eitaa logo
🌷💔داداش‌ابــراهـــیـــم 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
13.6هزار عکس
6.8هزار ویدیو
65 فایل
-‌دعوٺ شده‌ ے "داداش ابراهــــــیم"خوش اومدۍ- شُهَـــــدا بہ آسمـــٰاݩ ڪہ رسیدند گفتند: زمیــن چقــدر حقیـــر است!🌱" ‹چنل زیــــر سایہ‌ۍ خــٰانواده‌ۍ شهید سجاد فراهــٰانی› -عرض ارادٺ ما از ¹⁰ آبـٰاݩ ماھِ ساݪ ¹⁴⁰¹ شرو؏ شد- {راه ارتبـٰاطی. @A_bahrami67 }
مشاهده در ایتا
دانلود
توڪه‌مےآیے،زیرچادرعطریاس‌همراه دارے...😌 همچویاس‌مےآیے💕! 🌸 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🕊داداـش‌ابراهــیـــمــــ💔 @dadashebrahim2 ---»»♡🌷♡««---
۲۴ بهمن ۱۴۰۱
خدایا! عشق به انقلاب اسلامی و رهبر کبیر انقلاب، چنان در وجودم شعله ور است که اگر تکه تکه ام کنند و یا زیر سخت ترین شکنجه ها قرار گیرم او را تنها نخواهم گذاشت. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🕊داداـش‌ابراهــیـــمــــ💔 @dadashebrahim2 ---»»♡🌷♡««---
۲۴ بهمن ۱۴۰۱
♦️ {فکر کن چندتا چفیه خونی شد تا چادری خاکی نشود} 🥀به یاد بود شهید ابراهیم هادی 🥀 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🕊داداـش‌ابراهــیـــمــــ💔 @dadashebrahim2 ---»»♡🌷♡««---
۲۴ بهمن ۱۴۰۱
7.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ابراهیم میگفت: من دوست دارم در نبرد با اسرائیال شهید شوم! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🕊داداـش‌ابراهــیـــمــــ💔 @dadashebrahim2 ---»»♡🌷♡««---
۲۴ بهمن ۱۴۰۱
@eivannajaf |رسانه هنری ایوان نجف 🖌طراحی 🖌طراحی 🖌طراحی 📆 ⬅ (اعلام مراسم) 💵باکمترین هزینه برای 💠آیدی سفارش: @eivan_najaf 🔹طرح ها + 👇👇👇 🔇لفت نده❌بی صداکن🔇 آدرس رسانه هنری ایوان نجف در پیام رسان ایتا: ایتا: https://eitaa.com/joinchat/3071541531C9e4c135d7e با ایوان نجف دیده شوید 😉
۲۴ بهمن ۱۴۰۱
سلام-بر-ابراهیم.pdf
3.54M
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🕊داداـش‌ابراهــیـــمــــ💔 @dadashebrahim2 ---»»♡🌷♡««---
۲۴ بهمن ۱۴۰۱
🌷💔داداش‌ابــراهـــیـــم 🇵🇸
#قسمت_بیست_و_چهارم🌱 #دل_و_جگر ظهر رضا معاون گردان نفس زنان داخل سنگر شد. _هاشم آقا،پیک گردان پناه
🌱 نرگس با دستمال کاغذی عرق پیشانی‌اش را خشک کرد. ماشین روی جاده آسفالت پیش می‌رفت. دارعلی گفت: _این جا سنگر بود . . . تا هوا زیاد گرم نشده، باید بریم بالا! با انگشت تپه را نشان داد. _اون موقع جاده خاکی بود. پر از دست انداز. شب حمله وقتی با تویوتا می‌گذشتیم، می‌خواستم بیارم بالا. +گودی‌های نعل شکل چیه؟ _سنگر تانک! صبح حمله که برگشتیم، می‌دونی رو جاده چی‌دیدم؟ +نه؟ خیره شد توی چشمان عسلی نرگس. _همه اون دست اندازا جنازه دشمن بود! +جنازه!وحشتناکه! دارعلی ماشین را کنار رودخانه نگه داشت. پیاده شدند. به نرگس گفت: _موسی همین‌جا مفقود شد. نرگس چادرش را تا زد و توی کیف دستی گذاشت. دست هم را گرفتند و پا گذاشتند روی پل کائوچوبی لرزان رودخانه. رسیدند پای تپه، دارعلی گفت: _تپه همینه! زن ایستاد. دست روی دو زانو گذاشت و نفس نفس زد. _خسته شدی؟ +آره! _باید سنگرش رو نشونت بدم.سید عبط بطاط اون طرف مرز منتظره. باید زودتر بریم شلمچه. کنار زن نشست. دست روی دست او گذاشت. _بعد از مفقود شدن. یه نامه دست بود. +نامه! از کی؟ ادامه دارد... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🕊داداـش‌ابراهــیـــمــــ💔 @dadashebrahim2 ---»»♡🌷♡««---
۲۴ بهمن ۱۴۰۱
۲۴ بهمن ۱۴۰۱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۲۴ بهمن ۱۴۰۱