eitaa logo
دفتر شعر من
93 دنبال‌کننده
11 عکس
17 ویدیو
0 فایل
اشعار سید عسکر رئیس السادات
مشاهده در ایتا
دانلود
انسانیت آئین بعضی نامداران شد این هم طریق تازه ای در نفی ایمان شد قتل هزاران کودک مظلوم را دیدند دریای احساساتشان گویا بیابان شد آنها که عکس استوریشان اشک کودک بود مردند وقتی حرفشان مشمول تاوان شد همراه میلیونها ربات دشمن انسان مقصودشان تنها و تنها رنج ایران شد آخر کجا هستید اکنون آی آدمها سلبریتیها اشکتان درگیر نسیان شد آن رقت و اشک دم مشک شما پس کو گویا که آنهم شامل سانسور و کتمان شد ای عسکری تمساح گریان را مشو غافل هر کس که غافل شد خودش درگیر حرمان شد ۲۶ خرداد ۱۴۰۳
از مدینه تا کربلا قسمت چهارم زیارت مجدد رسول خدا دومین شام می رود مولا بر مزار پیمبر اسلام با خدا این چنین کند نجوا ای خداوند پاک بی همتا این مزار پیام آور توست که درودت به او و آلش باد ابن بنتش منم و خود دانی آنچه بر حال و روز من افتاد ای خدا من محب معروفم از بدیها و منکرم بیزار از تو ای ذوالجلال و الاکرام به کسیکه بود درون مزار خواهشم اینکه پیش من راهی بگذاری که داریش تو رضا آن مسیری که می کند خشنود هم خدا را و هم رسول خدا شام خود سر نمود تا به پگاه با نیایش به پیشگاه خدا گریه ها کرد در مناجاتش زاهد شام و شیر میدانها بیست مهر نود و پنج 
از مدینه تا کربلا قسمت پنجم ملاقات با عمر اطرف یکی از فرزندان حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام چون ز بیعت ابا نمود حسین خبرش پخش شد دهان به دهان عمرِ أَطرَفش بگفت چنین که دلم هست بر شما نگران که شنیدم من از امام حسن پدرم میر مومنان فرمود که حسین عاقبت به قتل رسد که گمانم محقق آید زود می رسی با مخالفت هایت تو به پایان ره برادرجان بکنی با یزید اگر بیعت تو بمانی از این خطر به امان داد پاسخ امام أَطرف را پدر من به نقل از جدم گفته بر من محل مدفن ما نیست فرزند من به دور از هم ای برادر چرا گمان بردی آنچه دانی منش نمی دانم بلکه سوگند بر خدای احد تحت ذلت دمی نمی مانم روز محشر ولی برد زهرا پیش جد مطهرش شکوا از گروهی ز امتش که نمود بعد او بر سلاله اش ایذا آنکه فرزندهای فاطمه را داده باشد اذیت و آزار چونکه آزرده قلب زهرا را منع گردد ز جنت دادار بیست و یکم مهر نود و پنج  آخرین بازنگری ۱۰ تیر ۱۴۰۲
از مدینه تا کربلا قسمت ششم چون به ام السلم (ام السلمه) رسید خبر که نموده حسین عزم سفر آمد و گفت می نهی به غمم مرو این راه پر ز خوف و خطر که رسول خدا به من فرمود می شود کشته ابن من به جفا در زمینی ز سرزمین عراق که بر آن هست نام کرب و بلا گفت در پاسخش که ای مادر که بر این از توام من آگه تر که قرار است تا شوم مذبوح دشمن از کین ببرد از من سر حق نموده اراده اهل مرا بیند آواره ،کشته ،یا که اسیر هیچ فریادشان برای کمک نکند بر دل کسی تاثیر ۵ اردیبهشت ۹۷ آخرین بازنگری ۲۶ خرداد ۱۴۰۳ 
از مدینه تا کربلا قسمت هفتم محمد بن حنفیه به نزد برادر می رود پیش آمد محمد بن علی به برادر چو بود دل نگران گفت هستم محب تو، از تو، نیست برمن عزیزتر به جهان برخود این را وظیفه می دانم که بگویم صلاح کار شما هر چه شد از یزید فاصله گیر خلق را سوی خود بخوان ز آنجا گر نمودند با شما بیعت می شوی از خدا سپاسگزار گر به غیرت شوند هم پیمان کرده ای از گزند خصم فرار گر روی سوی شهرهای عراق کار خواهد کشید بر پیکار هدف تیر دشمنان گردی ز جفاها شوند اهل تو خوار گفت امامش بگو برای مثال در چه شهری شوم از او به امان گفت او مکه یا میان مدن گر نداری به آن تو اطمینان بینشی ناب دارم از تو سراغ به امیدم روی به راه صواب به تعمق قدم نهی به مسیر بهر هر مساله رسی به جواب گفت آنگه حسین در دنیا گر ز کیدش نماندم جایی تن به بیعت به او نخواهم داد نخرم بهر خویش رسوایی اشک ریزان برش برادر شد گفت تا حق دهد به تو پاداش خیرخواهی نمودی و اکنون ز آنچه مامور هستم آگه باش می روم مکه همره اهل و آنکه هم رای هست او با من تو بمان در مدینه تا آگاه سازیم از دسایس دشمن رفت سوی مزار پیغمبر شعر ابن مفرّغش نجوا تا بخواند به گوش های زمان نیست او مرد سازش و پروا "نیم ابن مفرّغی که به صبح از هجومش رمند فوج سباع بنهم دست گر به دست عدو تا کنم با مخاطرات وداع" مقبری گفت زین برآمد که در سرش هست آرمانی عظیم هدفی بی نظیر دارد او که کند جان به راه آن تقدیم ۵ اردیبهشت ۹۷ ۲۶ خرداد ۱۴۰۳
از مدینه تا کربلا قسمت هشتم می رود از مدینه ابن علی قصد رفتن به مکه او‌ دارد تا شود ثبت در دل تاریخ یک وصیت ز خویش بگذارد بر برادر کلام او این است باسم رحمن به نام رب رحیم من شهادت دهم خدا که یکی است نیست جز او به ملک هست سهیم من شهادت دهم که احمد هست بی گمان عبد و هم رسول خدا برمحمد وَ آل او صلوات که رسانده است دین حق بر ما من گواهم به جنت و دوزخ حق بود هر چه وعده داده خدا می شود خلق زنده در محشر خواهد آمد معاد و روز جزا نروم من ز روی خودخواهی تا کنم عیش یا که ظلم و فساد نهیِ از منکر ،امرِ بر معروف هست من را دلیل و قصدو مراد امر اصلاح امت جدم امر احیای سنت نابش سنت زاده ی ابیطالب با تمام رسوم و آدابش گر پذیرند دعوتم را خلق پیروی کرده اند از یزدان نپذیرند صبر پیشه کنم می شوم بر مسیر خویش روان می کنم من تحمل این دوران تا کند حکم بین ما یزدان بی گمان اوست بهترین داور بهترین حاکم زمین و زمان حتما از سوی رب بی همتاست هر چه خوبی ز ما شود مشهود تکیه و باز گشت ما به خداست ای برادر وصیتم این بود ۵ اردیبهشت ۹۷ آخرین بازنگری ۲۶ خرداد ۱۴۰۳
از مدینه تا کربلا قسمت نهم می رود مکه همره اهلش آخرین روزهای ماه رجب گوید او آنچه را که موسی گفت وقت رفتن ز مصر از بر رب آیه ای از قصص که می گوید۱ چون که از شهر رفت دل نگران گفت یا رب خودت مرا گردان ایمن از شر این ستمکاران او ز فرعونیان جدا گردد تا که فرعون و لشکرش بشود غرق در نیل خون خون خدا خود از این نیل تا خدا برود گوید او را یکی که بهتر نیست که شما هم بسان ابن زبیر در امان تا شوی ز حمله یرخصم راه معمول را نسازی سیر در جوابش امام می گوید نکنم هرگز این چنین والله راه معمول را ادامه دهم تا مرا حکم حق رسد از راه شاه دین نیست مثل ابن زبیر حرف حق را بلند می گوید مخفیانه نمی گریزد او مثل یک شیر راه می پوید می رسد بر ورودی مکه در شب جمعه سوم شعبان بر لبش دارد آنچه در مدین بر لبش داشت موسی عمران آیه ی بعدی از همان سوره۲ که در آن آرزو کند موسی رهنمون سازدش خدای بزرگ بر صلاح و به خیر و راه هدی گوید این آیه ها به ما که حسین در سرش هست فکر والایی که نگردد وقوع آن ممکن جز به یاری یار یکتایی بیست و ششم آبان نود و پنج آخرین بازنگری ۲۶ خرداد ۱۴۰۳ ۱.سوره القصص فَخَرَجَ مِنْهَا خَائِفًا يَتَرَقَّبُ قَالَ رَبِّ نَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ ترسان و نگران از شهر بيرون شد. گفت: اى پروردگار من، مرا از ستمكاران رهايى بخش. ۲.سوره القصص وَلَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقَاءَ مَدْيَنَ قَالَ عَسَى رَبِّي أَنْ يَهْدِيَنِي سَوَاءَ السَّبِيلِ چون به جانب مدين روان شد، گفت: شايد پروردگار من مرا به راه راست رهبرى كند.
. غربت مسلم کنار باب بیتی خسته بنشست وَ زد بر روی زانو از غمش دست به روی گونه اشکش گشت جاری چنین آمد ز عمق غم به زاری خدایا با که گویم ساعتی پیش که بودم از شمارش یاوران بیش ز هر سو بر سر دشمن رجزخوان دلاور مرد همچون شیر ،غران کجا هستند یاران وفادار که تنها گشته ام هنگام پیکار شنیدم من هزاران صوت تکبیر نمازم را چو می بستم به شب گیر چرا وقت سلامم در فرادا نمی بینم کسی با خود هم آوا از او یک پیرزن احوال پرسید به مهمان بودنش با درد خندید به بیت خویش او را کرد دعوت به رسم سابق مردان ،مروت به کوفه گفت ای زن میهمانم ولیکن مرده گویا میزبانم خدایا پشت این درهای بسته دلم از کوفه و کوفی شکسته به قاموس عرب حرف شرف مرد طلا مردانگی را با خودش برد پریشان گشته ام من بغض دارم دلم ترکید می خواهم ببارم تمام غصه ی من جان مولاست که گفتم کوفه اش الحق مهیاست مجالی کاش تا گویم به آن میر که می آید به استقبال شمشیر به سِرِّ کوفه اش آگه کنم زود که تنها مرد آن یک پیرزن بود ز فعل کوفیان سست عنصر دلم گردیده از اندوه وغم پر برآن ضیفی که خود بنمود دعوت عرب خائن شد و نگذاشت حرمت فقط آن پیرزن بر او وفا کرد به او بیت خودش را با صفا کرد ولی ماری بَرَش در آستین بود که در خان خیانت در کمین بود پسر لو داد، سر شد میهمانی برای چند درهم مژدگانی بگویم بعد از این با او چه ها شد که مهمان بین کفتاران رها شد به سویش حمله ور صد فوج شمشیر ز بالا آتش آمد ، رو به رو تیر ولی این مرد نسبت داشت با شیر هلاکت را بر اعدا کرد تقریر امان دادند تا شمشیر بگذاشت اگر چه خبث دشمن را یقین داشت بله آن شیر زخمی را به ترفند به نزد زاده ی مرجانه بردند چو گفتندش بر او بنمای تعظیم نبینم گفت مردی بهر تکریم در آمد از ره کین باز شیطان به قتلش بی ترحم داد فرمان چو می بردش برای قتل جلاد سلامی بر حسینش می فرستاد رها شد مسلم از بالای بارو شرف از شهر کوفه گشت جارو مبر ای عسکری اسمی از آن شهر که زیبا کش شد و با عاشقی قهر سال نود و دو آخرین بازبینی ۲۶ خرداد ۱۴۰۳
بر خانه حق مولا گردیدم و گردیدم هر رکن عزیزش را با دیده ی تر دیدم با هر قدمم از او دیدار تو را جستم بر هر که نگه کردم سیمای دگر دیدم بر شانه ی خود دستی احساس اگر کردم فی الفور به سوی او با دلهره گردیدم صدبار فرج خواندم صد هم صلواتت را دل را پس هر شوطی من غرق کسر دیدم تا همهمه ام گم شد در بین هیاهوها خود را ته این دریا کمتر ز نفر دیدم گفتم که شوم دریا هر بار به دریایی من چاره ی مشکل را با اهل نظر دیدم از پای فتادم من نومید ز خود گشتم چون یوسف زهرا را از خود به حذر دیدم ای عسکری آلوده کی لایق پاک آید این است که یارت را من اهل سفر دیدم ۱۰ مرداد۹۸
عرفه عید عزیزی است که بر عفو و عطا بار عام آمده بر عبد ز معبود علا عرش در آینه ی عشق و دعا و عرفان عینهُ نورِ علی نور، ز حیث معنا عرصه ی عشوه و عشق است زمین عرفات از تعابیر عجیب گلی از آل عبا می کند نعت نعم چون بر عالم آرا از عروق و عنق و عینْ وَ دیگر اعضا او به معشوق کند عرضه تو گویی به عدد آنچه عودت بدهد عاقبت از خیل عطا تا بگوید عرفه موعد عارف شدن است که فقط عاشق عارف بکند جان اهدا بی عدد داد به من صانع عالم من هم آنچه آید به عدد می کنمش پس به فدا عسکری پس عرفه معبر وصل است به عرش سعی کن در عمل و دور شو از عیب و خطا بیست و یکم شهریور نود و پنج آخرین بازنگری ۲۷ خرداد ۱۴۰۳
. لبیک بر دهانم آنگه که گشت جاری گویا که گشت شیطان از گرد من فراری چون کودکان نمودم احساس پاک بودن افتادم از عطایش در بند شرم و زاری گفتم به او ستایش مخصوص توست مولا تنها به دستهایم، نعمت، تو می سپاری در دست توست مولا تنها حیات و مرگم هرگز شریک و مثلی در این جهان نداری جانم ازین عنایت مشعوف بود و حیران این کمترین کجا و اینگونه افتخاری هرگز به خود نمی دید این عبد رو سیاهت تا آنکه محرم آید در پیشگاه باری زلزال در دل و جان اخلاص بر لبانم با کافرون کشیدم بر دین خود حصاری یارا به دور بیتت پروانه وار گشتم شاید برای دینت من هم شوم حواری بی پا و سر نمودم سیر منا و رفتم در سرزمین عرفان تا مرز بی قراری از قید هر تعلق گشتم رها به مشعر شاید کرم نمایی بر مفلس صحاری بر عسکری نظر کن یارا که یاد وصلت آخر برد از او جان در گوشه و کناری ۲۷خراد۱۴۰۰ آخرین بازنگری ۲۷ خرداد ۱۴۰۳
. هنوز هم دل من در طواف خانه ی توست هنوز برلب من نغمه و ترانه ی توست اگر چه مشی کریمان به سخت گیری نیست هنوزچشم دلم در پی نشانه ی توست چو شد شمائل تو قاتل شمارش من برای امر رضا اینکه خود بهانه ی توست به شوط شوط طوافم همیشه می گفتم دلم خوش است که دستم به روی شانه ی توست اگر چه حوله ی احرام من درست نبود کجا تکلف بی حد به آستانه ی توست اگر چه سعی میان صفا و مروه ی من نبود خوب ولی خوب عاشقانه ی توست اگر ز رمی جمر هم نبوده ای راضی مرا امید به آن دید زیرکانه ی توست مرا به صحت اعمال خود امیدی نیست مرا امید به الطاف بی کرانه ی توست اگر چه از سر خوف عسکری ز نقص عمل به فکر خود همه دم در طواف خانه توست ۱۸تیر۱۴۰۱