سلام بر ابراهیم 2.mp3
7.36M
📚 #کتاب_صوتی 🔊
«هر شب قبل از خواب کتاب خوب بشنوید»
🏷 کتاب #سلام_بر_ابراهیم
#قسمت_دوم
⬅️ کتاب سلام بر ابراهیم، زندگینامه ای مختصر و بیش از شصت خاطره درباره شهید بزرگوار و مفقود الاثر ابراهیم هادی است. در مقدمه کتاب سلام بر ابراهیم، آمده است: "این کتاب نه تنها یادآور شهیدی قهرمان، بلکه بیانگر احوال مردی است که با داشتن قهرمانی ها، پهلوانی ها، رشادت ها، مروت ها و... با دریافت مدال شهادت کمال یافت.
🌱 @dadashebrahim2
🌷💔داداشابــراهـــیـــم 🇵🇸
#قسمت_اول #روبه_میهن 🌱 فرمانده گفت: _دارعلی!تعدادی رو با خودش بِبَر میدان فرمانداری!دشمن نفوذ کرده
#قسمت_دوم
#کارت_شناسایی 🌱
_امشب رو میمونم!
+جانبازی؟
_بله!
+کارت شناسایی دارید؟
_فراموش کردم!
+مدرکی...چیزی!
_گفتم که همراه ندارم!
+نامهایی،چیزی،گفتی که جانبازم؟
_هسم!یه دفعه اومدم تهرون.
+شرمنده!باید کارت باشه.
_بلاخره راهی چیزی!
+شرمنده!
_من تو سرما،شب رو کجا برم؟
+مامورم و معذور!
_همین!خب دروغ که نمیگم.
+قصد جسارت ندارم. یه مورد مثل شما پیش آمد و من هم اطمینان کردم، اما طرف جانباز نبود،بعدش کلی دردسر کشیدم.
_یعنی دارم دروغ میگم؟
+گفتم جسارت نکردم.
_توجیه نکن!
+برداشت شماست آقا!
_حالا من چیکار کنم؟
+شما بگید من چیکار کنم آقا؟ لااقل مدرکی چیزی.
_مدرک ... ببینم ... آه ... بفرما! این خوبه؟
+تــ تــ تورو خــ خدا ... چــ چــ چشمتون رو بــ بــ بردارید از روی میز!
#زندگی_به_سبک_شهدا
#کتاب_خوب_بخوانیم
#معرفی_کتاب
@dadashebrahim2
🌷💔داداشابــراهـــیـــم 🇵🇸
#قسمت_اول #ویشکا_1 وارد خانه شدم در را که باز کردم از پله ها بالا رفتم مادرم با صداے بلندے گفت : آم
#قسمت_دوم
#ویشکا_1
با صداے بلند فریاد زد براے چے مزاحم دختر خانم شدید به
ایشون چیڪار دارید ؟
دو پسر در حالے ڪه به مرد نگاه مے ڪردند خودشان را ڪمے
جمع جور ڪردند و با صداے بلند گفتند آقا به شما چه ربطے داره ؟
در همین حین یڪ خانم چادرے با چهره ے نگران دست
مراڪشید گفت: عزیزم بیا این جا همسرم داره سعے مے ڪند آن
ها را دور ڪند
من ڪه خیلے ترسیده بودم چیزے نگفتم
خانم چادرے ادامه داد روے نیڪمت بنیش تا ڪمے برایت آب
بیاورم
نگاهم را به آن سمت پارڪ بود دل شوره ے عجیبے داشتم و
نگران بودم اتفاقے براے آن آقا بیفتد ڪمے بعد مرد در حالے ڪه
همسرش نفس نفس مے زد برگشت و رو به همسرش ڪه داشت لیوان
آب را براے من مے آورد گفت قصد دعوا نداشتم فقط مے خواستم از
مزاحتماشان جلو گیرے ڪنم آن دو سوار بر موتور شدند و رفتند
خانم چادرے به آرامے به آرامے ڪنار من نشست و گفت این
موقع شب توے این پارڪ چه مے ڪنے ممڪن بود خطرات بدترے
تهدیدت ڪند ؟
اصلا متوجه گذشت زمان نبودم حالم خوب نبود گفتم
ڪمے بیام تا هوایے عوض ڪنم
خانم چادرے : به آرامے اتفاقے افتاده اگر مشڪلے دارے ے
خواهے ڪمڪت ڪنیم ببین اسم من نرگس هست مے تونے راحت
صدام بزنے به نظرم امشب برو خونه اگر دوست دارے فردا با هم
صحبت ڪنیم
احساس خاصے در وجودم مے ڪرد نمے دانست چرا شنیدن
صداے آن خانم حس خوبے بهم مے داد قبول ڪردم
نرگس : عزیزم این شماره ے من هست هر موقع دوست دارے باهام
تماس بگیر راستے اسمت چیه ؟
سوار ماشین شدم حوصله ے خانه رفتم نداشتم اما مے دانستم
الان کسی در خانه نیست
وارد خانه ڪه شدم چشمانم گرد شد
سلام
سلام پس چرا این قدر دیر آمدے نگرانت شدم خواهرے
رفتم یکه دوری بزنم پس چرا تو نرفتے مهمانے
ناسلامتے خسته بودم تازه از سفر برگشتم
لبخندے زدم و از پله ها بالا رفتم
وردشاد دوباره صدایم ڪرد نمے خوا یڪ قهوه با هم بخوریم
خیلے وقت هست با هم صحبت نڪردیم
باشه بگذار لباس ها را عوض ڪنم
متنظرم
وارد اتاق شدم چقدر بهم ریخته بود تازه چند روزے مے شد ڪه
دستے به اتاق نڪشیده بودم لباس هایم را عوض ڪردم و از پله ها پائین رفتم
وردشاد قهوه را آماده ڪرده بود هر دو شروع به قهوه خوردن ڪردیم
چے شد تو یهو این قدر تغییر ڪردے ؟
چطور مگه ؟
بے خیال تو این طورے نبود ؟
راستش را بخواے خودم هم دقیق نمے دونم اما دیگر
علاقه اے به این جور مهمانے ها ندارم
وردشاد سڪوت در ڪرد و قهوه اش را نوشید
به ساعت دیواری بزرگ سالن نگاه ڪردم
وردشاد من سرم خیلے درد مے ڪنه میرم بخوام
امروز خیلے خوابیدے باشه برو
شب بخیر
شبت تو هم بخیر
وقتے رفتم توے اتاق شماره ے نرگس توے گوشیم ذخیره ڪردم
احساس ڪردم یڪ دوست جدید پیدا ڪردم متفاوت از بقیه دوستانم
روے تخت دراز ڪشیدم و چشمانم را بستم سعے ڪردم به هیچ
چیزی فڪر ڪنم
نویسنده :تمنا🌱🕊
#امام_زمان
#لبیک_یاخامنه_ای
🕊داداـش ابࢪاهــیـــمــــ💔
🕊داداــش ســـــــــجــــاد💔
@dadashebrahim2
---»»♡🌷♡««---
🌷💔داداشابــراهـــیـــم 🇵🇸
#قسمت_اول #ویشکا_2 ویشکا جون زحمت بکش این بادکنک ها را بچسبون منم میرم شربت آماده کنم باشه نرگس خانم
#قسمت_دوم
#ویشکا_2
قطرات سرم به آرامی وارد لوله می شود و جانی تازه در وجود نرگس ایجاد می کرد
نرگس به آرامی چشمانش را باز کرد
بیداری شدی عزیزم ؛نگران نباش دکتر گفت چیزی نیست
علی کجاست ؟
چی ؟
ویشکا علی کجاست ؟ علی
نرگس جون آرام باش عزیزم تو الان شرایط مناسبی نیستی
ویشکا منو ببر پیش علی
باشه اما علی توی این بیمارستان نیست
تو حالت بد شده و با اوژانس آوردیمت این جا
علی نو بیمارستان شهید مطهری هست
نرگس شروع به اشک ریختن کرد برای علی اتفاقی افتاده تو به من نمیگی
نرگس جان آرام باش
از دکتر اجازه می گیرم متنفلت کنند به بیمارستان شهید مطهری
نیم ساعت بعد هر دو سوار آمبولانس به سمت بیمارستان در حرکت بودیم
ویشکا چی شده چرا من حالم بد شد
علی چه بلایی سرش آمده چ خبر است اینجا ؟😱
لبخندی زدم تو که باید خوشحال باشی خدا جمع دو نفرتون را سه نفره کرد اما واقعا از علی آقا خبر ندارم
آمبولاس با سرعت زیاد خودش را به بیماریستان رساند از نرگس تعهد گرفتند که اگر حالش بد شد مسئولیتش با خودش است
نرگس در حالی که تلو تولو می خورد خودش را به ته راهرو رساند در اتاق عمل را باز و بسته می شد و مرستار ها در رفت و آمد بودند
نرگس خودش را به خانم پرستار همسرم حالش چطوره
شما همسر آقای ناظری هستید
بله چی شده ؟😨
فعلا در اتاق عمل هستند اما برایش دعا کنید تیر نزدیک قلبش خورده دکتر ها همه تلاشمان را می کنند
اما ...
حرفش را ادامه نداد و رفت
نرگس دستش را به دیوار گرفت
نرگس جان بیا عزیزم تو الان فقط نباید خودت را در نظر بگیری بچه هم مهم هست
نرگس در حالی که اشک می ریخت وفتی پدر بچه حالش خوب نیست بچه را چطور تنهایی برزگ کنم ؟😭
دو ساعت بعد علی آقا از اتاق عمل بیرون آمد اما طولی نکشید که به کما رفت
نرگس توان ماندن در بیمارستان نداشت خواهر شوهرش خودش را به بیمارستان رساند و من آن ها را به خانه نرگس رساندم
ساعت هشت شب به خانه رسیدم بی حوصله نگران نرگس و همسرش بودم خبری از بچه های پایگاه نداشتم با فرشته تماس گرفتم
و ماجرا را گفتم خیلی نگران شده بود فقط تاکید کردم به بچه ها چیزی نفهمد چند روزی با این وضعیت پایگاه تطعیل است
در اتاق را که باز کردم مثل همیشه با استقبال بی نظیرشان روبرو شدم و...
نویسنده :تمنا
#امام_زمان
#لبیک_یاخامنه_ای
🕊داداـش ابࢪاهــیـــمــــ💔
🕊داداــش ســـــــــجــــاد💔
@dadashebrahim2
---»»♡🌷♡««---