرجا که میروی این کیسه را با خود حمل کن!»
فرزندش بعد از چند روز خسته شد و به او شکایت برد که پیازها گندیده و بوی تعفن گرفته است و این بوی تعفن مرا را اذیت میکند.
لقمان پاسخ داد :
«این شبیه وضعیتی است که تو کینه دیگران را در دل نگه داری. این کینه، قلب و دلت را فاسد میکند و بیشتر از همه خودت را اذیت خواهد کرد...!
http://eitaa.com/cognizable_wan
✔️#تلنگر
🔥 آتشی نمیسوزاند #ابراهیم را . . .
🌊 و دریایى غرق نمی کند #موسى را . . .
🔹مادری ،کودک دلبندش را به دست موجهاى خروشان "نیل" می سپارد ، تا برسد به خانه ی فرعونِ تشنه به خونَش
🔸دیگری را برادرانش به چاه مى اندازند، سر از خانه ی عزیز مصر درمی آورد !
مکر زلیخا زندانیش می کند، اما عاقبت بر تخت ملک می نشیند
💠 از این "قِصَص" قرآنى هنوز هم نیاموختی؟! که اگر همه ی عالم قصد ضرر رساندن به تو را داشته باشند ، و خدا نخواهد ؛ #نمیتوانند . . .
💞 او که یگانه تکیه گاه من و توست.
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
http://eitaa.com/cognizable_wan
📚 #داستان_زیبای_بهلول_عاقل
روزی شخص سخنرانی در میان گروهی از عوام، درفواید سحرخیزی سخن می راند که:
ای مردم همانند من که همواره صبح زود از خواب برمی خیزم عمل کنید که فواید بسیاری بر آن است.
بهلول که در آن جمع بود گفت:
" ای خواجه؟
«تو از خواب بر نمی خیزی،
ز رختخواب بر می خیزی
و میان این دو، تفاوت از زمین است تا آسمان.»
بیاید از خواب برخیزیم
نه از رختخواب.
🎀http://eitaa.com/cognizable_wan
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
میگویند: فیل را که میخواهند با هواپیما از جایی به جایی ببرند، برای حفظ تعادل، زیر دست و پایش جوجه مرغهایی میریزند، فیل ساعتها تکان نمیخورد، نمیخوابد، نمیآشامد، تا به مقصد برسد. فکر میکند اگر پا از پا بردارد، تکان بخورد جوجهای یا مادرش را زیر دست و پای سنگیناش له کند.
فکر میکنم: این هیکل گنده و قدرتمند، به جای قلب، پروانهای زیبا و ظریف دارد که در سینهاش میتپد.
#کتاب قاشق چایخوری
هوشنگ مرادی کرمانی
🔹قابل توجه بعضیاااا
🎀http://eitaa.com/cognizable_wan
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
📚 #داستان_زیبای_آموزنده
🔹 وقتی يه پنگوئن عاشق يه پنگوئن ديگه ميشه، كل ساحل رو ميگرده و قشنگترين سنگ رو انتخاب ميكنه، اون رو واسه جفت ماده ميبره، اگر ماده از سنگ خوشش اومد و قبول كرد جفت هم ميشن؛
ولی اگر قبول نكرد پنگوئن نر احساس ميكنه سنگی كه پیـدا كرده اصلا قشنگ نبوده و اونوقت اونو ميبره زير آب لای مرجانها ميندازه تا ديگه هيچ پنگوئنی اشتباه اونو تكرار نكنه و نا اميد نشه.
👌 بیایید ما هم سعی کنیم یه سنگ و از سر راه یکی برداریم نه اینکه جلو پاش بندازیم که زندگیش خراب شه...
🎀http://eitaa.com/cognizable_wan
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
✨﷽✨
#داستانک ✅ #راستگویی
✍پادشاهي تصمیم گرفت پسرش را جای خود بر تخت بنشاند، اما بر اساس قوانین کشور پادشاه می بایست متاهل باشد. پدر دستور داد یکصد دختر زیبا جمع کنند تا برای پسرش همسری انتخاب کند. آنگاه همه دخترها را در سالنی جمع کرد و به هر کدام از آنها بذر کوچکی داد و گفت: طی سه ماه آینده که بهار است، هر کس با این بذر زیباترین گل را پرورش دهد عروس من خواهد شد. دختران از روز بعد دست به کار شدند و در میان آنها دختر فقیری بود که در روستا زندگی می کرد. او با مشورت کشاورزان روستایش بذر را در گلدان کاشت، اما در پایان 90 روز هیچ گلی سبز نشد. خیلی ها گفتند که دیگر به جلسه نهایی نرو، اما او گفت: نمی خواهم که هم ناموفق محسوب شوم و هم ترسو! روز موعود پادشاه دید که 99 دختر هر کدام با گلهایی زیبا آمدند، سپس از دختر روستایی دلیل را پرسید و جواب را عیناً شنید. آنگاه رو به همه گفت عروس من این دختر روستایی است! قصد من این بود که صادق ترین دختر بيابم! تمام بذر گل هایی که به شما داده بودم عقیم و نابارور بود، اما همه شما نیرنگ زدید و گلهایی دیگر آوردید، جز این دختر که حقیقت را آورد.
💥زیباترین منش انسان راستگویی است!
http://eitaa.com/cognizable_wan
🎥 دو خواسته مهم شهید سپهبد سردار قاسم سلیمانی
که مقام معظم رهبری سه بار جواب دادند😭
و بازهم با عبارتهای متفاوت تاکیدش کردند.😭
دریافت به روز ترین #خبرهای_داغ_سیاسی👇👇👇
http://eitaa.com/cognizable_wan
✍📕#تلنگر
در سريال معلم دهكده؛ نامزد معلم ازش ميپرسه شما كه قاضی بوديد چرا رها كرديد و معلم شديد؟
ايشون جواب ميدن:
چون وقتی به مراجعينم و مجرمينی كه پيش من می آمدند دقيق می شدم
می ديدم كه اونها كسانی هستند كه یا آموزش نديده اند
و يا آموزشی که دیده اند درست نبوده و به خودم گفتم: به جای پرداختن به شاخ و برگ بايد به اصلاح ریشه بپردازیم.
و ما چقدر به معلم دانا بیش از قاضی عادل نیازمندیم
برای فرزندانمان قصه هایی بگوییم که بیدار شوند نه قصه هایی که به خواب فرو روند
بیداری وجدان و خرد دلنشین تر از خواب است ...
🎀http://eitaa.com/cognizable_wan
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
حیف نون ﺍﺯ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﻣﯿﺎﺩ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻏﺶ ﻏﺶ ﻣﯿﺨﻨﺪه :ميگن ﭼﯽ ﺷﺪﻩ؟
ﻣﯿﮕﻪ :ﺭﻓﺘﻢ ﻣﻐﺎﺯﻩ مسخرشون ﮐﺮﺩﻡ 🤓
ﻣﯿﮕﻦ : ﭼﯽ ﮐﺎﺭ ﮐﺮﺩﯼ ....
ﻣﯿﮕﻪ :ﭘﻮﻝ ﺩﺍﺩﻡ ﻫﯿﭽﯽ ﻧﺨﺮﯾﺪﻡ!!😂😐
💎 http://eitaa.com/cognizable_wan
ﻳﺎﺭﻭ رفت انجمن اهداء اعضای بدن عضو شده،
جوگیرشد همه مربع هارو تیک زده!!!!
بعدازمرگش،
بیمارستان یه شلواركردی بایه مشت سیبیل تحويل خانوادش دادن!!!😳😂😂
💎 http://eitaa.com/cognizable_wan
دیشب خواب دیدم با خانمم رفتیم پاساژ
هی اون میخره هی من کارت میکشم
یهو از خواب پریدم دو سه بار موجودی گرفتم …
آخرش بانک گفت بخدا خواب دیدی تو اصن زن نداری بگیر بکپ…!😂😂
💎 http://eitaa.com/cognizable_wan