7.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ابراهیم میگفت:
من دوست دارم
در نبرد با اسرائیال
شهید شوم!
🕊داداـشابراهــیـــمــــ💔
@dadashebrahim2
---»»♡🌷♡««---
#السلام_علیک_یا_امیرالمنین_علی
@eivannajaf |رسانه هنری ایوان نجف
🖌طراحی #لوگو
🖌طراحی #پوستر
🖌طراحی #پروفایل
📆 #تراکت ⬅ (اعلام مراسم)
💵باکمترین هزینه برای #هیئت_ها
💠آیدی سفارش:
@eivan_najaf
🔹طرح ها + #کیفیت_اصلی👇👇👇
🔇لفت نده❌بی صداکن🔇
آدرس رسانه هنری ایوان نجف در پیام رسان ایتا:
ایتا:
https://eitaa.com/joinchat/3071541531C9e4c135d7e
با ایوان نجف دیده شوید 😉
سلام-بر-ابراهیم.pdf
3.54M
#معرفی_کتاب
#سلام_بر_ابراهیم1
#لبیک_یا_خامنه_ای
🕊داداـشابراهــیـــمــــ💔
@dadashebrahim2
---»»♡🌷♡««---
🌷💔داداشابــراهـــیـــم 🇵🇸
#قسمت_بیست_و_چهارم🌱 #دل_و_جگر ظهر رضا معاون گردان نفس زنان داخل سنگر شد. _هاشم آقا،پیک گردان پناه
#قسمت_بیست_و_پنجم🌱
#موسی_کِی_بر_میگردد
نرگس با دستمال کاغذی عرق پیشانیاش را خشک کرد. ماشین روی جاده آسفالت پیش میرفت. دارعلی گفت:
_این جا سنگر بود . . . تا هوا زیاد گرم نشده، باید بریم بالا!
با انگشت تپه را نشان داد.
_اون موقع جاده خاکی بود. پر از دست انداز. شب حمله وقتی با تویوتا میگذشتیم، میخواستم بیارم بالا.
+گودیهای نعل شکل چیه؟
_سنگر تانک! صبح حمله که برگشتیم، میدونی رو جاده چیدیدم؟
+نه؟
خیره شد توی چشمان عسلی نرگس.
_همه اون دست اندازا جنازه دشمن بود!
+جنازه!وحشتناکه!
دارعلی ماشین را کنار رودخانه نگه داشت. پیاده شدند. به نرگس گفت:
_موسی همینجا مفقود شد.
نرگس چادرش را تا زد و توی کیف دستی گذاشت. دست هم را گرفتند و پا گذاشتند روی پل کائوچوبی لرزان رودخانه. رسیدند پای تپه، دارعلی گفت:
_تپه همینه!
زن ایستاد. دست روی دو زانو گذاشت و نفس نفس زد.
_خسته شدی؟
+آره!
_باید سنگرش رو نشونت بدم.سید عبط بطاط اون طرف مرز منتظره. باید زودتر بریم شلمچه.
کنار زن نشست. دست روی دست او گذاشت.
_بعد از مفقود شدن. یه نامه دست بود.
+نامه! از کی؟
ادامه دارد...
#لبیک_یا_خامنه_ای
#کتاب_خوب_بخوانیم
#معرفی_کتاب
🕊داداـشابراهــیـــمــــ💔
@dadashebrahim2
---»»♡🌷♡««---
🌷💔داداشابــراهـــیـــم 🇵🇸
#قسمت_بیست_و_پنجم🌱 #موسی_کِی_بر_میگردد نرگس با دستمال کاغذی عرق پیشانیاش را خشک کرد. ماشین روی
ٺـقدیـمشـماقشـنگآےدلـم!🦋🔏
نشر و کپی از این کانال مجاز و حلال است.
و مزید شکر و سپاس..🙏🌹