🌷💔داداشابــراهـــیـــم 🇵🇸
#قسمت_ششم #ویشکا_1 وارد خانه شدم متجعب از صدا هایے ڪه در خانه مے آمد در را باز ڪردم عمه روژین به خا
#قسمت_هفتم
#ویشکا_1
چشمانم را باز ڪردم نگاهے به ساعت ڪوچڪ روبروے تخت
ڪردم بلند شدم و اتاق را مرتب ڪردم از پله ها پائیین رفتم مامان برخلاف همیشه میز صبحانه را چیده بود و مشغول صبحانه خوردن بود ، وردشاد چند لقمه نان به حالت ایستاده خورد چند قلپ از چایش را نوشید خداحافظے ڪرد رفت
نگاهے به مامان ڪردم وردشاد با این همه عجله ڪجا مے رود ؟
با دوستش قرار گذاشته است تا با هم ڪار بانڪے انجام بدهند بیا بنیشین صبحانه بخور
صندلے را به سمت خودم ڪشیدم نشستم روے میز همه چیزآماده بود بعد از صبحانه
من امروز با بچه ها ناهار بیرونم
با ڪدام دوستات مے خواهے بروے ؟
آشنا هستند
دوباره به اتاق برگشتم لباسے ڪه از قبل آماده ڪرده بودم
پوشیدم و وسایل را در ماشین گذاشتم سوار شدم حرڪت ڪردم
ده دقیقه بعد نرگس تماس گرفت پشت چراغ خطر بود نتوانستم پاسخ بدم چند دقیقه بعد در گوشه اے ایستادم و تماس گرفتم
سلام عزیزم ڪجایے حرڪت ڪردے ؟
سلام خوبین بله توے راه هستم شما رسیدید ؟
نرگس : بله ما یڪ مڪان مناسب براے نشستن انتخاب مےڪنیم رسیدے تماس بگیر حتما
مدتے بعد به محل قرار رسیدم بعد از پارڪ ماشین وسایل رابرداشتم دوباره با نرگس تماس گرفتم تا همدیگر ببینم بعد از چند دقیقه نرگس نرگس را دیدم سلام و احوال پرسے ڪردیم نرگس مرا به دختران پایگاه معرفے ڪرد دختران هم بسیار گرم صمیمے با من احوال پرسے ڪردند
نرگس نگاهی به دختران کرد براے تولد امام زمانڪارت پستال آماده ڪردیم مےخواهیم با سلیقه ے خودتان تزئیین ڪنید
یڪے از دختران چند شاخه گل آورد و به نرگس داد
ساقه هاے گل را ڪوتاه ڪنید و دورش را با ڪاغذ رنگے ببچید نرگس هم در ڪنار ما نشست و شروع به ڪشیدن قلب هاے ڪوچڪ ڪرد براے روے ڪارت پستال بچسبانیم
تا ظهر مشغول آماده سازے هدیه بودیم بعد از خواندن نماز ظهرو عصر سفره ے ناهار را پهن ڪردیم همه مشغول خوردن غذا شدیم درحالے چند تا از دختران شوخے مےڪردند و همه مے خندیدیم
بعد از ناهار با نرگس صحبت ڪردم پیشنهاد ڪرد ڪه حتما جلسات هفتگے را شرڪت ڪنم در آن جا مے توانم سوالاتم را بپرسم
ڪم ڪم خورشید طلایے رنگش به سرخے مے گرایید و هوا در
حال تاریڪ شدن بود با ڪمڪ دختران وسایل را جمع ڪردیم و به
سمت اتوبوس بردیم
دختران سوار اتوبوس شدند من و نرگس در حالے همدیگر درآغوش گرفته بودیم
خیلے روز خوبے بود ممنون ڪه آمدید
از تو ممنون ڪه مرا با این جمع آشنا ڪردے
نویسنده :تمنا🦋🌻
#امام_زمان
#لبیک_یاخامنه_ای
🕊داداـش ابࢪاهــیـــمــــ💔
🕊داداــش ســـــــــجــــاد💔
@dadashebrahim2
---»»♡🌷♡««---
🌷💔داداشابــراهـــیـــم 🇵🇸
#قسمت_هفتم #ویشکا_1 چشمانم را باز ڪردم نگاهے به ساعت ڪوچڪ روبروے تخت ڪردم بلند شدم و اتاق را مرتب ڪ
#قسمت_هشتم
#ویشکا_1
نگاهے به سمت راست خیابان ڪردم در جستوجوے مڪان مناسب براے پارڪ
ماشین بودم ، وارد پایگاه شدم صداے مولودے خوانے از طریق دستگاه صوت مے
آمد دختران زیادے در آن جا مشغول فعالیت بودند نگاهے به اطراف ڪردم
فضایے بسیار زیبایے بود پارچه هاے رنگے با تزئیتات بادڪنڪ آویزان شده بود دختران روسرے هاے رنگ شاد پوشیده بودند در حالے ڪه با شادے مے خندیدند فضاے آن جا را تزئین مے ڪردند
نرگس از دور مرا دید و با هیجان به طرف من آمد
سلام عزیزم خوش آمدی
سلام نرگس جون چقدر این جا قشنگ هست
زحمت دختران هست بیا عزیزم یڪ شربت بخور به مناسبت عید امروزجشن داریم البته سخنرانے هفتگے سر جاے خودش هست
دنبال نرگس به سمت آشپزخانه رفتم فضایے ڪه وسایل پذیرائے را آماده مے
ڪردند ڪلمن بزرگے در آنجا وجود داشت چند قطعه یخ هم درون آن بود دو تا از
دختران مشغول پرڪردن لیوان هاے شربت بودند نرگس حسابے سرش شلوغ بود
در حال آماده سازے جشن بود
دختران عزیزم حاج آقا تا ده دقیقه دیگر تشریف مے آوردند ڪار ها زودتر تمام ڪنید تا براے سخنرانے ایشان آماده شویم بعد از ورود حاج آقا به پایگاه دختران با صداے بلند صلوات فرستادند و صداے مولودے را ڪم ڪردند همه براے شنیدن صحبت هاے ایشان آمده شدیم
حاج آقا بعد از تشڪر از تدارڪ این جشن ، بحث هفتگے خودش را آغاز ڪردجایگاه ویژه خانم در 《 همان طور ڪرد ڪه قبلا گفتیم موضوع بحث در مورد
اسلام است 》
جایگاه واقعے خانم در اسلام بسیار ارزشمند یڪ است یڪ خانم مے تواند در
امور اجتماعے ،فرهنگے و حتے اقتصادے نقش مهم داشته باشند
پیامبر به جایگاه به جایگاه دختر در خانواده اهمیت زیادے مے دهد و توصیه مے
ڪند به همه مسلمانان است ڪه دختران خود را گرامے بدارید
برخے از خانم ها اعتراض مے ڪنند ڪه اسلام ما را محدود ڪرده است و در
صورتے ڪه اسلام به یڪ خانم اجازه ے فعالیت اجتماعے در جامعه داده است
ولے با پوشش مناسب ڪه باعث جلب توجه نا محرم نشود
در فڪر فرو رفتم چرا تا این لحظه فڪر مے ڪردم اسلام این قدر دین سخت
گیرے است از حجاب خیلے خیلے بدم مے آمد اما وقتے با نرگس آشنا شد
بخصوص اتفاق آن شب ڪمے نظرم تغییر ڪرد
در میان سخنرانے حاج آقا یڪ سوال پرسیدم
نویسنده :تمنا🌻🥰
#امام_زمان
#لبیک_یاخامنه_ای
🕊داداـش ابࢪاهــیـــمــــ💔
🕊داداــش ســـــــــجــــاد💔
@dadashebrahim2
---»»♡🌷♡««---
🌷💔داداشابــراهـــیـــم 🇵🇸
#قسمت_هشتم #ویشکا_1 نگاهے به سمت راست خیابان ڪردم در جستوجوے مڪان مناسب براے پارڪ ماشین بودم ، وارد
#قسمت_نهم
#ویشکا_1
چرا خانم ها باید در فعالیت هاے اجتماعے حجاب داشته باشند مے
توان بدون حجاب هم در امور اجتماعے شرڪت ڪرد به طور مثال ملڪه ے
انگلستان بدون حجاب در جامعه فعالیت مے ڪند ؟
سوال خیلے خوبے پرسیدید ؟
اسلام به دلیل امنیت اجتماعے و آرامش روانے خانم توصیه ڪرده است ڪه درجامعه با حجاب مناسب وارد شوند
ممڪن هست این سوال پیش بیاید ڪه چگونه یڪ پارچه مے تواند امنیت
ایجاد ڪند از نظر روانشناسان رنگ مشڪے ڪمترین جذب را به خودش دارد
ماشین پلیس هاے امنیت یا سران ڪشورے به رنگ مشڪے است تا ڪمترین
و توجه به آن ها بشود
مورد بعد هم آرامش روانے هست زمانے ڪه خانم در خیابان قدم مے گذارد ممڪن
هست افراد زیادے به او نگاه ڪنند اما اگر این زیبایے ها پنهان باشد نگاه هاے
ڪمتر روے او متمرڪز است و آرامش بیشترے در خیابان قدم مے گذارد
سخنرانے حاج آقا به اتمام رسید اما ذهن من پرس از سوال بے جواب بود صورتم
را به سمت نرگس چرخاندم نرگس متوجه نگاه پرسش گر من شد
ویشڪا جان این هفته فرصت نیست با حاج آقا صحبت ڪنید اجازه بدهید هفته آینده بعد از جلسه با ایشان صحبت ڪنید
باشه عزیزم ،ممنونم
جشن نیمه شعبان با شور ،هیجان آغاز شد حاج آقا خداحافظے ڪرد و از پایگاه خارج شد یڪ خانم چادرے با ظاهر آراسته به سمت جایگاه سخنرانے آمد و بعد از ذڪر صلوات مولودے خوانے را شروع ڪرد همه غرق در شادے شدیم یکی از دختران ڪه حدود بیست ساله بود شروع به تعارف شربت ڪرد به سمت او رفتم
چه ڪمڪے مے توانم به شما بڪنم ؟
سرش را بلند ڪرد و در حالے ڪه هم زمان سینے شربت را به سمت بالا مے آورد نگاه گرمے به من ڪرد و با لبخند اگر زحمت شما نیستڪیڪ ها را از توے آشپزخانه بیاورید و تعارف ڪنید
به سمت آشپزخانه رفتم سینے ڪیڪ ها را برداشتم و مشغول تعارف شدم ،احساس خیلے خوبے داشتم خیلے تعجب ڪردم ڪه چقدر متفاوت شدم من اصلا به جور جشن ها علاقه نشان نمے دادم اما بعد از آشنایے با نرگس خیلےزندگیم متفاوت شد
نویسنده : تمنا🥰👒
#امام_زمان
#لبیک_یاخامنه_ای
🕊داداـش ابࢪاهــیـــمــــ💔
🕊داداــش ســـــــــجــــاد💔
@dadashebrahim2
---»»♡🌷♡««---
🌷💔داداشابــراهـــیـــم 🇵🇸
#قسمت_نهم #ویشکا_1 چرا خانم ها باید در فعالیت هاے اجتماعے حجاب داشته باشند مے توان بدون حجاب هم در
#قسمت_دهم
#ویشکا_1
جلوے آیینه رفتم مانتو را مرتب ڪردم مقننه را جلو تر از همیشه ڪشیدم تاموهاے بیشترے زیر مقننه باشد ڪیفم را برداشتم و به سمت پله ها دویدم
هیجان زیادے داشتم حس مثبت دورنم موج میزد مامان به سمت پله هآمد
ویشڪا چرا این مانتو پوشیدے ؟
چرا مامان خیلے مناسب هست
خیلے گشاد است اصلا بهت نمیاد چرا این قدر صورتت بے روح شده
مامان دارم میرم دانشگاه مهمانے ڪه نمیرم ڪه بخواهم مانتوےڪوتاه بپوشم و آرایش ڪنم از ڪنار مامان رد شدم و به آشپزخانه رفتم لقمه نانے گرفتم و به سمت درورودے رفتم
مامان امروز از دانشگاه دیر میام عصر با بچه ها میریم خرید دیر نڪنے بابا امشب میاید خونه مے خواهیم دورهم باشیم
در بستم و تا خیابان پیاده رفتم به خیابان ڪه رسیدم نیسبت به روز هاے نگاه هاے ڪمتر روے خودم احساس مے ڪردم تصمیم داشتم امروز با اتوبوس به دانشگاه بروم
بعد از ده دقیقه اتوبوس جلوے ایستگاه توفق ڪرد سوار شدن جمیعت زیادے داخل اتوبوس بود در گوشه ایستادم دستم را بالا بردم تا میله را بگیرم با دست دیگرم ڪیف را محڪم گرفتم سعے ڪردم تعادلم را حفظڪنم بعد از پیاده و سوار شدن از دو اتوبوس به دانشگاه رسیدم وارد محوطه شدم نگبهان نگاه تعجب برانگیز به من ڪرد و بر خلاف روز هاے گذشته چیزے نگفت من هم باسڪوت از ڪنار او گذشتم وارد ڪلاس شدم نگین ،پگاه نگاهے به من ڪردند
براے چے این ریختے شدے ؟
سلام
سلام چقدر لباس گشاد پوشیدے
ویشڪا سرت به جایے خورده تو ڪه مے گفتے دانشگاه فرقے با مڪان دیگرے نداره مهم نیست چه لباسے بپوشم
چقدر شلوغ مے ڪنید این لباس من مشڪلے نداره حس خوبے به من مے دهد چقدر نگهبان به من گیر بدهد مانتوے ڪوتاه است ، نگین و پگاه با سڪوت نگاهے به هم ڪردند
تا ظهر ڪلاس داشتیم موقع ناهار به سمت سلف دانشگاه رفتیم،بچه ها بیاید امروز بریم خرید مے خواهم چند تا مانتو بخرم
باشه اما اگر بخواهب این تیپ مانتو را ها را بخری
این تیپ مانتو ها چه اشڪالے دارد؟
هیچ فقط به تو نمیاد ،فڪر بدے نیست من هم امروز ماشین آوردم این طورے یڪ تفریح هم مےڪنیم
نویسنده :تمنا🥰🧶🌱
#امام_زمان
#لبیک_یاخامنه_ای
🕊داداـش ابࢪاهــیـــمــــ💔
🕊داداــش ســـــــــجــــاد💔
@dadashebrahim2
---»»♡🌷♡««---
🌷💔داداشابــراهـــیـــم 🇵🇸
#قسمت_دهم #ویشکا_1 جلوے آیینه رفتم مانتو را مرتب ڪردم مقننه را جلو تر از همیشه ڪشیدم تاموهاے بیشترے
#قسمت_یازدهم
#ویشکا_1
ساعت دو بعد ظهر ڪلاس اندیشه اسلامے داشتیم موضوع ڪلاس درمورد هدف خلقتبود استاد از همه دانشجویان پرسیدند ڪه هدف خداوند از آفرینش ما انسان ها چیست ؟
آیا هدف همین زندگے چند روز دنیا هست ڪه در نهایت در اوج پوچ گرایے از بین برویم
وقتے استاد این سوال را پرسید به فڪر فرو رفتم چرا باید این طور زندگے ڪنیم خوشے هاے ما فقط همین چند روز باشد
استاد ادامه داد راه درست زندگے در خوردن بهترین غذا ها و پوشیدن بهترین لباس ها نیست این ساده ترین راه است
پس چه چیزے باعث مے شود ما به عنوان اشرف مخلوقات شناخته شویم
استاد صحبت خودش را با این جمله تمام ڪرد
براے نمره ے میان ترم درس اندیشه در مورد هدف خلقت انسان تحقیق ڪنید و در قالب یڪ ورد ارائه دهید
بعد از تمام شدن ڪلاس اندیشه اسلامے به فڪر فرو رفتم زندگے من و خانواده هم همین طور است دائم در فڪر خرید لباس هاے گران قیمت و تفریح هاے نامناسب واقعا زندگے درست به چه صورت هست؟
پگاه روے شانه ام زد کجایی چرا تو فکر رفتی ؟
به صحبت های استاد فکر می کردم،بی خیال ویشکا مهم نمره ی میان ترم هست
از محوطه ی دانشگاه خارج شدیم پگاه ماشین را با فاصله ی زیادی ازدانشگاه پارک کرده بود سوارماشین شدیم
حالا برای خرید کجا بریم ؟
به نظرم مرکز خرید فردوسی خیلی خوب باشه چون فضای تفریحی دارد
عالیه بریم
نویسنده :تمنا🌻🦋👒
#امام_زمان
#لبیک_یاخامنه_ای
🕊داداـش ابࢪاهــیـــمــــ💔
🕊داداــش ســـــــــجــــاد💔
@dadashebrahim2
---»»♡🌷♡««---
🌷💔داداشابــراهـــیـــم 🇵🇸
#قسمت_یازدهم #ویشکا_1 ساعت دو بعد ظهر ڪلاس اندیشه اسلامے داشتیم موضوع ڪلاس درمورد هدف خلقتبود استاد
#قسمت_دوازدهم
#ویشکا_1
پگاه با هیجان زیاد مشغول تعریف خاطرات خنده دار شد نگین نگاهے به من ڪرد ویشڪا خیلے توے فڪر هستے،لبخندے زدم نه داشتم خاطره ے پگاه را گوش مے ڪردم
نیم ساعت بعد به مرڪز خرید رسیدیم پگاه جلوے مرڪز ماشینرا پارڪ ڪرد داخل مرڪز رفتیم سالن بزرگ ڪه دور تا دور آن فروشگاه هاے زیادے بود ڪه در آن اجناس مختلف به فروش مے رسد،به سمت فروشگاه ے رفتیم ڪه انواع مانتو در آن وجود داشت
مانتوها رنگ هاے شاد و بسیار دلنشین بودند،بیست دقیقه اے زمان گذاشتم تا توانستم چند تا مانتوے بلند ورنگ شاد انتخاب ڪنم و به سمت پیشخوان فروشنده بردم تا هزینه را پرداخت ڪنم پگاه جلو آمد
این مانتو ها ڪه انتخاب ڪردے خیلے بلند هست ببین آن طرف فروشگاه مانتو هاے جلو باز با ڪلے طرح وجود داره
آن مانتو ها خیلے ڪوتاه هستند اصلا احساس راحتے نمے
ڪنم وقتے آن ها را مے پوشم از فروشگاه بیرون آمدیم
نگین نگاه عصبانے به من ڪرد
ویشڪا بیست دقیقه هست ما توے این فروشگاه منتظرهستیم آن وقت تو این مانتو ها راخریدے اگر قرار بود این را بخرے پس براے چے به ما گفتے بیام براےخرید
عزیزم چرا ناراحت میشے به نظرم خیلے مانتو هاے زیبایے خریدم من واقعا این را دوست داشتم
بیاید برویم توے ڪافه ے طبقه ے بالا دورهم یڪ قهوه مےخوریم و صحبت مڪنیم
به سمت پله برقے رفتیم نگین و پگاه هم چنان اخم ڪرده بودند وصحبتے نمے ڪردند وارد ڪافه شدیم ، فضایے آرام با موزیڪملایم یک میز خالے با سه صندلے در گوشه ے سمت راست ڪافه قرارداشت روے صندلے ها نسشیم مرد جوانے به طرف آمد در حالے منو را روے میز قرار مے داد منتظر ثبت سفارش شد، بعد از رفتن مرد جوان پگاه روبه من ڪرد
ویشڪا راستش را بگو واقعا چه اتفاقے افتاده ڪه تو این قدرتغییر ڪردے ؟
اتفاق خاصے نیفتاده فقط با پوشیدن این سبڪ لباس هاو آرامش ڪمتر احساس امنیت بیشترے مے ڪنم
پگاه لبخند تمسخر آمیزے زد فڪر نمے ڪنم این حرف استدلال درستے باشد
مرد جوان سفارش ها را به سمت ما آورد و مشغول خوردن شدیم
براے آخر هفته برنامه تان چطور هست ؟
ممڪن هست با دوستان پدرم به مسافرت برویم
مشخص نیست
اگر فرصت دارید دورهم یڪ تفریح برویم
نویسنده :تمنا🌱🌱🌻🌻
#امام_زمان
#لبیک_یاخامنه_ای
🕊داداـش ابࢪاهــیـــمــــ💔
🕊داداــش ســـــــــجــــاد💔
@dadashebrahim2
---»»♡🌷♡««---
🌷💔داداشابــراهـــیـــم 🇵🇸
#قسمت_دوازدهم #ویشکا_1 پگاه با هیجان زیاد مشغول تعریف خاطرات خنده دار شد نگین نگاهے به من ڪرد ویشڪ
#قسمت_سیزدهم
#ویشکا_1
ساعت هشت شب وردشاد پنج بار تماس گرفته بود من گوشیم روے حالت سڪوت بود و متوجه نشده بودم
پگاه تا خانه مرا رساند با ڪلید در آپارتمان را باز ڪردم وارد سالن شدم مامان جلو آمد
ویشڪا چقدر دیر آمدے ؟
سلام بابا خوش آمدے !
سلام دخترم عزیزم بیا بنشین چقدر دیر ڪردے ؟
من بهت گفتم امشب بابا مے خواهد دورهم باشیم زود بیا خانه
بابا جان من میرم لباس ها را عوض ڪنم تا بیام با شما صحبت ڪنم
باشه جان بابا
به سمت پله ها رفتم این قدر خسته بودم ڪه به زور پاهایم راحرڪت مے دادن در اتاق راباز ڪردم یڪ لباس راحتے خیلے زیبا انتخاب ڪردم و پوشیدم دوباره از پله ها پائین رفتم به سمت آشپزخانه رفتم مامان در حال چیدن میز شام بود من هم سالاد را ازیخچال بیرون آوردم قاشق و چنگال ها را داخل بشقاب ها چیدم
مامان نگاهی به بابا کرد
احسان بیا شام آماده هست
بابا گوشے را روے میزگذاشت روے صندلے نشست ، هر چهار نفر
دور میز جمع شدیم و شروع به صحبت ڪردیم
ویشڪا چند وقتے میشود خیلے عوض شده هر چقدر دلیل را مے پرسیم نمے گوید
ویشڪا چے شده
چیزے نشده بابایے
:احسان آن شب توے مهمانے روژین هم شرڪت نڪرد شایان این
قدر از دستش ناراحت شده است
بابا سرش را به سمت پائین برد نگاهے به بشقاب ڪرد قاشق چنگال را ڪنار گذاشت
ویشڪا چرا آن شب را چرا به مهمانے نرفتے تو ڪه از علاقه
ے شایان به خودت آگاه هستے
شایان هیچ علاقه اے به من ندارد همه ے رفتارهاش ظاهرےهست
ویشڪا بس ڪن چقدر در مورد پسر عمه ات گستاخانه صحبت مے ڪنے
مامان بابا اجازه بدید دورهم غذا بخوریم
من دنیام با شایان خیلے متفاوت هست من نمے خواهم با شایان رفت و آمد ڪنم
ویشڪا در مورد این موضوع باید توضیح بدے
بابا صحبت خاصے ندارم ببخشید من میل ندارم
با ناراحتے از پله ها بالا رفتم در باز ڪردم روے تخت نسشتم اشڪ صورتم را جارےشد
فڪر نمے ڪردم این قدر ضعیف باشم چند دقیقه بعد گوشے رابرداشتم به نرگس پیام دادم
سلام نرگس جان خوبی
پنج دقیقه بعد دینگ گوشے به صدا آمد
سلام عزیز دلم ممنون شما چطورے
نرگس جان حالم زیاد خوب نیست میشود با حاج آقا صحبت ڪنم
باشه عزیزم هماهنگ مے ڪنم براے هفته ے دیگر خبرش را بهت مے دهم
واقعا ممنون
بعد از پیام گوشے را ڪنار گذاشتم و روے تخت دراز ڪشیدم وچشمانم را بستم تا بدون فڪر به خواب بروم
نویسنده :تمنا🥰🌻
#امام_زمان
#لبیک_یاخامنه_ای
🕊داداـش ابࢪاهــیـــمــــ💔
🕊داداــش ســـــــــجــــاد💔
@dadashebrahim2
---»»♡🌷♡««---
🌷💔داداشابــراهـــیـــم 🇵🇸
#قسمت_سیزدهم #ویشکا_1 ساعت هشت شب وردشاد پنج بار تماس گرفته بود من گوشیم روے حالت سڪوت بود و متوجه
#قسمت_چهاردهم
#ویشکا_1
نگاهے را به ساعت مچے ڪردم یڪ ربع به چهار را نشان مے دادزمان زیادے نداشتم مسافت دانشگاه تا پایگاه زیاد بود
پگاه نگاهے به من ڪرد ویشڪا چے شده چقدر آشفته هستے ؟
ساعت چهار و نیم قرار دارم، پگاه : با چه ڪسے ؟
با ڪے از دوستان تازه آشنا شدم
پگاه شروع ڪرد به شوخےپگاه حالا دیگر ما دوستت نیستم رفتے دوست جدید پیداڪرد
نگین لبخندے زد و چیزے نگفت باعجله خداحافظے ڪردم و از دانشگاه خارج شدم به سمت ایستگاه اتوبوس رفتم پنج دقیقه بعد اتوبوس در ایستگاه توقف ڪرد سواراتوبوس شدم در سمت راست اتوبوس ڪنار یڪ دختر نوجوان نسشتم،دختر نگاهے به من ڪرد و با اشاره مرا متوجه ڪرد ڪه موهایم بیرون آمده روسرے را مرتب ڪردم و در فڪر فرو رفتم بعد از بیست دقیقه در ایستگاه پیاده شدم و سوار اتوبوس دیگرے شدم تا به پایگاه
بروم ،اتوبوس دوم خیلے شلوغ بود ڪنار درب اتوبوس ایستاده بودم و با دست راست میله ے ڪنار در را گرفتم
گوشیم زنگ خورد نرگس پشت خط بود
سلام عزیزم ڪجایے
سلام نرگس جون شرمنده ڪلاس هاے دانشگاه طول ڪشید تا ده دقیقه دیگر پایگاه میرسم
باشه عزیزم انشاءالله
تماس را قطع ڪردم دستانم عرق ڪرده بود و در وجودم گرماے زیادےاحساس مے کردمدر دلم آشوب بود چون نمے دانستم باید چه سولاتےرا از حاج آقا بپرسم
اتوبوس در ایستگاه توقف ڪرد پیاده شدم از ایستگاه تا پایگاه مسافت زیادے نبود وارد پایگاه شدم برخلاف هفته ے پیش پایگاه خلوت بود و برنامه شروع نشده بود نرگس جلو آمد
سلام عزیزم
سلام نرگس جون ببخشید دیر شد
به سمت سالن رفتم به حاج آقا سلام ڪردم بعد از دریافت جواب سلام
روبروے حاج آقا نسشتم
حاج آقا در خدمتتان هستم
ماجرا از جایے شروع مے شود یڪ شب من با خانواده بحث داشتم ڪه نمے خواهم درمهمانے شرڪت ڪنم و از خانه بیرون رفتم و درگیر مزاحمت خیابانے شدم بعد همسر نرگس با آن دو نفر برخورد ڪردند و من با نرگس آشنا شدم به تدریج طرز پوشش تغیبرڪرد و باعث اعتراض خانواده و دوستان شد اما خودم احساس آرامش بیشترے دارم امادوست دارم دلایل بیشترے در مورد حجاب بدانم
حاج آقا با دقت به صحبت هاے من گوش داد
حاج آقا در این جا چند دلیل مطرح مے شود
1- سلامت جسمے
دلیل بیشتر بیمارے هاے جسمے بخاطر وجود اضطراب است در
زمینه حجاب اضطراب ناشے در پوشش و عدم آرامش ڪافے سبب مے
شود
نویسنده :تمنا👒🦋🥰
#امام_زمان
#لبیک_یاخامنه_ای
🕊داداـش ابࢪاهــیـــمــــ💔
🕊داداــش ســـــــــجــــاد💔
@dadashebrahim2
---»»♡🌷♡««---
🌷💔داداشابــراهـــیـــم 🇵🇸
#قسمت_چهاردهم #ویشکا_1 نگاهے را به ساعت مچے ڪردم یڪ ربع به چهار را نشان مے دادزمان زیادے نداشتم مسا
#قسمت_پانزدهم
#ویشکا_1
2- زمینه سازے رشد علمے
وقتے فڪر ما اسیر لباس پوشیدن و آرایش هاے مختلف باشد و نوع رفتارے ڪه در مقابل نامحرم داریم باعث مے شود هیجان و اشتیاق
ما نسبت به زمینه هاے علمے و فعالیت هاے آموززشے ڪم رنگ مے شود😘🕊
3- ارزش والا زن در اسلام جامعه ے اسلامی
یڪ خانم مسلمان ارزش زیادے در جامعه دارد ڪه بخواهد خود را با پوشش نامناسب براے دیگران عرضه ڪند این ڪار باعث مے شود،شخصیت او پایین بیاید چون هر چیز با ارزش پوشیده است مانند یڪ ڪادو ڪه براے تقدیم به دوست ڪاغذ ڪادو مے بچیم
صحبت هاے حاج آقا را با دقت گوش دادم و به فڪر فرو رفتم دلایل بسیار جالبے بود بخصوص در ارزش بالاے خانم در جامعه🍂🍂🍄🍄
نویسنده :تمنا👒🥲
#امام_زمان
#لبیک_یاخامنه_ای
🕊داداـش ابࢪاهــیـــمــــ💔
🕊داداــش ســـــــــجــــاد💔
@dadashebrahim2
---»»♡🌷♡««---
🌷💔داداشابــراهـــیـــم 🇵🇸
#قسمت_پانزدهم #ویشکا_1 2- زمینه سازے رشد علمے وقتے فڪر ما اسیر لباس پوشیدن و آرایش هاے مختلف باشد و
#قسمت_شانزدهم
#ویشکا_1
ساعت روے دیوار پایگاه پنج عصر را نشان مے داد دختران نوجوان وجوان وارد پایگاه شدند و بعد از سلام و احوال پرسے با نرگس به حاجآقا سلام ڪردند و منتظر سخنرانے ایشان شدند
حاج آقا بلند شد و روے منبر نشست با گفتن ڪلمه ے بسم الله الرحمن الرحیم ادامه ے مبحث قبل را توضیح دادند به سمت آشپزخانه رفتم و روبه نرگس
نرگس جون پذیرایے امروز به چه صورت هست
داخل ڪلمن شربت هست اگر زحمتے نیست لیوان را پر ازشربت ڪن
تا بعد از پایان سخنرانے حاج آقا یڪے از دخترها تعارف ڪند
باشه عزیزم
نرگس از آشپزخانه بیرون رفت با نگاهم او را دنبال ڪردم فڪرم
درگیر صحبت هاے حاج آقا بود چند دقیقه بعد نرگس چند سینےشیرینے آورد
ویشڪا جون شیرینے ها بعد از مراسم با شربت تعارفڪنید من میروم تا به سخنرانے حاج آقا را گوش بدهم
بعد از تمام شدن سخنرانے سینے شربت را برداشتم به سمت دختران تعارف ڪردم یڪے از دختران نوجوان هم سینے شیرینے را آوردزمانے حاج آقا پایگاه را ترڪڪردند نرگس دست مرا گرفت و هر دوبه سمت دختران رفتیم و مشغول گفت و گو شدیم
ساعت هشت شب به خانه برگشتم چشمانم سرخ شده بود و پاهایم توان حرڪت نداشت به سختے از پله ها بالا رفتم مامان وقتے مرا با این وضع دید
ویشڪا چے شده ؟
هیچے خیلے خسته هستم میروم بخوابم
شایان مے خواهد تو را ببیند فردا شب ساعت هشت می آید
دنبالت تا با هم برید رستوران برنامه اے براے فردا نداشته نباش
احساس ڪردم حرارت بدنم زیاد شد دستانم عرق ڪرد وقت مناسبے
براے براے بحث نبود فقط یڪ ڪلمه گفتم
باشه
نویسنده : تمنا😊🕊
#امام_زمان
#لبیک_یاخامنه_ای
🕊داداـش ابࢪاهــیـــمــــ💔
🕊داداــش ســـــــــجــــاد💔
@dadashebrahim2
---»»♡🌷♡««---
🌷💔داداشابــراهـــیـــم 🇵🇸
#قسمت_شانزدهم #ویشکا_1 ساعت روے دیوار پایگاه پنج عصر را نشان مے داد دختران نوجوان وجوان وارد پایگاه
#قسمت_هفدهم
#ویشکا_1
گوشے چند بار زنگ خورد تا در آخر توانستم پاسخ بدهم شایان پشت خط بود
سلام ویشڪے جون
سلام
شایان اووو چقدر سرد ، من تا پنج دقیقه دیگر میرسم در خانه شمابیا پائین تا برویم درحالے ڪه صورتم سرخ شده بود و دستانم عرق ڪرده بود
باشه
از پله ها پائین رفتم مامان جلو آمد
واے ویشڪا این چه لباسے هست پوشیدے !
چه مشڪلے دارد ؟
خیلے بلند هست برو مانتو قرمز را بپوش ڪه جلو بازهست
من با این لباس راحت هستم
در آپارتمان را باز ڪردم داخل ڪوچه رفتم شایان درست وسط ڪوچه ایستاده بود چند بوق زد تا جلب توجه ڪند به سمت ماشین رفتم درجلویے را باز ڪردم روے صندلی نسشتم
سلام خانم خوشگل این چه قیافه اے هست براے خودت درستڪردے
سلام چه عیبے دارد ؟
شایان لبخند تمسخر آمیزے زد حتے یڪ رژ لب به لب هات نیست خیلے صورتت بے روح شده
چیزے نگفتم و یڪ لبخند ترحم آمیز تحویل شایان دادم
در مسیر طول صحبت نڪردم شایان هم اگر صحبتے مے ڪرد بابله یا خیر پاسخ مے دادم
به رستوران رسیدیم شایان ماشین را ڪنار جدول پارڪ ڪرد هر دوپیاده شدیم و به سمت رستوران رفتیم رستوران بزرگ در سالن تعداد زیادے میز و صندلے هاے مجلل و تاج دار وجود داشت،در سمت راست تعداد زیادے میز بود ڪه روے آن انواع سوپ ها ، دسر ،
سالاد موجود بود در ڪنار میر سلف سرویس میز صندوق دار بود خانمے جوان با لباس فرم مشڪ با نوار هاے قرمز ڪه دور مقنعه نشسته بود موهاے خودش را هم بیرون گذاشته بود با خودم فڪر ڪردم چرا ارزش خودش را این قدر پائین مے آورد و با این ظاهر ڪار مے ڪند
پیشخدمت با ظاهرے آراسته جلو آمد از قبل میز هماهنگ ڪرده بودید
شایان با علامت سر بله گفت
پیشخدمت ما را به میز راهنمایے ڪرد فضایے ڪه براے نشستن هماهنگ ڪرده بود دارے میز بزرگ روے آن چند گلدان زیبا و بافاصله از گلدان ها شمعهاے تزیینے قرار داشت و هر دوبه طرف میز رفتیم من روے یڪے از صندلے ها نسشتم
شایان هم روبروے من نشست با لبخند فضاے رستوران چطور هست؟
خیلے زیبا است براے چے این همه هزینه ڪردے ؟
قرار است یڪ شب با هم باشیم من بخاطر تو خیلے ڪار هاانجام میدهم
صورتم سرخ شد احساس مے ڪردم دورنم داغ شد سرم را
پائیین آوردم چیزے نگفتم خیلے سعے ڪردم با شایان حرف بزنم
اما نتوانستم حرف اصلے را بگویم
نویسنده : تمنا❤️🥰🌻
#امام_زمان
#لبیک_یاخامنه_ای
🕊داداـش ابࢪاهــیـــمــــ💔
🕊داداــش ســـــــــجــــاد💔
@dadashebrahim2
---»»♡🌷♡««---
🌷💔داداشابــراهـــیـــم 🇵🇸
#قسمت_هفدهم #ویشکا_1 گوشے چند بار زنگ خورد تا در آخر توانستم پاسخ بدهم شایان پشت خط بود سلام ویشڪے
#قسمت_هجدهم
#ویشکا_1
زمان زیادے طول نڪشید ڪه شام را با میز رستورانے آوردند پیشخدمت غذا ها را جلوے ما گذاشت رفت تا دسر ها را بیاورد مشغول خوردن غذا شدیم من چند قاشق از
غذا را خوردم و قاشق را ڪنار بشقاب قرار دادم نگاهے به شایان ڪردم مشغول خوردن غذا بود با نگاه من سرش را بالا آورد
چیزے شده از سر شب تا مے خواهے چیزے بگویے اما نمےتوانے بگویے
شایان دنیاے من و تو خیلے متفاوت هست من الان حدودیڪ ماه هست ڪار هایے ڪه قبل انجام مے دادم را دوست ندارم انجامبدهم
متوجه منظورت نمے شوم من دیگر مثل قبل دوست ندارم به مهمانے هاے این سبڪے بروم یا مانتو هاے جلو باز بپوشم
شایان سڪوت ڪرد پیشخدمت دسر ها را آورد و روے میز چید در سڪوت مشغول خوردن غذا شدیم حدود بڪ ساعت در رستوران بودیمبعد از بلند شدیم و به سمت در خروجے رفتیم
شایان به پیشخدمت در رستوران انعام داد و از دستوران خارج شدیم،سوار ماشین شدم ڪ سرم را به شیشه چسباندم و در فڪر فرو رفتم
شایان هم تا در آپارتمان هیچ صحبتے نڪرد
بعد از پیاده شدن از ماشین
ممنون بابت امشب
شب خوبے بود
بیا برویم داخل
نه عجله دارم عمه تنها هست سلام برسان
نویسنده : تمنا🥰🦋👒
#امام_زمان
#لبیک_یاخامنه_ای
🕊داداـش ابࢪاهــیـــمــــ💔
🕊داداــش ســـــــــجــــاد💔
@dadashebrahim2
---»»♡🌷♡««---
🌷💔داداشابــراهـــیـــم 🇵🇸
#قسمت_هجدهم #ویشکا_1 زمان زیادے طول نڪشید ڪه شام را با میز رستورانے آوردند پیشخدمت غذا ها را جلوے م
#قسمت_نوزدهم
#ویشکا_1
بابا روے مبل نشسته مشغول دیدن فیلم بودند
سلام
سلام دختر بابا
چه خبر شایان چرا داخل نیامد ؟
عمه تنها بود عجله داشت
امشب چطور بود با شایان صحبت ڪردے
در مورد چے ؟
دختر بابا این قدر ڪم حافظه نیست !
فرصت نشد
براے چے فرصت نشد امشب ڪه خیلب وقت مناسبے بود
نه مامان دنیاے من و شایان خیلے متفاوت هست
این جمله را گفتم و به سمت اتاق رفتم در را باز ڪردم و روے تخت
دراز ڪشیدم بدون این ڪه لباس ها را عوض ڪنم چشمانم را بستم و
خوابیدم
نویسنده :تمنا🥰😍🕊
#امام_زمان
#لبیک_یاخامنه_ای
🕊داداـش ابࢪاهــیـــمــــ💔
🕊داداــش ســـــــــجــــاد💔
@dadashebrahim2
---»»♡🌷♡««---
🌷💔داداشابــراهـــیـــم 🇵🇸
#قسمت_نوزدهم #ویشکا_1 بابا روے مبل نشسته مشغول دیدن فیلم بودند سلام سلام دختر بابا چه خبر شایان چرا
#قسمت_بیستم
#ویشکا_1
با صداے باز شدن در اتاق چشمانم را باز ڪردم بابا در حالے ڪه
لبخند مے زد وارد اتاق شد
دختر بابا چقدر خوابیدے !
واے خیلے خسته بودم
بیا پائیین دخترم همه منتظرت هستند دورهم صبحانه بخوریم
بلند شدم تختم را مرتب ڪردم به سمت دستشویے رفتم صورتم راشستم و از پله ها پائین رفتم
خواهر چقدر خوابیدے
به به چه میز صبحانه اے
ویشڪا بنشین با هم صحبت ڪنیم عمه دیشب تماس
گرفت تو به شایان گفتے دنیاے من با تو خیلے متفاوت هست
هنوز لقمه ے نان را در دهانم نگذاشته بودم دستم را پایین آوردم حرارت
بدنم بالا رفت با خودم گفتم شایان هنوز نرسیده خانه ماجرا را ڪف
دست عمه گذاشته است
مامان دوباره صدایم زد
ویشڪا پاسخ سوال من را بده
بله دقیقا همین را گفتم
چرا باید دنیا تو با شایان متفاوت باشد
شایان پسر مناسبے هست چه چیزے از او تو را ناراحت ڪرده است
لقمه نان را در دهانم گذاشتم سڪوت ڪردم
بعد از چند لحظه شروع به صحبت ڪردم من اصلا دلم نمے خواهد
مثل قبل زندگے ڪنم دوست ندارم رفتار هاے ڪه در این چند سال انجام مے دادم را تڪرار ڪنم هدف زندگے ما خرید بهترین لباس ها وخوردن بهترین غذا ها نیست من مے خواهم متفاوت از گذشته زندگے
ڪنم
بابا نگاهے متعجب به من ڪرد چطور به این نتیجه رسیدے
زندگے ما خیلے ارزش دارد پس باید به درستے از آن استفاده
ڪنیم و به چیز هاے ڪم اهمیت نپردازیم
از روے صندلے بلند شدم به سمت اتاق رفتم در اتاق را ڪه باز ڪردم
گوشے را از روے تخت برداشتم و با نرگس تماس گرفتم بعد ازشنیدن چند بوق ارتباط برقرار شد
نویسنده :تمنا🌱🌱🥰👍
#امام_زمان
#لبیک_یاخامنه_ای
🕊داداـش ابࢪاهــیـــمــــ💔
🕊داداــش ســـــــــجــــاد💔
@dadashebrahim2
---»»♡🌷♡««---
🌷💔داداشابــراهـــیـــم 🇵🇸
#قسمت_بیستم #ویشکا_1 با صداے باز شدن در اتاق چشمانم را باز ڪردم بابا در حالے ڪه لبخند مے زد وارد ات
#قسمت_بیستم_یکم
#ویشکا_1
سلام عزیز دلم
سلام نرگس جون
خوبے خانم چه خبر
خیلے خوب نیستم امروز وقت دارے امروز با همصحبت ڪنیم
بله عزیزم یڪ ساعت دیگر آزاد هستم نظرت در موردپارڪ فدک چیست ؟
ویشڪا : عالیه
بعد از قطع تماماس اتاق را جمع و جور ڪردم و آماده شدم تا به محلقرار بروم
از پله ها پائین رفتم
دختر بابا کجا میرے ؟
با دوستم قرار دارم
مے خواهے برسونمت
نه خودم میروم
صبر ڪن مے خواهم باهات صحبت ڪن هوردشاد به اتاقش رفت تا آماده شود بابا نگاه پرشش گرایانه را به منڪرد سرم را پائیین انداختم تا در تیرس نگاهش نباشم
نمے خواهے در مورد دوست جدیدت صحبت ڪنے
فرصت شد در موردش باهاتان صحبت مے ڪنم
از اتاق بیرون آمد هر دو به سمت پارڪینگ رفتیم و سوارماشین شدیم
ویشڪا چرا این قدر لجبازے مے ڪنے خوب بگو چے باعث شده علاقه ات تغییر ڪند
در حالے ڪه از پارڪینگ خارج میشدیم
ببین الان من با فردے قرار دارم ڪه باعث شد مسیر زندگے من تغییر ڪند
وردشاد نگاه تعجب برانگیز به من ڪرد
نڪند معجزه ڪرده است
: نه ، نرگس مسئول پایگاه فرهنگے من در برنامه هاے فرهنگے شرڪت ڪردم و از جمع صمیمے آن ها خوشم آمد باعث شد
ڪم ڪم پوشش هم تغییر ڪنددر حالے ڪه وردشاد خنده اے ڪرد وردشاد : پس اسمش نرگس ببین دادشی هسمر داره خیالات برندارت
نویسنده :تمنا🦋😌
#امام_زمان
#لبیک_یاخامنه_ای
🕊داداـش ابࢪاهــیـــمــــ💔
🕊داداــش ســـــــــجــــاد💔
@dadashebrahim2
---»»♡🌷♡««---
🌷💔داداشابــراهـــیـــم 🇵🇸
#قسمت_بیستم_یکم #ویشکا_1 سلام عزیز دلم سلام نرگس جون خوبے خانم چه خبر خیلے خوب نیستم امروز وقت دارے
#قسمت_بیست_دوم
#ویشکا_1
نگاهے به قفسه هاے ڪتابخانه ڪردم به سمت ڪتابدار حرڪت
ڪردم با اشاره سر به او سلام ڪردم خانم ڪتابدار به آرامے پرسید
خانم ڪتابدار : چه ڪمڪے مے توانم به شما بڪنم ؟
من به دنبال ڪتابے ڪه مے گردم ڪه هدف خلقت راتوضیح داده باشد
قفسه هاے سمت چپ ڪتاب هاے دینے ، عقیدتےهست اجازه دهید ڪد ڪتاب مورد نظر را جستوجو ڪنم
بعد از چند لحظه
07۵ این ڪتاب مے تواند به شما کند
به سمت ڪتاب هاے مورد نظر رفتم ڪتاب را از قفسه هاے چوبے
ڪتابخانه بیرون ڪشیدم و به سمت میز صندلی. ها رفتم
ڪتابے ڪه در دست داشتم قطور از ڪاغذ گلاسه بود چند صفحه از ڪتاب را مطالعه ڪردم. ڪه چشم من به آیه اے افتاد ڪه
خیلے مرا متعجب ڪرد
ما خلقنا الجن و انس الا الیعبدون جن و انسان را نیافریدم جز براے این ڪه عبادت ڪنند
در ادامه ے مطلب به این موضوع اشاره شد هدف انسان عبادت و بندگے خدا است به طورے ڪه هر ڪارے ڪه انسان انجام میدهد اگر
در مسر خدا باشد باعث تقرب خدا مے شود مانند خوابیدن ، خوردن،راه رفتن ،درس خواندن حس معنوے خاصے در وجودم برانگیخته شد احساس مے ڪردم به خدا نزدیڪ تر شدم گوشے را برداشتم شماره ے پگاه را جست و جوڪردم
بعد از چند لحظه تماس برقرار شد
نویسنده : تمنا👒👒🍂🍂
#امام_زمان
#لبیک_یاخامنه_ای
🕊داداـش ابࢪاهــیـــمــــ💔
🕊داداــش ســـــــــجــــاد💔
@dadashebrahim2
---»»♡🌷♡««---
🌷💔داداشابــراهـــیـــم 🇵🇸
#قسمت_بیست_دوم #ویشکا_1 نگاهے به قفسه هاے ڪتابخانه ڪردم به سمت ڪتابدار حرڪت ڪردم با اشاره سر به او
#قسمت_بیست_سوم
#ویشکا_1
پگاه: سلام خانم
سلام پگاه جان خوبے
ممنون چے شده چقدر آرام صحبت مے ڪنے ؟
براے میان ترم اندیشه اسلامے به ڪتابخانه آمدم تا درمورد هدف خلقت تحقیق ڪنمیڪ مطلبے خواندم ڪه خیلے براے من تعجب برانگیز بود
مے خواهم با هم صحبت ڪنیم میاے به ڪتابخانه ؟ .
نشانے را بفرست اما ویشڪا خیلے تازگے ها ڪار هات روےمخ هست
بعد از قطع تماس گوشے را روے میز گذاشتم بلند شدم ڪڪتابخانه به سمت در ورودے رفتم در روبه روے حیاط باز مے شد واردمحوطه چمن شدم و ڪمے راه رفتم تا هوا عوض ڪنم
دوباره به ڪتابخانه برگشتم گوشے را برداشتم و با نگین تماس گرفتم
بعد از شنیدن چند بوق اشغال شد
دوباره تماس را برقرار ڪردم اما نگین دوباره اشغال ڪردخیلے تعجب ڪردم نگین همیشه تماس مرا زود پاسخ مے داد به سراغ ڪتاب رفتم و مشغول مطالعه ادامه مطلب شدمڪه صداے پیس پیس به گوشم رسید
سرم را بلند ڪردم
پگاه درست روبروے من ایستاده بود با ظاهرے نه چندان مناسب ومانتوے
ڪوتاه و چهره ے با آرایش
سلام
چے شده با این عجله مرا تا این جا ڪشاندے ؟
بیین در این ڪتاب نوشته است انسان هر ڪارے ڪه انجام دهد اگر براے خدا باشد عبادت محسوب مے شود حتے درس خواندن ،خوابیدن
پگاه با چشمان گشاده به من نگاه مے ڪرد
خوب الان بخاطر همین یڪ جمله مرا این همه را ڪشاندےپاشو میان ترم بیست
من براے میان ترم نمے گویم منظورم هدف از زندگے هست
ویشڪا جون وسایلت را جمع ڪن برویم مے ترسم این جا
بمانے یڪ فیلسوفے چیزے بشوے
از روے صندلے بلند شدم وسایل را جمع ڪردم و با دو ڪتابے ڪه از
ڪتابخانه برداشته بودم به سمت ڪتابدار رفتم
این ڪتاب ها را امانت مے برم
خانم ڪتابدار ڪتاب راثبت سیستم ڪرد بعد از دریافت ڪتاب به سمت در وردوے رفتم پگاه با چهره ے گرفت درب ڪتابخانه ایستاده و منتظر من بود
نویسنده :تمنا🧶🧶🍄🍄
#امام_زمان
#لبیک_یاخامنه_ای
🕊داداـش ابࢪاهــیـــمــــ💔
🕊داداــش ســـــــــجــــاد💔
@dadashebrahim2
---»»♡🌷♡««---
🌷💔داداشابــراهـــیـــم 🇵🇸
#قسمت_بیست_سوم #ویشکا_1 پگاه: سلام خانم سلام پگاه جان خوبے ممنون چے شده چقدر آرام صحبت مے ڪنے ؟ برا
#قسمت_بیست_چهارم
#ویشکا_1
به سمت ماشین پگاه رفتیم در سمت جلو را باز ڪردم به آرامے روی صندلے نشستم پگاه در حالے ڪه روے صندلے مے نشست ڪیف
خود را روے صندلے عقب قرار مے داد
نگین از تو دلخور شده
براے چے ؟
این رفتار هاے ڪه تو انجام میدهے من هم دلخور شدم چه برسد
به نگین ڪه اصلا توے این فاز ها نیست
نگاهے به پگاه ڪرم حدس میزدم تغییر رفتار من باعث دلخور شدن آن دو بشود سڪوت ڪردم و نگاهے به آدم هاے توے خیابان ڪردم هرڪدام در پے افڪار خویش بودند در فڪر فرو رفتم
ناگهان با صداے پگاه به خودم آمدم
: اه لعنتے روشن نمے شود
چے شده
هر چقدر استارت مے زنم روشن نمے شود
مے خواهے با پدرت تماس بگیر
اصلا حرفش را نزن بابا این ر خودش را غرق در ڪار ڪرده ڪهفرصت نمے ڪند
دوباره سڪوت ڪردم بار پگاه گوشے برداشت بعد از جستوجو شماره
بایڪ مرڪز تماس گرفت
ماشین دویست شش سفید در خیابان نیاز به تعمیر دارد چنددقیقه دیگر براے امداد مے آیید ؟
بعد از قطع تماس نگاهے به من ڪرد
ویشڪا زمان زیادے طول میڪشد تا براے تعمیر ماشین بیایند نظرت چے هست ڪمے در خیابان قدم بگذاریم ؟
در حالے ڪه از ماشین پیاده مے شدیم ڪیف پگاه را از روے روے
صندلے برداشتم پگاه در ماشین را قفل ڪرد هر دو حرڪت ڪردیم
چقدر از زندگے جدیدے ڪه انتخاب ڪردے راضے هستے ؟
خیلے زیاد
در این مدت ڪه با نرگس همان فردے باعث تحول من شد آشنا شدم آرامش بیشترے پیدا ڪردم
پگاه به ڪافه ے آن سمت خیابان اشاره ڪرد بیا برویم تا چیزے در آن جا بخوریم و صحبت ڪنیم از خیابان عبور ڪردیم و به سمت ڪافے شاپ رفتیم
نویسنده :تمنا 🍂🍂🦋🦋
#امام_زمان
#لبیک_یاخامنه_ای
🕊داداـش ابࢪاهــیـــمــــ💔
🕊داداــش ســـــــــجــــاد💔
@dadashebrahim2
---»»♡🌷♡««---
🌷💔داداشابــراهـــیـــم 🇵🇸
#قسمت_بیست_چهارم #ویشکا_1 به سمت ماشین پگاه رفتیم در سمت جلو را باز ڪردم به آرامے روی صندلے نشستم پ
#قسمت_بیست_پنجم
#ویشکا_1
پگاه به آرامے در ڪافه را باز ڪرد ،وارد ڪافه شدیم موسیقے ملایم
به گوش مے رسید نگاهم را به اطراف چرخاندم میز صندلے هاے
چوبے با رنگ تیره در دو طرف ڪافے شاپ طاقچه هاے قدیمے با
گلدان ها ے شمعدانے قرار داشت اشاره اے به صندلے هاے سمت راست
ڪردم فضایے دنج با حس حال آرام بود
صندلے را جلو ڪشیدم و ڪیفم را روے میز گذاشتم بعد از چند
لحظه پیش خدمت جلو آمد
چه چیزے میل دارید ؟
دو تا قهوه لطفا
به نظر من یڪبار بیا برویم پایگاه تا با نرگس آشنا بشوی !
پگاه چهره اے در هم ڪشید با صدایے گرفته
باشد یڪبار رفتن ضررے ندارد چه زمانے مے خواهے بروے ؟
لبخندے بر لبانم نشست با چهره ے گشاده
سشنبه ، با نرگس هماهنگ مے ڪنم
پیش خدمت قهوه ها را آورد مشغول خوردن شدیم ڪه گوشے پگاه زنگ خورد شماره ے ناشناس روے صفحه بود
سلام بفرمایید
باشه الان من خودم را مے رسانم شما بیابید خیابان طیبب ماشین
ڪنار ڪتابخانه پارڪ هست
پگاه به من اشاره ڪرد برویم
از ڪافه خارج شدیم پگاه قدم هایش را تند بر مے داشت تا خودش را
به ماشین برساند وقتے به ماشین رسید ماشین امداد منتظر ایستاده بود
مشڪل چیست ؟
روشن نمے شود
ڪاپوت را بالا بزنید تا تعمیر ڪنیم
بعد از آن پگاه داخل ماشین نشست من هم ڪنار او روے صندلےنشستم
چند دقیقه بعد
استارت بزنید
پگاه استارت زد بعد از چند بار استارت ماشین روشن شد
پگاه هزینه را حساب ڪرد و حرڪت ڪردیم
نویسنده :تمنا👍🏻🌻🥰
#امام_زمان
#لبیک_یاخامنه_ای
🕊داداـش ابࢪاهــیـــمــــ💔
🕊داداــش ســـــــــجــــاد💔
@dadashebrahim2
---»»♡🌷♡««---
🌷💔داداشابــراهـــیـــم 🇵🇸
#قسمت_بیست_پنجم #ویشکا_1 پگاه به آرامے در ڪافه را باز ڪرد ،وارد ڪافه شدیم موسیقے ملایم به گوش مے رس
#قسمت_بیست_ششم
#ویشکا_1
با دقت به صفحه ی لپ تاپ نگاه می کردم انگشت های دستم را روی صفحه کلید حرکت می دادم ذهنم را
متمرکز کردم تا مطالبی که در کتابخانه خوانده بودم وارد >ورد < کنم که ناگهان در اتاق به صدا در آمد
بفرمائید
وردشاد در حالی که در به آرامی باز می کرد
اجازه هست
لبخندی زدم و روی صندلی چرخیدم وردشاد روی تخت نشست
ویشکا جون من چطور هست ؟
ویشکا خیلی خوب هستم امروز به کتابخانه رفته بودم مطالب خیلی مفیدی در مورد هدف خلقت خواندم
توضیح بده
هدف از خلقت انسان زندگی پوچ بی هدف و سرگرمی هایی که ما بیشتر به آن پرداخته نیست این کارها بیشتر ما را به زندگی بی هدف و پوچ نزدیک می کند تا به هدف اصلی خلقت وردشاد در حالی که با دهن باز و چشمانی گشاد به من نگاه می کرد ادامه دادم
ویشکا هدف از خلقت عبادت و بندگی خالق خودمان هست وقتی زندگی ما در مسیر خدا باشد هر کاری که انجام میدهیم حتی خوردن ،خوابیدن ، درس خواندن عبادت محسوب می شود و به آرامش می رسیم تا این که بخواهیم برای به دست آوردن آرامش نسبی در کلاس های گوناگون شرکت کنیم
نکات جالبی شنیدم که تا بحال به از دید به زندگی نگاه نکرده بودم
به نظر من چند کتاب در این موضوع مطالعه کن خیلی بهت کمک می کند
وردشاد از روی تخت بلند شدم و به سمت در اتاق رفت بعد نگاهی به من کرد
خوشحالم که زندگی خودت را در جهت درست تغییر دادی
وردشاد از اتاق بیرون رفت و من مشغول ادامه نوشتن شدم که دینگ گوشی به صدا در آمد
نویسنده :تمنا☺️☺️🌱🌱
#امام_زمان
#لبیک_یاخامنه_ای
🕊داداـش ابࢪاهــیـــمــــ💔
🕊داداــش ســـــــــجــــاد💔
@dadashebrahim2
---»»♡🌷♡««---
🌷💔داداشابــراهـــیـــم 🇵🇸
#قسمت_بیست_ششم #ویشکا_1 با دقت به صفحه ی لپ تاپ نگاه می کردم انگشت های دستم را روی صفحه کلید حرکت م
#قسمت_بیست_هفتم
#ویشکا_1
صفحه ے گوشے روشن شد نرگس پیامڪ زده بود گوشے راد دست
گرفتم و پیامڪرا باز ڪردم
. نرگس سلام ویشڪا خانم چطورے ؟
چند وقت هست خبرے ندارم ازشما خیلے دلم تنگ شده وقت دارے
همدیگر را ببینم
سلام نرگس عزیز ممنون
شما خوبین
من خیلے دلتنگتون هستم مے خواستم به شما پیام بدهم براےدیدار البته قرار هست با یڪے از دوستان بیایم پیام را ارسال ڪردم زمان زیادے نبرد ڪه نرگس پیام داد
به به خیلے هم عالے سشبه چطور هست ؟
در پایگاه ڪسے نیست با دوستتان تشریف بیاورید
بعد از صحبت با نرگس به پگاه پیام دادم
سلام پگاه جون خوبے با نرگس هماهنگ ڪردم براے
سشنبه برویم پایگاه برنامه ات جور هست ؟
پیام را ارسال ڪردم گوشے را روے میز قرار دادم
ادامه مطالب را با سرعت بیشترے وارد >ورد <ڪردم بعد از تمام
شدن ڪار ، لپ تاپ خاموش ڪردم از پله ها پائین رفتم مامانمشغول تماشاے تلویزیون بود ،نگاهے به ساعت دیوارے ڪردم ساعت 2 نیمه شب بود
مامان تا این موقع شب بیدارے ؟
خوابم نمے آمد قهوه درست ڪردم مے خورے ؟
نه مے خواهم بخوابم
به آشپزخانه رفتم پارچ آب را از یخچال بیرون آوردم و لیوان را پر ازآب ڪردم و با لیوان در دست به سمت اتاق رفتم در اتاق را باز ڪردم
و روے تخت نشستم لیوان را روے میز گذاشتم و روے تخت درازڪشیدم
ڪم ڪم پلاڪ هایم سنگین شد به خواب رفتم
نویسنده :تمنا🌻☺️🌱
#امام_زمان
#لبیک_یاخامنه_ای
🕊داداـش ابࢪاهــیـــمــــ💔
🕊داداــش ســـــــــجــــاد💔
@dadashebrahim2
---»»♡🌷♡««---
🌷💔داداشابــراهـــیـــم 🇵🇸
#قسمت_بیست_هفتم #ویشکا_1 صفحه ے گوشے روشن شد نرگس پیامڪ زده بود گوشے راد دست گرفتم و پیامڪرا باز ڪ
#قسمت_بیست_هشتم
#ویشکا_1
صفحه ے گوشے روشن خاموش مے شد به سراغ گوشے رفتم شماره
ے پگاه روے صفحه ے گوشے نشان مے داد گوشے را جواب داد
سلام پگاه جونم ڪجایے ؟
سلام عزیزم من راه افتادم ده دقیقه دیگر درب منزل شما هستم
باشه فدات
در ڪمد را باز ڪردم یڪے از مانتوهایے ڪه به تازگے خریده بودم
را پوشیدم ؛ شالم را مرتب ڪردم و به سمت پله ها دویدم در حالے ڪه
با عجله از پله ها پائین مے آمدم مامان با صداے بلند
ڪجا میرے ؟
با پگاه میروم بیرون
ویشڪا بیا این فهرست خرید را بگیر برگشت این ها راتهیه ڪن
فهرست خرید را از مامان گرفتم و به سمت در ورودے رفتم در را ڪه
باز ڪردم پگاه چند بوق زد لبخندے زدم و به ماشین رفتم
سلام به به خوشگل خانم
سلام ویشڪا جون ڪجا باید بریم ؟
حرڪت ڪن در راه بهت مے گویم
حس خیلے در وجودم احساس مے ڪردم خوش حال بودم ڪه نرگس و
پگاه قرار است با هم آشنا شوند
ویشڪا ڪجایے چرا توے فڪر رفتے ؟
خیلے خوشحال هستم از این ڪه با هم به پایگاه مے رویم
پگاه سرے تڪان داد صحبتے نڪرد
بیست دقیقه بعد به پایگاه رسیدیم پگاه ماشین را ڪنار جدول.پارڪ به سمت پایگاه رفتیم
آیفون را زدم طولے نڪشید نرگس در را باز ڪرد در حالے ڪه با لبخند از ما استقبال مے ڪرد
سلام خوش آمدید
سلام نرگس جون
چطوری؟
سلام خوبین
هر سه در حالے ڪه لبخند بر لب داشتیم وارد پایگاه شدیم نرگس به
مبل ها اشاره ڪرد بفرمائید بنشید من میرم شربت برزیم
بعد از رفتن نرگس به آرنج پگاه زدم
فضاے این جا چطور هست ؟
خیلے زیبا هست
نرگس با سینے شربت به سمت ما آمد
پگاه خانم خیلے خوشحال هستم با شما آشنا شدم
ویشڪا از شما خیلے تعریف ڪرده
لطف ویشڪا جون هست
نویسنده :تمنا🌻🦋👒
#امام_زمان
#لبیک_یاخامنه_ای
🕊داداـش ابࢪاهــیـــمــــ💔
🕊داداــش ســـــــــجــــاد💔
@dadashebrahim2
---»»♡🌷♡««---
🌷💔داداشابــراهـــیـــم 🇵🇸
#قسمت_بیست_هشتم #ویشکا_1 صفحه ے گوشے روشن خاموش مے شد به سراغ گوشے رفتم شماره ے پگاه روے صفحه ے گوش
#قسمت_بیست_نهم
#ویشکا_1
چقدر فضاے این جا به من آرامش مے دهد من مڪان هاے زیادے
براے تفریح میروم اما این فضا حس دیگرے به من مے دهد
وقتے قلب دلت به خدا نزدیڪ بشود فقط خدا میتواند آنآرامش به تو آرامش دهد یعنے فقط عشق تو خدا باشد هیچ چیزدیگرے در این عشق جا نمے گیرد
پگاه با دقت به صحبت هاے نرگس گوش مے داد نرگس ادامه داد
وقتے محبوب خودت را بشناسید و بدانید ڪه تنها ڪسےڪه حال تو را خوب مے ڪند همان ڪسے است ڪه تو را آفریدهدیگر با هیج ڪس حال تو خوب نمے شود
پگاه لبخندے زد وقتے صحبت هاے شما را شنیدن خیلے حس خوبے گرفتم من مدت ها بود در جستوجوے آرامش بودم و اڪنون متوجه شدم چقدر راه را اشتباه آمدم
هیچ وقت براے بازگشت از گذشته دیر نیست هر وقت از هرجا شروع ڪنے یڪ زندگے تازه آغاز ڪردے
عجب شربت ها گرم شدند
اشڪالے ندارد صحبت هاے شما به من و پگاه خیلےآرامش داد
بعد از خوردن شربت مدتے دیگر با نرگس صحبت ڪردیم بعد از اینڪه از پایگاه بیرون آمدیم
ویشڪا پگاه جان فرصت دارے مامان ڪمے خرید دارند با هم انجام بدیم
چرا ڪه نه از اتفاق مے خواستم با تو هم صحبت ڪنم
هر دو به سمت ماشین رفتیم در طول مسیر مشغول صحبت بودیم
ڪه متوجه نشدم چه زمانے به بازار میوه و ترابر رسیدیم
وقتے به وردے بازار رسیدیم نگاهے به اطراف ڪردم مردم زیادے براے
خرید آمده بودند مغازه هاے میوه و سبزے دور تا دور محوطه قرار
داشت بعد از خرید از چند مغازه به سمت ماشین برگشتیم در
حالے ڪه چند ڪیسه میوه در دست داشتم ناگهان فرد دوچرخه سوارے
به سمت من آمد من سعے ڪردم خودم را به سمت عقب بڪشانم
ڪه با او برخورد نڪنم ولے دوچرخه با من تصادف ڪرد و تمام
میوه روے زمین ریخته شد
پگاه در حالے به سمت من آمد با نگرانے
ویشڪا چے شده حالت خوبه ؟
آره ولے میوه ها از بین رفتند
فرد دوچرخه سوار در حالے سرش را پائیین انداخته بود سعے خودش را
مے ڪرد تا میوه ها را جمع ڪند
هر سه میوه هاے ڪه روے زمین ریخته شده بود را جمع آورے ڪردیم ومن پگاه به سمت ماشین رفتیم
نویسنده :تمنا🥰❤️🌱🕊
🌷💔داداشابــراهـــیـــم 🇵🇸
#قسمت_بیست_نهم #ویشکا_1 چقدر فضاے این جا به من آرامش مے دهد من مڪان هاے زیادے براے تفریح میروم اما
#قسمت_سی_ام
#ویشکا_1
گوشے را برداشتم نگاهے به ساعت ڪردم
واے خدا من دیرم شد
بلند شدم در ڪمد را باز ڪردم یڪ مانتوے مناسب و خوش رنگ
انتخاب ڪردم و بعد از مرتب ڪردن مقعنه ، گوشے را از روےتخت برداشتم و از پله ها پائین رفتم
صبح بخیر خواهرے ڪجا میروے ؟
صبح تو هم بخیر دانشگاه خیلے دیر شده امروز براے میان
ترم اندیشه اسلامے ارائه دارم
در خانه را باز ڪردم از وردشاد خداحافظے ڪردم
وقتے به سر خیابان رسیدم سوار تاڪسے شدم و به سمت دانشگاه
حرڪت ڪردم زمانے ڪه در تاڪسے بودم متن آماده شده را چند بار
مرور ڪردم بعد از بیست دقیقه به دانشگاه رسیدم ڪرایه تاڪسے
را حساب ڪردم وارد دانشگاه شدم نسبت به روز هاے قبل دانشگاه
خیلے شلوغ بود با عجله خودم را به ڪلاس رساندم
داخل راهرو چند دانشجو در حال بحث در مورو تاریخ امتحان با استادبودم
به سمت ڪلاس رفتم بعد از در زدن وارد شدم
سلام استاد ببخشید دیر رسیدم
مشڪلے نیست بفرمایید
روے صندلے ردیف اول نشستم
دانشجویان چند نفر براے میان ترم اندیشه اسلامے تحقیق
آمده ڪردید ؟
تعدادے از دانشجویان دست گرفتند من ڪه اشتیاق زیادے براے ارائه داشتم با هیجان
: استاد من مے تونم ارائه بدهم
درخدمتان هستیم
از روے صندلے بلند شدم و به سمت تابلوے هوشمند رفتم بعد ازقرار دادن فلش در لپ تاپ صفحه ے ورد روے پرده ڪلاس نمایش داده شد
بسم الله الرحمن الرحیم
همان طور ڪه استاد در جلسات پیشین اشاره ڪردند هدف خلقت
انسان یڪ زندگے مادے و این جهانے نیست ڪه خودمان را مشغول فعالیت هاے زودگذر بڪنیم ما براے هدف بزرگترے آفریده شدیم
هدف ما عبادت و بندگے خدا است ڪه در پرتو زندگے خدایے ظهور
مے ڪند وقتے شما دانشجویان عزیز یا هر فردے همه ڪار هاےخودش را در راه خدا انجام بدهد به اوج بندگے و اخلاص مے رسد
دانشجویان با دقت به صحبت هاے من گوش مے دادند
عزیزان سعے ڪنید ارزش خودتان را در بدانید و و متوجه باشید براے چه چیزے خلق شدید تا بهترین وجه از آن استفاده ڪنید
بعد از پایان سخن من استاد به دانشجویان
خیلے عالے توضیح دادند لطفا تشویق بفرمایید
نویسنده :تمنا🌻🌻🕊🕊🥰🥰
#امام_زمان
#لبیک_یاخامنه_ای
🕊داداـش ابࢪاهــیـــمــــ💔
🕊داداــش ســـــــــجــــاد💔
@dadashebrahim2
---»»♡🌷♡««---
🌷💔داداشابــراهـــیـــم 🇵🇸
#قسمت_سی_ام #ویشکا_1 گوشے را برداشتم نگاهے به ساعت ڪردم واے خدا من دیرم شد بلند شدم در ڪمد را باز ڪ
#قسمت_آخر
#ویشکا_1
با صداے تشویق دانشجویان به سمت صندلے برگشتم استاد ادامه دادند
پاوریونت ڪه ارائه دارند بسیار عالے بود تصاویر خیلےخوبے انتخابڪردند
چه ڪسے داوطلب هستند براے ارائه چند نفر دست خود را بالا بردند حدود چهل دقیقه ڪنفرانس ها طول ڪشید بعد از پایان ڪلاس بلند شدم ڪه بیرون برومڪه صداے پگاه را شنیدم
ویشڪا متوجه حضور من در ڪلاس نشدے ؟
نگاهے به پگاه ڪردم خیلے از نظر ظاهر تغییر ڪرده بود موهاے ڪمترے بیرون از مقعنه بود و مانتوے آزادترے پوشیده بود
سلام ببخشید خیلے توے فڪر ارائه بودم ندیدمت
بے خیال مهم نیست ؛ نگین مے خواهد تو را ببیند تماس گرفت توے پارڪ منتظرت هست
هر دو به سمت محل قرار رفتیم
در فاصله اے ڪه از ڪلاس خارج شدیم تا به پارڪ برسیم به نگین
فڪر مے ڪردن بخاطر سبڪ زندگے من خیلے رفتارش تغییرڪرده اے ڪاش راه درست زندگے را متوجه مے شد
پگاه نگاهے به من ڪرد
ویشڪا چرا توے فڪر رفتے ؟
نگین روے آن نیمت نشسته درسته ؟
آره خودش است
به سمت نیمڪت رفتم
سلام نگین جان چطورے ؟
نگین نگاهے به ڪرد و با سردے پاسخ داد
چه خبر خیلے ڪم پیدایے درست به ما محل نمیدے
ویشڪا خودت را لوس نڪن من بخاطر رفتار هاے عجیب غریب تو ناراحت هستم
ڪدام رفتار من راه درست زندگے را انتخاب ڪردم
نگین سرش را پائین آورد سڪوت ڪرد بعد از چند دقیقه
تو مثل قبل با پسر هاے دانشگاه گرم نمے گیرے و مانتوهاے جلو باز نمےپوشےخیلے از ڪار هاے گذشته را انجام نمے دهے ؟
دستم را بالا بردم و مقنعه ام را صاف ڪردمویشڪا : عزیز دلم اگر تو هم راه زندگے خودت را پیدا ڪنے دیگرنیازے به این ڪار ها ندارے
نگین صحبتاے نڪرد
بچه ها موافق هستید برویمتوے سلف یڪ نوشیدنے بخوریم
عالیه
مشڪلے نیست
در هر حالے ڪه هر سه سڪوت ڪرده بودیم به سمت سلف دانشگاه
رفتیم
نویسنده :تمنا🌻🌻☺️☺️🌱🌱
#امام_زمان
#لبیک_یاخامنه_ای
🕊داداـش ابࢪاهــیـــمــــ💔
🕊داداــش ســـــــــجــــاد💔
@dadashebrahim2
---»»♡🌷♡««---